منزل شهیدان نژاد فلاح
حضور رهبر معظم انقلاب در منزل شهیدان رضایی نژاد و احمدی + عکس
تصاویر حضور رهبر معظم انقلاب در منزل شهیدان رضایی نژاد و احمدی
عکس های یادگاری :
در دنیای یک سرمایه ای با ارزش و یادگاری گرانبها داشتم و سالها آن را برای خود نگهداشته و حاضر نبودم هیچکس مگر آنانی که دلسوخته آن بودند نگاهشان کنند ، هراز چند گاهی که ناملایمات روزگار، زمانه را برمن تنگ می کرد در آخر های شب به آن پناه برده و با یاد آوری خاطرات گذشته به ادامه ی راه آینده امیدوار و راسخ می شدم . روزی یک عزیز دوست داشتنی از یادگاران شهیدان ، اقای مهند س یاسر فرزند سردار شهید داود فلاح نژاد درخواست نمود که این آلبوم را به امانت گرفته و برای خود اسکن نماید ، از آنجاییکه ایشان رابسیار دوست می دارم دریغ نکردم چرا که حق دارند عکسهای پدرشان را داشته باشند و حقیر نیز در چند مرحله شاهد رشادتهای آن والامقام بوده و در کنارش درسهای آموخته بودم و برای خوشحال کردن فرزندش برای مدتی این یادگاری را به امانت به ایشان سپردم ولی علی رغم میل باطنی این عکس های نادر و خاطره انگیزم در مراسم با شکوه یاد واره ی شهدا منتشر شد بود . هر یک از این صحنه های تصاویر گویایی خاطراتی درس آموز است ، با توجه به وضعیت بوجود آمده و انشار آن در صدد تشریح و توضیح این عکسها در وبلاگ هستم امید وارم خداوند عمری دهد تا خاطرات آن دوران و بخصوص ایثار ودلاوریهای شهیدان و جانبازان و رزمندگان در عکسها را تشریح کنم. امیدوارم این اقدام دوست عزیزم یاسر بنایی خیری باشد برای پاس داشت ایثارگریهای رزمندگان خور واز تمامی دوستان دوران جنگ و جبهه درخواست دارم جهت حفظ و ماندگاری این سندهای نادر اگر عکس و یا نامه ای از ایثارگران دارند به امانت داده تا برای حفظ و نگهداریشان درحد توان اقدامی به عمل آید . در این عکس نادر تمامی دوستان به شهادت رسیدن زمان دو روزبه عملیات فتح المبین از چژ شهیدان مصطفی زارعکار - مجتبی فلاح نژاد - محمد زارعکار - جواد رودبارانی و حقیر سردار دلاور حاج مجتبی زارعکار (عبدالرضا)فرمانده یگان اس پی جی ( ار پی جی ۱۱)تیپ بریرازلشکرده سید شهدا درعملیات کربلای پنج که چند روز بعد براثر اصابت ترکش یک چشم خود را تقدیم و پنجاه درصد جانباز شدند.این دلاور جبهه های جنگ تمام عمر خود را از چهارده سالگی درمیادین گذراند و بارها مجروح شد. دلاوریهاورشادتهای او به همراه همسنگرانش باعث شکست پاتک تیپ ده عراق درپشت دریاچه ی ماهی گردید ازجمله برگ زرین فرماندهیش در دفاع مقدس بشمارمی آید.اوکه باتمام شدن موشکهایش تیرباربدست جنگید وشاهد بودم که با گیرکردن تیر بارش باکلوخ سرباز عراقی که به پشت خاکریزنفوذکرده بود دنبال نموده و به دشمن اجازه نداد نیروهایش به اسارت در آیند . یاد و خاطره ی دلاوریها ورشادتهایش برای دوستان و همسنگرانش ...
سالگرد شهادت شهدای حماسه هویزه گرامی باد
يست کامل شهـــدای مدفون در زيارتگاه هــــــــویــــــــــزه ------------------------------------------------------------------شهید مرتضی کاوندشهید مجید یوسفیانشهید امین سلطانیشهید محمد دلجوشهید محمد حسین علم الهدی ( فرمانده سپاه هویزه و سید الشهدای حماسه تاریخ ساز هویزه)شهید حسین زارعیشهید بهروز نوروزیشهید محمد ابراهیم سمندالدولهشهید محمدشمخانیشهید امیر رفیعیشهید خلیل بهایریشهید عبدالمحمد چهار محالیشهید بهروز پور هاشمیشهید حسین خمیسیشهید محمد رضاملایی زمانیشهید محمد حسن رضا زادهشهید علی اشرف ظاهریشهید حسن فلاح نژادشهید سعید جلالی پورشهید محمد علی عسکریشهید جمال دهشورشهید محمد رضا شمسی زادهشهید علیرضا رکاب سازشهید محمد رضا شیخ الاسلامشهید اسماعیل حاج کوهمدانیشهید حسن امینیشهید محمد بهاءالدینشهید رمضانعلی آقاییشهید سلیمان تیتئیشهید عباسعلی حبیبیشهید شهید قدوسی ( فرزند شهید آیت الله قدوسی و نوه دختری علامه طباطبائی)شهید مصطفی مختاریشهید شهید گمنامشهید محمد فاضل (از دانشجویان فاتح لانه جاسوسی)شهید عباس افشاریشهید مجید کریمی ثانیشهید رضا مستجابی کرمانشاهیشهید مجید مهدویشهید قدیر قدرتیشهید حسین فتاحی ثانی شهید محمود خالح زادهشهید حسین خوشنویسانشهید امیر حسین جعفریشهید محمود فروزششهید محمد جعفر روزبهانیشهید شیال بوغنیمهشهید محمود قاسمیشهید علی اصغر فرهمند فرشهید مهدی پروانهشهید محمد حسین رحیمیشهید سید محمد علی حکیمشهید حمید شاهیدشهید سید مهدی جعفریشهید محمد اسماعیل اعتضادیشهید علی اکبر سیفی ابدیشهید محمد جواد زاهدیانشهید محسن غدیریانشهید امیر احتشام زادهشهید اکبر حاجی مهدیشهید اصغر پهلوان نژادشهید صادق فروشانیشهید علی حاتمی (از دانشجویان فاتح لانه جاسوسی)شهید فرخ سلحشورشهید محمد صادق فروشانیشهید غفار درویشی --------------------وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ( آل عمران/169 )وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّااللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک---------------------------------------- یکشنبه 3 اردیبهشت1391 ساعت: 12:7 توسط:کریمیدوست عزیز سلاماز اینکه یادونام حماسه سرایان نامیرای کربلای هویزه را زنده نگه داشته ای ازشما سپاسگزاریم. در مورد شهید حسن فتاحی ثانی که در مزارشهدای هویزه یادمان دارند بایدخدمت شماعرض کنم که ایشان از شهدای جهادگر شهرستان سبزوار در استان خراسان رضوی می باشند وخانواده عزیزشان نیز هم اکنون در این شهرستان ساکنند و اصالتا هم سبزواری می باشند وهمه ساله در ایام16دی در ...
تنکابن استحقاق استانی شدن را دارد؟! - یادداشت حسن فلاحنژاد روزنامه نگار
تاریخ تنکابن (غرب مازندران) تنکابن امروز شاید به یک شهرستان اطلاق میشود که بیش از چند شهر کوچک در اطراف خود ندارد اما تاریخ روشن آن میتواند رهآوردی را همراه داشته باشد که تاکنون کسی به آن فکر نکرده است. لذا نگاهی کوتاه به شکلگیری تنکابن میتواند بسیاری از ابهامات را برطرف کند. تنکا از هزار سال پیش در قلهای از کوههای منطقه بهصورت قلعهای اظهار وجود میکرد که به نوشته اولیاء الله آملی در سال ۷۸۹ ه.ق در اثر جنگ به آتش کشیده شد و بعد از آن در پایین همان قلعه شهری از نو بنا گردید که آنرا تنکابن خواندند این شهر بعدها بلده و اندکی بعد در کنار آن شهری پا گرفت که خرمآباد نام گرفت، سالها این مناطق مقر فرمانروائی علویان بوده و هر بار که مردم ساری و گرگان علویان را از حکومت خلع میکردند به روایت تاریخ گیلان و دیلمستان مرعشی که از جنگجویان و مورخین علویان محسوب میشود، با دلاوریها و پایمردیهای مردم تنکابن و دیلمیان بازپس گرفته و مجدداً علویان را حاکمیت بخشیدهاند. و باز هم به روایت بسیاری از تواریخ همان دوره تنکابن خاک گیلان بوده و حدود حاکمیت آن از شرق به رودخانه علمده (رویان) که مرز مشترک نور و کجور، از غرب به هوسم (رودسر فعلی) از جنوب به رودبار محمدزمانی، الموت، طالقان در قزوین و از شمال به دریای خزر محدود بود و این وضعیت تا دوره آغا محمدخان قاجار به نحوی که خواهد آمد، ادامه داشت و تنکابن به مرکزیت خرمآباد حاکمنشین و از دوران قاجار بهصورت فرمانداری اظهار وجود کرده است. حدود سالهای ۱۱۷۶ تا ۱۱۸۸ ه. ق. شخصی بهنام مهدی بیک خلعتبری از اهالی همین منطقه توسط کریمخان زند به حکومت تنکابن منصوب گردید. با مرگ کریمخان و یورش آغا محمدخان و برقراری حکومت قاجار، آغا محمدخان به سمت گیلان تاخت تا هدایت خان حاکم گیلان را که از پرداخت مالیات به حکومت مرکزی خودداری میکرد گوشمالی دهد. مهدی بیک با سیاست و کیاستی که داشت و میدانست آب رفته به جوی باز نمیگردد به استقبال شاه قاجار رفت و در رکاب او جهت سرکوبی هدایت خان به گیلان لشگر کشید و هدایت خان از حکومت خلع و کشته شد و چون مردم گیلان کینه مهدی بیک را به دل گرفته بودند به خواست مهدی بیک و حکم شاه قاجار بخش رودسر تا رویان از گیلان منتزع و بنام محال ثلاث زیر نظر حاکم تنکابن به امورات رسیدگی میشد که شرح تفصیلی ان در نوشتاری به قلم نویسنده این سطور تحت عنوان «آبادگران تاریخ معاصر» به رشته تحریر درآمده که انشااله به زودی به زیور چاپ آراسته خواهد شد. بایددانست که در سال ۱۳۲۶ ه. ق برابر با ۱۲۸۷ خورشیدی به خاطر ظلم و ستم و حکومت استبدادی ...
سخنان آیت الله خامنه ای در مورد دفاع مقدس و منزلت شهید
بسم رب الشهداء والصالحین پاسدار انقلاب اسلامی آگاهانه راه حسین (ع) را که ادامه راه انبیاء الهی است انتخاب می کند و در این راه، فروغ خون اصحاب حسین (ع) و شهیدان گلگون کفن کربلا را چراغ راه خویش قرار می دهد. مقام معظم رهبری شهادت دُرّ گرانبهایی است که بعد از جنگ به هر کس نمی دهند. مقام معظم رهبری ما فقه بـه معنـای واقعی کلمـه و قرآنی آن را در میدان جنگ آموخته ایم . مقام معظم رهبری امروز، به فضل همین شهادتها و به برکت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندی است و ملتها آبرو و عزت را این گونه باید پیدا کنند. مقام معظم رهبری شهادت بالاترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل الله است. مقام معظم رهبری همه کسانی که در جنگ تحمیلی هشت ساله، چه با حضور خود یا فرزندان و عزیزانشان، حضور و فعالیتی داشته اند، مخصوصا خانواده شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمده اند . مقام معظم رهبری فرزندان شهدا بدانند که پدران آنان موجب شدند که اسلام، در چشم شیطانها و طاغوتهای عالم، ابهت پیدا کند. مقام معظم رهبری ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوی ظالم و پرروی گستاخ، کار بسیار بزرگ و با عظمتی است. این همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما به خاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود. مقام معظم رهبری شهید جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالاترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. شهادت، مرگ انسانهای زیرک و هوشیار است که نمی گذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود. مقام معظم رهبری شهدا، علاوه بر مقامات رفیع معنوی، که زبانها و قلمها از توصیف آن و چشم و دلها از مشاهده آن ناتوانند، مشعلدار پیروزی و استقلال ملتند و حق بزرگ آنان بر گردن ملت، بسی عظیم است. مقام معظم رهبری پرچم عروج انسان به بام معنویت که امروز در گوشه و کنار دنیا برافراشته می شود، در حقیقت پرچم امام ما و شهیدان اوست. آنها زنده اند و روز به روز زنده تر خواهند شد. مقام معظم رهبری من اکنون به پدران و مادران، همسران و فرزندان، خواهران و برادران و دیگر کسان شهدای عزیز و جانبازان و اسراء و مفقودین درود می فرستم و اعلام می کنم که آنان در رتبه و شان معنوی، بلافاصله پشت سر عزیزان فداکار خویشند. مقام معظم رهبری هر چه داریم، به برکت جانفشانیها و فداکاری هاست، به برکت روحیه شهادت طلبانه است. مقام معظم رهبری اساسا جهاد واقعی و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه ای از اخلاصها و توجه ها و جز با حرکت به سمت "انقطاع الی الله" حاصل ...
شهيد رحيم عبدلی
شهيد رحيم عبدلی فرزند : صيد رضا تاريخ شهادت : 65 كربلاي 4 * جهت كمك به جبهه ها و سايل مختلف جمع ميكرد . يك روز سراسيمه به منزل آمد و گفت براي كمك به جبهه چه داريد ؟ پدرش گفت مگر چند روز پيش يك كولر آبي و تلوزيون اهدا نكرديم ؟ در جواب گفت : آنها مستعمل بودند بايد يك چيز نو كمك كرد . مادرش يك چراغ علاءالدين كه هنوز در كارتن بود آورد خودش هم يكي داشت آن را آورد و هر دو را براي اهدا حمل كرد ، پدرش با لبخندي مبني بر رضايت با چشم هايش او را بدرقه ميكرد . * مادرش ميگفت : در روي زمين كشاورزي با من و پدرش خداحافظي كرد و سوار بر موتورسيكلت رفت بعد از نيم ساعت ديديم كه دوباره برگشت . با تعجب علت را پرسيديم .،گفت كبريتي كه داخل جيب پيراهنم بود كجا گذاشتم؟به او گفتم :ديشب آن را روي يخچال گذاشتي ،حال مگر چه شده است گفت مال بيت المال است ،مي خواهم ببرم .با خنده گفتم حالا يك بسته كبريت مگر چه ارزشي دارد ؟ادامه داد:خطا ها از همين جا شروع مي شود. * مادرش مي گفت : داخل منزل مشغول كباب كردن گوشت بر روي زغال بودم و دود و بو، حسابي پخش شده بود. از بيرون منزل كه به حياط وارد شد گفت: مادر چرا اين كار را مي كني؟! با تعجب پرسيدم: كدام كار؟! گفت: همين دود و بويي كه راه انداخته اي . نمي ترسي عابري يا همسايه اي كه نداشته باشد غصه بخورد و آه و ناله كند؟! اين كار گناه نيست، رعايت حال ديگران را حتي در غذا پختن هم بكن. * مادرش مي گفت: يكي از زنان همسايه به من اعتراض كرد كه چرا پسر پاسدارت خودش را مي گيرد؟! از او علت را جويا شدم گفت: مادر در مسجد با ايشان برخورد كرده و سلام نموده ام اما حيا و شرمندگي به اجازه نمي داد كه سرم را بلند كنم و همين امر شايد باعث سوء تفاهم ايشان شده، آخر نگاه به چهرة زن نامحرم حرام است و من نمي خواستم مرتكب فعل حرام بشوم.
آشنایی با مداح اهل بیت رضا ایزدی
بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب رضا ایزدی، سال 1360 در شهر قم،خیابان انقلاب(چهارمردان ) در خانواده ای مذهبی به دنیا آمدم. سطح تحصیلاتم دیپلم و در دروس حوزوی تا پایان مغنی الادیب می باشد. افتخارم این است که برادر 2 شهید هستم؛ شهیدان علی و حسن ایزدی و در آغوش پدر و مادری رشد و نمو پیدا کردم که عاشق واقعی برای اهل بیت علیهم السلام و انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) بودند. پدرم و اول استادم حاج محمود ایزدی، مداح بود و استاد ردیف های آوازی و نام آشنا برای اهل قم. استادی که آموزش دستگاه های موسیقی به روش مداحی را برای اولین بار ابداع کرد. کسی که با افتخار، دو فرزندش را تقدیم اسلام کرد و خود نیز مدتی در جبهه ها حضور داشت. نوای مناجاتش سالها هنگام سحر در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها طنین انداز بود. گلزار شهدا و فضای معنوی حرم فاطمه معصومه سلام الله علیها شاهد سوز و گداز واشک های او در دعای ندبه و کمیل بوده اند. نماز شب و گریه های سحرش سوز عجیبی داشت و تا آخرین نفس با اخلاص، نوکری کرد و همواره مورد عنایت مخصوص اهل بیت علیهم السلام بود. سرانجام در سال 1386 مصادف با عید سعید غدیر به وصال محبوبش رسید. مادرم نیز کنیز حضرت زهرا سلام الله علیها؛ بزرگ و معتمد بانوان اهل محل و پرچمدار هیئتشان بود. به همت ایشان سالها مجلس قرائت قرآن در هر روز ماه مبارک رمضان در منزلمان برگزار می شد و هر چهارشنبه هیئت حضرت جوادالائمه علیه السلام و هر سال، جشن باشکوه میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام (ویژه برادران) و بالاخره روضه های فاطمیه اول با شور و صفای خاص مثال زدنی اش. از اخلاص مادرم همین نکته بس که سرانجام در شب اول روضه های فاطمیه ای که خود برگزارمی کرد، به فرزندان شهیدش پیوست و در روز شهادت بی بی به خاک سپرده شد. سیزده ساله بودم که مداحی ام را در هیئت محلمان که مصادف با شب شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها بود، شروع کردم. شعر و نوحه را از مرحوم پدرم دریافت کردم و خواندم. بعداز تشویق اهل هیئت و خانواده، علاقه ام به این راه مقدس چندین برابر شد. تا جایی که هر صبح جمعه به همراه مرحوم پدرم در دعای ندبه گلزار شهداء قم - که ایشان قرائت می کردند- شرکت می کردم و بعد از دعا به همراه ایشان مسجد مقدس جمکران مشرف می شدم. سه سال فقط در جایگاه مستمع و شاگرد به تلمذ می پرداختم و از سال 76 تا به امروز رسما توفیق قرائت دعای ندبه را دارم و معتقدم که بیشترین توفیقاتم از برکت دعای ندبه گلزار شهداست. هنوز به خاطر دارم در همان سال اول مداحی(1373)درشب دوشنبه ای، تابلوئی دیدم با نام مجمع نغمه سرایان آل محمد (ص). با پرس و جو متوجه شدم مربوط ...
سه شهید عزیز
شهیدان محمد رضا ایستان و حبیب عصاره وعبدالرضا بصیری فر آخرين نامه ي شهيد عبدالرضا بصیری فر خطاب به خانواده اش بسم الله الرحمن الرحيم سلام عليكم سلام بر امام زمان (عج) . سلام بر امام امت و سلام بر تمام شهداي مظلوم جنگ تحميلي . سلام بر رزمندگان بي پناهي كه تنها پناهشان خدا و تنها روحيه شان امام امت است . پدر و مادر عزيرم خوب مي دانيد كه دنيا جاي عبور است . همه بايد برويم . دنيا زود ميگذرد و آنچه بر جاي ميماند اعمال خوب و بد ماست. حال كه عمر اين قدر كوتاه و زندگي در اين دنياي فاني به اين اندازه بي ارزش است چه خوب است كه انسان چند روز عمر كوتاهش را در جهادي مقدس بكارگيرد . پدر عزيزم چقدر تو را دوست دارم و مادر عزيزم چقدر دوست دارم يك بار ديگر صورت زيباي شما را زيارت كنم . پدر عزيز كه تمام دردها و سختي هاي دنيا را به جان خريده اي و دو فرزندت را در جهادي مقدس در جنگي عليه كفر فرستاده ايد . افتخار كنيد و با دعا و شكر گزار باشيد كه خداوند چنين توفيقي به شما داده است كه دو فرزندت درجهادند . اصلا به فكر من نباشيد تا الان كه 30-11-64 است من و منصور سالم و سلامت هستيم و شما را دعا ميكنيم . پدر و مادر عزيزم از شما درخواستي دارم و آن اينكه تنها و تنها رزمندگان را دعا كنيد چونكه در اين عمليات پيروزمندانه خودمان هيچ نكرديم و تنها و تنها خدا بود كه به ما پيروزي داد .دعا كنيد . دعا كنيد . دعا كنيد كه همه چيزمان از دعا كردن است . به دايي عزيزم ، به محسن ، نرگس ، محمد و مهدي و خواهر بزرگ عزيزم و محمود اقا و حسن اقا و همسرش و به مادر بزرگ عزيز و خاله ها و ننه و زن دايي و همه و همه كه فرامو ش كرده ام سلام گرم مرا برسانيد و بگوييد كه دعا كنند كه بسيار محتاج دعاييم . در ضمن به شماره تلفن 5463 تلفن بزنيد منزل غلامرضا جهاني است و به او بگوييد كه من سلام رسانده ام و سالم هستم . عبدالرضا بصیری فر 30-11-64 ---------------------------- شهيد عبدالرضا فر تنها پنج روز پس از نگاشتن اين نامه يعني در 5 اسفند 1364 چند روز پس از عمليات والفجر و فتح فاو به همراه برادرش منصور به شهادت رسيد .
آشنایی با مداح اهل بیت حاج علی مالکی نژاد
به نام خدا، به یاد خدا، برای خدا، بیاد شهیدان و امام عزیز(ره) علی اصغر مالکی نژاد هستم. اردیبهشت ماه 1343 در محلّه دروازه کاشان شهر مقدّس قم به دنیا آمدم. سال 1365 ازدواج نموده ام و دارای سه فرزند به نامهای حسین، زینب و مهدی میباشم. تحصیلاتم را تا لیسانس مدیریت ادامه و پس از آن به دلیل ترکشی که در سرم به یادگار است و سردردهای شدیدی که هنگام مطالعه میگرفتم، قادر به ادامه تحصیل نشدم. درخصوص خانواده پدری نیز پدرم در سال 1381 دعوت حق را لبیک و برادرم حسین نیز پس از چهار سال حضور مستمر در جبهه های حق علیه باطل در سن 17 سالگی در عملیات کربلای هشت (سال 1366) در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل شد. برادر دیگرم حسن هم در جبهه فرهنگی مشغول خدمت میباشد و افتخار داریم بنده و ایشان و دو خواهرم مدّاحی میکنیم. پ دوران کودکی کنار درس مکتب و مدرسه از مادرم قرآن آموختم و برای ادامه آن پیش استاد مرحوم مهندس محمود دلپاک، شاعر اهلبیت(علیهم السلام) مرحوم سیّدحسن حسن زاده (اُفق)، سیّدباقر طباطبایی و درنهایت محضر فخرالمادحین حضرت استاد مرحوم حاج ملاحسین مولوی(ره) رفتم که هرکدام به گردنم حق دارند. به توصیه و تشویق مرحوم استاد حسن زاده (اُفق) مداحی را شروع و در جلسات استاد حاج محمود مولوی، استاد حاج ملاحسین مولوی و در ادامه جلسه نغمه سرایان آل محمد(ص) استاد حاج غلامرضا فلاح (امین) شرکت میکردم. میدانستم که یک مداح، هم باید مدّاحی کند و هم بتواند به نحو اَحسن قرآن تلاوت و با آن مأنوس باشد تا موفق شود. بعد از دوران ابتدایی، موقعیت خانوادگی ام طوری بود که نتوانستم ادامه تحصیل دهم و مجبور شدم سر کار بروم که در نهایت پس از تجربه ی چند شغل، در نجاری ماندم تا جایی که دیگر برای خودم کار میکردم. دوران انقلاب اسلامی را هم کار میکردم و هم به اقتضای سن خودم در تظاهرات شرکت میکردم. با پیروزی انقلاب اسلامی و فرمان حضرت امام(ره) مبنی بر تشکیل بسیج، عضو بسیج شدم و در سال 1360، میخ و چکش را کنار گذاشته و حضور در جبهه مقاومت را مقدّمتر دانسته و به عنوان یک بسیجی 16 – 17 ساله به جبهه اعزام شدم و در طول هشت سال دفاع مقدّس، هشتاد ماه در جبهه حضور داشتم. هفت بار مجروح شدم و امروز افتخار میکنم به عنوان جانباز شصت درصد، با یک چشم، بدنی پُر از ترکش، حنجره ای که بیش از هفتاد درصد آن با مواد شیمیایی سوخته و بازمانده از قافله شهیدان و رفقای شهیدم ادامه حیات میدهم. پس از اینکه شیمیایی شدم، پزشکان به من گفتند: نخوان! گفتم من مدّاحم، من نوکر امام حسینم؛ چرا نخوانم؟ گفتند: شما 70% حنجره ات سوخته و اگر حتّی بلند صحبت کنی، دو سال دیگر خفه می شوی و ...