مسكن نارون

  • خريد بن‌ساي

    خريد بن‌ساي

    در هنگام خريد بن‌ساي نكات زير را در نظر بگيريد تا بتوانيد گياهي سالم و شاداب خريداري كنيد:حتما گياه بن‌ساي را در فصل بهار كه زمان رشد و شكوفايي آن است بخريد. از فروشنده محل نگه‌داري (داخل آپارتمان يا فضاي باز) و ساير نيازها و همچنين نام گياه را بپرسيد تا بتوانيد به‌خوبي از آن نگه‌داري كنيد.نور مورد نياز گياه چه در داخل خانه و چه در فضاي باز مناسب باشد.با يك انگشت ساقه‌ گياه را كمي فشار دهيد، در صورتي ‌كه سفت و محكم نباشد، به اصطلاح ريشه در داخل خاك لق باشد، يا رشد آن به اندازه كافي صورت نگرفته يا ريشه در حال پوسيدن است كه خريد آن پيشنهاد نمي‌شود.به دقت به برگ‌هاي آن نگاه كنيد كه از نظر اندازه و سالم بودن؛ برگ‌ها و ساقه‌ها با هم مطابقت داشته باشند.براي پي بردن به بيماري حشره‌زايي و آلوده نبودن به بيماري، نوك شاخه‌ها يا برگ‌ها و محل‌هايي كه برگ‌ به ساقه متصل است و همچنين زير برگ‌ها را به دقت بررسي كنيد كه آفت نداشته باشند.پس از انتخاب گياه، از فروشنده بخواهيد آن را با  روزنامه يا كاغذ كاملا بپوشاند. به‌طوري كه نور مستقيم آفتاب به آن نتابد و از باد كولر اتومبيل دور باشد. در زمستان نيز شيشه‌هاي اتومبيل بالا باشد. تغيير درجه حرارت ناگهاني گياه، باعث ريزش برگ‌هاي آن مي‌شود.پس از ورود به خانه روزنامه‌ها را جدا كنيد. نخستين كار براي اينكه اثر انتقال ناگهاني از گلخانه به خانه را (تغيير محيط زيست) تا اندازه‌اي خنثي كنيد و گياه با آب‌وهواي مكان جديد سازگار شود، روزي يكي دو بار در گرم‌ترين ساعات روز با آبي كه فاقد كلر باشد و روزانه يكي دوبار با آب‌فشان روي برگ‌هاي آن را اسپري كنيد و با همين آب آن‌ را آبياري كنيد. (ظرفي فاقد درپوش را پر از آب كنيد و در گوشه‌اي به مدت 24 ساعت كنار بگذاريد تا كلر آن پريده و از آن آب براي گياه استفاده كنيد).از كود دادن به گياه براي مدتي خودداري كنيد و چنانچه پس از گذشت چند روز، چند برگ از برگ‌هاي تحتاني آن زرد و پژمرده شد نگران نباشيد؛ چون اين حالتي است كه گياه براي بقاي خود در محيط جديد به‌وجود مي‌آورد. طبيعي است كه گياه در طي پذيرش شرايط محيط جديد، برگ‌هاي پير و پاييني خو را از دست بدهد و برگ‌هاي جوان و تازه را كه دمبرگ قوي‌تر دارند و معمولا در قسمت بالاي ساقه‌ها مي‌رويند حفظ كند. هرگز برگ‌هاي زرد را از ساقه جدا نكنيد چون بهتر است اين‌كار به‌طور طبيعي و به‌تدريج توسط خود گياه انجام شود؛ زيرا گياه قبل از دفع برگ‌ها، منفذي را كه از جدا شدن دمبرگ از ساقه پديد مي‌آورد مي‌بندد و هيچ‌گونه خراشي باقي نمي‌ماند تا مورد حمله ميكروب‌هاي عفونت‌زا قرار گيرد. ولي چنانچه ...



  • درمان گياهی زخم معده

      معده به صورت كيسه اي عضلاني در قسمت فوقاني و چپ حفره شكمي بدن قرار دارد. اين كيسه از يك طرف با مري و از طرف ديگر با دوازدهه در ارتباط ميباشد. اين عضو، محلي براي ذخيره مواد غذايي، هضم و بخشي از جذب آن ميباشد. مدخل معده را فمالمعده و بخش خروجي آن را بابالمعده مينامند.يكي از بخشهاي مهم دستگاه گوارش، معده است كه اگر در نگهداري آن كوتاهي نماييم، ميتواند انواع اختلالات گوارشي بدن را در پي داشته باشد.مهمترين علل ايجاد عوارض معدهاستفاده نادرست از معده، عوارضي از جمله: ترشي معده، زخم معده، زخم اثني عشر و ورم معده را درپي خواهد داشت. مهمترين عواملي كه در ايجاد اين بيماريها دخالت دارند، عبارتند از:افراط در خوردن غذاهاي حاوي مواد آلبوميندار نظير گوشت، گوشتهاي كنسروي، تخممرغ، پنير، حبوبات، انواع سس و ادويهجات كه موجب افزايش ترشي(اسيد) معده ميگردند و باعث زخم معده و روده خواهند شد. مصرف انواع غذاهاي سرخ شده و ساندويچي، نوشابههاي الكلي و غيرالكلي و لبنيات(به ويژه شير) از جمله علل ايجاد ورم معده محسوب ميگردند. افزايش سن، مصرف داروهاي شيميايي به ويژه آسپيرين، مسكّنها، آنتيبيوتيكهاي خوراكي، داروهاي ضد حساسيت، داروهاي ورم مفاصل، مصرف چاي و قهوه زياد به خصوص در صورت خالي بودن معده، غذاهاي ترش و تند، غذاهاي گازدار(حبوبات)، نوشيدنيهاي گازدار، مصرف سيگار و هرگونه مواد نظير آن(تنباكو، پيپ، چپق و...)، پرخوري و يا خوردن غذا از روي بيميلي و همچنين مصرف مواد غذايي داراي پروتئين، چربي و نشاسته زياد در فاصله بين دو غذا كه مهمترين عوامل تضعيف معده و كندي عمل هضم محسوب ميگردند، فعاليت هليكوباكتري كه مهمترين علت تضعيف پوشش محافظ معده بوده و اغلب در بيماران ديابتي فعالتر ميباشند، مصرف الكل زياد، درمان با اشعه و صدمات فيزيكي، مصرف زياد سركه، آش، رب گوجهفرنگي و گوجهفرنگي خام، ليموعماني، مصرف غذاهاي بسيار سرد و يا بسيار گرم(داغ) به تنهايي و يا پشت سر هم، ناراحتيهاي عصبي مخصوصاً در هنگام غذا خوردن، وجود انگلهاي دستگاه گوارش، مصرف غذاهايي كه محرك توليد گاز كربنيك، الكل و اسيد معده هستند، مصرف مواد غذايي كه موجب قليايي شدن خون و يا اختلال در هضم طبيعي ميگردند، كمبود مواد غذايي، خستگي و فشارهاي بدني و روحي.زخم معده و روده، مهمترين عوارض ايجاد شده در سيستم گوارشي هستند كه معمولاً در معده(زخم معده) و يا ابتداي روده كوچك(زخم اثني عشر) در اثر ترشحات اسيد معده و آسيبرساندن به غشاء داخلي معده و يا اثني عشر ايجاد ميشوند.زخم معده و روده زماني ايجاد ميگردند كه مخاط معده و روده كه به عنوان عامل محافظ عمل مينمايند، به علل فوق الذكر ...

  • مبارکه

    مبارکه

    بالاخره  آقای دکتر قالیباف اومد دانشگاه و سردر دانشگاه ما را افتتاح کرد. خیلی چیز جالبی از آب در اومده. حالا این که چرا امروز این اتفاق افتاد من نمی دونم ولی یکی می گفت تولد جناب جولیوس.    پ.ن : این عکس ها را فقط به خاطر هاتف اینجا گذاشتم. اگر اینجا بود خودش با اون دوربینش کلی عکس هنری می گرفت. جات خالی.

  • من او

    من او

    سال هزار و سيصد و دوازده شمسي، یک خيابان که با دو سه خیز مي شد از يك طرف به طرف ديگرش جست ... خانی آباد ... نه مثل بقيه خيابان ها ... چون هفت کور به آنجا آمده بودند ... خانی آبادیا ذلیل نشین! هفت كور به یه پول ... حق عوضت بده ... نفر بعدی ... یک قدم رفتند جلو ... خانواده فتاح هفت کور را از محل رد می کنند ... گیر نده. نشمر قدم ها را ... از خانی آباد تا پاریس می شه چند قدم؟ ... نشمر کم می شه! این رمان فوق العاده بود. همه چیز داشت و تقریبا از هر چیزی به اندازه. زیادی داشت که کم نداشت. نويسنده شاهكاري را خلق كرده كه بيشتر از لذت تعجب مي كني از قدرت اين نويسنده ي جوان. فضايي بسيار لذت بخش. كتابي كه دوست داشتي تمام نشود. رضا اميرخاني وقتي اين اثر را نوشت همسن من بود (متولد ۵۲، نوشته در ۷۸). اگر نخوانيد ضرر كرده ايد. بدون شك. كتاب من چاپ بيست و چهارم بود. تيراژ نسخ قبلي اين كتاب شصت هزار و چهارصد نسخه. نزديك هشتاد و سه ميليون تومان درآمد حاصل از فروش كتاب هاي اين نويسنده طبق آخرين آمار. در حالي كه فقط در مسير مسافرت و مترو مشغول كتاب خوندن هستم، دو هفته با حال و هواي اين محله بودم و مردمش. همه شخصيت هاش را تو ذهنم دارم. از هر كدوم مي شه يه داستان در آورد. از علي فتاح كه نقش اول بود تا پيري و مرگ با او بوديم يا كريم ريغو كه با همه مزخرفي اش از حاضر به يراق بودنش جلو قاجار خيلي لذت مي بردم. كريم كه هيچ وقت سر عقل نبود. از وقتي فكر كرد بزرگ شده هر سالش به اسم يكي بود و آخرش هم هيچي به هيچي.لودگي هاش ... ياد مجتبي بخير.  ، از مريم بگيم يا مهتاب. از مريم و مهتاب و رفتنشان، بوي ياس مربوط به خاطرات شخصي علي بود، به من چه! از مهتاب سيلي آخر را يادم موند كه اگر نمي دانستيم دوستي اش تمام نشده آه از نهادمان بيرون مي آمد كه حماقت علي چه ها كه نمي كند. از پدر علي كه نديديمش، از حرفه ي كثيف ذال ممد پاانداز كه اسمش رويش بود و شرم آوري اش روي اسمش، از لوطي گري توام با بي مغزي موسي ضعيف كش قصاب، بريم به پاريس و برج ايفل كه مي شود نبضش را گرفت اگر عاشق باشي. كافه ي موسيو پرنر با قهوه هاي دارياني اش، لحجه اش من را به ياد معلم موسيقي مريم در مدرسه ايران مي اندازد "خانم فاتاح!". مدرسه ايران و بچه هايش و كل كل مريم با بقالي حريص سر كوچه مسجد قندي كه درياني نام داشت با اون صورت مثل كله پاچه تراشيده اش. گفتم كله پاچه، ياد اسي كله پز و سبيل هاي روغني اش بخير كه هر وقت داستان به كله پزي اون مي رفت بوي كله پاچه را از لابلاي صفحات كتاب مي شنيدي و بدجور هوس مي كردي. هوس را گفتم. قرمه پزان هم صفايي داشت و بويي. دست پخت ماماني و ننه و اون يكي اسي باباي كريم كه سجلش را فتاح گرفت رفت. ماماني كه ...

  • محمد پارسا

    چند روز پیش برنامه ورزش از نگاه۲ سری به محمد پارسا زد. گزارشگر سراغ برادر بزرگتر محمد رفت تا اخبار جدید را جویا شود. برادرش گفت روز حادثه بهش اطلاع دادند که یک راننده تاکسی روپوش سفید تنش کرده بود به جای راننده آمبولانس اونجا بود. بعد وارد شدن ضربه، روی محل ضربه یخ گذاشتند که  وضع رگ ها را خراب تر کرد. مرحله کما شروع شد. پزشک به حرمت لباس ورزشکاری حاضر شد به امید ۱ درصد زندگی عملش کنه. حدود ۴ ماه کما و بعدش را همه می دونند. قضیه همون فوتبالیستی که همه می شناسند. اما خبر جدید این بود که حقوق محمد از اول امسال (۱۳۸۷) قطع شده. دیگر پولی بهش نمی دهند (یعنی فکر کنم حدود ماهی ۲۰۰ هزار تومان). خانواده از عهده ساعتی ۲۵ هزار تومان فیزیوتراپی و ۲۰ هزار تومان گفتار درمانی بر نمی آیند. توجیه قطع شدن حقوق اینه که محمد دو جا کار می کنه !!! در واقع چون باشگاهش بهش ماهی ۲۰۰ هزار تومان کمک می کنه این توجیه ساخته شده !!!! نتیجه این که محمد پارسا که کم کم داشت قاشق دست گرفتن را یاد می گرفت مجدد به حال وخیم برگشت. به علت این که مغز به کبد فرمان کافی نداده، محمد هپاتیت گرفته و سفیدی چشمانش کاملا زرد پر رنگ شده. حتی یک دکتر براش نفرستاده اند. مادرش فقط جابجایش می کنه تا زخم بستر نگیره. برادر را از اتاق های ادارات مختلف بیرون انداختند. راهرویی نبوده که نرفته باشه و این به قول خودش انصاف نیست. به قول برادر بزرگ تر امثال محمد فقط ابزار تبلیغات هستند. بیمه محمد را که دردی را دوا نمی کنه به رخش می کشند. در کشوری که برخی آقایون چند شغل دارند و چه پول ها رد و بدل می شه نون بری از این نوع شرم آوره. محمد با جملات بریده بریده رو به دوربین گفت "از مردم ممنونم"  

  • بازار املاک - حباب مسکن چیست؟

    بازار املاک - حباب مسکن چیست؟

    در سال 87 قيمت مسكن با كاهش قابل ملاحظه‌اي همراه بود و از  لحاظ سقوط قيمت مسكن، ركوردي بر جاي ماند كه قبل از آن سابقه نداشت. با روی كار آمدن آقاي مظاهري به عنوان رييس بانك مركزي و متعاقب آن قفل‌هاي معروفي كه ايشان به خزانه بانك مركزي زد و باعث مهار انتظارات تورمي در اقتصاد شد، در سال 86 قيمت‌هاي مسكن افزايش ناگهاني پيدا كرده بود. نقدینگی در جامعه به دليل وام‌ طرح‌هاي زودبازده بسيار افرايش يافته بود و اين نقدينگي راهي بازار مسكن شده‌ بود.    از آن زمان به بعد تا انتهای سال ۹۱، قيمت مسكن نجومي شده‌ است و این به دليل افزايش نقدينگي شديد حاصل از اقداماتي چون هدفمندي یارانه ها، ‌اعتبارات مسكن مهر و ساير اقدامات مشابه بوده که به صورت مداوم در حال پمپاژ (و نه تزريق) پول به اقتصاد بوده است و انتظارات تورمي را افزايش ‌داده و قیمت مسكن را که همواره و بطور سنتی به عنوان راهكاري براي حفظ ارزش سرمايه افراد تلقي شده به شکلی جهشی به بالا رانده و حبابی کرده است. اما حباب مسکن یعنی چه ؟«حباب در بازار مسکن هنگامی رخ می‌دهد که فاصلهٔ زیاد میان قیمت‌های عرضه و تقاضای مسکن به وجود می‌آید به طوری که این افزایش قیمت بسیار فراتر از قدرت خرید عموم مردم است. در شرایط تورمی ‌ترکیدن حباب مسکن بدین شکل است که قیمت مسکن ثابت می‌ماند و قیمت سایر کالاها افزایش می‌یابد. در این شرایط قیمت واقعی مسکن افت کرده است. راه‌های جلوگیری از بزرگ شدن حباب قیمت کاهش حجم نقدینگی و افزایش نرخ بهره است.»۱در تعریفی دیگر برای حباب، در یک بررسی کارشناسانه در بازار مسکن تهران، از مفهوم P/R برای دستیابی به دوره های رونق و رکود استفاده شده است. در این روش، صورت کسر «ارزش متوسط هر مترمربع آپارتمان» در تهران و مخرج کسر «متوسط اجاره ماهانه یک متر مربع آپارتمان» در تهران است که با ضرب در عدد 12، در حقیقت متوسط اجاره سالانه به دست می آید. در این روش با اتکاء به آمارهای رسمی ماهانه، این گونه نتیجه گرفته می شود که در دو دهه اخیر، نسبت P/R در تهران در حداکثر میزان خود در سطحی بین 20 تا 21 و در حداقل میزان نیز میان 14 تا 15 واحد بوده است. این رقم در اواخر سال 1391 به عدد 20 رسیده و بر مبنای این روش و سابقه تاریخی، می شود نتیجه گرفت به دوران رکود نزدیک شده ایم.نسبت های معروفی که برای سنجش اوضاع و احوال بازار املاک از آن ها استفاده می شود:    پانوشت:۱- منبع: وب سایت ویکی پدیا2- نمودارها: مرکز آمار ایران و وب سایت نارون

  • ساکن طبقه وسط

    ساکن طبقه وسط

    ساکن طبقه وسط فیلمی بود که به نظرم من هر کسی می تونه دوست داشته باشه ولی هر کسی دلایل شخصی خودش را برای دوست داشتنش داره. چه خود شهاب حسینی که مجذوب متن فیلمنامه شد و تصمیم گرفت اولین تجربه کارگردانی اش باشه چه هر کس که گوشه ای از کار را داشته و چه بیننده ها و مخاطبان. به شهاب حسینی به خاطر این جرأتش باید تبریک گفت. خیلی ها از رکورد تعداد نقش های بازیگر اصلی یعنی خود شهاب حسینی صحبت می کنند و به عنوان یکی از جاذبه های فیلم مطرح می شه. البته نمی شه منکر این خاصیت و رکورد شد چون همین ظواهر هست که در مخاطب ایجاد کنجکاوی می کنه و به سینما می کشوندش که اگر این ظواهر نباشه فروش فیلم افت خواهد کرد. اما از نظر من نکته شاخص این فیلم نه در تعداد نقش های یک نفر، بلکه در تعداد سکانس هاست و البته تعداد هنرپیشه ها. تقریباً هیچ فیلمی را سراغ ندارم که این تعداد هنرپیشه در این سطح بالا داشته باشه که هر کدوم کاملاً بجا چند دقیقه نقششون را ایفا کنند و هیچ کدوم نسبت به دیگری برتری نداشته باشند. هر کدوم عضو یک تیم بودند و گوشه ای از کار را دست گرفتند. همین نقش های چند دقیقه ای بود که کنار هم یک مجموعه قوی را ساخت. این فیلم نقش اول داشت که شهاب حسینی بود. ولی به اعتقاد من نقش دومش حدود سی بازیگر بودند. فیلم هیچ سکانس طولانی ای نداشت و تعدد سکانس کاملاً ناشی از یک متن قوی بود که خوب روی اون کار شده. من فکر می کنم در هنگام تماشای این فیلم به هیچ وجه نباید درگیر ظواهر و رکوردهای گینسی شد. اصلاً مهم نیست شهاب حسینی چند نقش را بازی کرده. حتی بهتره اصلاً این رکورد را پس بگیریم تا بیننده وظیفه مچ گرفتن را در خودش حس نکنه. اصلاً شهاب یک نقش بازی کرده. باید این ظاهر را گذاشت کنار به حرف های عمیق پشت ظواهر دقت کرد. به دغدغه هایی که بیان می شه. به فیلمی که به قدر شگفت آوری کامله. از دغدغه بشریت یعنی میل به جاودانگی می گه. و از میل به اکتشاف. میل به رفتن در دل تاریکی ها. از میل مردم به تفریح حتی به قیمت آزار دیگران. از بی دغدغه بودن عده ای و وسواس عده ای دیگر. از فرشته صفت بودن و این که اگر فرشته صفت باشی فقط تنها قادر به گریه کردن هستی. از مردمی که گاهی مشکلشون داشتن روح مریض هست نه دست فقیر. فقری که کنار هم برود مرض روح باز هم هست. از کسانی که دوست دارند معمولی زندگی کنند و معمولی لذت ببرند و برعکس کسانی که در تمام زندگی درد دارند. از کسانی که زبان هم را نمی فهمند. عده ای در زمین سیر می کنند و عده ای در آسمان. ... و آخر قصه مادربزرگ ها که بالارفتیم ماست بود، قصه ما راست بود، پایین اومدیم دوغ بود، قصه ما دروغ بود ... و خب آره گاهی یه چیزهایی که فکرش را هم نمی کنی ...

  • اندر معرفت علم و صنعت، از یک علم و صنعتی

    چند وقت پیش از دانشگاه علم و صنعت بهم زنگ زدند که آره آدرستون را بدید که می خوایم دعوت نامه جشن فارغ التحصیلی براتون بفرستیم. با خودم گفتم چه دیر. به من این چیزها نیومده! بعد از چند روز دعوت نامه با پست به دستمون رسید. من خیلی در مورد شرایط جشن توضیح نمی دم. صفحات دعوتنامه گویاست. صفحه اول صفحه دوم صفحه سوم فقط در هر شرایطی امکان نداشت به این جشن برم. دانشگاهی که این طور خجالت آور با فارغ التحصیلش اون هم از نوع کارشناسی ارشد برخورد داره. و این چیزها را در دانشگاه های رقیب نمی بینیم. به هر حال احتمال زیاد سالن خالی یا پر از مهمان افتخاری ای را شاهد هستند. دوستان علم و صنعتی ای که بهشون دعوت نامه پست نشده برن از دست ندهند. به هر حال با این که نسبت به علم و صنعت عرق دارم و یک علم و صنعتی هستم و همیشه دوست دارم علم و صنعتی باشم (بگذریم که اخیرا نام این دانشگاه آدم را یاد چیزهای بد هم می اندازه) ولی باید اعتراف کرد که همواره علم و صنعت در زمینه برخورد با دانشجو و رابطه ی بین استاد و دانشجو لکه ی ننگی بین دانشگاه های برتر کشور بوده و گویا هنوز هم هست. پ.ن : دانشگاه خودمه. این هم نظر خودمه.  

  • همایش اربعین

    - صبح که رسیدم داشتند صندلی ها را می چیدند. وحشت کرده بودم. اکبر که اومد دید زل زدم به صندلی های چیده شده. بهش گفتم اکبر این یه استادیومه !!! گفتیم ۳۰ ۴۰ تا صندلی نچینند. قرار بر هزار تا صندلی بود. خانم موسوی وقتی رسید گفت چند شبه از دلشوره خواب نداره. داشتیم کم کاری های خودمون را دوره می کردیم. یه گوشه سالن تنها نشسته بودم و دلشوره داشتم. بعد که خانم مینوسپهر (زرین) اومد بهش گفتم عظمت سالن وحشت زده ام کرده. اون هم گفت که ترس برش داشته. آبرو جمعیت و طرح طفلان به پر شدن این سالن هزار نفری بود که بارها به ما پیشنهاد شد نگیریمش و به همون ۲۰۰ نفره تاسوعا که جا کم آوردیم قانع باشیم. اولین تجربه بود در همچین مقیاسی. خلاصه این که لحظات سختی بود. - ظهر گذشت. با همون دلشوره داشتم یادداشت برداری می کردم. البته دلشوره کم شده بود. سرم روی کاغذ هام بود. وقتی سرم را بالا کردم دیدم سالن نصفش پر شده. کم کم پر تر شد. جوری که اصلا خالی به نظر نمی رسید. کم کم حسم عوض شد. شاید مجموعا ۵ دقیقه هم ننشستیم هیچ کدوم. استرس بالا بود. بچه های انتظامات و تدارکات و روابط عمومی و ارتباط با خیرین کارشون را شروع کردند. کم کم دیدم که همه دارند تبریک می گن که سالن پر شده. در آخرین لحظات کنداکتور را نوشتم و تحویل دادم. - از چندین خبرگزاری و نشریه اومده بودند گزارش. از جمله شبکه خبر و رادیو جوان. وقت مصاحبه نداشتم. زحمتش را بقیه کشیدند. در واقع کادر اجرایی هیچ کدوم وقت مصاحبه که هیچ کلا وقت حرف زدن و سر خاروندن نداشتند. - داشتم لیست مددجوهایی که باید بروند روی سن را آماده می کردم. چون مسئول طرح (خانم حبیبیان) گفته بود شرح وضعیت ها را بدم به آقا شارمین، فهمیدم اسم دو نفر را تو لیست اکسلی که بررسی کامل شده از همون اول جا انداختم. دو دل بودم بگم بیان روی سن یا نه. اسم را گذاشتم تو لیست و گفتم هر چی قسمت باشه. یکی اشان مورد جالبی نبود و خطش زدیم. اون یکی اومد روی سن. نتیجه این که در جا آزاد شد. کسی که کامل اسمش فراموش شده بود و اتفاقی متوجهش شدم. آزاد شد. کسی خبر نداشت از این اشتباه من و این که با شک و دو دلی اسم مجتبی را برای اومدن روی سن رد کردم. - حمید از وضعیت بدش گفت. حضار منقلب شدند. شارمین هم گریه اش گرفت که فقط چون من چشم تو چشمش بودم متوجه شدم. یک کیسه بین حضار گردونده شد. مدام کمک نقدی می رسید. حمید دیه بالایی داره. ۸۰ میلیون. بی گناه بی گناه. دختر بچه ای اومد و گردنبندش را اهدا کرد و راضی نشد پس بگیره. این دختر معجزه دیشب شد. همه سر غیرت اومدند. با کار یه دختر بچه ۱۰ ساله که با بغض گردنبند را هدیه داد. - حلقه ازدواجی اهدا شد. صاحبش نمی خواست پس بگیره. یک نفر حلقه را ۱ میلیون ...

  • پل خواجو

    پل خواجو و سی و سه پل هر دو روی زاینده رود قرار دارند. اصلا اصفهان چیزی جز زاینده رود نداره و هر چی داره از این رودخانه است. به نظر ما پل خواجو خیلی خیلی قشنگ تر از سی و سه پل بود. حالا چرا سی و سه پل معروف شده شاید به خاطر اسم خاصش باشه. از لحاظ معماری هم واقعا فنی کار شده.  به عنوان مثال در قسمت ورودی آب رودخانه به زیر پل سرعت آب خیلی کمه ولی در طرف دیگر پل سرعت آب به حدی افزایش یافته که انگار آب را پمپاژ کرده اند. دلیلش اینه که سطح مقطع ورودی آب از سطح مقطع خروجی آب به مراتب بزرگ تره و عملا یک شیپوره مانند در زیر پل وجود داره که باعث می شه به دلیل ثابت بودن جرم عبوری سرعت خروجی چند برابر بشه. اگر به یک طرف پل نگاه کنید آب را تقریبا راکد می بینید ولی در طرف دیگر آب سرعت مناسبی دارد. پل از لحاظ تفریحی هم با صفاست و پاتوق پیرمرد های آواز خوان است که در جایگاه های کنگره ای زیر پل معرکه می گیرند. پ.ن  : دروغ بزرگ