مربی مهد کودک هستم
استخدام مربی مهد کودک
مربی مهد کودک نیازمندیم سلام.من زیتونم.متولد 1373.سابقه کار ندارم اما علاقه ی شدیدی به بچه ها و نگه داری کودکان خردسال و نوپا دارم.تقاضای استخدام در مهد کودک های حومه ی شرق تهران رو دارم.مرسی.09393764026 وب سایت ایمیل سلام اینجانب مریم احمدی هستم دانشجوی رشته تکنولوژی آموزشی ام جویای کار میباشم و آماده به کار با شما می باشم وب سایت پست الکترونیک سلام کارشناس روانشاسی هستم و دانشجوی ارشد برنامه ریزی آموزشی. 96 ساعت کارورزی مشاوره با کودک و نوجوان داشته ام و تحت آموزش مربیگری جهاد دانشگاهی و اختلالات یادگیری بوده ام. مایل به همکاری می باشم.09123151826 سلام من ترم6روانشناسی تربیتی از دانشگاه علامه طباطبایی هستم 2سال سابقه کار در کلینیک مددکاری نداالحق دارم در حال حاضر در قلمچی پشتیبان هستم به خاطر علاقه زیادبه بچه ها وکاردر مهد کودک مایل به همکاری باشماهستم.09191210429 باسلام من فارغ التحصیل رشته علوم تربیتی ژیش دبستان و دبستان هستم 3 سال پیش سابقه در زمینه فرهنگی هستم وساکن تهران خواستار همکاری با شما هستم [email protected] با سلام اينجانب اميرآبادي داراي مدرك كارشناسي زبان و ادبيات فارسي ،داراي استعداد و علاقه به كار در مهدكودك هستم. محل زندگي و كار بنده شهر قزوين مي باشد. وب سایت پست الکترونیک من به بچه ها علاقه وافری دارم و اماده همکاری با شما وب سایت پست الکترونیک سلام.من ساناز هستم.فوق ديپلم رشته برق.من عاشق بچه ها هستم.. مهارت خوبي دارم تو نگهداري بچه ها.اينم شمارمه:09127972278.ممنون ميشم اگه موافقت كنيد وب سایت پست الکترونیک سلاممن کارشناسی زیست شناسی و کارشناس ارشد بیوشیمی از دانشگاه تربیت مدرس دارم ساکن تهران و جویای کار بوده مایل به همکاری با شما هستم. وب سایت پست الکترونیک با سلاممن دارای مدرکک کاردانی کامپیوتر هستم و مقداری ضمینه زبان انگلیسی و نقاشی نیز دارم و عاشق بچه ها هستم و تمایل به استخدام در مهد کودک هستم.09360434611 وب سایت پست الکترونیک اینجانب الهام حیدری دانشجوی اماده فارغ التحصیل کارشناسی ارشد رشته روانشناسی تربیتی میباشم و اماده کار می باشم.شماره تماس :09187694742 وب سایت پست الکترونیک مریم داودی کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی هستم [email protected] اینجانب سمیرا استادی مقدم متولد 1370 دانشجوی رشته ی علوم سلولی مولکولی. سابقه ی یک سال کار در معاونت فرهنگی دانشگاه تهران پزشکی را دارم. آمادگی خود را جهت انجام کارهای دفتری آموزش حرفه ای رنگ و روغن و آموزش ویندوز اعلام می کنم. شماره تماس 09381962056 من دانشجوي رشته رشد وپرورش كودكان پيش دبستاني ترم شش با كارت پايان خدمت بايك سال كارورزي ...
مربی مهد کودک
مربی مهد کودک جهت ثبت آگهی استخدام خود از طریق فرم نظرات اقدام نمایید . اينجانب شيما نظيفي داراي مدرك كارشناسي رشته فيزيك از دانشگاه آزاد تهران واحد مركز بوده و آماده به همكاري با شما ميباشم.شماره تماس:09380623812 وب سایت پست الکترونیک اینجانب نسرین فوزی زاده دارای مدرک کارشناسی مطالعات خانواده (دارای مدرک دیپلم خیاطی وچندین سال سابقه خیاطی وطراحی لباس وهمچنین اشنایی کامل به اکثر کارهای هنری از جمله نقاشی وطراحی و...)مسلط به زبان عربیشماره تماس: 09354657477ساکن تهران روبروی مترو با سلاماینجانب دانشجوی رشته ی روانشناسی کودک در دانشگاه الزهرا در مقطع روزانه و در ترم هفتم مشغول تحصیل بوده و با فنون کامل تست هوش (وکسلر/ ریون/ گودیناف/... )به همراه تحلیل تست و همچنین آشنایی با رشد شناختی و رشد کودک در تمامی سنین ومرضی کودک بوده ام. و در مهد کودک و مدارس مختلف اعم از معمولی و استثنایی تست های هوش را اجرا کرده ام. وب سایت پست الکترونیک اینجانب دارای لیسانس علوم تربیتی از دانشگاه علامه طباطبایی هستم و خوشحال میشوم در خدمت شما باشم. وب سایت پست الکترونیکباسلاماینجانب پیوند میزبان دارای مدرک فوق دیپلم مربی مهد از کشور آلمان بوده وجویای کار وآماده به همکاری با شما میباشم. وب سایت پست الکترونیک
مهد کدام کودک
بهنظر شما، تأسیس مهدکودک، یک گام به سوی کمال جامعه بوده است یا خیر؟ همانطور که میدانیم، تأسیس و رشد مهد کودک با پیشرفتهای مختلف دیگر بشر همزمان بوده است؛ چگونه میتوانیم مشخص کنیم که آیا پیشرفتی که مهدکودک همزمان با آن شکل گرفته است، یک پیشرفت واقعی است؟ و چگونه میشود دریافت که آیا تأسیس مهد کودک، واقعا پیشرفتن به سمت کمال است یا خیر؟ برای پاسخ به این سؤالات، باید کمال واقعی را بشناسیم. برای شناخت کمال، باید ببینیم انسان، کودک و زن چه حقیقت و ماهیتی دارند. زیرا انسان، کودک و زن، عناصر محوری مرتبط با مهدکودک هستند، پس از شناخت حقیقت انسان، کمال انسان را خواهیم شناخت و پس از شناختن کمال انسان، میتوان دریافت که آنچه به نام پیشرفت مشهور است، واقعا پیش رفتن به سمت کمال است یا خیر. تعریف زن بر اساس خلیفه الله بودن انسان نکتهی اول: تعریف انسان در مکاتب توحیدی و آسمانی «خلیفهالله» است. انسان موجودی است که هم خصوصیات فرشته را دارد و هم خصوصیات حیوان را دارا میباشد. انسان ترکیبی از نار و نور است. انسان هم قابلیت خلیفهالهی را دارد؛ و هم قابلیت دارد که از حیوان نیز پستتر شود. بنابراین یک بخش بسیار مهم در تعریف انسان این است که انسان استعداد آنرا دارد که خلیفهی خدا در زمین باشد. در فرهنگ غرب، انسان جانشین خدا نیست، بلکه جایگزین خدا است. یعنی به جای اینکه با پرستش و بندگی خدا به خلیفه شدن بر زمین برسند، خدا و پرستش او را کنار گذاشتهاند و انسان را محور هستی قرار دادهاند. در این جایگزینی نیز، جنبهی فرشته بودن انسان را جایگزین خدا نساختهاند، بلکه همان جنبهی حیوان بودن انسان را جایگزین خدا کردهاند. نکتهی دوم: در سوره مبارکهی یس چنین میخوانیم: «سبحان الذی خلق ازواج کلها...» منزه است خداوندی که همه چیز را زوج آفرید. انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ بنابراین انسان نیز به صورت زوج آفریده شده است. یعنی همان انسانی که استعداد دارد تا خلیفهی خدا بشود، به صورت زوج آفریده شده است؛ یعنی زن و مرد در این جنبه که استعداد خلیفه اللهی دارند، یکسان هستند. نکتهی سوم: در عالم هستی، هر موجودی برای اینکه به کمال برسد، باید استعدادهایش شکوفا شود. مثلا یک هستهی سیب وقتی به کمال میرسد که شما آن را بکارید و به آن رسیدگی کنید. در چنین شرایطی هسته، پوستهی خود را میشکافد و همهی ذخایر و استعدادهای درونیش را به کمک نور خورشید، مواد موجود در خاک و آب و .... شکوفا میکند. کمکم برگ میدهد و تبدیل به یک درخت تنومند سیب شده و میوه میدهد. این کمال یک هسته سیب است. یعنی هستهی ...
معرفی مهد
مهد کودک میلاد در سال 1369 توسط سرکار خانم امیری در شهرستان خرم آباد تاسیس شداین مهد کودک هفتمین مهد کودکی بود که در شهرستان خرم آباد تاسیس شد و هم اکنون نیز به فعالیت خود ادامه میدهدمهدکودک میلاد در حال حاضر در انتهای خیابان رازی جنب دانشگاه علوم پزشکی در ساختمانی به مساحت 288متر مربع در حال فعالیت است
شغل آينده من..........
....پسرم٬ فکر می کنم اولین باری که صحبت از این کردی که میخواهی چیکاره شوی؟ گفتی می خواهی مربی باشی...مربی مهد کودک....و اون هم فقط مربی ثمره* زندگی....اون روزها تو کلاس مامان مریم بودی....البته قبل از آن هم در باب اینکه چه باشم؟ آرزوهایی داشتی ولی آنها را به حساب شغل آینده نمی توان گذاشت آنچه در قالب اینکه "سیمبا" هستم (نماد قدرت) و پیترپن هستم (علاقمندی به پرواز) ؛ زورو هستم (باز قدرت و عدالت)و...می گفتی.... در همین مدت کوتاه ، شغل های متفاوتی را بر زبان آوردی و ابراز علاقه به اینکه این کاره باشم....از راننده کامیون گرفته تا دندانپزشک و خلبان....ولی برخی را که بر زبان میاوری و دلایل ات را می گویی برایم جالب است و گاهی تکان دهنده....اینجا تنها مواردی را که به خاطر دارم و صد البته مواردی که پیش من! بیان کرده ای را ثبت می کنم: دوست دارم بزرگ که شدم فوتبالیست بشوم چون وقتی برنده شدیم جام فینال را می خواهیم بگیریم میتونم "ملکه" را ببینم. ( تحت تاثیر فابیو فوتبالیست...) البته این ابراز علاقه یکی دو روز بیشتر طول نکشید چون بعدش می پرسید: فوتبالیست شدن خطر داره؟ و گویا در هم صحبتی با دو ستانش به نتایجی رسیده بود (آرمان کلاً بچه محتاطی هست و دنبال خطر مطر نمی رود....) دوست دارم فضانورد بشوم و با سفینه به ماه بروم و از اونجا زمینو ببینم. (شاید تحت تاثیر کتاب گوسفندی که می خواست بزرگ باشد، خیلی بزرگ) دوست دارم نقاش بشوم چون وقتی مُردم نقاشیهامو نگاه می کنند و فکر می کنند که من زنده ام. (تحت تاثیر گفتگویی که با من داشت در رابطه با اینکه آیا بتهوون الان هست؟ و من در پاسخ گفته بودم هنرمندان همیشه هستند چون هنرشان هست ....وقتی موسیقی اش را گوش میدهی انگار او هست...) (مدتی است بی آنکه من خواسته باشم علاقمند به نقاشی شده و عصرها مداد رنگی ها و کتابچه ها و دفتر را می آورد و.....خیلی هم با دقت و با حوصله رنگ آمیزی می کند ولی کماکان به رنگ سبز علاقه بیشتری دارد... دوست دارم جادوگر بشوم (این علاقمندی مدتی طولانی بود و هنوز هم گاهی خودش را نشان می دهد) چون قدرت زیادی دارم و می توانم پلیس ها و...را تبدیل به سنگ کنم....می توانم تبدیل به کسی دیگر بشوم ،می توانم.... (پلیس هم از اون موارد عجیب کودکی ژسرم من هست که تمایلی به آن ندارد در حالیکه بیشتر پسرها در کودکی خود دوست دارند پلیس شدن را...) دوست دارم ملکه باشم تاج داشته باشم (این را هم نمادی از قدرت می داند...) و اخیراً متوجه شده ملکه ها از جنس مونث هستند می گوید: می خواهم پادشاه باشم.... (شنل و تاج جزو الزامات ملکه و پادشاه بودن هستند در دنیای خیالی اش ....) ...... عمه اش برایش کتابی خریده به اسم "شغل آینده من" که به تفصیل در ...
چند کلمه راجع به مهد کودک !
به نظر من مهد کودک مناسب بچه هاییه که والدین شاغل دارند !و مجبوووووووووووووووورند فرزنشون رو پیش کس دیگه ای بگذارند ... اما به شددددددددددددددت موافق اینم که جایی باشه تا بچه ها حدود 2 ساعت با هم بازی کنند و مادرها هم دم دست باشند :) چیزی شبیه کارگاه مادر کودک رو خیلییییییییییییییییییییییی دوست دارم .انقدر که انشااله در چند هفته یآینده با تعداد محدودی از دوستان دختر دارم در خانه کارگاه خواهیم داشت به امید خدا قبل از عید مریمناز 2 ماه و نیم رفت مهد به توصیه ی مشاور برای صحبت کردن ! و واقعا هم نتیجه داد و من ممنونم هم از مهد هم از مشاور اما !1- حدود یک ماه از مهدش نگذشته بود که تا یه کار بدی میکرد که تا قبل از اون مثلا من ممکن بود فقط یه چپ چپی نگاهش کنم * مثلا بشقابی رو میشکست و ازین قبیل * زود میگفت مادر منو نزنی ها !!!!!!!!!!! مخم سوت کشید وقتی برای اولین بار این جمله رو شنیدم !! حتی فکر نمیکردم معنای این عبارت رو بدونه بهش گفتم زدن یعنی چی ؟ و محکم زد پشت من !!! 2- بعد از مهد , نقاشی کردنش به شدت افت کرد و اعتماد به نفسش در این کار داغووووووووووووووووون شده ! وسایلش رو میاره میده بهم میگه برام فلان چیزو بکش ! من بلد نیستم !! یه جایی خوندم که والدین و یا مربی اصلا نباید برای بچه نقاشی بکشند چون روی کارشون اثر منفی میذاره و من هم هیچ وقت اینکارو نکرده بودم و این هم دومین عبارت خیلی تلخی که از مریمناز شنیدم ** تا امروز هم مریمناز دیگه زیاد چیزی نکشیده حتی یه صورت میکشه تا میبینه نگاهش میکنم زود میگه من بلد نیستم شما بکش ! ** و اتفاقاتی ازین قبیل بسیاااااااااااااااار افتاد که واقعا من رو آزرده میکنهبیشتر مربی های مهد تحصیلات خاصی ندارند فقط باید دوره کودک یاری رو حتما گذرونده باشند ضمن اینکه من بی حوصلگی و بد اخلاقیشون رو هم دیدم چند بار . شاید هم مقصر نیستند بچه های ما برای اونها ارباب رجوع محل کارشون به حساب میان !!!!!3- اعتماد به نفسش در مورد کار با ابزار هم بسیار کم شد ! مریمنازی که به اون قشنگی قیچی میگرفت دستش و یا با دست کاغذ پاره میکرد تا وسایلش رو میارم وسط میگه من بلد نیستم قیچی کنم شما بلدی فقط !!! و حتی دست به قیچیش نمیزنه دیگه 4- و آخرین مطلبی که قابل گفته در این پست و از همه هم مهمتره :روزی که بردمش برای ثبت نام اولین چیزی که پرسیدم این بود که جای بچه ها به چه صورتی تعویض میشه گفتند هر وقت که نیاز باشه امااااااااااااااااااااا یک روز که مسول تعویض بچه ها رو دیدم بیرون از خونه و ازش پرسیدم گفت بچه ها فقط ساعت 11 تعویض و شسته میشن !!!! یعنی از 8 صبح که میرن , 3 ساعت !! پنبه ریزشون باز نمیشه تا ساعت یازده لعنتی حالا ...
و باز مهد کودک....
ممنونم از توجه و کامنتهای دوستان عزیز برای پست قبلی...که خواندن برخی کامنتها متوجه ام کرد که مطلب قبلی را شاید بهتر بود با عنوان کلی تر هم می گذاشتیم که به این آسونی نمی تونیم مهد کودک استاندارد حتی در کشورهای پیشرفته پیدا کنیم... پس شاید بهتر باشه اولویت بندی کنیم ببینیم از یک مهد کودک چه میخواهیم؟ تغذیه و بهداشت مناسب می خواهیم؟ آموزش میخواهیم؟ تعلیم اداب و رفتار اجتماعی میخواهیم یا تعلیم امور د.ینی و مذ.هبی ....چه میخواهیم؟ و به دنبال مهدکودکی باشیم که بیشترین پاسخ مثبت را به خواسته های ما می دهد... درست است که مهد کودک آرمان، بعد از ناهار دستمال به قدر کافی در اختیار آنها نمی گذارد اما بعد از دستشویی رفتن، بعد از بازی در حیاط و شن بازی و پیش از ناهار خوردن ، بچه ها دستشان را می شویند...در ضمن محلول ضد عفونی کننده در ورودی سالن اصلی وجود دارد ....بچه ها با کفش بیرون به کلاسها نمی روند و کفش خود را هر روز صبح با دمپایی های راحتی تعویض می کنند و کفش شان در جا کفشی قرار می گیرد ...دمپایی هر کودک هفته ای یکبار باید شسته شود...موقع رفتن به دستشویی با دمپایی های خود نمی روند و جلوی درب دستشویی باز تعویض دمپایی دارند...کف سالن و کلاسها، روزانه با بخار شوی و... تمیز می شود و کلاً نظافت در حدی هست که همانطور که در پست قبلی گفتم در پنج سالی که آرمان آنجا بوده _خدا را شکر_ بیماری سخت و عفونی و ...نگرفته است....و تنها آبله مرغان را یادگاری از مهد دارد... نکته قابل تقدیر دیگر مهد این است که هر چند یکی دو مربی چه بسا از دست شیطنت بچه ها عاصی بشوند و گاهی دروغ هایی بگویند ...ولی بدیها و خوبیهای مهد هرچه هست مخفی نگه داشته نمی شود و مادرها به راحتی با مربیها و کادر مهد در تماس هستند و خوبی ها و بدیها در معرض دید هست...من به شخصه خودم می ترسم از مهدهایی که مسائل اش در پشت پرده پنهان هست ...یادمه زمان نوزادی آرمان که دنبال مهد کودک می گشتم به مهدی رفتم در خیابان صرافهای جنوبی سعادت آباد، که مخصوص شیر خوارها بود و مادرها در ابتدای ورود به مهد، وارد دفتر می شدند و نوزاد را به یک نفر تحویل می دادند و هیچوقت مربی کودک را نمی دیدند ...یادمه روزی که خواستم اتاق شیرخوارها را ببینم بیش از نیم ساعت معطل شدم تا ظاهر سازی کنند با ایتهمه وقتی اتاق را دیدم گریه ام گرفته بود و آن موقع مصمم شده بودم که اگر همه مهد ها اینچنین باشند بشینم خونه و بچه را بزرگ کنم....منظورم از گفتن اینها این بود که من در این 5 سال همیشه از همه مسائل مهد کودک پسرم باخبرم بودم و هرچند برخی مسائل آزارم داده اما مطمئنم که بدتر از این مسائل در مهدکودکهایی هست که همه چیزش پشت پرده پنهان ...
نکاتی درباره ی روز اول مهد کودک (برگرفته از سری کتابهای با کودک خود چه کار کنم)
نکاتی درباره ی روز اول مهد کودک (برگرفته از سری کتابهای با کودک خود چه کار کنم) کودک در آن روز از همه چیز و همه کس، کم و بیش می ترسد که نکند : خانم معلم دعوایش کند! از کلاس و مهد کودک بیرونش کنند! نگذارند برای دست شویی و آب خوردن بیرون برود! از پله ها بیفتد یازمین بخورد و کسی نیاید به دادش برسد! اگر روزی از روزها به مهد کودک نیامد، جایش را به کودک دیگری بدهند! بچه های دیگر دوستش نداشته باشند و او را درجمع خود به بازی نگیرند! نگذارند بازی کند و مجبورش بکنند مثل بچه های خوب(!) یک جا بنشیند و فقط به حرف های مربی گوش کند! پس: ... اضطراب، دلشوره و خشم خود را به صورت رفتارهای عصبی از خود نشان می دهد. اولیای گرامی و مربیان عزیز بهتر است بدانند که کودک: احساساتش در آن روز به طور کلی « منفی» است و به طور مبالغه آمیزی ابراز می کند به راحتی برانگیخته می شود و به سرعت به گریه یا به خنده می افتد. در اثر دلشوره مرتب می خواهد به دست شویی برود یا دهانش خشک می شود و دائم آب و خوراکی می خواهد. همه ی ژست ها و حرکات شما اولیای عزیز و مربیان محترم ، برای کودک معنا دار است. حتی اگر منظور خاصی نداشته باشید. مثلاً : دارید پای تلفن از کسی گله می کنید، کودک فکر می کند الان است که با او هم همین طوری حرف بزنید توجه کودک به شما و محیط اطرافش چند برابر می شود، پس حساسیتش بالاتر می رود: نسیم بهاری می وزد؛ ولی کودک بسیار سردش می شود.» شما با عجله با او صحبت می کنید ، ولی او فکر می کند که دارید دعوایش می کنید» تمرکزش بر حرکات و کلمات کودکان دیگر نیزبسیار زیاد است: کودکی را می بینید که دور از همه به تنهایی دارد بازی می کند، فکر می کند که حتماً او را تنبیه کرده اند.» - توجه کودک معطوف به ارتباط اشخاص با یک دیگر نیز هست و توجهش به رفتار مربی با مادر و پدر و مربیان با یکدیگر بیشتر می شود: آیا مربیان با هم مهربان هستند؟ همدیگر را با نام کوچک صدا می کنند؟ مدیر مهد کودک با مربیان چگونه رفتار می کند؟ آیا با آن ها مهربان است یا به آن ها دستور می دهد؟ اولیای عزیز بهتر است بدانند که: - چند روز قبل از رفتن به مهد کودک، لیست خریدهای مربوطه به مهد کودک را با همراهی و سلیقه کودک خریداری کنن. - از اعمال نظر و تحمیل سلیقه به کودک جداً بپرهیزند: - «نه! این کیف محکم تر از آن یکی است!» - «عمر این ماژیک ها بیشتر است!» - «این رنگ چرک تاب تر است!» - گوش کودک را نباید با جملات و تذکر های مکرر کلامی بیازارند: - «وسایلت را گم نکنی ها!» - «حواست را خوب جمع کنی ها!» - «سرو صدا و بپر بپر نکنی ها!» - «بی اجازه از ...
مهد کودک هدایت نوین/یه اعتماد شیرین
تو با لبخنده ای دنیا رو دنیا می کنی زندگی را پایتخت عشق و رویا می کنی دلبند کوچک من، به اندازه تمام ناگفته های تمام کتابهای دنیا از تو گفتنی دارم.آنقدر که باید تمام کلمات را احضار کنم و از آنها بخواهم تا در برابر مهربانی های تو،تمام شعف و شادمانی های کودکانه ی تو اون وقتها که بی هیچ بهونه ای به من و بابایی ارزونی می کنی و به اندازه تمام بزرگی دنیای کوچک و کودکانه ی تو برایم به صف بایستند تا بتونم وصف کنم از این دنیایی که با اومدنت برام ساختی و شکل دادی و روز به روز داری برام مهیج ترش میکنی.اونقدرتو چشمهات مکث میکنم ،اونقدر کلمات شیرینتو یادآوری میکنم تا بلکه این خاطرات شیرین کودکیت هر چه عمیق تر تو دلو مغز و وجودم ثبت بشه.کاش اونقدر قدرت داشتم تا باسرعت زمان و گذشت سریع ایام بجنگم.دقایق ! نشتابید ،آهسته تر .آنقدر گفتنی دارم و دقیق تر آنقدر گفتنی شیرین دارم که دلم نمیاد حتی قلم و کاغذم رو هم تو این روزهای سراسر لبریز لذت از وجود تو شریک کنم.واسه همینه کم می نویسم.الان هم به جای ثبت خاطرات دارم از ناگفته هام و احساسات درونی خودم نویسم!مگه نه اینکه اینجا برای توست؟ اما عزیز دردونه ی من!ترنمم،تمام این احساسات ناشی از وجود توست. دلبندم،خدارو شکر اونقدر از انتخاب مهد کودک و محیطی که در اون هستی راضی هستم و اونقدر اونجا بهت خوش میگدره و روز به روز چیزهای تازه یاد میگیری که از این بابت بی نهایت خوشحالم.وقتی اولین تکالیف ماهیانه و شعرهایی که یاد گرفتی و به خونه آوردی اونقدر غافلگیرم کردی که در عرض یک ماه تونستی همه ی اینها رو یاد بگیری (4 تا شعر بلند به علاوه دعای قبل از خوردن نهار و سوره توحید وچند کلمه انگلیسی و انجام تکالیف مفاهیمی دفترچه ی مخصوصی رو که دارید)اشک ریختم ،اشک شوق ....و وقتی خواستم با مدیر مهد صحبت کنم و از نحوه ی خوب برخورد و آموزششون تشکر کنم،نتونستم و بازم اشک ریختم.وقتی میام دنبالت و اون همه شادی رو میینم که تو چشمات موج میزنه،از خودمم هم راضی میشم و عذاب وجدانی که هر از گاهی با دریافت این جملات که :دخترتون میره مهد کودک؟ آخی،چرا؟؟!!! مگه خودتون شاغلید؟؟؟!!! میاد سراغم دود میشه میره هوا.آخه اونا نیستن که ببینن که با چه اشتیاقی ساعت7صبح بیدار میشی و من و بابایی رو بیدار میکنی که زودتر بری مهد کودک،آخه یکی نیست که به اونابگه که : بچه ها فقط بازی می خوان و مگر نه اینکه اونجا بازی می کنن و هر روز دهها مطالب جدیدی یاد میگیرن که من مادر نمی دونستم چطور باید اون مفاهیم آموزش داده میشدند،مگه نه اینکه منم مادرم اما هنوز آدمم و لذت بردن از ساعات زندگیم در نبود ترنم گناه نیست،اینکه با آرامش و بدون دغدغه ...