مدل کوتاهی موبلند
مدل های شینیون
سادگی موهای بلند با هر حالتی زیبایی خاص خود را دارد اما گاهی خارج ساختن حالت آن از فرم اولیه می تواند زیبایی این موهبت را دو چندان کند به نمونه هایی از موهای بلند و زیبا که با بابلیس درست شده اند توجه کنید :همه ی موها در حالت باز با بابلیس بزرگ حلقه شده و سپس به آرامی در بالا و اطراف سر جمع می شوند که مو را به حالت نیمه جمع در خواهد آورد : موهای بابلیس شده را از یک طرف روی شانه ریخته و یک لایه هم در طرف دیگر آویزان : وقتی لایه های مو برای بابلیس شدن کلفت و دسته ای جدا شوند موها به این حالت موجدار خواهند شد: موهای بابلیس شده می توانند در پشت سر بالای گردن لایه لایه و در هم با سنجاق سر جمع شوند : موها را پس از بابلیس با نوک انگشتان کشیده تا تنها حالت ویو به خود بگیرند و سپس با ساده و شیکترین روش آنها را با گره ای از خود موها یکطرفه ببندید: بابلیس موها برای مراسم نامزدی و عقد مدلی بسیار شیک و زیبا خواهد بود چرا که موها هم کاملا جمع نخواهند شد و هم فرم زیبای دخترانه ی خود را حفظ خواهند کرد: با تصاویر و نحوه ی درست شدن چند مدل زیبا و جدید از موهای کاملا جمع و یا نیمه جمع آشنا شوید که شاید خودتان نیز به راحتی و یا با کمی تغییر بتوانید روی موی خود پیاده کنید.موهایی که به شکل ایستاده و عمودی از زیر جمع شده و اضافه ها در بالای سر شلوغ باقی خواهند ماند : اگر موها بلندتر است کاملا گرد و تو پر جمع می شوند : در شینیونهای نیمه جمع موهای با بیگودی پیچیده شده را کم کم از میان سر به بالا رسانده و با گیره محکم کنید، مقداری از آنها را نیز در پشت سر رها کنید : موهای روی شانه را به یک سمت از زیر باز و شل به حالت حلقه ای ببندید : یا بالاتر با جدا کردن تارهای نه چندان نازکی از موها به شکل حلقه های گل آنها را فیکس کنید : با فرق از وسط و جدا کردن قسمتی از راست و چپ فرق شروع به بافت موها کنید تا زمانی که به نزدیک گوشها برسید، سپس موهای اطراف سر را نیز به این بافت اضافه نمایید تا کم کم جمع شوند، در پایین و پشت سر دو بافت را به هم برسانید و از زیر جمع کنید . این مدل از مدلهای دخترانه ی یونانیست که با قرار دادن چند شاخه گل ریز در میان بافتها بسیار شیک و زیبا خواهد بود : بافتی که از زیر موهای بلند پهن، شل و باز بافته می شود و در انتها و پایین موها محکم و فیکس خواهد شد، برای مرتب بودن آن نیز می توان از پنسهای کوچک همرنگ مو نیز استفاده کرد : اگر موی نمدار خود را درشت و باز ببافید و پس از خشک شدن بازشان کنید، آنها را به شکل موجهای زیبای درشت خواهید دید : موها را با تاری نه چندان پهن از خودشان که از زیر می گیرید یکطرفه ...
برنده کادوووووووووووووووووووووو
میشاپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۰:۲۵ تو یک سال بزرگتر شدیو عشق من یک سال در دلت کوچکترمن اما هیچ وقت شب تولدت با تو نبودممن هیچ وقت در دلت نبودم . . .تولدت مبارکمیشاپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۰:۶ میگویند آغاز نو شدن،آغاز تازه شدن بهار است امابرای من روز میلادتو سرآغازفصلی دگر از زندگیست ♥تولدت مبارکمیشاپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۰:۳۲ تمام دقایق مانده از عمرم به همراه زیبا ترین بوسه های عاشقانههدیه ای برای روز تولد تو . . .لمس بودنت مبارکالههپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۰:۳۸ سالروز رفاقت مبارکسالروز صداقت مبارکسالروز متانت مبارکسالروز درایت مبارکو سالروز آغاز این همه خوبی ها مبارکتولدت مبارک ، عزیز تر از جانمالههپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۰:۳۸ عزیزم به اندازه تمام کسانی که نمیشناسم دوستت دارم و سبدی از گلهای یاس و پونه با یهآسمون ستاره تقدیم تو به خاطر تولد زیبایت الههپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۰:۳۹ یک تکه بلور از جنس حضور / یک یاس سپید از رنگ امیدبا هرچی وفاست از سوی خدا / همه تقدیم تو بادعزیزم امروز قشنگ ترین روز زندگیمهتولدت مباااااااااااااااااارکالههپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۰:۴۰ زیباترین گل ها را برای زیبایی زندگیت و کوتاهی عمرشان را برای غم هایت آرزو مندم .تولدت مبارک . الههدوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۳۳ پرواز در آسمان آرزوها و فرود در فرودگاه های موفقیت برایش ارزومندمتولدش مبارک. عشق فقط ممدو خوشگلهثناپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۰:۴۸ سلام...سید تولدت مبارک...الههپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۱:۶ میگن عاشقا عشقشون رو خوشگل تر میبینن،این دفعه که دیدمتخیلی خوشگل شده بودی،نمیدونم تو هر دفعه خوشگلتر میشی یا من عاشقتر؟؟؟تولدت میارک محمد گلم.الههپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۱:۲۰ +"""+.."""+.+ خیلی + " " + + .+"""+.."""+.+ دوستت + " " + + .+"""+.."""+.+ دارم + " " + + .+"""+.."""+.+ تولد + + مبارک+ " " .شاديپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۲۸ تولدش مباركشاديپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ------------------------------()------------------------------||-------------------{*~*~*~*~*~*~*}------------@@@@@@@@@@@@@@@-------------{~*~*~*~*~*~*~*~*~*~}-----@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@------{~*~*~*~*~*~*~*~~*~*~*~*~*~}------{~*~*~*~~ *~~*~~~~*~~*~~*~*}------{~*~*~*~*~*~ *~*~*~*~*~*~*~*}-----@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@دریا4پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۵۲ سلاااااااااااااامسید جون تولدت مبارک......طنازپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۱۴:۲ سلام عسیسمممممممممممممممممتولد سید رو بهت تبریک میگم آجی خانومممممممممممایشالا هر جا رفته باشی بهت خوش گذشته باشی عسیسمممممممممممممماتیهپنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲ ۱۵:۶ اخ جون اولین نفرم اینم کادوی منسلام خانومی هم متن هم کادون زندگی دفتری از خاطره هاست.یک نفر در ...
قسمت سی و سوم المپیاد عشق
من: هیچی ؟ مادرجون اینجا هستن؟ ایرسام: اره هست ! بیا تو ! با ایرسام رفتم تو، هر لحظه انتظار داشتم ایرسا رو ببینم و لی دریغ ! همش توهمات خودم بود! با مامان هم سلامو احوال پرسی کردم، با نبود ایرسا هر لحظه نشستن توی اون خونه برام یه قرن بود بالاخره بلند شدمو گفتم: ایرسام جان من باید برم ! ایرسام: کجا ؟ حال بودی1 من: نه برای کار اومدم اینجا ! گفتم یه سری هم به شما بزنم دیگه رفع زحمت می کنم و با عجله از خونه ی پدری ایرسا اومدم بیرون! هنوزم اون حس می گفتن ایرسا اینجاست! داشتم با خودم کلنجار میرفتم! ماشینمو بردم ، هتل و یه اتاق گرفتم! فورا یه پراید معمولی کرایه کردمو و دوباره رفتمو سره کوچه ی ایرسا اینا وایسادم! ایرسام با ماشینش از خونه اومد بیرون !خودم کشیدم پایین تر که منو نبیینه ! خدایا چه غلطی کردم که حالا زنم نمی خواد منو ببینه! سرمو گذاشتم روی فرمون ماشینو آروم یه قطره اشک از چشمام سر خورد پایین! یه فکری به سرم زد ، باید ممنوع الخروج شه! گوشیو برداشتمو زنگ زدم به وکیلم! برنمی داشت عوضی ! دوباره و دوباره!اما گوشیش خاموش بود .... ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ایرسا: ایرسام بالاخره وسایلمو آورد و به خاله گفت : یه چند تا از دوستاش توی خون ان و اگه من امشب پیش خاله باشم خیلی خوبه! خاله هم خوشحال شد چون آوا نبود ،آروینم که آلمان بود و اون تنها بود ، عمو علی هم که همش درگیر کاراش بود! خاله همش از آوا و پاشا می پرسید ، و از آوا گله می کرد! بالاخره اون شب پر استرسم گذشت ، الان چمدونمو بستم ، مدارکم هم آماده استو تا یه ربع دیگه فرودگام ! ایرسام اومد دنبالم ، خاله با قرآن بدرقه ام کرد ، دستشو بوسیدمو و بغلش کردم ، هیچوقت خوشم نمیومد صورت کسی رو ببوسم! با ایرسام سوار شدیم، چند دقیقه دیگه فرودگاه بودم و بعدم دیگه فارغ از این مرزها و فارغ از این هوایی که امیر پارسا توش نفس می کشه! خودمو آماده کرده بودم، فراموش کردنش سخته ولی برای من هیچ چیز نشدنی وجود نداشت، رسیدیم! ایرسام چمدونم آورد پایینو باهام اومد ، آروم با قدمای شمرده شمرده حرکت می کردم! ایرسام ایستاد، چمدونو گذاشتو بغلم کرد ، پیشونیمو بوسید و دستمو گرفت ! رفتم طرف مردی که مدارکو چک می کرد ، پاسپورتموو با بلیط بهش نشون دادم! مرد: خانوم ایرسا سالاری؟ نفسم حبس شد ، نخواد بگه من ممنوع الخروجم! مرد : بفرمایید مشکلی نداره! نفس حبس شدمو بایه فوت بیرون فرستادم! پاسمو گرفتمو و رفتم طرف ایرسام ، ایرسام چمدونو تحویل داده بود! ایرسام: خواهری امیدوارم دست پر برگردی ! چقدر دلم می خواست با خواهر زاده ام بودم ولی حیف!آروین اونجا منتظرته و.... من: و؟ ایرسام: نمیدونم باید بگم یانه ...
زندگینامه استیو جابز
نام و نام خانوادگی : استیو جابز متولد : ۲۴ فوریه ۱۹۵۵ درگذشت : ۵ اکتبر ۲۰۱۱ سالهای فعالیت: ۱۹۷۴-۲۰۱۱ سمت : رئیس و مدیر ارشد اجرایی شرکت اپل و هیات مدیره شرکت والت دیزنی دین : بودایی همسر : لورن پاول فرزندان : ۴ والدین : پل و کلارا زمانی که بیست و سه سالم بود، بیش از یک میلیون دلار و زمانی که بیست و دو سالم بود، ده میلیون دلار و زمانی که بیست و پنج سالم شد، بیش از صد میلیون دلار پول داشتم ولی این مساله هیچوقت چندان مهم نبود، چون این کارها را برای پول انجام ندادم. زندگی استیون پاول جابز کارآفرین، مخترع، بنیانگذار و مدیر ارشد اجرایی شرکت رایانهای اپل و یکی از چهرههای پیشرو در صنعت رایانه بود. در سال ۱۹۷۶، جابز ۲۱ ساله به همراه دوستش استیو وزنیاک ۲۶ ساله، شرکت رایانهای اپل را تاسیس کردند. اولین رایانهٔ شخصیای که شرکت اپل به بازار معرفی کرد، اپل I نام داشت و پس از آن در سال ۱۹۷۷ اپل II را راهی بازار کرد. در سال ۱۹۸۵ طی یک اختلاف مدیریتی، جابز اپل را ترک کرد و در همان سال شرکت نکست را تاسیس کرد. از مهمترین محصولات شرکت نکست میتوان به “ورک استیشن” اشاره کرد که اولین مرورگر وب بر روی آن ساختهشد. در سال ۱۹۹۶ شرکت اپل، شرکت نکست را به مبلغ ۴۲۹ میلیون دلار خرید. طی این معامله استیو جابز، مجددا به اپل بازگشت. از اتفاقات مهم پس از این مساله در اپل میتوان به پردهبرداری از فروشگاه موسیقی آیتیونز در سال ۲۰۰۳، معرفی آیپاد در سال ۲۰۰۱، آیفون در سال ۲۰۰۷ و آیپد در سال ۲۰۱۰ اشاره کرد. جابز در سال ۱۹۸۶ یک گروه گرافیکی (که بعدها پیکسار نامیدهشد) را از بخش گرافیک کامپیوتر لوکاس فیلم خرید. این شرکت فیلمهای پویانمایی موفقی مانند «داستان اسباببازی»، «زندگی یک حشره»، «داستان اسباببازی ۲»، «شرکت هیولاها»، «در جستجوی نمو» و «شگفتانگیزان» را ساختهاست که همهٔ آنها برندهٔ جوایزی بودهاند. فیلمهای بعدی ساخته شده در این شرکت «ماشینها» (۲۰۰۶)، «راتاتویی» (۲۰۰۷)، «وال-ئی» (۲۰۰۸)، «بالا» (۲۰۰۹)، «داستان اسباببازی ۳» (۲۰۱۰) بودند. در سال ۲۰۰۶ شرکت والت دیزنی، شرکت پیکسار را خرید. پس از این معامله جابز به سهامدار اصلی والت دیزنی تبدیل شد و به عضویت هیاتمدیره آن درآمد. در اکتبر ۲۰۰۳ سرطان جابز تشخیص داده شد و در اوت ۲۰۱۱ جابز از سمت مدیرعاملی اپل استعفا داد. تیم کوک، از مدیران ارشد اپل، مدیرعامل شد و جابز به عنوان رییس هیاتمدیره انتخاب شد. استیو جابز در نهایت بر اثر عوارض ناشی از سرطان لوزالمعده، در تاریخ چهارشنبه ۵ اکتبر ۲۰۱۱ در سن ۵۶ سالگی درگذشت. سالهای آغازین زندگی استیو جابز در مکورلد ...
آهنگ دیدار
ونوس با دلواپسی به کامیار گفت :اگه پدرت منو نپسندید من دیوونه میشم.کامیار به چشمان کمرنگ او که مژه های یکدست سیاه آنها را احاطه کرده بود نگاه عمیق و مهربانی دوخت و گفت:حتی اگه پدرم مشکل پسند ترین آدم روی دنیا باشه هیچ ایرادی نمیتونه بتو بگیره.تو خوشگل ترین دختر دنیایی.-آخه فقط خوشگلی که مهم نیست.-درسخون و زرنگ هم هستی مهربان خنده رو روشنفکر تک فرزند و خونواده دار تو همه معیارهای ذهن بابارو داری.ونوس هنوز دلواپس و نگران بود با دلهره پرسید:حالا اومدیم و بابات منو قبول نکرد تو از من میگذری؟-معلومه که نه نگران نباش عزیزم!من اینقدر تعریفت رو پیش خونواده م کرده ام که دیدگاهشون مثبت مثبته به علاوه اونها روشنفکرن ممکنه عیب و ایرادی بگیرن ولی عاقبت حق انتخاب و تصمیم گیری رو به من میدن.دل ونوس همچنان گرفته بود گفت:همه ش بخاطر عشق واسه اینکه نمیتونم از سر اولین عشقم بگذرم.-منم همینطور عزیزم.ما با هم عهد بسته ایم که با کمک هم همه موانع و مشکلات رو از سر راهمون برداریم مطمئن باش پیروزیم.ونوس آدرس مطب پدر کامیار را یادداشت کرد که ساعت 6 بعدازظهر به حضور پدر شوهر آینده اش برسد و برای اولین بار به او معرفی شود اما همینکه از کامیار دور شد دلهره و اضطراب به حلقومش رسید و دریافت که بتنهایی از عهده چنین ملاقاتی بر نمی آید به کامیار تلفن کرد و گفت:کامی جون!من نمیتونم.-چی رو نمیتونی؟-من تنها نمیتونم برم پیش بابات تو هم باید باشی ساعت یه ربع به 6 زیر تابلوی مطب منتظرتم.-باشه عزیزم ولی اگه تنها میرفتی بهتر بود بابا چشمش به من بیفته خودمونی میشه و میزنه به شوخی و طعنه پلکه ناراحت نشی ها.-من منتظرتم.زمستان سخت انگار تمام شدنی نبود.غم برف و اشک باران دلهای عاشق را زیر و رو میکرد.ونوس یکی از هزاران عاشقی بود که نگرانی در عشق به جان و روحش چنگ می انداخت و رشته های امیدش را پاره میکرد.در حالیکه برفها را با چکمه های چرمی اش به این طرف و آنطرف هل میداد منتظر کامیار لحظه ها را میشمرد.اوایل با او در درس و نمره گرفتن رقیب سرسختی بود و چشم دیدنش را نداشت.اما از آنجایی که هر دو دانشجوی فعال و ممتاز کلاس بودند بقیه دانشجویان از سر حسادت با آنها دوست نمیشدند و آن دو بناچار برای رد و بدل کردن جزوه و برنامه درسی رابطه شان را آغاز کردند سپس ساعتها پای تلفن فقط درباره درس و کتاب و استادهایشان حرف میزدند و بعد از یکسال آشنایی در کوچه و پس کوچه ها بدور از نگاههای فضول همکلاسیها چشمان کنجکاو والدینشان با هم ملاقات میکردند و حالا بعد از دو سال دوستی کامیار تصمیم گرفته بود ونوس را به خانواده اش معرفی کند اول به پدرش که اگر او هیچ ایرادی نمیگرفت بقیه اهل ...