مدل زیبا وجدید از اوپن های آشپزخانه
رمان تاته دنیــــــــــــــا
« قسمت شستم » نه ببین ساحل من اصلا امروز حال و حوصله ندارم بذار برای آخر هفته . از پشت تلفن بهم تشر زد نخیر همین که گفتم اگه همین الان اومدی ، اومدی وگرنه اسمت را نمی آورم . اوه ... حالا چرا گیر ادی به امروز . به خدا خسته ام تازه از دانشگاه اومدم . می خوام یه دل سیر بخوابم . وقت برای خوابیدن زیاده حالا پاشو بیا اخر شب من وبهزاد می رسوینمت . گوشی را تو دستم بی حرکت نگه داشتم . ببینم مگه امشب چه خبره که تو اینقدر اصرار داری ؟ وا ... هیچی مگه باید خبری اشه که تو بیای اینجا .اصلا نیا. بدجوری دلخور شد .دلم نیومد ناراحتش کنم . خوب باشه می آم . ذوق کرد خیلی خوب پس تا نیم اعت دیگه منتظرت هستم . با غر غر گوشی را گذاشتم . اوه ... وقتی سیریش می شه دیگه هیچ کاریش نمی شه کرد .شلوار جین پام بود یه پلیور نارنجی گشاد را با بی حوصله گی انداختم روی شلوارم .و بارانی ام را پوشیدم . مامان خندید . پس مجبورت کرد بری ؟آره دیگه از پسش برنیامدم . شال کرم ونارنجی ام را روی سرم انداختم چرا شما وبابا نمی آن ؟ بابا امشب دیر وقت می آد . منم یک مقدار کار دارم . چند جایی می خوام تلفن بزنم . بعد هم ما هفته پیش آنجا بودیم . هنوز چیزی نگذشته . اونها باید دم ودقیقه اینجا باشند نه ما . به طرف در رفتم . دنبالم اومد چتر بر نمی داری ؟ به طرف در رفتم . نه دو کوچه که بیشتر نیست . سریع می رسم پس زودتر برو .زمین لیزه مواظب خودت باش. ساحل قبل از اینک زنگ بزنم از توی آیفون تصویری منو دید و در راباز کرد . رفتم تو . سلام . چیه تو کوچه کشیکم را می کشیدی ؟خندید زد روی شانه ام . نه چون هوا زود تاریک می شه یک خرده دلواپس شدم . خوب چطوری خوبی ؟ اه بلندی کشیدم ای ..اگه تو بزاری ، خیلی خسته م . اخم کوتاهی کرد لوس نشو تنبل خانم حالا خوبه فقط می ری دانشگاه و بر می گردی و همه چیز تو خانه برات مهیاست . اگه جای اونهایی بودی که هم دانشجو اند وهم ازدواج کرده اند و مسئولیت خانه را دارند چکار می کردی ؟ روی مبل راحتی خودم را ولو کردم . هیچی احتمالا نوکر و کلفت می گرفتم .دستش را بطرف موهایش برد . اوهو .. خانمو باش. به موقعش بهت می گم . همینطور روی مبل ولو بود یک لیوان بزرگ چای برام آورد . دسته لیوان رابطرف خودم برگرداندم چه خبره اینقدر زیاد فکر کردی ترکم ؟ بخور تو سرما می چسبه . در ضمن چرا بارانی ات را در نمی آری ؟ همانطور نشسته دکمه هایم را باز کردم و بارانی از تنم بیرون کشیدم . راستی بهزاد کو ؟کم کم پیدایش می شه . با وسواس نگاهی به سر وتیپم انداخت از این لباس بهتر نداشتی بپوشی ؟ خودم رابرانداز کردم مگه چشه شلوار جین وپلیور . نکنه انتظار داشتی با لباس شب بیام ؟ اصلا ببینم تو یه مقدار مشکوکی جریان چیه ؟ پیشانی اش ...