مدح خدا
مدح خدا
پیش از اینها فكر می كردم خدا خانه ای دارد كنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس خشتی از طلا پایه های برجش از عاج وبلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه برق كوچكی از تاج او هر ستاره، پولكی از تاج او اطلس پیراهن او، آسمان نقش روی دامن او، كهكشان رعد وبرق شب، طنین خنده اش سیل وطوفان، نعره توفنده اش دكمه ی پیراهن او، آفتا ب برق تیغ خنجر او ماهتاب هیچ كس از جای او آگاه نیست هیچ كس را در حضورش راه نیست پیش از اینها خاطرم دلگیر بود از خدا در ذهنم این تصویر بود آن خدا بی رحم بود و خشمگین خانه اش در آسمان،دور از زمین بود، اما در میان ما نبود مهربان وساده و زیبا نبود در دل او دوستی جایی نداشت مهربانی هیچ معنایی نداشت هر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا از زمین، از آسمان، از ابرها زود می گفتند : این كار خداست پرس وجو از كار او كاری خطاست هرچه می پرسی، جوابش آتش است آب اگر خوردی، عذابش آتش است تا ببندی چشم، كورت می كند تا شدی نزدیك، دورت می كند كج گشودی دست، سنگت می كند كج نهادی پای، لنگت می كند با همین قصه، دلم مشغول بود خوابهایم، خواب دیو وغول بود خواب می دیدم كه غرق آتشم در دهان اژدهای سركشم در دهان اژدهای خشمگین بر سرم باران گرز آتشین محو می شد نعره هایم، بی صدا در طنین خنده ی خشم خدا ... نیت من، در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا هر چه می كردم، همه از ترس بود مثل از بر كردن یك درس بود مثل تمرین حساب وهندسه مثل تنبیه مدیر مدرسه تلخ، مثل خنده ای بی حوصله سخت، مثل حل صدها مسئله مثل تكلیف ریاضی سخت بود مثل صرف فعل ماضی سخت بود تا كه یك شب دست در دست پدر راه افتادم به قصد یك سفر در میان راه، در یك روستا خانه ای دیدم، خوب وآشنا زود پرسیدم : پدر، اینجا كجاست ؟ گفت، اینجا خانه ی خوب خداست! گفت : اینجا می شود یك لحضه ماند گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند با وضویی، دست و رویی تازه كرد با دل خود، گفتگویی تازه كرد گفتمش، پس آن خدای خشمگین خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟ گفت : آری، خانه او بی ریاست فرشهایش از گلیم و بوریاست مهربان وساده و بی كینه است مثل نوری در دل آیینه است عادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشانش روشنی خشم، نامی از نشانی های اوست حالتی از مهربانی های اوست قهر او از آشتی، شیرین تر است مثل قهر مهربان مادر است دوستی را دوست، معنی می دهد قهر هم با دوست معنی می دهد هیچ كس با دشمن خود، قهر نیست قهری او هم نشان دوستی است... تازه فهمیدم خدایم، این خداست این خدای مهربان وآشناست دوستی، از من به من نزدیك تر از رگ گردن به من نزدیك تر آن خدای پیش از این را باد برد نام او را هم دلم ...
اشعار مدح حضرت فاطمه زهرا(س)
اشعار مدح حضرت فاطمه زهرا(س) – یوسف رحیمی از فضل و شکوه بی حسابت فرمود از عاطفه های مستجابت فرمود برداشت خدا عذاب را از شیعه آن روز که «فاطمه» خطابت فرمود ** اسرار حقیقی حیاتم زهراست معنای عبادتم، صلاتم زهراست دیگر چه غم از کشاکش این دنیا وقتی که فرشته نجاتم زهراست ** ای در تو خلاصه حُسن خلقت زهرا نور ازلی عرش و جنت زهرا اقرار به فضل و کرم و رحمت تو شد شرط تکامل نبوت زهرا ** جز با تو به سوی بی کران سیری نیست در کون و مکان بدون تو خیری نیست عالم همه ابعاد وجودی تو است در هر دو جهان فقط تویی ، غیری نیست ** در گفت و شنودند ملائک با تو در کشف و شهودند ملائک با تو یک جلوه ای از حقایق عالم را احساس نمودند ملائک با تو ** ای کوثر حُسن بی کران یا زهرا حُسن تو فراتر از بیان یا زهرا از نور عبادت تو روشن می شد هر روز تمام آسمان یا زهرا ** این کوثر عشق و نور را خاتمه نیست جز زمزم چشم های او زمزمه نیست آن پای ورم کرده شهادت می داد در هر دو جهان عبدتر از فاطمه نیست ** این شعر اگر چه در خور بانو نیست جز صحبت « لا اله الا هو » نیست سر تا پا یش تجلی ایمان است الحق که خدا پرست تر از او نیست ** باید ز گمان ما فراتر باشد تا سنگ صبور قلب حیدر باشد دریا شده بی کران شده قلبی که گنجینة الاسرار پیمبر باشد ** عالم همه در مدار تو یا زهرا در پرتو جلوه زار تو یا زهرا رشک همه فرشتگان عرش ا ست آن چادر وصله دار تو یا زهرا ** هم صحبت ماست نوح تسبيحاتت آرامش با شکوه تسبیحاتت در زندگی شیعه تو يا زهرا جاریست هميشه روح تسبیحاتت ** دادند به دست تو همه عالم را سر رشته عشق راشکوه غم را با معرفتت گره بزن چون تسبیح بانو سی و چار مرتبه قلبم را ** قلب من از انوار جلی می گوید از نور الهی ازلی می گوید خاک دل ماست تربت تسبیحت با هر تپشی علی علی می گوید ** هر دم به ضریح بی نشانت ای ماه بسته ست دخیل قلب من با هر آه عمریست تپش ها ی دلم می گوید: «یا فاطمه اشفعی لنا عنداللّه» یوسف رحیمی ******************** اشعار مدح حضرت فاطمه زهرا(س) – علیرضا لک سلمان ترین کرامت یک واژه ام نوشته شده در کتابتان سرمایه ام دعای شب مستجابتان بانو شما بهانه خلقت که می شود آغاز هر چه هست به آغاز نابتان بوی بهشت می وزد اطراف خانه ات از عطر آسمانی سیب گلابتان آیا نمی شود که نصیب دلم شود سلمان ترین کرامت یک انتخابتان یعنی کمی زلطف شما شاملم شود یعنی بیاید این دل من در حجابتان هجده بهار ماندی حالا نشسته ایم زانو بغل گرفته به زخم شتابتان هرگز تب مزار تو پایین نیامده تا صبحگاه سرزدن آفتابتان علیرضا ...
در مدح خدا
پیش از اینها فكر می كردم خدا خانه ای دارد كنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس خشتی از طلا پایه های برجش از عاج وبلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه برق كوچكی از تاج او هر ستاره، پولكی از تاج او اطلس پیراهن او، آسمان نقش روی دامن او، كهكشان رعد وبرق شب، طنین خنده اش سیل وطوفان، نعره توفنده اش دكمه ی پیراهن او، آفتا ب برق تیغ خنجر او ماهتاب هیچ كس از جای او آگاه نیست هیچ كس را در حضورش راه نیست پیش از اینها خاطرم دلگیر بود از خدا در ذهنم این تصویر بود آن خدا بی رحم بود و خشمگین خانه اش در آسمان،دور از زمین بود، اما در میان ما نبود مهربان وساده و زیبا نبود در دل او دوستی جایی نداشت مهربانی هیچ معنایی نداشت هر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا از زمین، از آسمان، از ابرها زود می گفتند : این كار خداست پرس وجو از كار او كاری خطاست هرچه می پرسی، جوابش آتش است آب اگر خوردی، عذابش آتش است تا ببندی چشم، كورت می كند تا شدی نزدیك، دورت می كند كج گشودی دست، سنگت می كند كج نهادی پای، لنگت می كند با همین قصه، دلم مشغول بود خوابهایم، خواب دیو وغول بود خواب می دیدم كه غرق آتشم در دهان اژدهای سركشم در دهان اژدهای خشمگین بر سرم باران گرز آتشین محو می شد نعره هایم، بی صدا در طنین خنده ی خشم خدا ... نیت من، در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا هر چه می كردم، همه از ترس بود مثل از بر كردن یك درس بود مثل تمرین حساب وهندسه مثل تنبیه مدیر مدرسه تلخ، مثل خنده ای بی حوصله سخت، مثل حل صدها مسئله مثل تكلیف ریاضی سخت بود مثل صرف فعل ماضی سخت بود تا كه یك شب دست در دست پدر راه افتادم به قصد یك سفر در میان راه، در یك روستا خانه ای دیدم، خوب وآشنا زود پرسیدم : پدر، اینجا كجاست ؟ گفت، اینجا خانه ی خوب خداست! گفت : اینجا می شود یك لحضه ماند گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند با وضویی، دست و رویی تازه كرد با دل خود، گفتگویی تازه كرد گفتمش، پس آن خدای خشمگین خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟ گفت : آری، خانه او بی ریاست فرشهایش از گلیم و بوریاست مهربان وساده و بی كینه است مثل نوری در دل آیینه است عادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشانش روشنی خشم، نامی از نشانی های اوست حالتی از مهربانی های اوست قهر او از آشتی، شیرین تر است مثل قهر مهربان مادر است دوستی را دوست، معنی می دهد قهر هم با دوست معنی می دهد هیچ كس با دشمن خود، قهر نیست قهری او هم نشان دوستی است... تازه فهمیدم خدایم، این خداست این خدای مهربان وآشناست دوستی، از من به من نزدیك تر از رگ گردن به من نزدیك تر آن خدای پیش از این را ...
مدح و منقبت - امام علی (ع)
در مدح مولا امیرالمؤمنین جان را به یک اشاره مسخّر کند علی دل را به یک نظاره منوّر کند علی ایجاد گل ز شعلۀ آذر کند علی یک لحظه سیر عالم اکبر کند علی بر کائنات جود مکرّر کند علی **** او را سزد به خلق امیری و رهبری او آورد عدالت و قسط و برابری تیغش رسد به چرخ گه رزمآوری با ذوالفقار حیدری و دست داوری یک لحظه فتح قلعۀ خیبر کند علی **** افلاک را مهار کند با نظارهای بیمهر او به چرخ نتابد ستارهای نبود به دهر منقبتش را شمارهای ابلیس را به بند کشد با اشارهای یک لحظه گر اشاره به قنبر کند علی **** پیغمبری نبوده بدون ارادتش کعبه هنوز فخر کند بر ولادتش مسجد هنوز شاهد شوق شهادتش پروردگار فخر کند بر عبادتش چون بندگی به خالق داور کند علی **** او ناخداست کشتی لیل و نهار را فرمان دهد هماره خزان و بهار را تقسیم کرده روز ازل خلد و نار را نبوَد عجب که خلق خداوندگار را با یک نگاه خویش ابوذر کند علی گردون به پیش تیغ علی افکند سپر از حملهاش قضا و قدر میکند حذر شمشیر فتح داور و شیر پیامبر روز از سران فتنه بگیرد به تیغ، سر شب در خرابه با فقرا سرکند علی **** هنگام بذل دست بوَد دست داورش گر کوهی از طلا بود و کوهی از زرش اول نهد طلا به کف سائل درش نبوَد عجب به دست غلام ابوذرش این گوی خاک را به جهان زر کند علی **** هر جا خدا خداست علی هم بوَد امیر خورشید را توان کشد از آسمان به زیر از بس که بود دیو هوا در کفش اسیر حتی شکم ز نان جوین هم نکرد سیر با آنکه سنگ را در و گوهر کند علی در آسمان لوای امامت بپا کند در خاک، با خدا دل شب التجا کند در جنگ، حفظ جان رسول خدا کند در رزم تیغ خویش به دشمن عطا کند در مهد، پاره پیکر اژدر کند علی ج **** طاقی که تا قیام قیامت نیافت جفت جان را هماره در ره اسلام ترک گفت از جبرئیل نغمۀ «الا علی» شنفت در لیلة المبیت به جای رسول خفت تا جان خود فدای پیمبر کند علی **** شاهی که هست و بود به دستش مسخر است با یک فقیر زندگی او برابر است از بس که در خلافت خود عدلگستر است سهم عقیل را که بر او خود برادر است با سهم یک فقیر برابر کند علی روزی که از خطای همه پرده میدرند روزی که خلق تشنه به صحرای محشرند دلها ز تشنگی چو شررهای آذرند آنان که مست جام تولّای حیدرند سیرابشان ز چشمۀ کوثر کند علی ج **** دارد ز قلب خاک حکومت بر آسمان بر دستش اختیار مکان داده لامکان گردد به گردش نگهش محور زمان دست خداست با سر انگشت میتوان افلاک را هماره مسخّر کند علی **** دین یافت از ولادت شیر خدا کمال بیمهر حیدر است مسلمان شدن محال عالم به او و او به خدا دارد اتکال در عین بندگی به خداوند ذوالجلال اعجاز، همچو خالق داور کند علی ...
شعر در مدح مولا صاحب الزمان (ع)
اگر چه روز من و روزگار مي گذرد دلم خوش است که با ياد يار مي گذردچقدر خاطره انگيز و شاد و رويايي است قطار عمر که در انتظار مي گذردبه ناگهانيِ يک لحظه عبور سپيد خيال مي کنم آن تک سوار مي گذردکسي که آمدني بود و هست، مي آيدبدين اميد، زمستان، بهار، مي گذردنشسته ايم به راهي که از بهشت اميد نسيم رحمت پروردگار مي گذردبه شوق زنده شدن، عاشقانه مي ميرم دو باره زيستنم زين قرار مي گذردهمان حکايت خضر است و چشمه ظلمات شبي که از بَرِ شب زنده دار مي گذردشبت هميشه شب قدر باد و، روزت خوش که با تو روز من و روزگار مي گذرد ::: :::اسير مانده ايم در بهانه هاي پاپتي و ميله هاي آهنين و عشق هاي ساعتي حوالي نگاهمان دوباره صف کشيده است صداي تيک تاک غم , شماره هاي صنعتي ! امان از اشتباه هاي نا تماممان , همان تفاخر هميشگي به هيچ هاي قيمتي ! ميان قرن حادثه کجاست اتفاق عشق نمانده در تسلط همان هبوط لعنتي ؟! کسي نيامد از تبار انتظارمان ببين که مانده ايم سخت در هجوم بي لياقتي ! ::: :::از نو شکفت نرگس چشم انتظاري ام گل کرد خار خار شب بي قراري ام تا شد هزار پاره دل از يک نگاه تو ديدم هزار چشم در آيينه کاري ام گر من به شوق ديدنت از خويش مي روم از خويش مي روم که تو با خود بياري ام بود و نبود من همه از دست رفته است باري مگر تو دست بر آري به ياري ام کاري به کار غير ندارم که عاقبت مرهم نهاد نام تو بر زخم کاري ام تا ساحل نگاه تو چون موج بي قرار با رود رو به سوي تو دارم که جاري ام با ناخنم به سنگ نوشتم : بيا , بيا زان پيشتر که پاک شود يادگاري ام ::: :::از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسيخواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي با ترنم با ترانه با سروش سبز آب از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي مثل عطر تازه تک جنگل باران زده در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي ::: :::از فراقت به جواني همگي پير شديمبي تو از وادي دنيا همگي سير شديمبي خود از حادثه ي عشق تو ديوانه و مست عاشق کوي تو گشتيم و زمين گير شديمتا که وصفي ز کمان و خم ابروي تو رفت...در پي ديدن رويت همگي تير شديماز کمان خانه ي زلفت همه بالا رفتيمدر سراشيبي ابروت سرازير شديمگو گدايان در اين خانه بيايند که مااز گدايي به در تو همگي مير شديمعاشقان همچو (( رها )) در گرو بند تو اند...جمله در حلقه ي تو در غل و زنجير شديم ::: از انتظار خسته ام و يا دلم گرفته است؟ تو مدتي است رفته اي , بيا دلم گرفته است نگاه سرد پنجره به کوچه خيره مانده بود گمان کنم بداند او چرا دلم گرفته است گذشتم از هزاره ها در امتداد دوري ات به ذهن من نمي ...
دانلود ســروده و آهنگ ترکی بسیار زیبا در مـدح امــام زمان با معنی
دانلود ســروده و آهنگ ترکی بسیار زیبا در مـدح امــام زمان با معنیيــاندي پــروانه لــر شمـــع ســوندي ،آيــريليقدان اوره قـــانه دونـديپروانه ها سوختند در پايان عمر شمع ،از جدايي دلها همه خون شد اي قــلم ســوزلـــرينده اثــــر يـــوخ ،آشــنادن مـــنه بير خـــبر يــــوخاي قلم در حرفهايت اثري نيست ،براي من از آشنا يک خبر نيست گــلدي بــو جــمعـــه ده گِده آلله ،فاطـمـــه يوســفينن خـــبــر يـــوخاي خدا اين جمعه هم آمدو رفت ،از يوسف فاطمه هم خبري نيست شــانيـده رتــبه ده بي بدلســن ،هــر گوزلــده اقــا ســن گـوزلـســندر شان و رتبه بي همتايي ،و از هر زيبا،زيباتري اي اقا کــيم ديير آيــريليق درده ســالمــاز ،عــاشــقين دردينه الـــدن آلمـــازچه کسي ميگويد جدايي انسان را دردمند نميکند ،صبر عاشق را لبريز نميکند اي گــوزوم يوللارا بــاخ داريخــما ،گــون هميشه بولــوت آتدا گــــالمازاي چشمهايم دلتنگ نشويد و به راه همچنان نگاه کنيد ،چرا که هميشه آفتاب پشت ابر نميماند . شــانيـده رتــبه ده بي بدلســن ،هــر گوزلــده اقــا ســن گـوزلـســندر شان و رتبه بي همتايي ،و از هر زيبا،زيباتري اي اقا غنچـه گــوللر نه انــدازه سولـســون ،قلبيلــر گـويما قانيلــه دولسـونغنچه ها تا چه اندازه پر پر شوند ،مگذار قلبهاي منتظران خون شود گلدي بو جمعه ده گلمه دين سن ،گون ساييم جمعه ي ديگر اولسوناين جمعه هم آمد اما تو نيامدي ،روزها را مي شمارم تا جمعه ي ديگر شود .شــانيـده رتــبه ده بي بدلســن ،هــر گوزلــده اقــا ســن گـوزلـســندر شان و رتبه بي همتايي ،و از هر زيبا،زيباتري اي اقا اي صفــايي هَلــه دوز فــراقــه ، يــول ســالاغ بيــزده بيــرده عـراقهاي صفايي بر فراقش صبر کن ،تا بار ديگر مسيرمان به سوي عراق افتد قلــبيلر غصــه دن داغــلي گــالدي ، يا امــام زمـــان گََــل امـــانـــديکه قلبها از غصه ات داغدار شده است ،يا امام زمان بيا و رحم کن . دانلود فایل صوتی با حجم: ۲.۴۵MB آهنگ های مرتبط: (یه نگاهی بیندازید ضرر نمی کنید!! قول میدم!!! )دانلود آهنگ زیبای مهدی بیادانلود آهنگ همه وجود من از گرسوییدانلود آلبوم کشتی نوح در وصف امام زماندانلود آهنگ آقا بیا تا زندگی معنا بگیرددانلود آهنگ یارا یارا در وصف امام زمان از استاد افتخاریدانلود آهنگ زیبای به طه به یاسین از علی فانیدانلود آهنگ تبسم آسماندانلود آهنگ یا ابا صالح دلم را عشق تو کرده هوایی + متن
مناجات با خدا-پایان ضیافت الهی-مدح امیرالمومنین(ع)
غلامرضا سازگار مناجات با خدا-پایان ضیافت الهی-مدح امیرالمومنین(ع)حیف که از دست ما ماه خدا میرود ماه مناجات و نور، ماه دعا میرود ماه سحر خیزی اهل صفا میرود ماه وصال علی، ماه ولا میرود ماه خدا رفت رفت، جلوۀ بدرش به خیر زمزمـههای شب و لیلۀ قدرش به خیر بود به روی خدا، چشم تماشای ما خواندن جوشن کبیر، صوت دلآرای ما هر شب و هر روز بود، بزم خدا جای ما زمـزمۀ افتتاح، سـر زد از آوای مـا حیف که مانند برق، این مه معبود رفت دیـر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت ماه خداوند رفت، ماند به دل آه ما دست خداوندگار بود به همراه ما نور به افلاک داد، ذکر هو الله ما ذکر هو اللهِ ما، اشک سحرگاه ما نـالۀ العفو مـا از رمضان دل ربود گاه دعای سحر، گاه ابوحمزه بود زآینۀ دل گرفت ماه خداوند، زنگ سلسلۀ زلف وصل، بود سحرها به چنگ عبد خدا بود و صلح، دیو هوی بود و جنگ یافت ز خون علی صورت این ماه، رنگ محفل قرب خدا کوی علی بود و بس روی جمیل خدا روی علی بود و بس کیست علی؟ کیست؟ کیست؟ سرّ مگوی خدا آن کـه هیـاهوی اوست، معنی هـوی خـدا دست و زبان گوش و چشم روی نکوی خدا داشته شصت و سه سال، دیده به سوی خدا نور به او متکی، خلق به او زنده بود عالم و آدم نبود، او به خدا بنده بود ارض و سماوات را در همگان یک علی است هم به مکان یک علی، هم به زمان یک علی است هم به جهان یک علی، هم به جنان یک علی است بلکه خداوند را در دو جهان یک علی است قادر منان یکی است، خالق داور یکی است بعـد خداونـدگار، احمد و حیـدر یکی است حاصل لوح و قلم، نام علی بود و بود نقش وجود و عدم، نام علی بود و بود بعد خدا دم به دم، نام علی بود و بود ذکر خداوند هم نام علی بود و بود مدح علی هم همان مدح محمّد بوَد احمـد حیـدر بـود حیـدر احمد بوَد علی به نص صریح، نفس پیمبر بود علی کنـار نبی، ساقی کوثر بود علی تمام نماز، نه بلکه برتر بود نمـاز بی مهر او، گنـاه اکبـر بود عبد مؤید علی است، جمال سرمد علی است نه، جان پیغمبر است، تمام احمد علی است این دو ز صبح ازل، کنار هم زیستند جدا ز هم تا ابد، نبوده و نیستند خدای داند فقط که بوده و کیستند که بوده و کیستند؟ چه بوده و چیستند؟ دو نـاشناس وجـود دو نـور غیب و شهود به هر دو از حق سلام به هر دو از ما درود علی است آقای من، علی است مولای من علی است دنیای من علی است عقبای من جحیم با مهر اوست، جنت اعلای من اگر رَوَم در بهشت، سوای او، وای من مرده بُدم با دمی زنده شدم از دمش «میثمم» و میدهم جان به ره میثمش
مدح و منقبت - حضرت فاطمه (س)
در مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها تو زهرایی تو زهرای محمد پروری زهرا رسول الله را هم دختری، هم مادری زهرا نبی را پارة تن روح مابین دو پهلویی امیرالمومنین را رکن و کفو و همسری زهرا گواهی می دهم ای روح احمد هستی حیدر که تو هم مصطفی، هم فاطمه، هم حیدری زهرا گهی گویم امیرالمومنین برتر بود از تو گهی بینم تو از او در جلالت برتری زهرا تو والشمسی، تو واللیلی، تو والفجری، تو والعصری تو نوری، هل اتایی و الضحایی کوثری زهرا تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از ساره نه، تو از انبیا جز احمد مرسل سری زهرا امید رحمة للعالمین محبوبة داور پناه انبیا در گیر و دار محشری زهرا تو سر ناشناس ذات پاک حق تعالایی نمی دانم که هستی آنقدر دانم که زهرایی در مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها سلام الله ای جان محمد، بر تن و جانت که پیغمبر کند تعظیم و بوسد همچون قرآنت تویی آن سرمدی بحر و تویی آن احمدی کوثر که جوشد تا قیامت گوهر عصمت ز دامانت خدا خود بر محمد کرد ابلاغ سلامت را محمد گفت جانان منی جانم به قربانت تو از روز نخستین میزبان خلقتی زهرا تمام آفرینش تا صف حشرند مهمانت تویی انسیه الحورا تویی حوراء الانسیه همه در حیرتم حوریه خوانم یا که انسانت تو نوراللهی و نور علیٰ نورند اولادت تو الرحمانی و حق داده لؤلؤ داده مرجانت نه تنها خواجة لولاک برخیزد به تعظیمت که جبرییل امین آرد سلام از حی سبحانت تو روحی، روح مابین دو پهلوی رسول استی بتول استی، بتول استی، بتول استی، بتول استی در مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها تو مام یازده عیسای عیسی آفرین استی تو سرتا پا تمام رحمة للعالمین استی تو از صبح ازل منصورة اهل سماواتی تو تا شام ابد عرش الهی در زمین استی امیرالمومنین دست خدا بود و یقین دارم که تو یا فاطمه دست امیرالمومنین استی علی حبل المتین باشد به قرآن حی سرمد را یقین دارم تو حبل محکم حبل المتین استی شنیدم بعد احمد جبرئیلت هم سخن بودی چه می گویم تو خود استاد جبریل امین استی تو منصوره، تو صدیقه، تو راضیه، تو مرضیه تو توحیدی، تو قرآنی، تو ایمانی، تو دین استی تو هم روح الفؤاد استی، تو هم باب المراد استی تو هم عین الحیات استی، تو هم حق الیقین استی اگر چه در ثنایت در فشاندم یا گهر سفتم تو بالاتر از آنی من به قدر فهم خود گفتم در مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها قیامت روز قدر و اقتدار توست یا زهرا عذاب و عفو هم در اختیار توست یا زهرا شفاعت می کنی در حشر کل دوستانت را کرامت تا ببخشی بی قرار توست یا زهرا نه تنها آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی رسول الله هم چشم انتظار توست یا زهرا رها کردن، گرفتن، عفو کردن، حکم فرمودن به تو ...
اشعار مدح امیرالمونین امام علی (ع)
اشعار مدح امیرالمونین(ع) اشعار مدح امیرالمونین امام علی (ع) - موافق مرا در تن بود تا جان علی گویم علی جویم بجنبد تا رگم در جان علی گویم علی جویم ز پیدا و ز پنهانم همین یک حرف را دانم که در پیدا و در پنهان علی گویم علی جویم اگر اهل خراباتم وگر شیخ مناجاتم به هر آئین ، به هر دستان علی گویم علی جویم علی دین است و ایمانم ،علی درد است و درمانم چه با درد و چه با درمان علی گویم علی جویم علی حلال مشکل ها ،علی آرامش دلها کند تا مشکلم آسان علی گویم علی جویم اگر در خانقه افتم وگر در میکده خفتم به هر معموره و ویران علی گویم علی جویم ز مهر او سرشت من ، جمال او بهشت من هم اندر روضه ی رضوان علی گویم علی جویم علی باب الله عرفان ،علی سرالله سبحان به نور دانش و عرفان علی گویم علی جویم اگر درویش و مسکینم وگر دیندار و بی دینم چه با کفر و چه با ایمان علی گویم علی جویم اگر تسبیح می گویم وگر زنار می جویم به هر اسم و به هر عنوان علی گویم علی جوی ز سوره سوره ی قرآن ، ز یاسین و ز الرحمان به هر آیه ز هر تبیان علی گویم علی جویم اگر از وصل خوشحالم وگر از هجر نالانم چه با وصل و چه با هجران علی گویم علی جویم به محشر چون برآرم سر ، به نزد خالق اکبر به گاه پرسش و میزان علی گویم علی جویم موافق ********* اشعار مدح امیرالمونین امام علی (ع) - مجید تال باید که تو را حضرت منان بنویسد در حد قلم نیست که قرآن بنویسد هر دست گدایی که به سوی تو دراز است مفهوم قنوتی است که در بین نماز است سمت حرم توست دلم باز روانه ((ای تیر غمت را دل عشاق نشانه)) ایوان دلم خاک، طلایی بده مولا قدری به من خسته بهایی بده مولا آن چیست که در حج و طواف است...؟نشانه است ((مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه است)) تکفیر نما عقربه ی قبله نمارا چون اوست که سمت تو نشان داده خدا را احمد(ص) به خدا غیر علی(ع) یار نمی خواست پیغمبر ما همسفر غار نمی خواست رفتند به بیراهه و خوردند به بن بست ((تا بوده علی(ع) بوده و تا هست علی(ع) هست)) بر اسب سوار است قیامت شده بر پا دشمن به فرار است ازین حالت مولا شمشیر کشیده است که لشگر بگشاید باید برود یک تنه خیبر بگشاید «یا قادر» و «یا قاهر» و «یا فاتح» و «یا هو» این جرأت و این هیبت و این قدرت بازو... مخصوص علی(ع) هست علی(ع) شیر خداوند آن یکه جوانمرد به تعبیر خداوند... ...از ترس ز دستان عدویش سپر افتاد ((با خشم علی(ع) هرکه در افتاد ور افتاد)) احمد(ص) زند آیا نفسی غیر علی(ع)...؟نه بالا برود دست کسی غیر علی(ع)...؟ته ((من کنتُ)) که بر حیدر کرار (ع)رسیده است حقّ است و سرانجام به حقدار رسیده است مجید تال ******** اشعار مدح امیرالمونین امام علی (ع) یکجا و ناگهانی دل می بری ...
شعر مدح امام حسین (ع)
روز الست، روز ازل، لحظه های عشقروزی که آفریده شد عالم برای عشقروزی که آفرینش گیتی تمام شدآغاز شد به دست خدا ماجرای عشقبودیم گر چه در دل سر گشتگان ولیکم کم شدیم بین همه آشنای عشقچشمی میان آن همه ما را سوا نموددل را ربود و داد دلی مبتلای عشقدستی به روی شانه مان خورد و ناگهانما را صدا نمود کسی با صدای عشقروز الست لحظه ی آغاز عاشقیما را خدا نمود اسیر خدای عشقعکس خدا نشسته بر آئینه هایمانروز ازل حسینیه شد سینه هایمانهستی بهانه بود که سرّی بیان شودمستی بهانه بود که ساقی عیان شودخلقت ادامه یافت و رازی گشوده شدتا معنی وجود زمین و زمان شودبا دست غیب وقت ظهورت نوشت عشقوقتش رسیده نوبت دیوانگان شودقلب مدینه می طپد از خاک پای توجاروکش همیشه ی این آستان شودحتی بهشت با سر مژگان رسیده استتا قبله گاه وسعت هفت آسمان شودتو حیدری، تو فاطمه ای، تو پیمبریسوگند بر خدا که خداییش محشریبی تو هزار گوشه ی دنیا صفا نداشتاصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشتگیرم هزار کعبه خدا خلق می نمودچنگی به دل نمی زد اگر کربلا نداشتحتی ز معجزات مسیحا خبر نبودمشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشتبی تو هوای خانه ی زهرا گرفته بوداین قدر جلوه جاذبه ی مرتضا نداشتشکر خدا که خانه تان هست روی خاکور نه زمینِ تیره که دار الشفا نداشتمجموعه ی خصائل بی انتها شدییک جا تمام سلسله ی انبیا شدیگیرم بهار نیست دمی جانفزا که هستگیرم بهشت نیست غبار شما که هستبر خشت خشت کعبه نوشتند با طلاگیرم که قبله نیست ولی کربلا که هستدر ازدحام خیل گدا جا اگر کم استتشریف آورید دو چشمان ما که هستجایی اگر نبود خدا را صدا کنیدباب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هستکوتاست سقف عالم اگر وقت پر زدنغم نیست روی گنبد و گلدسته ها که هستخوش گفته اند قطره که دریا نمی شودهر یوسفی که یوسف زهرا نمی شودتو آمدی قیامت کبری رقم زدیبر تارُک همیشه ی عالم علم زدیمی خواستی که رشک برند دیگران به منزلف مرا گره به نسیم حرم زدیحس می کنم میان دلم بوی سیب رااز آن زمان که در حرم دل قدم زدیمی خواستی که شعله بگیریم بی امانآتش به جان هر غزل محتشم زدیبا شیر، طعم روضه تان را چشیده اموقتی سری به چشم ترِ مادرم زدیمجنون کوچه های غمم دست من بگیردل تنگ دیدن حرمم دست من بگیرتو تشنه و دریغ ز یک جرعه آب، آهتو تشنه و تمامی صحرا سراب، آهدر زیر نیزه های شکسته نهان شدیبا زخم های تازه تر و بی حساب، آهیک سوی صدای العطش آرام می رسیدیک سو صدای هلهله ها در شتاب، آهیک سو صدای ضجه ی زینب بلند بودیک سو صدای مادرت اما کباب، آهیک سو علم به خاک و علمدار غرق خونیک سو به روی نیزه عزیز رباب، آهکم کم نگاه بر بدنت سخت می شودکم کم نفس زدنت سخت می شود ...
مدح و منقبت امام زمان (عج)
مدح و منقبت امام زمان (عج) : «الا که هستی مایی خدا کند که بیایی/تو یادگار منایی خداکند که بیایی» با اجرای مهدی سماواتی (2:22) منبع : www.tebyan.net Download