متن کوتاه ولی زیبا برای خوشامدگویی
متن خوشامدگویی مهمانداران هواپیما
دستور رهبر انقلاب برای اصلاح متن خوشامدگویی مهمانداران هواپیما هنگامی که مهماندار هواپیمای مسافربری پرواز عادی تهران مشهد در خوشامدگویی ابتدایی به مسافران به سبک معمول برای شادی روح امام و شهدا دعا و سلامتی رهبر انقلاب را آرزو کرد به گزارش مشرق، هنگامی که مهماندار هواپیمای مسافربری پرواز عادی تهران مشهد در خوشامدگویی ابتدایی به مسافران به سبک معمول برای شادی روح امام و شهدا دعا و سلامتی رهبر انقلاب را آرزو کرد، رهبر انقلاب نیز که مسافر این پرواز بودند با شنیدن این خوشامدگویی از بخش آرزوی سلامتی برای رهبر انقلاب ناراحت شدند و دستور حذف سریع این بخش از متن خوشامدگویی مهمانداران توسط مسوولان مربوط را صادر کردند.
نمونه متن های مجری
متن مجری و عوامل هنری جشن تکلیف ـ دبستان یاس نبی(س) ـ اسفند 1389 · کلاکت 1 : لحظه ورود بچه ها : ـ آهنگ: خوش آمدید توسط مسئول کامپیوتر گذاشته می شود. · میکی موس ها:درب در یکی به بچه ها گل می دهد و یکی سجاده کیفی را ü عروسک:ــــــــــــــــ ü مجری: ـــــــــــــــــ · کلاکت 2: شروع برنامه: (با نشستن بچه ها و تشویق حضار) ـ آهنگ: ــــــــــــــــــــ · میکی موس ها: پرده را می کشند و روی صحنه دنبال عروسک می گردند. ü مجری: به صحنه می آید و انگار حواسش به بچه ها نیست دنبال عروسک می گردد و می گوید: خدایا این شاپرک کجاست؟ و... دیر کرده و از این حرفها... یک دفعه بچه ها را می بیند و جا می خورد و می گوید ای وای سلام بچه ها شما کی اومدید راستی شاپرکو ندیدید؟ بیایید با هم صداش کنیم شاپرک شاپرک ü عروسک:اول نیست ... بعد از صدا زدن مجری و بچه ها می آید.... بله بله چه خبره مگه چی شده؟ ü مجری: انگار یادت نیست قرارمون چی بود؟ شکوفه ها... جشن .... یادت نیست؟(این ها را بلند اما مثلا با حالتی می گوید که بچه ها نفهمند اما بچه ها می فهمند) ü عروسک: وای یادم رفته بود... همین جاست؟ همین ها هستند؟ ای وای وای چقدر شکوفه... ü مجری: نمی خوای به بچه ها سلام کنیم؟ ü عروسک : چرا آخه سلام کردن هفتاد تا صواب داره که همه اش برای سلام کننده است و یکیش برای جواب دهنده ü مجری: پس معطل چی هستی شروع کنیم؟ ـ آهنگ: شعر شروع هر کار سلامه پخش می شود.(مسئول کامپیوتر) · میکی موس ها: روی صحنه با صدای آهنگ شروع به حرکت می کنند انگار دارند شعر می خوانند. ü عروسک و مجری می گویند: بعد از تمام شدن آهنگ دست و هورا و همه دست می زنند. ü مجری با احساس و فرزانه ای: متن ادبی به نام خدا ü (اوّل هر کار به نام خداست آن که از او، عالم هستی به پاست می گشایم زبان به نام خدا که ز نامش جهان شده برپا. (و سلام به مسئولان، والدین و بچه ها ) سلامی بهمجری عروسک با تو گر خواهی سخن گوید خدا قرآن بخوان تا شود روح تو با حق آشنا قرآن بخوان عترت احمد زقرآنش نمی گردد جدا تا بیابی معنی این نکته را قرآن بخوان در ابتدای برنامه ها زینت می دهیم جلسه مان را با تلاوت آیات نور .. از حاملان قرآن دعوت می کنیم به جایگاه تشریف بیاورند.و این شعر را رسا و بلند می خواند: (من يک باغ بزرگ مي ...
داستانک های طـــــنــــز کــوتاه
گرگ مکار و شترآورده اند که گرگی و شتری خانه یکی شدند و قرار گذاشتند که از آن پس جدایی از میان برداشته شود و دو خانواده ، یکی بشمار رود و مابین کودکان آنها هم تفاوتی نباشد.روزی شتر برای تلاش معاش به صحرا رفت. گرگ یکی از بچه های او را خورد و در گوشه ای خزید. چون سروکله ی شتر از دور پیدا شد ، گرگ پیش دوید و گفت : ای برادر بیا که یکی از بچه هایمان نیست.شتر بیچاره نگران شد و پرسید: یکی از بچه های من یا بچه های تو؟گرگ پاسخ داد : رفیق بازهم من و تویی کردی؟ یکی از آن پاپهن ها!!!************************رشته فلسفه چطوریه ؟یکی از دانشجویان رشته ی فلسفه می گفت : در سال اولی که ما شروع به خواندن فلسفه کردیم ، هم استاد و هم دانشجو ، مطالب را درک می کردند. در سال دوم فقط استاد می فهمید و ما نمی فهمیدیم ولی در سال سوم نه او می فهمید چه میگوید و نه ما می فهمیدیم چه می خوانیم.************************ نصیحت کلاغ به فرزند خودگویند کلاغی به جوجه ی خود گفت : چون یکی از آدمیان خم شود ؛ بی درنگ پرواز کن؛ چون می خواهد از زمین سنگ بردارد و به طرف تو پرتاب کند.جوجه گفت : با دیدن آدمی باید فرار کرد ؛ چون می تواند از پیش سنگ را در آستین خود پنهان کند.************************ارسطو و مرد پرحرفشخص پرحرفی ارسطو را گیر آورده و به قدری حرف زد که او را خسته کرد و بالاخره در ضمن صحبت های خود گفت : آیا از این تفضیلاتی که عرض می کنم ، هیچ تعجبی نکرده اید؟ارسطو گفت : از صحبت ها خیر ، تعجب و تحیرم برای این است که با وجود این که خدا دو پا برای فرار داده ، من از دست شما فرار نمی کنم.!!!************************حکایت شیر و خریک شیر و یک خر در بیشه ای زندگی می کردند. شیر زورگو کارش فقط زدن خر بود؛ هر بار که او را می دید ، کتک مفصلی به او می زد. بالاخره یک روز خر بیچاره آنجا را ترک کرد و رفت.هنوز چند روزی نگذشته بود که یک گوره خر به آن طرف ها آمد. شیر جلوی او را گرفت و گفت : تو فکر می کنی، اگر لباست را عوض کنی ، من دیگر نمی شناسمت؟و گوره خر بیچاره را به باد کتک گرفت.
اس ام اس عاشقانه جدید و بسیار زیبا
کاش دهخدا می دانست دلتنگی … اشک …. فاصله …. بی وفایی…. تعریفش فقط دو حرف است “تـــو” . . . پیش هر تیغی سپر باید گرفت ، پیش تیغ دوست ” سر ” باید گرفت . . . همدیگر را دور میزنیم تا زودتر به مقصد برسیم غافل از اینکه زمین گرد است و باز به هم خواهیم رسید . . . . . . تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد یک بار قسمت کردم ، چندین برابر شد . . . . . . هرچند نمیدانم خواب هایت را با که شریک میشوی اما هنوز شـریک تمام بیخوابی های من تـویی . . . . . . ما آدمها موجودات عجیبی هستیم وقتی میگوییم تنهایم بگذار یعنی ، بیش از همیشه به وجودت احتیاج دارم . . . . . . رفیق هر شب و هر روزی دل / غمت تا بوده ، بوده روزی دل بگردان گوشه ی چشمی و بنگر / چه حالی دارد آتش سوزی دل . . . . . . من ” آنقدر خواستمت که نخواستنت را ندیدم “تو ” آنقدر نخواستی که هیچ چیز از “من ” را ندیدی . . . . . . کاش بودم درختی در میان قلب تو ، تا وجودم ریشه می کرد از محبت های تو . . . . . . امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد یا باید خانه مان را عوض کنم یا پستچی را ! تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟ . . . چه کرده ای تو با دلم که نبض من صدای توست ؟ چه کرده ای تو با سرم که فکر من هوای توست ؟ . . . خیلی سخته غمخوار کسی باشی که خودت بزرگترین غمش هستی . . . . . . همه تفاوت ما این است: تو به خاطر نمی آوری ، من از خاطر نمی برم . . . . . . خدا را دوست بدارید حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید . . . . . . ز تلخی سکوتت من چه بگویم / همان بهتر که از غم ها نگویم تو کاری کرده ای با بی وفایی / دگر از عشق خود با کَس نگویم . . . . اعتبار آدمها به حضورشان نیست به دلهره ای است که در نبودنشان درست می کنند . . . . . . عشق را با فکر تو معنا کنم من / با حضورت قلب خود زیبا کنم من گرچه آبی در دلم جاری نبوده / دشت دل با بارش مهر تو دریا می کنم من . . . . . . من حسرت دیدار تو دارم به که گویم / از بهر تو من ابر بهارم به که گویم غیر از تو کسی را به خدا دوست ندارم / از نرگس چشم تو خمارم به که گویم . . . . همیشه سکوتم به معنای پیروزی ...
گل شمعدانی
یکی از گل های زیبای آپارتمانی که در رنگ های شاد و زیبا وجود دارد شمعدانی است، چنانکه می دانیم گیاهان معروف به ژرانیوم باغچه ای و ژرانیوم پیچ، واریته هایی از پلارگنیوم است. این گیاهان زیبا شاخ و برگ های انبوه کروی شکل و کرکداری دارند و گل های آنها درشت و به رنگ های سفید و قرمز یا بنفش است که معمولا در قسمت زیرین گلبرگ ها لکه های تیره رنگی دیده می شود. این گیاهان بر حسب تاریخ تهیه قلمه آنها از آغاز فروردین تا پایان مردادماه به گل می نشیند و ازجمله گیاهان گلخانه های سرد است. سازگاری آنها بسیار خوب است و در زمستان باید در کنار پنجره و در حرارتی حداکثر ۱۲ درجه سانتیگراد قرار گیرد. خاک مناسب برا ی آنها مخلوطی از خاک باغچه ای شن دار همراه با مختصری خاکبرگ و تورب پوسیده است. در فصل بهار و اوایل تابستان به آب زیاد نیاز دارد و در همین هنگام است که دادن چندبار کود محلول بدان نیز بسیار مناسب خواهد بود. مشخصات اسم علمی این گیاه Pelargonium ، از خانوادهGeraniaceae میباشد. گونه های این جنس همگی بومی آفریقای جنوبی مخصوصا ناحیه کاپ هستند. هیبریدهایی از این جنس که به عنوان گیاه آپارتمانی استفاده میشوند. معمولا چند ساله بوده و ارتفاع آن ها در طبیعت در حدود یک تا 2 متر هم می رسد شمعدانی برگهای بزرگ، کرکدار و کروی دارد گل ها بزرگ و به رنگ سفید، قرمز و بنفش و به شکل گل آذین چتر ساده روی ساقه ظاهر می شوند. بومی منطقه آفریقای جنوبی مخصوصا ناحیه کاپ مشخصات مورفولوژی شمعدانی برگهای بزرگ، کرکدار و کروی دارد گل ها بزرگ و به رنگ سفید، قرمز و بنفش و به شکل گل آذین چتر ساده روی ساقه ظاهر می شوند . محیط مناسب برای رشد داخل ساختمان و فضای باز کوددهی کود مورد نیاز شمعدانی را باید به میزان ۵ گرم در لیتر، هر هفته یکبار، از اردیبهشت تا شهریور، مصرف کرد . کود فسفره برای تقویت ریشه و کود ازته برای ازدیاد شاخ و برگ و کود پتاسی برای تولید گل و میوه مفید است . تناسب این عناصر موثرتر از میزان مواد غذائی است .باید توجه داشت اگر یکی ازاین عناصر زیاده ازحد به شمعدانی داده شود ، برای شمعدانی مضر است . اگر با دادن کود دامی ، کود ازته هم زیاد بدهیم ، شاخه های شمعدانی طویل می شود و برگها هم بزرگ می گردد . و این همان گلدانهائی است که باغبان به آنها گرسنگی می دهد و مدتی به آنها کود نمی دهد ، بطور خلاصه از اردیبهشت تا مهر ماه هر ماه یکمرتبه باید کود تجارتی به شمعدانی داده شود.در زمستان از کود دادن باید خودداری کرد . کود را موقعی به گیاه می دهند که ریشه گلدان را پُر کرده باشد. روش تکثیر انواع شمعدانی را می توانید به آسانی از اوایل تا اواخر تابستان تکثیر ...
سری جـــــدیــــد جـــــــــــوک (13)
حیف نون از کلاس راهنمایی رانندگی میاد، بهش می گن مار باباتو نیش زد فوت کرد، می گه: از پشت زدش؟ می گن آره، می گه مار مقصره...یک روز مردی با عجله پیش دکتر می رود و می گوید: سلام دکتر! زود بیا، آپاندیس زنم درد گرفته است. دکتر می گوید: من که یک هفته پیش آپاندیس زنتان را عمل کردم، مگر می شود یک زن دو تا آپاندیس داشته باشد؟ آن شخص می گوید: نه، ولی یک مرد که می تواند دو تا زن داشته باشد!حیف نون می ره سربازی. این قدر به زنش نامه می ده که زنش عاشق پستچی می شه!یه خانمی لکنت زبون داشته، می ره مغازه پلاستیک فروشی می گه آقا ببخشید دددددددددددبه دارید؟فروشنده می گه داشتیم، ولی همشو سوراخ کردی!در راستای گران شدن قبض آب و برق:حیف نون به بچه هاش می گه وقتی رفتم پرینت آب رو گرفتم می فهمم کدومتون بیشتر رفته دستشویی!این سوال مدتیه ذهنم رو به خودش مشغول کرده:این عربها "چ" ندارن، چه طوری عطسه میکنن؟حیف نون داشته از خیابون رد می شده یک دفعه ماشین می زنه بهش تیکه پارش می کنه…این قرار بود جوک باشه، اما چه کنیم حادثه هیچ وقت خبر نمی کنه!زن و مرد جوانی به مناسبت اتمام ساخت خانه جدیدشان دوستانشان را دعوت کرده بودند. بعد از این که تمام خانه را به دوستانشان نشان دادند یکی از دوستانشان پرسید: خانه خیلی قشنگیست مبارکتان باشد ولی چرا تمام اتاقها را گرد درست کردهاید؟مرد جوان جواب داد: راستش را بخواهید قبل از این که خانهمان را بسازیم مادر زنم به من گفت: مادر جان تو را به خدا، فکر یک گوشه از خانه را برای من هم بکنید.حیف نون هنگام وضو گرفتن باد صدادار می ده، به دوستش می گه وضوم باطل شد؟ دوستش می گه با این صدایی که تو دادی، فکر کنم وضوی من هم باطل شد!می دونی چینی ها اسم بچه هاشون رو چه جوری انتخاب می کنن؟ از بلندی یه ظرف می اندازن پایین صدای همونو می ذارن اسم بچه شون! مثل: دنگ دینگ دونگ یا دونگ دینگ دانگآقای دست و دل باز تصادف کرده بود نشسته بود وسط خیابون می زد توی سرش که ماشینم! ماشینم داغون شد! خاک تو سرم شد. افسره رفت بهش گفت: بدبخت! آنقدر حرص ماشینت رو زدی که نفهمیدی دست چپت از مچ قطع شده!آقاهه یه نگاه کرد به دستش گفت: یا حضرت عباس، ساعتم!حیف نون و دوستاش بانک می زنن، به جای گاو صندوق، آب سرد کن رو می برن!شوهره میاد خونه به زنش می گه: من برای شام دوستمو دعوت کردم خونه مون.زنش می گه: چرا این کار رو کردی؟ ببین خونه چقدر به هم ریخته است، ظرفا کثیفن، هیچی هم برای خوردن تو یخچال نیست.شوهره می گه: می دونم، ولی اشکالی نداره.زنه می گه: اگه می دونی، پس چرا دوستت رو دعوت کردی؟شوهر می گه: آخه اون زده به سرش بره زن بگیره !حیف نون با نامزدش قرار داشت، تو ...
وکیل
"چقدر خوب! آقا جون بيايين خونه پيش من.""نه دخترم، تو كه خونه نيستي؛ اما اونجا عموت هست، عاطفه و بچه هاش هستن، سرم گرم مي شه. تو هم كه به ما سر مي زني، درسته؟""اون كه بله؛ ولي دوست داشتم بيشتر پيشم باشين.""خوب كه شدم، با مادرت مي آييم چند شب پيشت مي مونيم. محبوب، دكتر خرسند زن داره؟""بله، چطور مگه؟""هيچي... يه غمي تو نگاهشه، حتماً زنش بَده؟""نه بنده ي خدا... خيلي هم خانوم و خوبه.""پس چرا ناراحته؟""آخه چند سال پيش، خانمش و پسر كوچيكش تصادف مي كنن. بچه مي ميره و خانمش هم از دو پا فلج مي شه.""بيچاره! پس براي همين اين جور مغمومه. زن ديگه اي نگرفته؟""تا جايي كه من مي دونم، نه. چون دخترش مي گفت، هر چي به پدر مي گم ازدواج كن قبول نمي كنه.""عجب مرد خوبيه! اما خودمونيم، دخترش هم خيلي فهميده س.""اي آقا جون بدجنس! من مثل دختر دكتر نيستم ها.""مي دونم، من از اين شانسها ندارم!"درحال خنديدن بودم كه انسيه، آسيه و محمد رسيدند. محمد گفت: "چيه پدر و دختر خیلی سرحالن؟محبوبه سلام کرد.محمد که دو سال و نیم از محبوبه بزرگتر بود همیشه به او میگفت خاله فسقلی.اما اینبار وقتی گفت خاله فسقلی محبوبه پاسخ داد:من دیگه بزرگ شدم!-نه هنوز من ارشدم.-بله تو همیشه بزرگتر از من محسوب میشی.راستی آسیه.هنوز مادر شوهر نشدی؟-ای بابا به جوونهای حالا میگیم زن بگیر انگار بهشون فحش دادی.براق میشن که نه زن میخوام چه کنم؟-راست میگه بذار پیر بشه دیگه کسی بهش دختر نمیده.محمد گفت:مادر عجله نکنین!باید شغلی داشته باشم که بهم زن بدن یا نه؟-خب بره در مغازه وایسه.-چند نفر باید اونجا کار کنند؟بهادر مجید و آقاجون.چهار روز دیگه هم مهدی میاد.مگه برای اداره یه سوپر چند نفر لازمه؟-من این چیزها که تو میگی سرم نمیشه.اما هر کس همت کنه خدا هم بهش روزی میده.-خب آقاجون من دیگه میرم تو رو خدا منو ببخشین.-عیب نداره دخترم برو به کارت برس.محبوبه از همه خداحافظی کرد.همینکه خواست از در بیرون برود دکتر داخل شد.عذرخواهی و سلام را با هم کرد.دکتر خرسند هم به آرامی جواش را داد محبوبه رفت و نادر با زحمت زیاد بر خودش مسلط شد که عادی بنظر برسد.خیلی زود به اتاقش برگشت.یک آن نگاهش با محبوبه تلاقی کرد.فقط یک آن بود ولی قلبش را گرم کرد و د رهمان لحظه یخ وجودش ذوب شده بود.چه داشت این زن که این چنین او را بیقرار میکرد؟بارها در مهمانیها بسیای از زنان با لباسهای آنچنانی سعی در جلب توجه او کرده بودند اما به آنان کوچکترین احساسی نداشت.چرا محبوبه وجود سردش را گرما میبخشید؟شب که بخانه رسید اول طبقه هشتم را نگاه کرد.چراغش روشن و خودرو محبوبه هم در پارکینگ بود.کاش بهانه ای داشت تا با او صحبت میکرد و چشم در چشمش میدوخت.کلید انداخت ...
جک سوژه ای
جک سو ژه ای قانون طبیعت اینطوریه که نکُشی میکُشنت، بکُشی باید دیه بدی ! . . . ترس پسرها از ازدواج دل بستن به یه دختر نیست، دل بریدن از بقیه دخترهاست... . . . اینقــد بدم میاد از اینهایی که دماغ میخرن چسبشو نمی کنن!!!! . . . کاش یکی بود تو اینترنت چایی پخش میکرد دیگه از پا کامپیوترم بلند نمیشدیم . . . تا حالا دقت کردین یه روزایی هست که یهو قصد می کنی اتاقتو مرتب کنی همه ی وسایلتو که می ریزی بیرون... تازه میفهمی چه غلطی کردی!!!!!!!!!!!! . . . اون دنیا خدا نمیپرسه مدل ماشینت چیه؟ میپرسه چندتا پیاده رو سوار کردی؟ (قابل توجه دختر خانومهایی که نمیدونن نیت پسرها الهیه) . . . میگن پول خوشبختی نمیاره ... ولی من ترجیح میدم توی لامبورگینی گریه کنم... . . . زوج خوشبخت : زن لال ـ مرد کرزوج غریبه : زن کارمند ـ مرد کارمندزوج مبارز : زن با سواد ـ مرد بیسوادزوج با تفاهم : زن زشت ـ مرد زشتزوج شکاک : زن خوشگل ـ مرد خوشتیپ... زوج بدبخت : زن پولدار ـ مرد بی پولزوج عاقل : زن مجرد ـ مرد مجردزوج ایده آل :یافت نمی شود ... . . . با توجه به نزدیک شدن قیمت نان به سکه، بزودی نان به شکل :ربع نان، نیم نان، تمام نان،طرح قدیم (برشته)،طرح جدید (دور خمیری)عرضه می گردد.. . . . . . . زن از شوهرش می پرسه: عزیزم! تو زن خوشــــــگل دوست داری یا زن با شعور؟شوهرش می گه: هیچ کدوم عزیزم! من تورو دوست دارم!! . . . آیا از کمبود شخصیت رنج میبرید؟آیا انسان بی مزه ای هستید؟آیا از داشتن لهجه شهر و دیار خود رنج میبرید؟اصلا نگران نباشید!شما با خرید یک خودرو 200-300 میلیون تومانی با شخصیت ترین و با مزه ترین فرد روی کره زمین میشوید!تازه به شما مهندس و دکتر هم میگن.!!اینو شخصا دیدم که میگم!!! . . . به سلامتی پسری که اگه قشنگ ترین دختره دنیارو هم تو خیابون ببینه سرشو میندازه پایین و زیرلب میگه: ......میرم جلوتر شاید بهترشو دیدم...!! . . . روی در مسجد نوشته بودن :اگرازگناه خسته شدی، وارد شو!!!طرف اومده بود زیرش نوشته بود:اگر هم که خسته نشدی،با این شماره تماس بگیر:*******0935 => عسل ناناز ..! . . . عضنفر به دوس دخترش :عزیزم اگه موبایلت زنگ نمیزنه بدون منم... چون شارژ ندارم! . . . شاعر میگه: زن زیبا بود در این زمونه بلادرجایی دیگر: بلا ای بلا دختر مردم...در جایی دیگر: بلا ملا بلا بلا بلا...میخرم واست طلا ملانتیجه: شاعر نداریم که یه مشت خانوم باز داریم...!! . . . فکر کن با دوست دخترت رفتی شمال دوست دخترت داره غرق میشه و تو فقط دو تا گزینه داریکدوم یکی رو انتخاب مب کنی؟1. زنگ بزنی اون یکی دوست دخترت بیاد شمال2.همونجا بگردی یک دوست دختر جدید پیدا کنی . . . سالها پس از گران شدن نان:مادر به دختر: دختر لگد به بختت نزن! پسره نون خشکیه!! . . . فکر ...
معشوقه آخر
جیران که احساس می کرد پدرش حرفش را باور ندارد قرص ومحکم پاسخ داد:ننه آقاجان من برای شاه همه چیز را تعریف کردم.گفتم که شما باغبان جناب شازده هستید.»محمدعلی که پس از یک روز خستگی از آنچه می شنید احساس خوشایندی زیرپوستش دویده بود در حالی که نگاهش از شادی برق می زد پرسید:«تمام اینها را برای شاه گفتی؟»جیران با مهربانی به پدرش نگریست ولبخند زد.«بله آقا جان شاه به من گفت تا غروب کسانی برای صحبت با شما به اینجا خواهد فرستاد.»محمدعلی مثل آنکه شک داشته باشد آخرین قسمت از حرفهای دخترش را درست شنیده یا نه آنچه را شنیده بود دوباره تکرار کرد.«گفتی امروز کسانی را برای صحبت با من به اینجا می فرستد؟»جیران به جای پاسخ به تصدیق سر تکان داد.محمدعلی که تا ان لحظه به خاطر خستگی نای از جا برخاستن را نداشت ناگهان مثل ترقه از جا پرید وگفت:نچرا نشسته ای بابا بلند شو...کلی کار داریم.»جیران که دید پدرش حسابی دست وپایش را گم کرده ودستپاچه دور خودش می چرخد در حالی که با دلسوزی به او می نگریست گفت:«آقا جان چه کار دارید؟به من بگویید انجام دهم.»محمدعلی که نمی دانست از کجا باید شروع کند درمانده ومستاصل گفت:نخودم هم نمی دانم بابا.کلبه خرابه ما که مناسب پذیرایی نیست.تو می گویی چه کنیم دخترم؟»جیران پاسخ داد:«الان هوا خوب است آقا جان.اگر موافق باشید وقتی مهمانان امدند همین جا در باغ از انان پذیرایی می کنیم.»محمدعلی فکر دخترش را پسندید.«بهترین کار همین است که تو گفتی.خدایی بود که امروز قالیچه را نفروختیم.»بعد در حالی که به نقطه ای کنار جوی اشاره میک رد که درختان سربه فلک کشیده گردو کنار ان واقع شده بود گفت:«قالیچه را همان جا پهن میک نیم.باید دست بجنبانیم.تا من قالیچه را پهن می کنم تو وسایل پذیرایی را جور کن.»محمدعلی این را گفت ودست به کار شد.جیران نیز همین طور ابتدا با عجله سماور حلبی را آتش کرد.بعد سبد سیب تعارفی ننه جان را همران مقداری آبنبات قندی که در خانه داشتند به باغ اورد و روی قالیچه گذاشت.آنگاه به داخل صندوقخانه کلیخ مخروبه شان رفت وپیراهن چیت گلداری را که دامن پرچین داشت ولباسی بود که همیشه در مراسم عید و عروسی پوشیده بود از داخل صندوق بیرون اورد وتن کرد.چادر سفید گلداری نیز به سر خود انداخت ومنتظر نشست.خورشید کم کم داشت غروب می کرد.جیران التهاب عجیبی داشت.انگار نمی توانست یک جا بند شود پدرش نیزه مین طور.او نیز وضع وحالش دست کمی ازد خترش نداشت.هرچند دقیقه یکبار جلوی در باف می رفت واز لای در نگاهی به جاده خاکی نیاوران می انداخت وباز به داخل باغ بازمی گشت.این تشویش او باعث می شد تا جیران ناخواسته هیجان بیشتری پیدا کند.رفت وآمد محمدعلی ...