متن های جالب
داستانی عبرت انگیز و مفهوم واقعی
مداد گفت متاسفم .......... پاکن گفت چرا ؟ تو هیجچ کار اشتباهی نکردی مداد جواب داد : متاسفا چون به خاطر من اذیت می شویی هر وقت که من اشتباه می کنم . تو همیشه اماده ای آن را پاک کنی. ولی وقتی اشتباهاتم را پاک می کنی . بخشی از وجودت را از دست می دهی ......... و هر بار کوچک و کوچکتر می شوی پاکن جواب داد : درست است اما برای من مهم نیست می دانی ! من برای همین ساخته شده ام من ساخته شده ام تا هر وقت تو اشتباه کردی به تو کمک کنم با این که می دانم روزی تمام خواهم شد و دیگری جای من را خواهد گرفت . من از شغلم رضایت کامل دارم ! پس لطفا ناراحتی را کنار بگذار من اصلا دوست ندارم تو را ناراحت ببینم . گفتگو بین مداد و پاکن برای من الهام بخش بود . والدین مانند پاکن هستند ....... و فرزندان مانند مداد آنها همیشه درکنار فرزندان هستند و اشتباهات آنها را پاک می کند حتی گاهی اسیب می بیند و کوچکتر و پیرتر می شوند و عاقبت از دنیا می روند اگر چه فرزندان جایگذین دیگری (همسر ) می یابند ولی والدین همیشه از انچه برای فرزندانشان کرده اند شادمانند ..... و هیچگاه دوست ندادند عزیز شان را نگران و ناراحت ببیند در تمام طول زندگی من یک مداد بوده ام و این موضوع که والدین مانند پاکن هر روز کوچک و کوچکتر می شوند مرا پر از درد و رنج می کند چون می دانستم که یک روز انها را من را ترک خواهند کرد و خرده های پاکن تنها چیزی خواهد بود که به خاطر م بیاورد روزی چه کسی را داشتم ..........
داستانی بسیار زیبا و اموزنده
ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهرهاش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند. سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد. وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافهاش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست! بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس میکند. اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذاییاش را ندارد. در هر حال، تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد. دختر اروپایی سعی میکند کاری کند؛ اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را میخورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمیدارند، و یکی از آنها ماست را میخورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرمکننده و با مهربانی لبخند میزنند. آنها ناهارشان را تمام میکنند. زن اروپایی بلند میشود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که پشت سر مرد سیاهپوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی میبیند، و ظرف غذایش را که دستنخورده روی میز مانده است.!!!! ادم هایی که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار میکنند و آنها را افرادی پایینمرتبه میدانند. که با وجود نیتهای خوبشان، دیگران را از بالا نگاه میکنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
داستان کوتاه از (پیرزن)
پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :"خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ "خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.سپس نشست و منتظر ماند.چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهدپیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشتنزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .پیرزن با ناراحتی گفت:"خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟"خدا جواب داد :" بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی " امام سجاد علی بن الحسین علیه السلام هنگامی که به مستمندی صدقه می داد دست خود را می بوسید.شخصی از آن حضرت راز این بوسیدن را پرسید.امام علیه السلام در پاسخ فرمودند صدقه مومن قبل از اینکه به دست فقیر و نیازمند برسد به دست خداوند میرسد از این رو من دست خود را می بوسم
داستان کوتاه از (شیطان )
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و درهمان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید. از این رو چراغ اوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.)) مرد اول از او فراوان تشکر کرد وهر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند. همین که به مسجد رسیدند، مرداول از مرد چراغ به دست درخواست کرد تا به مسجد وارد شود و با او نمازبخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری کرد. مرد اول درخواستش را دو بار دیگر تکرار کرد و مجدداً همان جواب را شنید. مرد اول سوال کرد که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد:((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح داد: من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده تان را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان راخواهد بخشید. بنا براین من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیندازید. زیرا هرگز نمیدانید چقدر اجر و پاداش ممکن است از مواجهه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید.
متن های جالب برای کارت دعوت عروسی
شتری است که در خانه همه میخوابددر خانه ما هم خوابید خبحالا مال ما یک کمی بد فرمتر بوده،از نامزدی به ازدواج رسیدپیش میآید دیگر!شما هم خبطی مرتکب شوید،بیایید دور هم، همدیگر را میبینیم و شوخی میکنیممیخندیم،حال میدهد به جان شماغذای خوب هم سفارش دادهایم، میوه درجه یک هم ایضاً،فقط ما این همه خرج کردهایم، شما جوگیر نشوید کادوی گران بخریدهمان یک سکه کافیست، البته ما به نیمش هم راضی هستیم.در ضمن، جمع بزرگونه استدلبندانتان فعلاً در منزل بمانند تا وقتی دلبند ما به دنیا آمد برای تولدش دعوت کنیم