متن قشنگ وزیبا کارت دعوت عروسی
دلنوشته های جدید و بسیار زیبا همراه با عکس
حواست هست؟ شهریور است ... کم کم فکر باد و باران باش ... شاید کسی تمام گریه هایش را برای پاییز گذاشته باشد ... پس از گرفتن دســــت هایت تمام دنیا را لمس می کنم ... تــا شاید عشــق به همه سرایت کند ...! کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه بیشتر از همه تنهاست، اون رو تنها نذارید. بهتون نیاز داره ولی هیچ وقت به شما نمیگه که بهتون نیاز داره...!! گاهی فکر میکنم کار تو سخت تر از من است... من یک دنیا دوستت دارم و تو زیر بار این همه عشق قد خم نمیکنی.....! رفتار عاشقـــــانه ی زن را بایــد از دلتنگـــــــــــــــیش فهمید ... از شـــوقُ بی تابیـــــش برای دیدار ... از حس کودکانــــه اش برای آغــــــــوش .../. رشته محبت را باید به ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن نداشته باشد ... زندگی خالی نیست مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست ... آنکه می رود فقط می رود .. ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام این ها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود .... آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه ..... سلام هــــــــوای بـارانی! از آدما دلگـــیر نشو ... تهمت زدن طبیعت آدمهاست ... وقتی به هوای بارانی میگویند ... خــــــراب ...! یکرنگ بمان ... حتی اگر در دنیایى زندگی می کنی که ... مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند . این روزها " دوستـــــت دارم " ها دیگر قلــــــب کســـی را به تپش وا نمیدارد ! و گونه کسی را سرخ نمیکند ! این روزها صدای ثانیه ثانیه فراموش شدنم را می شنوم ... ذهنم پر از تو ؛ و خالی از دیگران است ! اما [!] کنارم خالی از تو ؛ و پر از دیگران است ... همیشه دوستت خواهم داشت مادر کودکش را شیر می دهد و کودک از نور چشم مادر خواندن و نوشتن می آموزد وقتی کمی بزرگتر شد ... کیف مادر را خالی می کند تا بسته سیگاری بخرد بر استخوان های لاغر و کم خون مادر راه می رود تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود وقتی برای خودش مردی شد پا روی پا می اندازد و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید : عقل زن کامل نیست ... آدم باید یکی رو داشته باشه ساعت دو نصفه شب بهش اس بزنه بگه دلم گرفته ... اونم بگه قربون دلت برم ... وگرنه بقیه زندگی به کوفتم نمی ارزه! وقـتی تــــــو بـا مـنی ... تـرافیـــک میتــونه زیبــاترین مکــــــث عالـم باشــه ... چیزی ...
متن هاي كوتاه تلخ نوشته عاشقانه و زيبا
هـــی کـــافـــه چـــی! دستـــور بــده سیـــگــار بیـاورنــد ... و پاســور هـــم... و مـــردهـا را دور میــز مــن جمـع کــن! ... بگــو بنــوازنــد........ . . . شایـــد غیرتــی شـــد و بــرگشت!! یکــ فنجآن چاے داغ وَ نگاهِ خیره اَمــ به آن که عرق بــِ چهره فنجآن نشانده! از این چاےِ داغ همــ کمترے آیا؟ که حتے ضجه هایمــ نیز مانعتــ نشد چه رسد به عرقِ شرم کردنتـــ از هُرمــِ نگاهم!!! دل درد گرفته ام از بـس فنـجان های قهوه را سر کـشـيده ام و تو ته هيـچـکدام نـبـودی میخواهم قهوه بخورم تلخ است لطفا کمی به فنجانم نگاه کن ما همیشه به اندازه ی یک فنجان چای شیرین وقت داشتیم ولی ... هیچ گاه حرفی جــز تلخی جدایی ها نزدیم !!!ـ دارم با نبودنـَتـــ کنار مے آیـَم فقط با بودنـَتــ کنارَش کنار نمے آید دلـَمـ درد ، مرا انتخاب کرد من ، تــــو را تـــــو ، رفتن را ... آسوده برو ! دلواپس نباش من و درد و یـــــــادت تا ابـــــــد با هم هستیم دنیای من پر از دستهایست که خسته نمی شوند از نگه داشتن نقاب ها . . . ! آنقدر پیش این و آن از خوبی های نداشته اش گفتم که... وقتی سراغش را میگیرند،شرم دارم بگویم تنهایم گذاشت... ارزان تـر از آنچــه فکــرش را بکنی بـــودیــ ؛ امـــا بــرای مــن .. گـــــرانــ تمــام شدیــ! دير کرده ای ساعت دلهره ام ميزان است نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی و رفتی ، بی آنکه نباشی . . . کلاغ پـَر...؟؟ نه کلاغ را بگذاریم برای آخر ... نگاهت پـَر ...... خاطراتت هم پـَر صدایت ؛ پـَـــر کلاغ پـَر..!؟؟ نه ؛ کلاغ را بگذاریم برای آخـــر ... جوانی ام پـَر خاطراتم پــَر من هم ... پــَـــــر حالا تو مانده ای و کلاغ ؛ که هیــــــــــــچ وقت به خانه ش نرسید آنقــدر مــــرا سرد کـــرد ؛ از خــــودش .. از عشـــق .. کــه حـــالا بــه جـــای دلبستن ، یــــخ بستــه امـ! آهــــای !!! روی احســاســم پــا نگذاریــد .. لیـــز می خوریــد .!. درحال تماس..... ساعتهاست پشت خط به صدایی گوش می دهم که آرامم نمی کند که دلداریم نمیدهد که ...حتی ساکت نمی شود ...خدایا...! چرا مدتیست مشترک مورد نظر خاموش است؟ کسی چــه میــداند امــروز چنــد بار فــرو ریختــمــ .. از دیدنــ کسی کــه ، تنهــا لبــاسش شبیــه به " تــو " بــود! دو رکعت گريه برای خاطره هایم يک قنوت سکوت برای يادت دو سجده بی قراری برای عشق برباد رفته يک تشهد برای مرگ دلم
رمان چشم هایی به رنگ عسل11
روزهایم به همین منوال تند تند هاشور میخوردند .فرزاد را کمتر می دیدم و برخوردهای کوتاه و رسمی ما خبر از جدالی سخت و طاقت فرسا بین احساس دل و منطق عقل می داد .گاه نگاههای کوتاه ولی پرسوز و گدازش چنان اتشی بر جانم می زد که خود را در مقابل عشق والای او بی نهایت کوچک و ناتوان می دیدم .می دانستم که او مثل من با بی تابی به انتظار شکست این حصار نامرئی نشسته است!عروسی مهرداد نزدیک بود و همه بنوعی در تکاپو بودند از صمیم قلب برای او و همسرش آرزوی خوشبختی کردم و بی صبرانه به انتظار نشستم .سهیم بودن در لحظات شادی دیگران لذت بخش است . احساسی که فقط با تجربه کردنش می توان آن را درک کرد. هنگام رفتن به سالن شیک و مجللی که دایی برای شب باشکوه عروسی مهرداد در نظر گرفته بود، من به اتفاق کتی و ژاله در اتومبیل شایان جا گرفتیم و بزرگترها با اتومبیل خود آمدند. در بین راه، کتی که حتی یک لحظه هم صدای خنده و شیطنتش قطع نمی شد گفت:- شایان انشاءاله به زودی شیرینی عروسی تو رو بخوریم .میخوام خودم با همین دستام برات سفره عقد بچینم!شایان خندید و از آینه نگاهش کرد.- کتی جان!تو خیلی بیل زنی ، لطف کن اون باغچه خشک و کویری خودت رو بیل بزن!منم قول می دم با همین دستام یقه یه بیچاره خدا زده رو بگیرم و التماس کنم بیا و این دختر خاله ترشیده من رو بگیر!همگی زدیم زیر خنده و کتی با حرص گفت:- هر هر!خندیدم بی مزه!اولا که باغچه خودت کویریه،خیلی هم دلت بخواد، دوما بنده گروهان گروهان خواستگار دارم که پشت در خونه مون صف کشیدن، چی فکر کردی؟!سپس دستش را مشت کرد و در حالیکه به سینه می کوبید گفت:- الهی خیر نبینی شایان!الهی بری توی گردو غبار گیر کنی که به من می گی ترشیده!من و شایان آنقدر خندیده بودیم که اشکهایمان سرازیر شد .دستهایم را بالا بردم و گفتم:- خیلی خب بچه ها! دعوا نکنید .بخدا دلم درد گرفت!ژاله هم حرف مرا تصدیق کرد.کتی از عقب ماشین شکلکی برای شایان درآورد که صدای خنده هرچهار نفرمان به هوا رفت .برای آنشب لباس ماکسی بلندی به رنگ مشکی که ستاره های ریز درخشانی آن را زینت می داد، در نظر گرفتم .موهای بلند و سیاهم را با ربانی از پشت سر بستم و آرایش ملایمی روی صورتم انجام دادم. کتی و ژاله هم با آن آرایش مو و صورت و لباسهای فاخر ، بسیار جذاب و دلربا شده بودند .بمحض رسیدن به سالن عقد فراخوانده شدیم .قرار بود ابتدا خطبه عقد را در آنجا بخوانند .از دیدن ساناز در لباس سپید عروسی که بی نهایت طناز و زیبا شده بود و مهرداد در آن کت و شلوار زیبا به شوق آمدم و در دل صمیمانه برای آنها آرزوی خوشبختی سعادت کردم.پس از انجام مراسم عقد و تقدیم هدایا، هرکس ...
داستان عاشقانه...نرگس وامیر قسمت دوم (2)
(2) اين قسمت رو از زبان امير بشنويد: قسمت 5 عجب والنتاینی بود. اینقدر خوب بود که اسممو از این به بعد بجای امیر میخوام بزارم ریما (بر عکس امیر) ، حالا چرا؟ یه وقت فکر نکنید تغییر جنسیت دادم. بلکه جریان از این قراره که یجورایی چپ کردم. بزارین از اول توضیح بدم: من توی یه شرکتی کار میکنم که در واقع شعبه یه شرکت خارجی توی ایرانه. برای یه کاری یه طرحی دادم و قرار شد یه نمونه از اون طرح رو بفرستیم اونور آب ببینیم نظرشون چیه. خوشبختانه طرح رو پسندیدند و روز ولنتاین که اومدم شرکت با مدیر عامل و یکی دیگه از بچه های گروه یه جلسه گذاشتیم که طرح رو چه جوری عملی کنیم. جلسه ساعت 3 شروع شد و تا ساعت 6:10 دقیقه طول کشید. من با نرگس ساعت 6:30 قرار داشتم و فکر کرده بودم که جلسه ساعت 4 یا 4:30 تموم میشه و من وقت کافی برای خرید هدیه و گل دارم. خلاصه از شرکت مثل آر پی جی پریدم بیرون و بسوی کافی شاپی که با نرگس قرار گذاشته بودم گاز دادم. خلاصه ده دقیقه ای دیر رسیدم. نرگس هم مشغول تماشای مغازه ها بود. از همه بدتر اینکه هم گل خریده بود و هم کادو و من دست خالی. تازه تمام انگشتام با خودکار و ماژیک وایت برد در حین جلسه خط خطی شده بود. بیچاره نرگس هیچی نگفت. سلام علیک کردیم و نرگس گل رو داد بهم و رفتیم توی کافی شاپ که دیدم یکی از دوستام (آرش) با زید مربوطه (سایه) روی یه میز نشستن. به ما تعارف کردند ما هم با آنها بشنیم. جاتون خالی کلی بگو بخند کردیم و آرش یه شاخه گل (فکر کنم گل زنبق بود) برای سایه خریده بود که اونو داد بهش و سایه هم یه ادکلن برای آرش خریده بود. منهم کم نیاوردم و دسته گلی رو که چند دقیقه قبل از نرگس گرفته بودم بهش دادم و سایه دائم به آرش سر کوفت میزد که از دوستت یاد بگیر ببین چه دسته گلی خریده ، آدم روز ولنتاین گل رز هدیه میده. من اصلاً حواسم نبود که به اون دسته گل یه کارت کوچولو هم آویزون بود. یهو سایه گفت نرگس جون توی اون کارتی که به دسته گل آویزونه امیر برات چی نوشته؟ شرط میبندم که باید خیلی عاشقانه باشه. کسی که یه همچین دسته گلی برای عزیزش میخره معلومه که چی مینویسه.من رنگم پرید، اصلاً کارت رو ندیده بودم. نرگس خیلی طبیعی کارت رو خوند (کارتی که خودش نوشته بود) و گفت عزیزم خیلی خجالتم دادی و بعد رو به سایه کرد گفت شرمنده یه کم خصوصیه و گرنه براتون میخوندم. البته این ظاهر قضیه بود و باطن قضیه انگشتهای بیچاره پای من بودند که زیر پاشنه کفش نرگس در آن لحظات له شدند. البته انصافاً نرگس پامو خیلی آروم تر از اونی که فکرشو میکنید لگد کرد. هدیه نرگس یه عروسک به شکل گاو بود که یه سبد رو بقل کرده بود. توی سبد هم پر از گلهای رز کوچولوی خشک شده، شکلاتهای کوچولو ...
رمان ثمره انتظار
فصل اول (ثمره ومیثاق)کوله ءورزشی رو دوشیمو از این شونه به اون شونه میکنم صدای سوت ویه متلک _(ماشششششالله )سرمو برمیگردونم دوباره یه پسر ریزه میزهءدیگه ویه متلک دیگه (مرسی هیکل )اعصابم بهم ریخته بود.. اگه میثاق منو میدید چی ؟؟حتما دوشقّه ام میکرد ....دوباره یه پسر دیگه که از قصد داشت تو شیکمم مییومد آشغالها ....اخه به تیپ من میخوره که اینکاره باشم ؟مقنعمو رو سینم مرتب میکنم ....هیکل درشت داشتن خیلی سخته یا باید مراقب باشی از پشت مانتوت به تنت نچسبه یا باید مدام دستت به مقنعه ات باشه تا سینه هات زیاد تابلو نشه اووووف ....خدایا چی میشد من تو انگلیس یا امریکا بدنیا می اومدم که مدام تنم نلرزه وناراحتی روانی نگیرم ؟سوت بعدی از بیخ گوشم گذشت ......دستامو رو بند ساک مشت کردم خدا کنه میثاق پیداش نشه..... هر چند شانس ندارم که ......هر بار که مسابقه داشتم مثل جن ظاهر می شد*******************به ساعت تو ماشین نگاه کردم.....وای یک شد..... خداکنه هنوزراه نیفتاده باشه.....اخه من نمیدونم چرا باید یه دختر بره سراغ ورزش؟ اونم والیبال؟ آخه مگه قحطی رشته است ؟خوب برو ژیمناستیک که هم باریک بشی و هم ظریف ...حالا درسته که هیکلش خیلی باحاله ولی این دلیل نمیشه که بخواد این رشتهءمزخرفو ادامه بدهاَاااَاااااااااه مدرسه تعطیل شده ....دستمو رو بوق گذاشتم -دجون بکن.... برو....برو ااَاااااه چرا راه نمیره ؟اینم از شانس منِ.... یه امروز که میخوام زود بیام این رضای نفهم باید گیر بده بهم دم مدرسه قل قله بود ....ماشینو ماشین وپسرهای متفاوت ودخترهای اونیفرم پوش به هر طرفی سرازیر میشدن صدای قه قهءدخترهاومتلکها ونیش باز پسرها رو مخم بوداخه این چه وضعِ مملکته ؟همون جای همیشگی رو نگاه کردم .... نبود....نه نبود ...مثل همیشه سر خود پا شده رفته دوباره عصبانی شدم.... خوبه زنگ زدم و گفتم که صبر کنه... نگاهم رو دخترها میچرخید .....خوشبختانه پیدا کردن قدو قامت ثمره تو اون جمعیت کار آسونی بود هیکلش از دور چراغ میزد دستمو دوباره گذاشتم رو بوق ...بوق ...بوق ...برو دیگه ...دِ جون بکن آها اوناهاش ...پیداش کردم کنارخیابون پارک کردم ودزدگیرو زدم ...چشمم بهش بود با اون مانتوی تا زیر زانو واون مقنعهءبلند واون کفشهای ساده بازم تحریک کننده بود ....ای خدا چرا باید از بین این همه دختر ....دختری که من عاشقشم این قدر آس باشه؟یه پسراز کنارش رد شد ودرگوشش چیزی گفت..... فکم منقبض شد با اینکه خیلی وقته دارم این چیزها رو میبینم ولی هنوز برام عادی نشده نمیتونم قبول کنم کسی بهش متلک بندازه سرش پائین بود ....دنبالش دوئیدم وبازوشو گرفتم با مشت گره کرده و چشمهای خشمگین برگشت به سمتم -ولم کن عوضی ...اِ ...تویی؟رنگش سفید شد ...
شماره دختر + شماره داف + تهرانی + خارجی + لاو + دختر بازی
عاشقانه , غزل فروش , حسین بخشی , جواهردشت , جواهرده, شعر مریم حیدر زاده درباره عسل بدیعی , شعر مریم حیدر زاده برای درگذشت عسل بدیعی , غزل فروش , کارت پستال درخواستی,: عکس های خنده دار , غزل فروش , عکس های قدیمی , عکس های , عکس های جدید و با مزه,جوک های جدید , جوک جدید و باهال , جوک های جدید 1392 , غزل فروش , حسین بخشی, محسن چاوشی به اسم من خود آن سزدهم , متن ترانه های آلبوم جدید محسن چاوشی به اسم من خود , غزل فروش , محسن چاوشی آلبوم جدید, نرم افزار تعبیر خواب اندروید , تعبیر خواب اندروید رایگان , رایگان اندروید خواب , خواب تعبیر , غزل فروش, کاروان , عشق سرد , عشو عاشقی , رابطه دوست دخترم , غزل فروش,قالب رایگان , غزل فروش , وبلاگ خوشکل , عکس های دختر , دختر و پسر, غزل فروش , وبلاگ رسمی حسین بخشی , وب سایت رسمی حسین بخشی , وبلاگ حسین بخشی , غزل فروش حسین بخشی, غزل فروش , حسین توکلی , سرکاری , بدون چشمات , آسمون,غزل فروش , اگه استادی نمره پایین داد , جوک های جدید , لطلیفه , مازندرانی,غزل فروش , عشقی , دنیا , زندگی دنیا , زندگانی حرامم شد جوانی,جوک , مطالب طنز و خنده دار , جوک هی جدید لطیفه , غزل فروش , بهترین وبلاگ بلاگفا,جوک های جدید , مطالب طنز جدید , خنده دار ترین جوک ها , بهترین های بلاگفا, برام شارژ میخری , مطالب طنز دخترا و پسر , مطالب جدید و زیبا , آنتی ویروس اندروید , آنتی ویروس باحال,سفارش کد مویک , مطالب طنز , کارت پستال درخواستی , عکس های رویایی,خود درگیری , گود زیلا ها , گود زیلای دهه 80 , مطالب طنز, بی اعصاب , خنده دار , بسلامتی پدر مادر , فونت جدید,عکس های خنده دار , غزل فروش , عکس های قدیمی , عکس های , عکس های جدید و با مزه,جوک های جدید , جوک جدید و باهال , جوک های جدید 1392 , غزل فروش , حسین بخشی, جوک جدید , جوووک باحال , اس ام اس خنده دار , جووک بهمن ماه , جوک لری, پسرعموم , دانشگاهه , شاگردام , کامنت , دانشجوهاش, فک فامیله داریم , ترکی رشتی لری , شمالی رشتی آمریکایی , مامان خاله عمه زن دایی , غزل فروش بهریتن وبلاگ, معلم شیمی ریاضی فیزیک , مدرسه معلم دختر پسر , پسرانه دختران زنانه , خر خون درس خون پسر خوب دختر خوب,خونه تکونی , مطالب طنز , شماره دختر , شماره جدید , لب به لب,جوک جدید , خنده دار , خنده بازار , مطالب طنز , خنده دار, جوک های باهال و مطالب جدید اسفند ماه , مطالب جدید اسفند ماه , زیبا ترین ها اسفند ماه , عکس های عاشقانه اسفند ماه, عکس های خنده دار , غزل فروش , عکس های قدیمی , عکس های , عکس های جدید و با مزه,عکسهای عاشقانه,مطالب خنده دار,قالبهای بلاگفا,دانلود موزیک,عکس های شمال,کارت پستال عاشقانه,فیلتر شکن , فیلتر شکن اندروید , برنامه فیلتر شکن برای دانلود , فیلتر شکن ...