متنی زیبا در مورد دوست
متن زیبا در باره ی دوستی اس ام اس درباره دوستی اس ام اس1 تیر ماه 2 تیرماه 3 تیرماه 4 تیرماه مرداد 88
متن زیبا در باره دوستی به زبان فارسی و انگلیسی دوستی... Don't walk in front of me, I may not follow. Don't walk behind me, I may not lead. Walk beside me and be my friend. Albert Camus جلوی من قدم بر ندارشايد نتونم دنبالت بيام. پشت سرم راه نرو، شايد نتونم رهرو خوبی باشم. کنارم راه بيا و دوستم باشFriends are God's way of taking care of us. دوستان، روش خدا برای محافظت از ما هستنFriendship is one mind in two bodies. Mencius دوستی يعنی يک روح در دو بدنEveryone hears what you say. Friends listen to what you say. Best friends listen to what you don't say. هر کسی چيزايی رو که شما می گين می شنوهولی دوستان به حرفای شما گوش می دن. اما بهترين دوستان حرفايی رو که شما هرگز نمی گين می شنونMy father always used to say that when you die, if you've got five real friends, then you've had a great life. Lee Iacocca پدرم هميشه بهم می گه موقع مردن ، اگر پنج تا دوست واقعی داشته باشی ، اونوقت هست که زندگی بزرگی داشتی
جملات زیبا از بزرگان درباره دوست و دوستی
«آنچه مردم، دوستی میخوانند چیزی غیر از نفع شخصی نیست، دوستی خودپرستی انسان است که میخواهد از دیگران به عنودوستی متمتع گردد.» فرانسوا لارشفوکو «آن کس که در هرجا دوستانی دارد، همه جا را دوستداشتنی مییابد.» ضربالمثل چینی«از بس که مهر دوست به دل جا گرفته است// جایی برای کینهٔ دشمن نمانده است» اظهری کرمانی«از سلامتی خود مواظبت میکنیم، برای روز مبادا پول ذخیره میکنیم، سقف خانه را تعمیر میکنیم و لباس کافی میپوشیم، ولی کیست که در بند آن باشد که بهترین دارایی یعنی دوست را به صورتی عاقلانه برای خود فراهم کند؟» امرسون«اگر دوست تو مرتکب خطایی شد از دوستی او صرفنظر مکن زیرا که انسان در معرض خطا است، تا میتوانی دوست برای خودت آماده کن نه از برای مالت.» فیثاغورس«اگر هر کس همه کس را دوست میداشت همه کس صاحب دنیا میشد.» فردریش شیلر«این دغل دوستان که میبینی// مگسانند دور شیرینی» سعدی«با چه کسانی دوست و رفیق میباشی تا بگویم چگونه آدمی هستی.» امرسون«بگذار که دوستی کم کم به اوج خود برسد، اگر این رسیدن برقآسا باشد ناگهان از نفس میافتد و متوقف میشود.» ولتر«بود آینه دوست را مرد دوست// نماید بدو هرچه زشت و نکوست» اسدی«بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.» ویکتور هوگو«بهترین و حقیقیترین دوستانم از تهی دستانند، توانگران از دوستی چیزی نمیدانند.» آمادیوس موتزارت«به دوستی که بعد از عشق بین دو نفر حکمفرما میشود باید عقیده داشت.» الکساندر دوما«بی دوست زندگانی ذوقی چنان ندارد.» سعدی«پرسیدم دوست بهتر است یا برادر؟ گفت: دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب میکند.» ناشناس«تا انسان دوست نداشته باشد نمیفهمد.» لامارتین«تو اول بگو با کیان دوستی// پس آنگه بگویم که تو کیستی» ضربالمثل فارسی«چنانچه شفای بدن با دارو میسر باشد، نشاط و بقای نفس نیز با دوستان بود، پس زیاد گردانید دوستان خود را.» ناشناس«درضمیر ما نمیگنجد به غیر دوست کس// هر دو عالم دشمن ما باد و ما را دوست بس» اوحدی«دریغ و درد که تا این زمان ندانستم// که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق» حافظ«دوست همه کس دوست هیچکس نیست.» ارسطو«داشتن یک دوست حقیقی از همه چیز گرانبهاتر است و کمتر کسی هم در صدد به دست آوردنش میباشد.» فرانسوا لارشفوکو«در انتخاب دوست شتاب مورز و به تعجیل از آنان روی مگردان.» سولون«دل دوستان آزردن، مراد دشمنان برآوردن است.» سعدی«دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف// لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است» سعدی«دو دوست قدر شناسند حق صحبت را// که مدتی ببریدند و باز پیوستند» سعدی«دوست ...
متن های زیبا در مورد پدر و مادر
سرم را نه ظلم می تواند خم کند ، نه مرگ ، نه ترس ، سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم . . . . . . . شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر مادر ، در کنج خانه ی سالمندان . . . . . . . خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد . . . . . . . به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن ، ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن ! . . . . همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن ، کوچک و کوچک تر میشود . . . ولی پدر . . . یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند ، خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست . فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد . . . بیایید قدردان باشیم . . . به سلامتی پدر و مادرها . . . . دست پر مهر مادر تنها دستی است که اگر کوتاه از دنیا هم باشد ، از تمام دستها بلند تر است . . . . . . . پدر و پسر داشتن صحبت میکردن . . . پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو ؟ پسر میگه : من ! پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو ؟؟ ! پسر میگه : بازم من شیرم ! پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو !؟ پسر میگه : بابا تو شیری ! پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟ پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا . . . به سلامتی هرچی پدره . . . . . . . مادر تنها کسی است که میتوان “ دوستت دارم ”هایش را باور کرد ، حتی اگر نگوید . . . . . . . مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد ! مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود ! مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . . . . . . اگر ۴ تکه نان خیلی خوشمزه وجود داشته باشد و شما ۵ نفر باشید ، کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید مطمئنا مادر است .
متن های ادبی زیبا درباره نماز
نماز گفتگوی راز است و برآوردن نیاز؛ راز بزرگ بندگی و نیاز به سخن گفتن با همصحبتی که در صحبتش ملالی نیست و آنچه از همدمی اش بار می آید شیرینی و راحتی و آرامش است. نماز هم تسلیم است هم پرخاش؛ تسلیم در برابر شگفتی عظمت و شکوه زیبایی خدا و پرخاش علیه هر قدرتی که از سرِ پستی و زبونی، آهنگ توانایی را در موازات قدرت حق، مغرورانه می نوازد «ایاک نعبد و ایاک نستعین» نماز نردبانی برافراشته در تمام طول عمر است تا بتوان شبانه روزی چندین بار و نه تنها در ساعتی مشخص- برفرازش رفت، بی واسطه با معبود سخن گفت و بی پرده با حبیب درد دل کرد. نماز برای آلودگان وسیلة پاکسازی از زشتیها و راه یافتن به شایستگیهای پاکان است و برای شایستگان و راه یافتگان، پیمودن بخش دیگری از راه وصل و در اختیار گرفتن منزلی نزدیکتر به دوست. نماز از یک سو قطره قطره آب شدن است و از سوی دیگر جرعه جرعه آب نوشیدن.
متنی جالب در مورد حجاب نوشته شده توسط یک زن
چه لذتى دارد این حجاب !!!نمى دانید؛ واقعاً نمى دانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم ، دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوش رنگ ترین زن هاست را مى زند ... نمى دانید؛ واقعاً نمى دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان و دانشگاه و... راه مى روید و صد قافله دل کثیف ، همره شما نیست ... نمی دانید چقدر لذت بخش است وقتى وارد مغازه اى مى شوم و مى پرسم: آقا! اینا قیمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمى دهد؛ دوباره مىپرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده که محو موهاى مش کرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى بیند ... باز هم سؤالم بى جواب مى ماند و من ، خوشحال ، از مغازه بیرون مى آیم ... نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان مى آیند تا لذت ببرند، ذره اى به تو محل نمی گذارند ... نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش ، در خیابان قدم مى زنید؛ در حالى که دغدغه این را ندارید که شاید گوشه اى از زیبایى هاتان ، پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیک ترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را کنترل کنید؛ زیبایى از دست رفته تان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید ... نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید ... نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى کرم قلاب ماهىگیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید ... نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى مى بینى که مى توانى اطاعت خدایت را بکنى؛ نه هوایت را ... نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مى روید؛ در حالى که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان رهگذرید ... نمی دانید؛ واقعاً نمی دانید چه لذتى دارد این حجاب !!!
متن زیبا در مورد خداحافظی و جداییღ♥ღ
خدانگهدار عزیزم اما نمیشد باورم ، توی چشام نگاه نکنی این لحظه های آخرم، آخه چطور دلم بیاد ، چشاتو گریون ببینمروزی صدبار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردماین دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم ،خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بکنمسخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم ، این جمله رو اینقد میگم تا که فراموشت کنمهمیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظیرا میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشدخداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . . .فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور رفته ای…اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم…و اشکهایخداحافظی را !!تو که میدانستی با چه اشتیاقی…خودم را قسمت میکنمپس چرا …زودتر از تکه تکه شدنم…جوابم نکردی…برایخداحافظی …خیلی دیر بود…خیلی دیر !!شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم ،خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادمخداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم ، در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرمو بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد ،و برف نا امیدی بر سرم یکریز می باردچگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ ، چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی ، خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانیخداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم ، خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات ، باشد، قبول…لااقل این نکته را بدان:آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرمدر سینه می تپید،دلم بود…نا مهربان.. خداحافظخداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دلخداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشهخداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی منتو را می سپارم به دل های خستهپرستو ها چرا پرواز کردید ، جدایی را شما آغاز کردیدخوشا آنانکه دلداری ندارند ،به عشقو عاشقی کاری ندارندخداحافظ برای تو رهایی ،برای من فقط درد جداییخداحافظ برای تو چه آسان، ولی قلبم ز واژه اش چه سوزانخداحافظخداحافظ طلوعم ، خداحافظ غروبمخدا حافظ تو ای تنها امیدم ، خداحافظ تو ای تنها امیدم . . .خدانگهدار عزیزم اما نمیشه باورم ، توی چشام نگاه نکنی این لحظه های آخرمآخه چطور دلم بیاد ، چشماتو گریون ببینم . . .میرم ولی این و بدون ، چشم انتظارت میشینممیرم ولی گریه نکن ، نذار از عشقت بمیرماگر توو اوج بیکسی ، با عکست آروم بگیرم . . .و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمیارد ، و باران ناامیدی بر سرم یکریز میباردچگونه بگذرم از عشق، از دلبستگی هایم؟ ، چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایمخداحافظ، ...
همکلاسی
براي دوستان بسيار خوبم، شايد فردا دير باشدروزي خانم معلمي از دانش آموزانش خواست که اسامي همکلاسي هايشان را بر روي دو ورق کاغذ بنويسند و پس از نوشتن هر اسم يک خط فاصله قرار دهند . سپس از آنها خواست که درباره قشنگترين چيزي که ميتوانند در مورد هرکدام از همکلاسي هايشان بگويند ، فکر کنند و در آن خط هاي خالي بنويسند . بقيه وقت کلاس با انجام اين تکليف درسي گذشت و هرکدام از دانش آموزان پس از اتمام ،برگه هاي خود را به معلم تحويل داده ، کلاس را ترک کردند . روز شنبه ، معلم نام هر کدام از دانش آموزان را در برگه اي جداگانه نوشت ، وسپس تمام نظرات بچه هاي ديگر در مورد هر دانش آموز را در زير اسم آنها نوشت . روز دوشنبه ، معلم برگه مربوط به هر دانش آموز را تحويل داد . شادي خاصي کلاس را فرا گرفت . معلم اين زمزمه ها را از کلاس شنيد " واقعا ؟ " "من هرگز نمي دانستم که ديگران به وجود من اهميت مي دهند! " "من نمي دانستم که ديگران اينقدر مرا دوست دارند . " ديگر صحبتي ار آن برگه ها نشد . معلم نيز ندانست که آيا آنها بعد از کلاس با والدينشان در مورد موضوع کلاس به بحث وصحبت پرداختند يا نه ، به هر حال برايش مهم نبود . آن تکليف هدف معلم را بر آورده کرده بود .دانش آموزان از خود و تک تک همکلاسي هايشان راضي بودند با گذشت سالها بچه هاي کلاس از يکديگر دورافتادند . چند سال بعد ، يکي از دانش آموزان «مارك» درجنگ ويتنام کشته شد و معلمش به همراه ساير دوستان در مراسم خاکسپاري او شرکت کرد . او تابحال ، يک سرباز ارتشي را در تابوت نديده بود ... پسر کشته شده، جوان خوش قيافه وبرازنده اي به نظر مي رسيد . کليسا مملو از دوستان سرباز بود. دوستانش با عبور از کنار تابوت وي ، مراسم وداع را بجا آوردند. معلم آخرين نفر در اين مراسم توديع بود . به محض اينکه معلم در کنار تابوت قرار گرفت، يکي از سربازاني که مسئول حمل تابوت بود ، به سوي او آمد و پرسيد : " آيا شما معلم رياضي مارک نبوديد؟ " معلم با تکان دادن سر پاسخ داد : " چرا" سرباز ادامه داد : " مارک هميشه درصحبتهايش از شما ياد مي کرد . "پس از مراسم تدفين ، اکثر همکلاسي هايش براي صرف ناهار گرد هم آمدند . پدر و مادر مارک نيزکه در آنجا بودند ، آشکارا معلوم بود که منتظر ملاقات با معلم مارک هستند . پدر مارک در حاليکه کيف پولش را از جيبش بيرون مي کشيد ، به معلم گفت :"ما مي خواهيم چيزي را به شما نشان دهيم که فکر مي کنيم برايتان آشنا باشد. "او با دقت دو برگه کاغذ فرسوده دفتريادداشت که از ظاهرشان پيدا بود بارها وبارها تا خورده و با نواري به هم بسته شده بودند را از کيفش در آورد . خانم معلم با يک نگاه آنها را شناخت. آن کاغذها ، هماني ...
شعری زیبا در مورد خدا ( ضرر نداره حتما بخونین )