مبانی هنرهای تجسمی
مبانی هنر
هر اثر تجسمی از عناصر بصری تشکیل یافته است . این عناصر، با یکدیگر روابط زنده و فعال دارند . د رتعامل با یکدیگر یک اثر هنری را پدید می آورند .به کار گیری عناصر بصری و کیفیت ارتباط میان آنها بسنگی به روش و تجربه هنرمند در انتقال پیام موجود در اثر دارد . عناصر بصری و کیفیت بصری دو دسته مفهوم اساسی در بررسی یک اثر تجسمی هستند . عناصر بصری کدامند ؟ در یک اثر تجسمی عبارتند از: نقطه / خط/ سطح / حجم / شکل / بافت / رنگ / تیرگی و روشنی . کیفیت بصری چیست ؟ عبارت است از: روابطی که جهت سازمان دادن و نظم بخشیدن به عناصر بصری مطرح می شود . این روابط عمدتا شامل تعادل / تناسب / هماهنگی / و ریتم است . به واسطه این کیفیت است که یک اثر تجسمی به مهم ترین اصل سامان بخشیدن به خویش دست می یابد، یعنی عنصر وحدت و یکپارچگی . مبانی هنر های تجسمی را به الفبا و قواعد درک زبان و ابداع درهنرهای تجسمی و بصری تعبیر کرده اند. درک یک اثر تجسمی بستگی به شناخت امکانات ، مواد ، ابزار ، و درک صحیح از عناصر هنر تجسمی دارد. این زبان دشوارتر از قواعد زبان کلامی است . انسان در ابتدایی ترین علائم نوشتاری ، از تصاویر برای ایجاد ارتباط استفاده می کرد ه است. تصاویر ایجاد شده در ذهن هنر مند می تواند به شکل گزارش ، توصیف روایی ، شعر، و توصیف بصری یا تجسمی ارائه شود. هنر تجسمی تصورات ذهنی را به شکل روشن تری نسبت به سایر انواع ارائه اطلاعات نشان می دهد . یک پیام بصری شامل اطلاعاتی در باره خصوصیات ظاهری اشیا از قبیل نوع رنگ، میزان تیرگی و روشنایی، اندازه و جنسیت آن است . انسان به طور طبیعی رنگ، شکل، جهت، بافت، بعد و حرکت اشیا را به وسیله پیام های بصری دریافت می کند . کادر چیست ؟ هر اثر تجسمی در چها رچوبی خاص محدود است که آن را کادر می نامند . کادر یا قاب تصویر محدوده فضا یا سطحی است که اثر تجسمی و تصویری در آن ساخته می شود . کادر می تواند اشکال متفاوتی داشته باشد. ترکیب عناصر و نیروهای بصری بر اساس شکل کادر مورد استفاده ، شکل خاصی می گیرد. هنرمند با انتخاب کادر باعث آن می شود تا انرژی بصری که در درون کادر موجود بوده و به بیرون گرایش دارد محصور شود. و انرژی های بصری را که می خواهد به درون کادر نفوذ کند تحت کنترل در می آورد. انرژی بصری عناصر درون کادر با شکل کادر هماهنگ می شوند و بسته به این که چه شکلی و در کجای کادر قرار داده شود، تاثیرات متفاوتی به وجود خواهد آمد . فصل اول :مباني هنرهاي تجسمي چيست؟ ايجاد آثار هنرهاي تجسمي و درست درك كردن آن ها نياز به يك شناخت اوليه از اصول و مباني هنرهاي تجسمي دارد. همين دليل اين مباني را مي توان به الفبا و قواعد درك زبان و ابداع در هنرهاي ...
مبانی هنرهای تجسمی (تناسب، تعادل، تباين، حركت و ريتم )
تناسب تناسب مفهومي رياضي است كه در هنر تجسمي بر كيفيت رابطه ي مناسب ميان اجزاي اثر با يكديگر و با كل اثر دلالت دارد. تناسب يكي از اصول اوليه ي اثر هنري است كه رابطه ي بصري هماهنگ ميان اجزاي آن را بيان مي كند.مي توان در يك تابلوي نقاشي روابط متناسبي ميان خطوط سيال خيال انگيز، رنگ ها و وسعت سطوح برقرار كرد و يا در يك اثر حجمي روابط مناسبي ميان فرورفتگي و برجستگي ها، فضي منفي و فضاي مثبت، بافت ها و سطوح مختلف ايجاد كرد.همانطور كه گوش يك نوازنده بلافاصله وجود يك نت خارج را تشخيص مي هد، يك ديده ي حساس و كارآزموده به سرعت عدم تناسب ميان رنگها و شكل هاي يك اثر تجسمي را مي بيند. تناسب طلايي تناسب در اندازه ها از قوانين خاص پيروي مي كند كه به آنها اصول و قواعد تقسيمات طلايي و يا تناسبات طلايي گفته مي شود. بر اساس تناسبات طلايي يك پاره خط را مي توان طوري به دو قسمت تقسيم كرد كه نسبت قسمت كوچكتر به قسمت بزرگتر مساوي با نسبت قسمت بزرگتر، كل پاره خط باشد. اين نوع تقسيم از نظر بصري و همين طور از نظر منطقي نسبت هاي زيبايي را ميان اجزا با يكديگر و با كل پديد مي آورد كه هم در معماري و هم در هنرهاي بصري از آن استفاده بسيار شده است. تعادل در طبيعت همه چيز به شكل متعادلي جاري است. از جمله آمدن شب و روز از پي يكديگر، تغييرات فصل ها و بسياري از پديده هاي ديگر.وجود تعادل يكي از لوازم زندگي بشر است. بر همين اساس در هنر نيز تعادل اجزاي اثر نقش عمده اي دارد. در يك اثر تجسمي وجود تعادل بصري براي ايجاد تأثير مثبت بر مخاطبان ضروري و لازم است. در صورت عدم تعادل ميان نيروهاي بصري مختلف پيام اثر خوشه دار مي شود و تأثيرگذاري خود را از دست مي دهد. به طور طبيعي انسان هنگام مشاهده ي چيزها آن ها را با محورهاي افقي و عمودي در ذهن خود مقايسه مي كند و وجود يا عدم تعادل را در آن ها تشخيص مي دهد.اثر هنري بدون تعادل و هماهنگي ميان اجزايش، اثري ناقص خواهد بود كه قادر به ارائه مطلوب پيام مورد نظر هنرمند نخواهد بود. ايجاد تعادل بصري مي توان در سطح يك اثر تسجمي عناصر بصري را نسبت به محور افقي و عمودي آن اثر سازمان دهي كرد.در صورت عدم سازماندهي صحيح نيروهاي بصري و خدشه دار شدن هماهنگي ميان اجزاي يك تركيب انرژي بصري عناصر يكديگر را خنثي مي سازند.در واقع وجود تعادل در يك اثر تجسمي مبين تأثيرگذاري متناسب و هماهنگ همه عناصر در آن تركيب مي باشد. چنانچه انرژي بصري همه عناصر به گونه اي سامان داده شود كه هيچ بخشي از اثر انرژي بصري ديگر بخش ها را از ميان نبرد و باعث اغتشاش بصري نشود، تركيبي موزون و متعادل به وجود مي آيد. در سامان بخشيدن به يك اثر متعادل ...
دانشآموزان و هنرهای تجسمی
بخش اول: آنچه که دانشآموزان باید دربارهی هنرهای تجسمی بدانند و آنچه کهمیتوانند در اینباره انجام دهند. شیوههای بسیاری برای کسب مهارت در رشتههای هنری وجود دارد. ممکن است دانشآموزان در دورههای زمانی گوناگون به یادگیری هنرهای مختلفی مشغول شوند. شاید آنان در مسیر یادگیری خود شیوههای مختلفی را بیازمایند. تواناییهای آنان نیز ممکن است به نسبتهای گوناگونی رشد یابد. مهارت به معنای توانایی فرد در بهرهگیری از مجموعهای دانشها و قابلیتها است. واژههایی که اغلب در توصیف مهغارت، دانش و قابلیت مورد استفاده قرار میگیرد، عبارتند از: خلاقیت، چگونگی عملکرد، تاریخ، فرهنگ، مشاهده، تحلیل، نقد، زیباییشناسی، فنآوری و ادراک. مهارت به معنای توانایی فرد در به کارگیری این عوامل و درک وابستگی این عوامل به یکدیگر است. مهارت همچنین به معنای توانایی فرد در تکمیل مفهوم، دیدگاهها و شیوههای مرتبط با این عوامل گوناگون به منظور دستیابی به اهداف خاص هنری و تحلیلی است. دانشآموزان از آغاز یادگیری هنر با پیچیدگیهای مهارتها سر و کار مییابند، در ابتدا پیشرفت آنان در کسب مهارت کمی کند است اما به تدریج پیشرفت آنان از شتاب بیشتری برخوردار میشود و دقت آنان نیز به مراتب افزایش مییابد. در نتیجه، یادگیری هنر و غرور حاصل از تکمیل یک اثر هنری، لذت تجربه هنرها را بارور و شکوفا میسازد. در حقیقت بر اساس معیارهای آموزشی دانشآموزان در پایان مقطع راهنمایی باید نکات زیر را بدانند و قادر به انجام آنها باشند. • آنان باید توانایی برقراری ارتباط با بهرهگیری از هنرهای تجسمی را داشتهباشند. تحقق این امر مستلزم کسب دانش و قابلیتهای لازم در بهکارگیری واژهها، مواد، ابزارها، فنون و شیوههای کاربردی همه رشتههای هنرهای تجسمی است. • آنان باید توانایی بیان احساسات خود را در حداقل یکی از رشتههای هنرهای تجسمی داشتهباشند. این توانایی ، توصیف و حل مسایل هنری با بهکارگیری دانش، بینش و کارایی فنی را در بر میگیرد. • آنان باید توانایی تحلیل و گسترش تحلیلهای خود را در حوزههای ساختاری، تاریخی و فرهنگی داشتهباشند و نیز باید بتوانند تحلیلهای خود را در این حوزهها با یکدیگر بیامیزند. تحقق این امر مستلزم توانایی دانشآموزان در درک و ارزیابی آثار هنرهای تجسمی است. • آنان باید از هنر در فرهنگها و دورههای تاریخی گوناگون اطلاعاتی داشتهباشند، همچنین آنان باید دربارهی پیشرفتهای تاریخی هنرهای تجسمی در فرهنگهای گوناگون نکاتی را بدانند. • آنان باید توانایی ایجاد ارتباط میان انواع ...
هنر تجسمی و هنر تجسمی محض
هنر تجسمی و هنر تجسمی محضاین مقاله تاثیر گذار ترین مقاله از چند مقاله ای است که مندریان نوشته و یکی از معدود مقالاتی است که ارائه کننده یک سیستم منسجم هنر شناختی است. پیت مندریان ( ۱۸۷۲-۱۹۴۴ ) از پایه گذاران اصلی حرکت de Stijl در هلند بود، اما بعد نقش مبلغ اصلی را به Van Doesvurg واگذار نمود. او پس از جنگ به پاریس بازگشت و در سال ۱۹۲۰ اولین مقاله خود با نام Le Neo-Plasticisme را منتشر ساخت، او در نوشته های بعدیش از جمله همین مقاله‚ مسائل مطرح شده در مقاله منتشر شده در سال ۱۹۳۷ را پی گیری می كند. او تا سال ۱۹۳۸ در پاریس بود، بعد از آن دو سال در لندن زندگی کرد، پس ازآغاز جنگ به نیویورک رفت و تا زمان مرگش در سال ۱۹۴۴ در آنجا زیست. سالهای جنگ جزو سالهای فعالیت وی بشمار می روند، او تنها در سال ۱۹۴۲ سه مقاله منتشر ساخت. مقاله حاضر اثری درخشان است که مانند نقاشی های او حاوی هیچ نوع سازشی نبوده و درحقیقت نهایت گراست. او تعاریف جدیدی برای " عینی" و " ذهنی" ارائه می دهد و همچنین در مورد مفهوم " واقعیت " نیز به بحث می پردازد. این مقاله اولین بار توسط نوم گابو،جی.ال. مارتین و بن نیکلسون ویرایش ودر انتشارات Circle در لندن در سال ۱۹۱۳ انتشار یافت. نوشته حاضر برگرفته از مقاله فوق چاپ شده در سری مقالات " مدارک هنر مدرن" ویرایش شده توسط رابرت مادرورب توسط انتشارات ویترن برن در نیویورک در سال ۱۹۴۵ است. ● بخش اول: بااینکه اصولاً هنر همه جا هست و همیشه یکسان است، با این وجود دو گروه اصلی از گرایش های انسانی که کاملاً با یکدیگر مخالفند، در تفاسیر گسترده هنر دیده می شوند. قصد یکی در آفرینش مستقیم زیبائی جهانی و قصد دیگری در تفسیر هنر شناختی از خود است. به عبارت دیگر تفاوت در نوع فکر و تفاسیر است. هدف گروه اول ارائه واقعییت بصورت عینی و هدف گروه دوم ارائه آن بصورت ذهنی است. بنابراین در تمام آثار هنر تصویری آرزوی معرفی عینی هنر را فقط از طریق فرم و رنگ در چارچوب روابط متقابل آنها و تلاش همزمان برای اثبات اینکه این فرمها، رنگها و روابط برخاسته از درون ما هستند می بینیم که در مورد دوم ناگزیر به بیانی فردی منتهی می گردد که ارائه ای خالص از زیبائی را در خفا قرار خواهد داد. با این وجود، اگر اثری احساس برانگیز باشد وجود هر دو عنصر مخالف (جهانی و فردی ) لازم و ضروری است. هنر باید راه حل درست را بیابد، برخلاف طبیعت دوگانه استعداد خلاق، هنر تصویری از طریق ارتباط بین عقاید هنر عینی و باطنی، هماهنگی بین این دو را نشان می دهد. با این وجود، برای تماشاگری که خواستار ارائه درست زیبائی است تفاسیر فردی برتری بیشتری دارند. برای هنرمند که به دنبال تعبیری ...
تصاویر زیبای زمستانی
امیدوارم از دیدن این تصاویر لذت ببرید.
گرافیک زبان تصویر است
برای من نوشتن در مورد هنر سخت تر از هنر مند بودن است و کمتر از آنم که در مورد هنر گرافیک لب بگشایم، باز هم در حد بضاعت نگاهی اجمالی به این هنر انداختم و امیدوارم در آینده بیشتر در این زمینه تأمل کنیم. گرافیک از آن دست هنر هایی است که در کشور ما کمتر شناخته شده و محدود کار هایی هم که در این زمینه صورت گرفته نتوانسته است به شناخت بیشتر این هنر کمک کند. در ابتدا باید گفت که دو نوع گرافیک وجود دارد گرافیک کامپیوتری و گرافیک دستی یا همان هنری. گرافیک مجموعه ای از رنگها، طرحها، شکلها و تصاویری می باشد که یک هدف را دنبال می کند و همچنان معنا دهنده هر موضوع، پیوند دهنده هر موضوع و جان بخشیدن به هر موضوع می باشد. بصورت واضح تر می توان گفت که گرافیک احساسات و عواطف درونی یک نقاش است که از طریق قلم مو و رنگ آنرا بیان می کند و در نتیجه امکان دارد که پیام روشن و واضحی برای همه افراد نداشته باشد و امکان دارد برای بعضی واضح و برای بعضی بی معنی و بی مفهوم باشد یعنی یک نقاش عواطفش را بیان می کند و کاری به این ندارد که مخاطبش منظورش را درک می کند یا خیر. به همین دلیل از یک تابلوی نقاشی؛ افراد مختلف برداشت های متفاوتی دارند. اما یک گرافیست موظف است پیام خود را به گونه ای بیان کند که حتما مخاطبش منظورش را دریافت کند اما اینکه آیا مورد پسند مخاطب قرار می گیرد یا خیر بستگی به سلیقه شخص دارد که سلیقه ها متفاوت است هنر گرافیک چون تکثیر می شود و به دسترس طیف های مختلفی از مردم قرار می گیرد و متعلق به همه می شود، مثل نقاشی شخصی نیست و هیچ وقت به عنوان تابلو در یک قاب و تنها از یک شخص نیست. گرافیک از سلسه هنرهای تجسمی است که صد البته برای کسانی که آن را با نقاشی اشتباه میگیرند (چون شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که وقتی به کسی میگویید رشته ام گرافیک است می گوید پس چهره مرا نقاشی کن!!) باید بگویـم گـرافیک در اصل ایده و ترکیب بندی است که اکثر اوقات بین نوشته و تـصویر اتفاق می افتد و نقاشی بیشـتر تقلید طبیعت است که ایده های گرافیست ها می تواند بوسیله دسـت مثال یک نقاش اجرا شود که خیلی از هنرمندان شـاید برای اجرای بهتر و شـاید به خاطر کسری وقت طراحی نهایی رابه شخص دیگری میسپارند و در گروه دوم می توان به گرافیست ها و صفحه آرا ها اشاره کرد و گاهی هم ایده های شان توسط کامپیوتر و برنامه های پیشرفته اجرا می گردد که مطمئنا کار با دست از ارزش بالاتری بر خورداراست یک نقاش ایتالیایی می گوید: گرافیک کار مشکلی است چون با یک نقطه و یا یک خط باید به اندازه یک کتاب سخن گفت و البته همه ی راز زیبایی گرافیک نیز در همین نکته نهفته است. گرافیک در دو مفهوم ...
لوگوتایپ یا تایپوگرافی؟
در مبحث «نشانه نوشته» يا Logo Type بلافاصله بايد خاطرنشان ساخت كه هر يك از حرف (Type) و كلمات، اصلاً آن چيزي نيستند كه پرنده، پل، پرواز، باران يا چتر و كلاه و لباس نشان ميدهند. با اين حال «حروف» و «كلمات» ميتوانند معناي چيز ديگري جز خود باشند.در تبارشناسي «نشانهها» با سه دسته نشانه مواجه ميشويم:1) Logo Type «لوگوتايپ» يا نشانه نوشته.2) ico Type «آيكوتايپ» يا نشانه شمايلي (تصويري).3) Logo mixed «لوگوميكس» يا نشانه تلفيقي. لوگو تايپ (نشانه نوشته):لوگو تايپها از عناصر نوشتاري به دست ميآيند. اين دسته از نشانهها، هر گاه از «حرف» يا حروف اول نام يك مؤسسه ساخته شوند، با عنوان «مونوگرام» Monogram شناخته ميشوند كه عنوان بسيار بامعنايي براي چنين لوگوتايپهاست.مونوگرامه??? ? جنبههاي تصويري برجستهتري نسبت به لوگو تايپها دارند. به بيان روشنتر، يك لوگوتايپ در نگاه نخست بايد «خوانده شود»، اما يك مونوگرام ابتدا ديده ميشود و با كمي مكث حروف تشكيل دهنده آن فاش شده و براي بيننده قابل درك ميشود.در ارزيابي اصولي و علمي يك لوگوتايپ بايد توجه داشت كه «خوانايي» فرع بر «زيبايي» است. يا به عبارتي، در طراحي يك لوگوتايپ «زيبايي» بايد در استخدام «خوانايي» باشد.بسيار ديده شده است كه يك لوگوتايپ يا «نشانه نوشته» براثر استفاده مكرر و به مرور زمان براي مخاطبان مثل يك «نوشته قابل خواندن» تلقي نشده و همانند يك «تصوير» يا icon (آيكون) در اذهان جا ميافتد.بروز چنين رفتاري در حالي است كه ميدانيم در ساختار يك Logo Type بيشتر دو ضلع از اضلاع مثلث چارلز سندرس پيرس دخيل هستند: «دال» و «مدلول»! زيرا ضلع سوم اين مثل، يعني «مصداق» به بازنمايي تصويري (اعم از فيگوراتيو يا هندسي) دلالت ميكند و در مبحث نشانههاي آيكونيك (شمايلي) مورد استفاده دارد.? آيكو تايپ (نشانه شمايلي):اين نوع از نشانهها يا نماد تجريدي يك نقش هستند و يا تصوير يك شيء را آشكار ميسازند.آيكو تايپها يا فيگوراتيو و يا غيرفيگوراتيو هستند، كه در چنين حالتي از عناصري چون مثلث، دايره، مربع و ... ساخته ميشوند.نشانههاي شمايلي (ice Type) سه نوعاند:1 ) imaginative (تصويري).2 ) diagrammatic (نموداري).3 ) metaphorical (استعاري).كه نشانههاي (تصويري) شباهت بسياري را با يك پديده مادي بروز ميدهند و نشانههاي «نموداري» به طرزي موجز و ساده، ويژگيهاي يك كالا يا محصول را نشان ميدهند.اما نشانههاي (استعاري)، از طريق جابهجايي معنايي و به كار گرفتن عنصري معنادار، عملكرد يا توانايي يك كالا، فرآورده يا خدمات را نشان ميدهد.استخراج مباني فني و زيباييشناسانه «نشانه» از چهار منشاء زير به فهم عملي و ...