ماریا فاصله
بیوگرافی دیماریا
دیماریا در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۸۸ در روزاریو آرژانتین به دنیا آمد. در سال ۲۰۰۱ در حای که تنها ۱۳ سال داشت به تیم نوجوانان روساریو سنترال پیوست و بعد از ۴ فصل حضور در این تیم در سال ۲۰۰۵ اولین بازی خود را انجام داد .بازی های درخشان دی ماریا در لیگ آرژانتین مرد توجه چند باشگاه از جمله روبین کازان روسیه قرار گرفت که این انتقال تا پای نهایی شدن پیش رفت ولی به دلایلی نا تمام ماند. گفتنی است در همین سال همراه با تیم جوانان آرژانتین در کنار بازیکنانی مثل سرجیو آگوئرو و ماکسی میلیانو مورالز قهرمان جام جهانی جوانان در کانادا شد. آنخل در این تورنمت ۳ گل برای آرژانتین به ثمر رساند که سومین گلزن تیم آرژانتین و چهارمین گلزن تورنمنت لقب گرفت. بالاخره بعد از درخشش در جام جهانی جوانان با پیشنهادی از سئی باشگاه بنفیکا پرتقال روبرو شد و به این تیم پرتغالی پیوست تا جانشین سیمائو شود که به اتلتیبکو مادرید پیوسته بود. در سال ۲۰۰۸ به همراه تیم المپیک آرژانتین در کنار بزرگانی چون ریکلمه. مسی. ماسکرانو. گاگو و آگوئرو توانست قهرمان المپیک پکن شود که آنخل در دیدار پایانی مقابل نیجریه تک گل تیمش را به زیبایی و با یک ضربه چیپ به ثمر رساند. همچنین زیبا ترین گل لیگ پرتغال را دی ماریا از فاصله ۳۰ یاردی (۲۷ متر)به ثمر رساند. در سال ۲۰۰۸ مورد توجه باشگاه های زیادی از جمله منچستر یونایتد و اینتر قرار گرفت که با مخالفت از سوی باشگاه بنفیکا شانس حضور در یک تیم بزرگ را از دست داد. او در سال 2010 به جمع ستارگان رئال مادرید پیوست و همچنین در ترکیب اصلی و فیکس آرژانتین قرار دارد مهراستار.بلاگفا
کایخون :" مسی به کارانکا توهین کرد ، "آدم خوبه" ها همیشه خوب نیستند "
خوزه کایخون با نمایش ضعیفش در الکلاسیکو نشان داد که مرد روزهای بزرگ نیست و هنوز سالها تا رسیدن به گرد پای دی ماریا فاصله دارد . وی در کنفرانس مطبوعاتی تائید کرد که مسی ، کارانکا را " مترسک " خوانده است وی فحاشی بازیکن آرژانتینی به آربلوا ، نیم ساعت پس از بازی در پارکینگ ر مقابل همسر بازیکن رئال را تائید کرد . توهین های مسی به کارانکا و آربلوا :" ماجرای آیتور را خودم دیدم چرا که نزدیک او بودم . نمی دانم که کلمه " اخمق " را به کار برد یا نه اما خوب شنیدم که او را " مترسک مورینیو " خواند . در مورد ماجرای پارکینگ نیز درون زمین فشار زیادی وجود داشت و طبیعی است که بعدش بازیکنان بخواهند که حرص خود را خالی کنند ولی این که یک بازیکن ، نیم ساعت منتظر یک بازیکن دیگر بماند تا جلوی همسرش به او حرفی بزند ، جای تامل دارد . آدم خوبه ها همیشه خوب نیستند همان طور که آدم بده ها همیشه بد نیستند . " مورینیو هم در پارکینگ منتظر تیکسیرا مانده بود :" شرایط کاملا فرق دارند . آن موقع فقط عکسی از مربی رو کردند که منتظر اتوبوس تیم بود . من این صحنه را ندیدم و نمی توانم نظری بدهم . " اتحاد تیم :" مهم بود . این بازی خیلی خوب بود ، فوتبال ما خیلی بهتر شده است . مطبوعات جهان به خوبی به بازی خوب ما اشاره کردند . همه چیز خوب بود و هر چیزی در این قرعه ممکن است . " تساوی به مزه برد :" برای ما نتیجه خوبی بود . همه چیز محتمل است . نباید گل می خوردیم اما نشد . حالا باید با فکر رسیدن به فینال به نیوکمپ برویم . " روابط با مورینیو :" من خودم را همیشه از جنجال ها دور نگه می دارم اما این چیزها قابل کنترل نیستند . سعی کردیم از این جنجال ها دور بمانیم . "حرفهای آلوس در مورد شعارهای نژادپرستانه :"تنها باشگاهی که در طول تاریخ بیشترین توهین نژادپرستانه را متحمل شده ، رئال مادرید است . همیشه کار ما در همه زمین ها مشکل است و همه بازیکنان ما مورد توهین قرار می گیرند . این اتفاق در اسپانیا به طور مداوم رخ می دهد و چیزی نمی شود . البته در کشورهای دیگر هم هست . در ایتالیا بواتنگ را دیدم و بحث هایی پیش آمد . این شعارها را دوست ندارم و می خواهم یک بار برای همیشه تمام شود . " اعتراض بارسایی ها به داوری :" گاهی اوقات سود می برند و گاهی اوقات هم شاید ضرر کنند . " بهتر شدن تیم مقابل بارسلونا :" در بازیهای قبلی بهتر شدن را حس کردیم . بازی کردن مقابل آنها خیلی مشکل است چرا که تملک توپ زیادی دارند و در بازی برگشت باید بهترین عملکردمان را داشته باشیم . "بازی واران :" در 19 سالگی شایستیگ هایش را نشان داد . هنوز جوان است و جا برای پیشرفت به عنوان یک بازیکن و یک شخصیت دارد . او نشان داد که چه دفاع وسط ...
نکته ای در باره ی شعر علی عبدالرضایی
فراخوان نقد شعر( علی عبدالرضایی) " ساعت سه" در ساعت دوی بعدازظهر درست سرِ ساعت دو بود که خانه را آب و جارو کردم در ساعت دوی بعداز ظهر دوش گرفتم ریش زدم درست وقتی که نیم ساعت از دو گذشته بود گیلاس های شراب را هم ردیف چیدم وخاموش کرده ام صدای لورکا را حالا که نیم ساعت به سه مانده ست این بار اول است که ماریا می آید باید خودم را کمی شاد کنم ببرم پیش شراب و از شرَّش آزاد کنم حالا که عقربه ها مایل نیستند سه بشوند بهتر که به گلها آب بدهم تا ماریا بیاید درست بیست و پنج دقیقه وقت دارم باید از این غذا که از قضا آماده ست سیر بخورم زنگی هم به مایکل بزنم وبگویم که دیگرتنهاییم را انجام داده ام دقیقن بیست دقیقه تا ماریا فاصله دارم حتمن از ایستگاه سر کوچه بیرون زده دارد لاس می زند با گلفروش دمِ خانه ام که دسته گل اش را کمی سرخ تر بپیچد پانزده دقیقه دیگر دنیام عوض می شود جآان! وای چرا عطری نزنم که تشویقش کند زودتر ها ده دقیقه مانده به سه هِه! مثل گاو نر روی ساحل سیاه سینه ام عجب بندری می زند دلم باید بجنبم فقط پنج دقیقه مانده تا ظهور کند اگرکُرستی سِت کرده باشد با زیرپوشِ سفیدش چی!؟ باید زودباشم بروم شورتم را سیاه کنم تنها سه تا دقیقه ی ناقابل مانده که زنگِ خانه ام را بزند می دانم که می زند ماریا سرِسفره پدرش بزرگ شده همیشه در هر قراری سرِوقت می آمده حالاست که بیاید حالا که فقط دو تا مانده تا موعود این تلفن هم که ما را نمود چقدرزنگ می خورد لامصّب حتمن دوباره لیلا ست که مثل سگ ولش کردم دوشاخه را از پریز می کشم وای فقط یک دقیقه مانده اما چرا این کنه ول کن نیست گیر داده حالا به موبایلم جانمی! شماره ی ماریا افتاده حتمن پشت در است الو! افتاده ام ولو درست سر ِساعت سه وای چه موحش ساعتی بود سه ساعت سه بود بر تمامی ساعت ها ساعت سه بود در تاریکیِ ولی عصر دیگرنجات دهنده ای در کار نبود باید دوباره ایمانم را از دست می دادم سوشیانت عیسای مریم و مهدی همه وعده ی سر ِخرمن بودند وگرنه ماریا درست سر ساعت سه زنگ نمی زد که نمی آید (علی عبدالرضایی) جسن سهولی : این شعر از لحاظ زبان و مواظبت آن فوق العاده است بسیار روشمند وبا احتیاط ،این یک تربیت ذهنی وحاصل تامل وپیشینه های علی عبدالرضایی است . یکی از ویژگی های زبان برخط بودن مکانی ودیداری آن است یعنی یک بعدی است اما شاعر با استفاده از دیگر ویژگی زبان آن را در مسیر از سلامت وطرح مندی انداخته ، هدایت کرده و آن ...
دیماریا
نام:آنخل فابین دیماریا قد :۱۷۸ سانتیمتر وزن:۶۴ کیلو گرم آنخل فابین دیماریا در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۸۸ در روزاریو آرژانتین به دنیا آمد. در سال ۲۰۰۱ در حای که تنها ۱۳ سال داشت به تیم نوجوانان روساریو سنترال پیوست و بعد از ۴ فصل حضور در این تیم در سال ۲۰۰۵ اولین بازی خود را انجام داد .بازی های درخشان دی ماریا در لیگ آرژانتین مرد توجه چند باشگاه از جمله روبین کازان روسیه قرار گرفت که این انتقال تا پای نهایی شدن پیش رفت ولی به دلایلی نا تمام ماند. گفتنی است در همین سال همراه با تیم جوانان آرژانتین در کنار بازیکنانی مثل سرجیو آگوئرو و ماکسی میلیانو مورالز قهرمان جام جهانی جوانان در کانادا شد. آنخل در این تورنمت ۳ گل برای آرژانتین به ثمر رساند که سومین گلزن تیم آرژانتین و چهارمین گلزن تورنمنت لقب گرفت. بالاخره بعد از درخشش در جام جهانی جوانان با پیشنهادی از سئی باشگاه بنفیکا پرتقال روبرو شد و به این تیم پرتغالی پیوست تا جانشین سیمائو شود که به اتلتیبکو مادرید پیوسته بود. در سال ۲۰۰۸ به همراه تیم المپیک آرژانتین در کنار بزرگانی چون ریکلمه. مسی. ماسکرانو. گاگو و آگوئرو توانست قهرمان المپیک پکن شود که آنخل در دیدار پایانی مقابل نیجریه تک گل تیمش را به زیبایی و با یک ضربه چیپ به ثمر رساند. همچنین زیبا ترین گل لیگ پرتغال را دی ماریا از فاصله ۳۰ یاردی (۲۷ متر)به ثمر رساند. در سال ۲۰۰۸ مورد توجه باشگاه های زیادی از جمله منچستر یونایتد و اینتر قرار گرفت که با مخالفت از سوی باشگاه بنفیکا شانس حضور در یک تیم بزرگ را از دست داد. او در سال 2010 به جمع ستارگان رئال مادرید پیوست و همچنین در ترکیب اصلی و فیکس آرژانتین قرار دارد
بیوگرافی آنخل دیماریا
نام:آنخل فابین دیماریا قد :۱۷۸سانتیمتر وزن:۶۴کیلو گرم آنخل فابین دی ماریا در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۸۸ در روزاریو آرژانتین به دنیا آمد. در سال ۲۰۰۱ در حای که تنها ۱۳ سال داشت به تیم نوجوانان روساریو سنترال پیوست و بعد از ۴ فصل حضور در این تیم در سال ۲۰۰۵ اولین بازی خود را انجام داد .بازی های درخشان دی ماریا در لیگ آرژانتین مرد توجه چند باشگاه از جمله روبین کازان روسیه قرار گرفت که این انتقال تا پای نهایی شدن پیش رفت ولی به دلایلی نا تمام ماند. گفتنی است در همین سال همراه با تیم جوانان آرژانتین در کنار بازیکنانی مثل سرجیو آگوئرو و ماکسی میلیانو مورالز قهرمان جام جهانی جوانان در کانادا شد. آنخل در این تورنمت ۳گل برای آرژانتین به ثمر رساند که سومین گلزن تیم آرژانتین و چهارمین گلزن تورنمنت لقب گرفت. بالاخره بعد از درخشش در جام جهانی جوانان با پیشنهادی از سئی باشگاه بنفیکا پرتقال روبرو شد و به این تیم پرتغالی پیوست تا جانشین سیمائو شود که به اتلتیبکو مادرید پیوسته بود. در سال ۲۰۰۸ به همراه تیم المپیک آرژانتین در کنار بزرگانی چون ریکلمه. مسی. ماسکرانو. گاگو و آگوئرو توانست قهرمان المپیک پکن شود که آنخل در دیدار پایانی مقابل نیجریه تک گل تیمش را به زیبایی و با یک ضربه چیپ به ثمر رساند. همچنین زیبا ترین گل لیگ پرتغال را دی ماریا از فاصله ۳۰ یاردی (۲۷ متر)به ثمر رساند. در سال ۲۰۰۸ مورد توجه باشگاه های زیادی از جمله منچستر یونایتد و اینتر قرار گرفت که با مخالفت از سوی باشگاه بنفیکا شانس حضور در یک تیم بزرگ را از دست داد. او در سال ۲۰۱۰ به جمع ستارگان رئال مادرید پیوست و همچنین در ترکیب اصلی و فیکس آرژانتین قرار دارد. اطلاعات بصورت مختصر: راه آنخل دی ماریا : روساریو سنترال (لیگ آرژانتین ) : 2002-2007 بنفیکا (لیگ پرتغال):2007-2010 رئال مادرید(لیگ اسپانیا):2010-... عناوین تیمی :مدال طلای المپیک پکن (2008با آرژانتین) قهرمان زیر ۲۰ سال جهان (2009با آرژانتین) قهرمان لیگ پرتغال (10-2009با بنفیکا) قهرمان جام حذفی پرتغال (09-2008و 10-2009با بنفیکا) قهرمان کوپا دل ری(11-2010 با زئال مادرید( افتخارات فردی :بهترین بازیکن لیگ پرتغال فصل 10-2009
27به دنبال هم
دستش سوزش خاصی داشت تنش میلرزید اما نمیدونست این لرزش واسه چیه یه ساعتی از رفتن فربدودارودسته ش میگذشت خونه ی ویلایی سکوت وحشتناکی داشت سکوتی که مثل خوره افتاده بود به جونشصدای پایی از پله ها میومد بی شک ماریا بود چون فقط اون با بهراد تو خونه تنها بود اما چرااا؟اروم اروم از پله ها اومد پایین از میون پرده ی اشک به بهراد نگاه کرد جلوش زانو زد و تمام حواسشو به بهراد دوختزمزمه کرد:بهراد؟بهراد با صدای ماریا سرشو بلند کرد و با نفرت زل زد تو چشاش:بهراد من نمیخواستم..بهراد رو شو برگردوندماریا کمی صداشو بالا برد:مجبور شدم لعنتی میخواست بکشتت همونجور که بچه تو کشتدست بهراد لرزشی داشت که از چشم ماریا دور نموند ماریا دستشو برد جلو تا دست بهرادو بگیره که دادبهراد میخکوبش کرد:دست کثیفتو به من نزننننننننندر باز شد و ماریا از بهراد فاصله گرفت مچه دستای بهراد از طناب درد میکرد انقدر برای باز کردنش تقلاکرده بود که حد نداشت فربد اومد جلو موهای ماریا رو تو چنگش گرفت جوری کشید که جیغش بلند شد:ای اخ_فربد سرشو کج کرد و فریاد زد:ماریااا اگه اینبار حرکت احمقانه ای کنی فشاری به موهاش وارد کرد و ادامهداد:}لو چشت میکشمش بعدم ماریا رو ببه سمتی پرت کرد و داد زد:برو بالا تا بیام باهات کار دارمماریا شروع کرد به سرفه کردن دوباره خون از دهنش جاری شد رفت سمت دستشویی اونقدر سرفه کردکه گلوش میسوخت تو اینه به خودش نگاه کرد:من چه قدر پستمبا صدای در به خودش اومد صدای فربد بلند شد:گم شو بیروندرو به ارومی باز کرد فربد دستشو گرفت و کشیدش به سمت پله ها رفت بالا ماریا رو پرت کرد رو ی تختو باژست خاصی کمربندشو باز کرد و زل زد تو چشای ماریا:نترس یادته 6 سال پیش تو تو بغل من ...بعد پوزخندزد:به اسم بهراد اما امشب با من به اسم من خیمه زد روی ماریاو..........صدای جیغای ماریا ازارش میداد نمیخواست بشنوه نمیتونست ببینه که به کسی..حرصشو با داد خالی کرد :بسهههههههههههههههههههههههههههاواصبح شده بود اما از بهراد بیخبر بودم مانتومو پوشیدم بدون خبر کردن ارسام از در خونه رفتم بیرون و به سرخیابون حرکت کردم دستمو تکون دادم و سوار تاکسی شدم:کلانتریجلوی در کلانتری نگه داشت کرایه ی ماشینو حساب کردم و پیاده شدم داخل کلانتری رفتم رو به سربازیگفتم برای شکایت اومدمبه دری اشاره کرد ممنونی گفتم و با دو خودمو رسوندم نگهبانی جلومو گرفت:کجا خانوم؟باید برم تو تورو خدااشکامو که دید گفت:چند لحظه اجازه بدینداخل شد و بعد از مدتی اومد رو بهم گفت:میتونین برین داخل با قدم های محکم داخل شدم با دیدن سروانی پشت میز شروع کردم:جناب سروان تورو خدا جون شوهرمدر خطره جناب سروان از دیشب ...
ماریا ( فصل 1 - قسمت 9 )
قسمت نهم دیدارِ ss !تو این چند روز که تا کنسرت مونده بود ، طرح های قبلیمو بازسازی کزدم ... همه ی تلاشم رو کردم تا تونستم 5 - 6 تا طرح عالی بکشم ... صبح روزی که قرار بود برم کنسرت ، ساعتِ 7 بیدار شدم ... طرح هامو یه دور چک کردم و رفتم پیاده روی ... تو این چند روز زیاد استراحت نکرده بودم ... رفتم تو پارکی که نزدیکِ خونه ی رز بود ... نشستم رو صندلی و به آسمون نگاه کردم ... من : چقدر هوا خوبه ! دوباره بلند شدم و به سمت خونه ی رز راه افتادم ... وقتی رسیدم خونه رز رفته بود ... رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون ... نشستم پایِ tv و شبکه ها رو تند تند عوض کردم ... تا به شبکه ای رسیدم که اخبارِ هنرمندان گذاشته بود ... چند تا گروه رو نشون داد که خواننده بودن ... در آخر هم گروه 501 ss رو نشون داد و گفت که بلیط های کنسرت امشبشون دیروز صیح تموم شده ... پیشِ خودم فکر کردم که چقدر طرفدار دارن واقعا ! ای کاش من اینقدر طرفدار داشتم ! ساعت رو نگاه کردم دیدم ساعت 1 ظهره ... رفتم و حاضر شدم ... به سمتِ کنسرت راه افتادم ... وقتی به محلِ کنسرت رسیدم ، درِ جلوی ساختمان پرِ خبرنگار بود ... به مدیر کیم زنگ زدم : آقای کیم ... من از کجا وارد شم که خبرنگارا منو گیر نندازن ؟! مدیر : یه کوچه کنارِ ساختمون هست ... از اون کوچه مستقیم بیا تا برسی درِ پشتی ... من : باشه ...کلاهم رو درآوردم . گذاشتم سرم ... به صورتِ نامحسوسی را افتادم تا از درِ پشتی واردِ ساختمون شم ... ولی درِ پشتی هم پرِ خبرنگار بود ... دیدم فایده نداره ... به دیوارِ کناری ساختمون نگاه کردم ... یکم معماریش رو بررسی کردم ... گوشیم رو گذاشتم تو کیفم و از دیوارِ کناری ساختمون کشیدم بالا ... طبقِ طراحی این ساختمون باید یه پنجره اونجا بود ... که بود !به خودم افتخار کردم و از پنجره رد شدم ... ولی فاصله اش تا زمین خیلی زیاد بود ! به اینجاش فکر نکرده بودم ... به پایینِ پام نگاه کردم ، یه سری کارتون اونجا بود ... من : خوبه ... تا سه شمردم و خودم رو پرت کردم رو کارتون ها ... پام درد گرفت ... همون طور که سعی کردم بلند شم پیشِ خودم فکر کردم که واقعا چه کارِ سختیه که معمارِ ss باشی ... چون باید هم معماریت خوب باشه ... هم دویدنت ... هم حرکاتِ نینجاییت ! درِ اتاق رو باز کردم ، دیدم تو راهرو هم کلی خبرنگار ریخته ! من : چیکار کنم ؟یهو یه فکری به سرم زد ... اون اتاقی که توش بودم اتاقِ پرو ss بود ... کمدهای همه رو باز کردم تا یه لباسِ خوب بینشون پیدا کنم ... من : تازه باید مدل هم باشی !یه لباسِ مشکی برداشتم و پوشیدم ... داشتم لباسام رو میذاشتم تو کیفم که چشمم افتاد به یه کلاهی که رو زمین بود ... دقیقا شبیه کلاه اون پسری بود که تو شهربازی سیب زمینی ها ...