لوتیهای قدیم تهران
کاش که همسایه ما می شدی
دستفروش : سبزی پاک می کنیم // فرش و موکت می شوریم // خرابی تلویزیون, ماهواره , تکون دادن گهواره // اجناس کهنه شما رو می خریم // ظرف می شوریم // جارو می زنیم // خرید می کنیم // انواع سی دی های مجاز ایرانی می فروشیم ...... (( تلفن همراه او که زنگ غیر متعارفی نیز دارد به صدا در می آید , دستپاچه تلفن خود را از جیب در آورده و جواب می دهد ...... گفتگو از بلند گوی دستی پخش می شود )) دستفروش : بله خانوم جان ..... زن : رجب کجایی ؟ چرا دیر کردی ؟ دستفروش : اداره هستم عزیزم , مدیرمون قراره جلسه گذاشته , امروز یه کم دیرتر میام خونه ... زن : من نمی دونم این رییستون به غیر جلسه گذاشتن کار دیگه ای تو اون خراب شده نداره ؟ دستفروش : خب چه کار کنم رییسه دیگه زن : من نمی دونم , من امشب باید برم عروسی // مگه قرار نبود پول بیاری ؟ دیرم میشه ها ... باید ناخون بکارم دستفروش : ناخون بکاری ؟ مگه ناخون های خودت چشه ؟ زن : بابا یه کم امروزی باش // ناخون مخصوص مجالس و مهمونیهاست // زینت جون هم داره میکاره , نباید جلوش کم بیارم ..... (( نوجوانی از داخل کوچه رد شده و به دستفروش (( نوجوان : آقا مامانم میگه خونه 2 تا فرش 12 متری داریم میشوری برامون ؟ زن : رجب کجایی ؟ فرش چیه ؟ مامان کیه ؟ (( رجب که تازه متوجه دست گلش و پخش گفتگو از بلند گو میشود , دستپاچه : )) رجب : هیچی فرشهای ادارمونه ..... چشم چشم ناخونم میشورم // فرش میکارم .... زن : چی میگی ؟ حالت خوبه ؟ رجب : آره , آره حالم خوبه (( سریع تلفن را قطع می کند , رو به نوجوان , (( رجب : خب بچه جون , خونتون کجاست ؟ نوجوان : داخل کوچه , خیلی دور نیست // رجب : باشه بریم بریم که سوتی دادم در حد المپیک (( رجب و نوجوان از کوچه خارج می گردند //دختر جوانی در حالیکه مشغول صحبت کردن با تلفن همراه خود می باشد , واردصحنه می گردد )) دختر جوان : ها؟ بنال ... باز که زنگیدی ؟ ایندفعه چه مرگته ؟ ......... مگه نگفتم زیاده روی نکن ......اه همش میگه خمارم خمارم ..... خب یه کم طاقت بیار ببنم چه کار میتونم بکنم واست ؟ مایه ات جوره ؟ ...... 35 تا تخت , چونه هم بی چونه ...... خب بهت می زنگم ......(( تلفن را قطع می کند و مشغول شماره گیری می شود )) دختر جوان : الو سامان .... کدوم گوری تو پس ... یه ساعته اینجام ........ بجنب بجنب ..... مشتریا پدرمو در اوردن .......من میرم اخر کوچه ...بیا اونجا ......بای ...... (( دختر جوان از کوچه خارج شده و پسرکی با لباس زننده وبا لهجه ای که شباهت به دختران دارد وارد صحنه می گردد و از تماشاچیان آدرسی را می پرسد )) پسرک : (( رو به ...