لوتي باش و مرد
کوجایی اوس کریم
به نومه خوئش که اوسای تیموم لوتیاس ساب خیدمت روفقا نبوتیم،ندیدیم،نزدیم... البت از سره ایجبار حاجی که شومایی یه چک نمره بالا کشده بودیم که نزدیک بوت بزاییم زیرش.به لوطف مولا حل شد.خوب اَ روفقای قیدیم خبر نی.نکونه نامروتی ایی روزگار پیره خودش کردتشون.اوستا نخاسته نشه که لوتیای ایی دیار تو سیل بی معرفتی ایی زمونه غرق بیشن.نه حاجی چی گویی.ایی داشایی که من شناسم جز دوده قلیون اهله هیچی نیسن. مخلص کلوم زمونه بد زمونه ایه... زت زیات
لات سی خودش لیسانس داره آره
اییم سی روفقا بینید لات کیه جونه خودت بزار لات بازی را برات معنی کنمبذار تا فصل اون که زبون می فهمی کنم آخه بگو ضعیف کشی کی گفت که لات بازیهنشون بده که یه لات به نامردی کردن راضیه لات خوبه مرامش،عفت تو کلامشالفبا و سلامش بزرگی و مقامش اگه می گم لاتم من ایرونیم و توخونَمهفکر نکن الواتم من لات خوبه یگ رنگیشمستی و شوب و شنگیشژس به این قشنگیششلوار لول تفنگیش اگه می گم لاتم من ایرونیم و توخونمهفکر نکن الواتم من لات خودش کلاس داره دیپلم داره لیسانس دارهآدم های متشخص و گنده و سرشناس داره واسه همینه هرکی از راه برسه لات نمیشهلات اصیل کلاس داره آدم الوات لات نمیشه
لاتم لات قدیم
تو جامعه ی امروز ما خیلی از جوونا و به ندرت میانسالا ادعای لاتی میکنن ولی به کلی اشتباه میکنن؛ چون اونا لات رو با لختی اشتباه گرفتن... خداییش تو جامعه ی امروز ما کلمه ی لات هم معنی قدیم و درستش رو از دست داده... لاتهای قدیم درسته که احتمال زیاد مشروب میخوردند و چاقو کشی و قمه کشی کار هر روزشون بود ولی بهترین ویژگی و حسنی که داشتند این بود که چشم پاک بودند؛ چشم پاک به معنای واقعی....از این جور آدما قدیم کم نبودند و کم نبودند اونایی که به خاطر همین حیای چشم مورد عنایت خدا قرار گرفتند و عاقبت به خیر شدند... اما لاتهای امروز...بعضی از اونایی که خودشون رو با افتخار لات معرفی میکنند تقریبا شاخصه ی اصلیشون بلهوسیه... آخه لات بودن که به این نیست که برا چند تا زن ضعیف تر از خودت دور برداری و بدون رعایت شئونات کارهایی رو که فقط در شان خودته(یعنی خودشونه) انجام بدن... لاتای قدیم میگشتند و اگه یکی تو یه کوچه به ناموس کسی که مثل ناموس خودشون میدونستند اهانتی میکرد چشمش رو در میاوردن نه مثل لات نماهای الان که دوستاشونو جمع میکنن تا با هم برن دختر بازی و... لاتهای قدیم اگه هر روز سال عرق میخوردند به محرم که میرسید به احترام امام حسین دهنشون رو آب میکشیدند نه مثل امروزیها که تو عزاداری امام حسین برا دوست دخترش اس میزنه و ادعای لاتیش هم میشه... لاتا قدیم هر کاری میکردند همیشه و بلا استثنا احترام بزرگتر از خودشون رو داشتند نه مثل تازه به دوران رسیده های عقده ای که حتی از زدن سیلی تو گوش بزرگترشون هم در صورت لزوم ابایی ندارند... خلاصه تو جامعه ی امروزی به لاتهای قدیم هم داره ظلم میشه و معنی لات هم عوض شده...البته من نمیخوام از لاتها طرفداری کنم ولی خداییش بعضی خصلت هاشون نشون از یه مرد واقعی داشت....
اس م س عشقولانه
به او گفتم غمگين ترين ترانه را برايم بخوان چشمهايش را بست و آرام آرام گريست آنچه کرم ابريشم، تا پايان دنيا ميپندارد، در نظر پروانه، اغاز زندگيست اگر كتاب زندگي چاپ دوم مي داشت هرگز نمي گذاشتم كه اينقدر غلط چاپي داشته باشد بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود اهل زمين نبود نمازش شكسته بود برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت عمري براي هر تيشه و تبر دسته مواظب افکارت باش آنها تبديل به کلمات مي شوند. مواظب کلماتت باش آنها اعمالت مي شوند. مواظب اعمالت باش آنها عاداتت مي شوند. مواظب عاداتت باش آنها شخصيتت مي شوند. مواظب شخصيتت باش آن سرنوشتت مي شود زندگي گل سرخئ است که گلبرگهايش خيالي وخارهايش واقعي است بجاي دسته گلي که فردا در قبرم نثار مي کني امروز با شاخه گلي کوچک يادم کن به جاي سيل اشکي که فردا بر مزارم مي ريزي امروز با تبسمي شادم کن به جاي متن هاي تسليت که فردا برايم مي نويسي امروز با يک پيغام کوچک خوشحالم کن من امروز به تو نياز دارم نه فردا بعضي كلمات همانند سكه بر اثر زيادي استعمال ساييده ميشوند و نقش و نگارشان محو ميشود، آزادي هم يكي از اين كلمات است مثل خردمندان فکر کنید اما با مردم به زبان خودشان حرف بزنید . (ویلیام بولریتس) عشق ایستادن زیر باران و خیس شدن با هم نیست عشق آن است که یکی برای دیگری چتری شود و او هیچ وقت نداند که چرا خیس نشد بهترين ثروتها ترك آرزو است. (امام علي) زندگي نه آنقدر شيرين و مرگ نه آنقدر تلخ است كه انسان شرافتش را به آن بفروشد. اگه يه روز بهت گفتند 1000 نفر دوستت داره،بدون اوليش منم. اگه يه روز بهت گفتند 100 نفر دوستت داره،بدون اوليش منم. اگه يه روز بهت گفتند 10 نفر دوستت داره،بدون اوليش منم. اگه يه روز بهت گفتند 1 نفر دوستت داره،بدون اون يه نفر منم. اگه يه روز بهت گفتند كسي دوستت نداره،بدون من مردم!!! انسان هيچ وقت بيشتر از آن موقع خود را گول نميزند كه خيال ميكند ديگران را فريب داده است افسوس… آن زمان که بايد دوست بداريم کوتاهي ميکنيم آن زمان که دوستمان دارند لجبازي ميکنيم و بعد… براي آنچه از دست رفته آه ميکشيم ميدونی چرا وقتی تو چشمهاي کسی نگاه ميکنی بيشتر دوستش داری؟ چون خودت رو توش ميبينی!! روزي دروغ به حقيقت گفت: مــــيل داري با هم به دريـــا برويم و شنـــا کنيم؟ حقيقــت ساده لــوح پذيرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند، وقتي به ساحل رسيدند حقيقت لباسهايش را در آورد. دروغ حيلــــه گـــر لباسهاي ...
تیـپ های جـالب زنـان و دختـران ایـرانی در متـرو
عزیز خانوم کارمند دانشجوی دانشگاه شریف دیپلمه دودی مادر جان مژگان جون هنرمند برنزه جنگولک مجری فروشنده خریدار خفاش کیف قرمزی پشت کنکوری جیگر معلم مدل کپل پلنگی مو قشنگ تپل خنگ بچه مدرسه ای تر و تمیز پیرزن پر مشغله نوجوان دهاتی روشنفکر ورزشکار خانم های محترم نگران نباشید نوبت آقایون هم می رسه
دو فرشته
دو فرشته دو فرشته مسافر، براي گذراندن شب، در خانه يک خانواده ثروتمند فرود آمدند.اين خانواده رفتار نا مناسبي داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند. بلکه زير زمين سرد خانه را در اختيار آنها گذاشتند.فرشته پير در ديوار زير زمين شکافي ديد و آن را تعمير کرد. وقتي فرشته جوان از او پرسيد چرا چنين کار را کرده، پاسخ داد(( همه امور بدان گونه که مي نمايند، نيستند!))<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />
شیطان
شیطانمردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.. در راه به مسجد ودر همان نقطه مجدداً زمین خورد!او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایشرا عوض کرد و راهی خانه خدا شد.در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید))..از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجدادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدستدر خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد..شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدمو حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.نتیجه داستان:کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانیدچقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیردریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد.این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید