لات های تهران

  • لات های قدیم!

      لات گیری یا لات بودن هم یک حکایتهای داشت اون روزهای نه چندان دور، نه چون لات های این زمونه که از لات بودن فقط سرپا ادرار کردنش را یاد گرفته اند! اون قدیم ها همه چیز حرمت داشت ،یک مرامهای نانوشته ای بود و یک ادا و اصولی.  آدمها مرام داشتند حتی تو خلافشون!، قانون های نانوشته ، قاموس هایی که هیچ جا ثبت نمی شد اما سندیت داشت به اندازه مردانگی. حتی میون  معتادها هم مرامی بود، وجدانی بود! اگر یک وقتی معتادی رو تو خیابون می دیدی که سیگار دستش بود اگر می خواستی سیگارتو روشن کنی می رفتی جلو می گفتی: آتیشتو بده! تو همون نشئگی نیگات می کرد و می گفت: به آتیش ما؟! نه داداش! و سیگارشو نمی داد جاش کبریت  می داد که هم آتیش نداده باشه بهت اما روتو زمین ننداخته باشه! حرفشون این بود که طرف سیگاری نشه با آتیش سیگار من.  در واقع با آتیش من نسوزه برا همین هم هست که می گند به آتیش فلانی سوخت! می گفتند دود تعارف نداره وقتی می نشستند تریاک می کشیدند هیچوقت به کسی تعارف نمی کردند و همون اول کار می گفتند دود تعارف نداره یعنی خواستی بیا نخواستی نیا باز نمی خواستند تو به آتیش اونا بسوزی! لات های قدیم واسه هر کس عربده نمی کشیدند، فحش دادن هم مرام خودش رو داشت، می گفتند: زن تو خیابونه ،ناموس مردم وایساده! ریش و سبیل ها یک راسته ی باز ار رو قرق می کرد همین بود که مردها سبیل نمی زدند اینه که می گن طرف سبیل یا ریش گرو گذاشته! جنس می بردند نسیه تار سبیل گرو می گذاشتند. نه مثل الان که سبیل که هیچی زیر ابرو رو هم بر می دارند . جسارتا یکی! این وسط انگار همه چیزمان را برداشته حتی همان تتمه مردانگیمان را پ.ن۱: تبریک به پرستو ابریشمی برای انتخاب شدنش به عنوان یکی از فعال ترین مربیان کوهنوردی استان تهران پ.ن۲: مطلب جالبی در وبلاگ نوبهار زندگی  الان دیدم خواندنش را اتوصیه می کنم. فرشید



  • پاتوق گنده لات های ورامینی

    پاتوق گنده لات های ورامینی

    اینجا پارکی در ورامین است که پاتوق خلافکارها و گنه لات های این شهر است.اونهایی که تازه کارند و هنوز خوب آبدیده نشده اند باید نوکری بالادستیها را بکنند(به این آدمها نوچه گفته می شود) بعضی از گنده لات های ورامین بیشتر از  ۱۰۰نفر نوچه دارند اینجا هرچقدر بیشتر حبس کشده باشی هرچقدر بیشتر سابقه خلاف داشته باشی هرچقدر بیشتر روی بدنت آثار شلاق خالکوبی یا زخم های دعوا و درگیری داشته باشی رتبه و درجه ات بالاتر است و بقیه باید از تو اطاعت کنند!!!! اینجا اگر دو نفر رفیق صمیمی شوند برای ابراز محبت یا تشکر از یکدیگر به هم فحش های ک دار خارمادر می دهند!!!! وهرچقدر این صمیمیت بیشتر باشد رکیک بودن فحش ها بیشتر می شود!!!! دانلود کلیپ  1MB  

  • لات هم لاتهای قدیم!

    لات هم لاتهای قدیم!

    لات هم لاتهای قدیم!   آزادی اندیشه با لنگه کفش نمیشه!         نمی دانم چقدر از وقایع دانشگاه امیر کبیر خبر دارید..اما آنچه که به اسم اعتراض به رئیس جمهور در این دانشگاه روی داد زنگ خطر  آغاز دورانی است که هیچ یک از ما از ان دوران خاطره خوشی نداریم... چندی پیش وقتی مصا حبه اقای حجاریان را خواندم که می گفت هنوز هم به استراتژی -فشار از پایین و چانه زنی از بالا- معتقد است منتظر چنین حوادثی و حتی بد تر از این بودم.. ظاهرا بازی دوباره شروع شد و لیگ برتر سیاست دارد به جای  حساسش نزدیک می شود به قول میردامادی دوران ماه عسل دولت تمام می شود و لابد باید دوباره به جان هم بیافتیم و سلطان و ژنرالهای سیاست باهم چانه زنی کنند و تاریخ مصرف دانشجوهای پر شور هم که گذشت به آنها می گویند بروید کار تئوریک کنید.. اما چرخ گردون عجب حکایت ها دارد.. کسانی  مدعی گفتمان بوده اند اهل کوفتمان شده اند.. کسانی که دم از مدنیت می زدند با لنگه کفش جلسه بر هم می زنند.. روزنامه ها وسایتهای ضد خشونت توجیه گر خشونت شده اند.. وصد البته بزرگان قوم نیز اهل فشار و فشار پروری.. خدا کند این بار نسل جدید یک بازخوانی از گذشته ای نه چندان دور داشته باشد.. خدا کند حنجره اش را برای کسانی پاره کند که فردا در  میدان خطر  تنهایشان نگذارد.. خدا کند یاد بگیرند که حتی می شود در جلسه ای اعتراض کرد اما  عکس اتش نزد و لنگه کفش در نیاورد.. یاد جلسه سخنرانی اقای خاتمی در دانشگاه تهران افتادم که چگونه سمپاتها یک منتقد را که در نوبت خود سوال شفاهی پرسید هو می کردند... لات هم لاتهای قدیم! باز هم دم وبلاگ نویسها گرم که علی رغم خط و خطوط متفاوت به هم لینک می دهندو مودبانه کامنت می گذارند و سانسور نمی کنند.. ای کاش سیاستمداران و دانشجویان هوادار انها از وبلاگ نویسها یاد بگیرند که چگونه می شود هم دیگر را تحمل کرد

  • قنبرقوچی رضایی

    قنبرقوچی رضایی، فرزند بخشعلی، لوتی ترین شخص در تاریخ اورمیه که اوج قدرتش در دهه 30 بود. وی فردی بسیار جوانمرد بوده و به فقیران و مستمندان کمک می کرده است.می گویند; قنبرقوچی درآن زمان ماشین BMW 51...8 و راننده شخصی داشت.در اورمیه هرزمان، کسی کت راروی شانه هایش بیندازد و دست هایش را درکت نبرد، می گویند فلانی مثل قنبرقوچی لباس پوشیده است.همچنین نقل شده است که یکی از لات های تهران در سفری که به اورمیه داشته، دربرخورد با وی دچار درگیری لفظی می شود ولی قنبر قوچی از دعوای فیزیکی اجتناب کرده و به لات تهرانی گفته: "من روی میهمان اورمیه دست بلند نمی کنم، نوبرگرد تهران میام اونجا حالتو می گیرم" که بعدا به تهران رفته و به گفته اش عمل کرده است.   لازم به تذکر میدانم که ایشان فرزند علی وبرادر بخشعلی وپنجعلی میباشند.....پدر ایشان ملقب به علی قوچباز بوده وآقای بخشعلی نیز که خود لوتی بنامی بوده برادر ایشان است.جناب قنبر قوچی در سال 1358 کشته شد.

  • بروبچه های لات و گردن کلفت

    بروبچه های لات و گردن کلفت« یکروز به استانداری رفتم. دکتر چمران مرا دید و پرسید: « سید، چه خبر؟ » - دنبال زدن تانک ها هستیم.- الان مشکل این تانک ها هستن. نمی تونیم راحت شکارشان کنیم. هرروز هم به تعدادشون اضافه میشه. امروز یک فکری به ذهنم رسید.  - چی آقا؟- اگر ما چند موتور پرشی با موتور سوار خبره و تیز و بز داشته باشیم می تونن تانک ها رو شکار کنن....قاسم به دکتر گفت: « اون موتورسوارها که گفتین، سید سراغ داره؛ ولی همه شون از این بچه لات ها و تیغ کش ها هستن.»دکتر به من نگاه کرد و گفت:« آره، سید؟ قاسم راست میگه؟»گفتم:« بله آقا. سراغ دارم!»دکتر گفت:« من آدم بی کله میخوام. امروز برو تهران، پی این کار. این کار فعلا از همه چیز مهم تره. ببینم چه می کنی. علی یارت.»...همان روز (در تهران) رفتم سراغ جلیل نقاد. برادرش جزو سازمان مجاهدین خلق و خودش مؤمن و پاک سیرت و عشق موتور بود. قضیه ی شکار تانک هارا برایش توضیح دادم و با هم سراغ چند نفر از دوستانش رفتیم.فردا غروب به اهواز رسیدیم. دکتر چمران تا بچه ها را دید، تک تکشان را بغل کرد و با همه شان مدل مشتی ها، سلام و علیک کرد و تو دل بچه ها نفوذ کرد....  گفتم:« آقا، شما نیگا به قیافه ی این ها نکن. هرکدوم ده تا عراقی را حریفه. دل پاک دارن و شجاعت که شما دنبالش هستی.»- می دونم چی میخوای بگی. این ها درّ هستن؛ دری که افتاده تو لجن. همه شون باطن پاک دارن. ریشه دارن؛ اما یک جایی می خوان ریشه بدوانند.- می دونید آقا، یک چیزی هست که روم نمیشه به شما بگم. نصف این بچه ها، مال محله های خلاف نشین هستن. لات هستن و گردن کلفت محله شون؛ اما حرف مارو خریدن!- ما مرد جنگ می خوایم. فقط همین.    قاسم می گفت:« خاک جبهه مقدسه. حرمت میاره. خلاف ترین آدم، پاش که به اینجا برسه زیر و رو میشه. اینجا فقط خودت هستی و خدا. هیچ واسطه ای بین تو و خدا نیست. اون لباس خاکی، چارچوب برات درست می کنه. نمیذاره هرجور دلت خواست. باشی... »

  • خفن ترین پلیس تهراااااااااااااااااااااا ااان

      این سرهنگ نیروی انتظامی ملقب به بختک هست که گنده لات های تهران هم شبا کابوسشو می بینن

  • لاتم لات قدیم

    تو جامعه ی امروز ما خیلی از جوونا و به ندرت میانسالا ادعای لاتی میکنن ولی به کلی اشتباه میکنن؛ چون اونا لات رو با لختی اشتباه گرفتن... خداییش تو جامعه ی امروز ما کلمه ی لات هم معنی قدیم و درستش رو از دست داده... لاتهای قدیم درسته که احتمال زیاد مشروب میخوردند و چاقو کشی و قمه کشی کار هر روزشون بود  ولی بهترین ویژگی و حسنی که داشتند این بود که چشم پاک بودند؛ چشم پاک به معنای واقعی....از این جور آدما قدیم کم نبودند و کم نبودند اونایی که به خاطر همین حیای چشم مورد عنایت خدا قرار گرفتند و عاقبت به خیر شدند... اما لاتهای امروز...بعضی از اونایی که خودشون رو با افتخار لات معرفی میکنند تقریبا شاخصه ی اصلیشون بلهوسیه... آخه لات بودن که به این نیست که برا چند تا زن ضعیف تر از خودت دور برداری و بدون رعایت شئونات کارهایی رو که فقط در شان خودته(یعنی خودشونه) انجام بدن... لاتای قدیم میگشتند و اگه یکی تو یه کوچه به ناموس کسی که مثل ناموس خودشون میدونستند اهانتی میکرد چشمش رو در میاوردن نه مثل لات نماهای الان که دوستاشونو جمع میکنن تا با هم برن دختر بازی و... لاتهای قدیم اگه هر روز سال عرق میخوردند به محرم که میرسید به احترام امام حسین دهنشون رو آب میکشیدند نه مثل امروزیها که تو عزاداری امام حسین برا دوست دخترش اس میزنه و ادعای لاتیش هم میشه... لاتا قدیم هر کاری میکردند همیشه و بلا استثنا احترام بزرگتر از خودشون رو داشتند نه مثل تازه به دوران رسیده های عقده ای که حتی از زدن سیلی تو گوش بزرگترشون هم در صورت لزوم ابایی ندارند... خلاصه تو جامعه ی امروزی به لاتهای قدیم هم داره ظلم میشه و معنی لات هم عوض شده...البته من نمیخوام از لاتها طرفداری کنم ولی خداییش بعضی خصلت هاشون نشون از یه مرد واقعی داشت....

  • مرام پهلوونیو لوتی گری

    مرام پهلوانی در آیین لوتی های تهران قدیم! پنجاه شصت سال پیش تو تهران پلیس و ژاندارمری زیاد معنی نداشت. امنیت هر محل دست گنده ها و لوتی های اون محل بود. روز نبود کسی رو خط خطی نکنن، تازه اگه خوش شانس بود و جون سالم در می برد و آبکش نمی شد! زورگویی تو محل، غرق خودشون بود. همونجا حکم می دادن و همونجا هم اجرا می کردند. چه عادلانه و چه نا عادلانه! البته جانب معرفت رو هم داشتن. سردسته ی لاوتیا اسمش گنده لات بود که یه منطقه سر ابروش می گشت! اسم چندتاشون اینه:طیب خانرسول ترکمجتبی فرزینتیمور خانمصطفی دیوونهاصغر شاطرهفت کچلونتقی لولوحسین رمضون یخی و... هر محدوده غرق یکیشون بود:حوالی خراسون و اونورا دست طیّب خان بود.بازارو مطظفی دیوونه کنترات برداشته بود.امام حسین و حوالی سمت شرق دست فرزین و تیمور خان بود.و...میگن گنده ی گنده لاتا طیب بود، چون لغب نداشت و بزرگیش از اسمش بود! یه حکومتی واسه خودش داشت. کُل جنوب شهر تحت امرش بود. میگن یه سری با حسین رمضون یخی و دارو دستش کنتاکت کرد، طیب با کارد زد صورت داداش حسینو بی ریخت کرد، حسینم تو درگیری شکم طیبو سفره کرد و جیم شد. بعداً ریش سفید محل آشتیشون داد و بینشون صیغه برادری خوند، از اون به بعد اینا شدن پشت هم و دیگه توپ تکونشون نمی داد. طیب خان مایه دارم بود. نقله که قیام مردم ورامین علیه شاه به سرکردگی طیب بود. از داستانای مرام و مردونگیش جلوتر میاریم.چند ویژگی ذاتی که تو اکثر خوش مراما بود و همین هم اسمشونو بالا برد:   1-عشق به آقا امام حسین2-چشم پاک و با حیا3-سفره داری و مهمون نوازی بی حد4-دست گیری و گره گشایی از مردم5-سخاوت و دست و دلبازی6-مردونگی و صبر و دل بزرگی7-احترام به ریش سفید8-توبه ی حقیقی!9-بخشش راحت مردم در صورت بروز خطاو... خلاصه همین قدر بگم که اونقدر این ویژگی ها مهمه که آیت الله مرعشی نجفی که از اولیاء خدا بود می گفت:« از خدا می خوام منو با این لوتیا محشور کنه، از بس که مَردن!!!»چند داستان از کردار این جوون مردا: مصطفی دیوونه نقله که سگ یه آمریکایی به یه نفر حمله کرد و این فرد هم سگشو زد. آمریکاییه به ژاندارمری گفت و با هم این بنده خدارو زدن، چون کاپیتولاسیون بود و کسی حق توهین، حتی به سگ آمریکایی رو هم نداشت! خبر به گوش مصطفی دیوونه رسید! آمریکایی رو یه جا خفت می کنه و حسابی سوراخ سوراخش می کنه! خبر به ژاندارمری و رده های بالاتر رسید. اسم مصطفی خانو که شنیدن گفتن: اون خود مختاره، محله دسته اونه و از دست ما کاری بر نمیاد!یه سری هم اومدن به طیب خان گفتن: مصطفی دیوونه سر دسته رو گرفته، یه کارد سر بری هم دستشه، میگه : تا طیب نیاد راهو وا نمی کنم!طیب هم ریخت به هم و از ...