ك و س
«س+ك+س» و اينترنت
سكس و اينترنتدوماهنامه اينترنتداستان از آنجا شروع شد که چند وقت پيش پاي تلويزيون (همون صداوسيما) نشسته بودم و به يكي از سخنرانيها در مورد رابطه بين جنسهاي مخالف (زن و مرد يا دختر و پسر) گوش ميكردم. صحبتهاي ايشان به جذابيت بین دخترها و پسرها و اينكه در حال حاضر موضوع Sex جذابترين و پربينندهترين موضوع در اينترنت در دنیاست، کشیده شد. اونجا بود که از خودم پرسیدم «يعني واقعاً Sex جذابترين موضوع در اينترنته؟!»مشکل اینجا بود که تعريف من و خیلیها از اينترنت يه چيزيه كه اگه اين حرف آقای سخنران درست باشد، يا بايد قيد تعريفم رو ميزدم و يا بايد به اين دنيا به یک ديد دیگه نگاه ميكردم. تعريف من از اينترنت خيلي ساده است: "اينترنت، یک دنياي مجازي است"، تعريفي كوچك با مفهومي بزرگ. به عبارت سادهتر تمام آن چیزهایی که در دنياي واقعي هست در اينترنت هم وجود دارد، فقط بهصورت مجازي. در واقع اينترنت سايهاي است از دنیای واقعی بر روي دنياي ديجيتال.همانطوري كه در دنياي واقعي هر كسي ميتواند يك منزل يا محل كار يا شخصيتی خاص داشته باشد، در اينترنت هم ميتواند همان كار و شخصيت را در صفحاتي كه به آن Web Page ميگوييم ارائه کند. اصولاً اينترنت در تعريف من چيزي جداي از زندگي واقعي نيست، پس صدالبته در اينترنت هم بايد جاهايي مانند مراكز موسوم به فحشاء، كابارهها و ... وجود داشتهباشد، همانطور كه در آن مكانهايي براي ارائه مطالب درسی، ورزشی، روحاني و مذهبي پیدا میشود.پس تا اينجاي كار مشكلي وجود ندارد. چون اگر در دنياي واقعي Sex و Porn وجود دارد، در دنياي مجازي هم مسلماً وجود خواهد داشت. اما اشكال از اينجا شروع ميشود كه فرض كنيم يا بپذيريم Sex بيشترين جذابيت و مراجعه در اينترنت را در دنیا دارد. اگر اينطور باشد و باز اگر تعريف من از اينترنت درست باشد، بايد بپذيريم كه Sex در دنياي واقعي پرجاذبهترين موضوع در بين مردم است، يعني ما واقعاً در چنین دنيايي زندگي ميكنيم؟اشتباه نكنيد! من نميگويم Sex بد است يا ايرادي دارد،اما اصولاً زیادهروی در هیچ کاری پسندیده نیست و در این مورد خاص، قبيح و دور از اخلاق نیز به شمار ميآيد. خوب، چه كار بايد ميكردم؟! تعريفم را از اينترنت كنار بگذارم؟! يا بپذيرم كه در چنین دنيایي زندگي ميكنم؟! يا نسبت به صحبتهاي سخنران محترم شك كنم؟!به خودم گفتم بهترين كار این است که در این مورد تحقيق کنم تا حقیقت روشن شود. قاعدتاً بهترین منبع برای تحقیق، مراجعه به خود اینترنت بود. دو راه به ذهنم رسيد. يكي مقايسه آمار مراجعه به سايتها، مثلاً سايتي كه موضوع آن Sex است رو با سايتي كه مثلاً موضوع ...
+ منفي اولين ...
پ.ن) دروغ هاي ديشب تو ، از هميشه زيباتر بود پ.ن)) غريبه ... تو چقدر شبيه خاطرات ام هستي پ.ن))) خسته ام ... خسته از تكرار اين بي گناهي <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> پ.ن) دورم از تو ، به اندازه تمام نفس هايي كه بي من ... كشيده اي پ.ن)) سكوت ، فريادي ست كه نبودن را تجربه مي كندپ.ن))) پياده رو ها كه امتداد مي يابيد ، بيهوده خود را خسته نكنيد ... قدمي نيست شما را بزند پ.ن) ديگر نمي شود اين روزها ، در آينه مست كرد ... چرا ؟پ.ن)) هيچ اتفاقي نمي افتد ، از خودمان بيرون بزنيم ... گاهيپ.ن))) روزگار آويزاني دارند دست هايم ، گيسوان تو كه نباشند پ.ن) در افكارم ، كسي دست برده به نفع خودش ...پ.ن)) راستي ، هيچ فرهنگ لغاتي نام تو را نمي داند ... چرا ؟پ.ن))) كجا پرت كرده اي ؟ ... اين حواس من را پ.ن) دست و پاي مرا نديده اي ؟ ... گم شان مي كنم از وقتي تو را ديده ام پ.ن)) باختن هم مهارت مي خواهد وقتي ، قرار باشد تو برنده باشي ... هميشهپ.ن))) من ، اعتقاد عجيبي به من دارد ... پ.ن) ديگر هواي اينجا عميق نمي شود ، حتي وقتي كه تو هستيپ.ن)) آن قدر خوبي ، كه حالم را به هم ميزني ...پ.ن))) خودت هم نمي تواني ، جاي خالي ات را پر كني ... ديگر پ.ن) روزي صادقانه به يكديگر خيانت خواهيم كرد پ.ن)) هرگز نرسيدن ، بهتر است از ديرتر رسيدن ... گاهيپ.ن))) سكوت تنها ، تقليد ناشيانه اي از نگاه توست پ.ن) گر بهشت درآسمان هاست ، ما را به خاك مي سپارند ... چرا ؟پ.ن)) شما هميشه اين قدر جذاب هستيد ... آقاي خدا ؟پ.ن))) آينه ها تنها ، تنهايي ام را دو برابر مي كنند ... پ.ن) عشق رهايي مي خواهد ، نه تصاحب !!!پ.ن)) به حال آدم هاي خوش بخت ، دلم مي سوزدپ.ن))) بي رحمانه ست كه با تو ، صادقانه رفتار كنم پ.ن) رابطه هايي كه به تخت خواب ختم نمي شوند ... به كجا ختم مي شوند ؟!!پ.ن)) چه بي معني ست آينه ... نگاه اش كه نمي كنيمپ.ن))) تو هميشه آن چيزي هستي ... كه نيستي
+ منفي هـِ ـجـ ـدَهـُ ـمـ ـيـ ن ...
داستانـ ك ... شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه ! حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود !!! به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری می دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی می دزدید... داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن را بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده...! روزی، چطورش را نمیدانیم؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آنجا را برای اقامت انتخاب کرد و شبها به جای اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچه ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که میخورد، سیگاری دود میکرد و شروع میکرد به خواندن رمان...دزدها میآمدند؛ چراغ خانه را روشن میدیدند و راهشان را کج میکردند و میرفتند... اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی، احساس وظیفه کردند که به این تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود و هرشبی که در خانه میماند، معنیش این بود که خانواده ای سر بی شام زمین میگذارد و روزبعدهم چیزی برای خوردن ندارد !!! بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن میتوانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون میزد و همانطور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمیگشت؛ ولی دست به دزدی نمیزد ، آخر او فردی بود درستکار و اهل اینکارها نبود. میرفت روی پل شهر میایستاد و مدتها به جریان آب رودخانه نگاه میکرد و بعد به خانه برمیگشت و میدید که خانه اش مورد دستبرد قرار گرفته است...در کمتر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندارد خود را از دست داد؛ چیزی برای خوردن نداشت و خانه اش هم که لخت شده بود. ولی مشکل این نبود ! چرا که این وضعیت البته تقصیر خود او بود. نه! مشکل چیز دیگری بود. قضیه از این قرار بود که این آدم با این رفتارش، حال همه را گرفته بود!او اجازه داده بود دار و ندارش را بدزدند بی آنکه خودش دست به مال کسی دراز کند. به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت شبانه از خانه دیگری، وقتی صبح به خانه خودش وارد میشد، ...
+ منفي بــ ـيــ ـســ ـتـــُ ـمـــ ـيــ ن ...
+ تقديم به تو : تو كه دستت به نوشتن آشناستدلت از جنس دل خسته ماستدل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتيدل ما رو بنويس بنویس هر چه كه ما رو به سر اومدبد قصه ها گذشت و بدتر اومدبگو از ما كه به زندگي دچاريملحظه ها را مي كشيم نمي شماريمبنويس از ما كه در حال فراريمتوي اين پاييز برگ فكر بهاريمدل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتيدل مارو بنویس دست من خسته شد از بس كه نوشتمپاي من آبله زد بس كه دويدمتو اگر رسيده اي ما رو خبر كنچرا اونجا كه تويي من نرسيدمتو كه از شكنجه زار شب گذشتياز غبار بي سوار شب گذشتيتو که عشق و با نگاه تازه ديديباد ه بان به سينه دريا كشيديدل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتيدل ما رو بنويس بنويس بنويس از ما كه عشق و نشناختيمحرف خالي زديم و قافيه باختيمبگو از ما كه تو خونمون غريبيملحظه ، لحظه در فرار و در فريبيمبگو از ما كه به زندگي دچاريملحظه ها را مي كشيم نمي شماريمدل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتيدل ما رو بنويسدل ما رو بنويس -- اردلان سرفراز --
اعتياد به س..ك..س
واژهي اعتياد به س..ك..س، براي نخستين بار در دههي 1980 ميلادي مطرح شد. اين واژه براي توصيف افرادي به كار گرفته ميشد كه به گونهاي وسواسي در پي تجارب ج.ن.س.ي بوده و چنانچه نميتوانستند نيازهاي ج.ن.سيشان را ارضا كنند، رفتارشان مختل ميگشت. در واقع، اين مفهوم از الگوي وابستگي (اعتياد) به داروها (مواد) يا رفتارهايي چون ق.م.ا.ر برگرفته شده است. وابستگي (اعتياد) به س..ك..س در اين جا به معني وابستگي روان شناختي، وابستگي جسمي و وجود نشانهها و علايم سندرم ترك (محروميت) در صورت عدم دسترسي به دارو (ماده) يا ناكامي رفتار (مانند قمار) است. افراد بسياري ديده ميشوند كه همهي كوششها و رفتارهايشان در زندگي معطوف به جستوجوي رابطه ج.ن.س.ي است؛ زمان زيادي را صرف چنين رفتاري مينمايند و اغلب تلاش ميكنند كه اين رفتار را متوقف كنند ولي در عمل، توانايي اين كار را ندارند. شايد بسياري براي نخستين بار با چنين واژهاي رو به رو شده باشند اما اين پديده، براي شمار فراواني از درمانگران كاملاً شناخته شده است. اين افراد، كوشش فزاينده و مكرري انجام ميدهند كه رابطهي ج.ن.س.ي داشته باشند و چنانچه در اين تلاشها پيروز و كامياب نشوند، دچار ناراحتي و رنج و عذاب ميشوند. ميتوان گفت كه وابستگي (اعتياد) به س..ك..س، يك مفهوم اكتشافي مفيدي است كه درمانگر را براي علت زمينهاي اين رفتار، هشيار ميسازد. معتادين ج.ن.س.ي نميتوانند تكانههاي ج.ن.س.ي خود را كنترل كنند. اين تكانهها طيف كاملي از رفتار يا تخيلات ج.ن.س.ي را در بر ميگيرد. سرانجام، نياز به آميزش و به طور كلي هر گونه فعاليت ج.ن.س.ي، افزايش مييابد و ميل مداوم به رابطهي ج.ن.س.ي، تنها انگيزهي رفتار فرد ميشود.در سابقه شخص، معمولاً الگوي درازمدتي از اين رفتار وجود دارد كه شخص بارها تلاش داشته تا آن را متوقف كند، ولي موفق نشده است. هر چند ممكن است پس از چنين اعمالي، فرد دچار پشيماني و احساس گناه و عذاب وجدان شود، ولي چنين احساساتي براي پيشگيري از بروز دوبارهي اين رفتار، كافي نيستند. ممكن است بيمار بيان نمايد كه در دورههاي پر استرس يا هنگام تنش، اضطراب و خشم، نياز بيشتر و شديدتري در خود براي برون ريزي احساس مينمايد.به طور كلي، بيشتر اعمال شخص در اين زمينه، با ا.ر.گ.ا.س.م پايان مييابد؛ هر چند اين يك قانون و اصل كلي نيست و رفتار جستوجوي رابطه ج.ن.س.ي به ميزان زيادي با تهييج و تحريك همراه است كه نياز و الزامي به رسيدن به ا.ر.گ.اس.م ندارد. در نهايت، فعاليت ج.ن.س.ي با زندگي زناشويي، اجتماعي يا حرفهاي شخص تداخل ميكند و سبب از دست رفتن كاركرد شخص در اين زمينهها ميشود.علايم ...
+ منفي شـ ـانـ ـزدَهـُ ـمـ ـيـ ن ...
عاشقانه هاي من بوي كهنه گي دارند بوي بهار نارنج پارسال ، بوي زير زمين خيس و ترسناك بوي شمع و كتاب و سينه هاي چاك چاك ... عاشقانه هاي من توي يك بعد از ظهر آفتابي بي هوا پرت كرد خود را ... توي يك حوض نقاشي
منفي بـ ـيـ ـسـ ـتُ و چـ ـهـ ـارُمـ ـيـ ن ...
پـاراگـرافــــ...من به بیهودگی ِ همه ی آن سال هایی فکر می کردم که در انتظار دریافت نامه ای از زنی گذشته بود که دیگر زنده نبود . از این که شنیدم او خودش به زندگی اش خاتمه داده خیلی تعجب نکردم . حالا می دانم که بعضی از مردم ، ناخشنودی و اندوه زندگی را طوری درک می کنند که بقیه ی مردم عشق را : کاملاً شخصی ، عمیق و بی هیچ اختیاری از خود ... + و کوه طنین انداخت / خالد حسینی / ترجمه ی مهگونه قهرمان / نشر پيكان
+ منفي پنجمين ...
+ سكانسـ...( روز ، بيرون ، پاركينگ )کلاه قرمزی: معذرت از ته دل ...مجری: چرا نمی ری خونه ؟؟ کلاه قرمزی: آخه دلم تنگ میشه ...مجری: تنهایی ؟ کلاه قرمزی: آهیــن ! مجری: منم تنهام . همه فکر می کنن فامیل من شهرستانن ، یعنی خودم این جوری گفتم ؛ ولی من هیچکیو ندارم ، عین تو ...کلاه قرمزی: کــاشکــی من دایناسـورت بودم ...+ كلاه قرمزي و پسر خاله / كارگردان : ايرج طهماسب / نويسنده : ايرج طهماسب ، همايون اسعدسان ، حميد جبلي پ.ن) مي خواي بدوني شبيه كدوم شخصيت كارتوني هستي ؟ ايـــنــــجــــا
+ منفي چهارمين ...
ما چون ز دري پاي كشيديم ، كشيديم اميد ز هر كس كه بريديم ،بريديم دل نيست كبوتر كه چو برخاست ، نشيند از گوشه بامي كه پريديم ، پريديم رم دادن صيد خود از آغاز غلط بود حالا كه رماندي و رميديم ، رميديم كوي تو كه باغ ارم روضه خلد است انگار كه ديديم نديديم ، نديديم صد باغ بهار است و صلاي گل و گلشن گر ميوه يك باغ نچيديم ، نچيديم سرتا به قدم تيغ دعاييم و تو غافل هان واقف دم باش رسيديم ، رسيديم وحشي سبب دوري و اين قسم سخن ها آن نيست كه ما هم نشنيديم ، شنيديم + وحشي بافقي + سكانســ...( شب ، كافه ، داخلي )<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> همينگوي : چي مي نويسي ؟گيل : رمان همينگوي : در مورد چي ؟گيل : در مورد يك مردي كه توي مغازه نستالژيا كار ميكنه همينگوي : مغازه نستالژيا ديگه چه كوفتيه ؟گيل : جايي كه توش چيزاي قديمي ميفروشن ... چيزاي خاطره اگيز و ... به نظر خيلي افتضاح مياد ؟همينگوي : هيچ موضوعي افتضاح نيست اگر كه داستان واقعي باشه . و اگر نثر تميز و صادقانه داشته باشه ... و متن ظرافت و زيبايي شو بتونه زير فشار نشون بده ...گيل : ميتونم ازتون بخوام بزرگترين لطف دنيارو در حقم بكنيد ؟همينگوي : چي هستش ؟گيل : ميتوني بخونيش ؟همينگوي : رمانت رو ؟گيل : آره حدود 400 صفحه هستش و ميدوني ، من فقط دنبال ... من فقط دنبال يه نظر مي گردم .همينگوي : نظر من اينه كه ازش متنفرم گيل : تو كه هنوز نخونديش همينگوي : اگه بد باشه ازش بدم مياد چون از نوشته هاي بد متنفرم ، اگه هم خوب باشه چندشم ميشه و بيشتر متنفر ميشم . تو نبايد از بقيه نويسنده ها نظرخواهي كني .گيل : آره ميدوني فقط چيه ... فقط ... من اوقات سختي رو براي پيدا كردن و اعتماد كردن به كسي كه لياقت و ارزششو داشته باشه گذروندم همينگوي : نويسنده ها با هم رقابت مي كنن گيل : من نميخوام با شما رقابت كنم همينگوي : توخيلي سوسولي ، اين مردونگي نيست . اگر تو نويسنده هستي ، پس بهترين نويسنده اي . همينو به خودت القا كن ، هرچند تا وقتي كه من نويسنده باشم تو بهترين نيستي !!! + Midnight in PARIS / نويسنده و كارگردان : Woody Allen