كربلاي سيد علي مومني

  • زمينه طليعه محرم - محمدتقي مومني

    طلیعه ی ماه محرم زمینه   دوباره نوحه و دم میگیرم  ، ارباب به عشقت اسیرم وسط سینه زنی و عزات ، آرزومه که بمیرم تموم زندگیم مال حسین ، مستانه دنبال حسین ضربان وجودم بخدا ، تنظیم با حال حسین شبای ماه عشقت ، آواره ام به کوچه حسین چه ها کشیدی به شهر شام و کوفه برای درک دردت ، ضعیف و ناتوونم ولی برات شب و روز این نوحه رو میخونم ای شه وفا حسین     معدن سخا حسین میکشی مرا حسین میکشی مرا حسین ****** شبای جمعه تو عالم خواب ، کرب و بلا تو می بینم میون نخلای دور و وَرِ ، بین الحرمین می شینم یه شام جمعه ارباب ، راه بده ایوون طلا بشینم کنار باب قبله عاشق زیارت اربعینم میخوام بیام کنار ، میدون مشک عباس بارون غم ببارم  به یاد کف العباس رو تل زینبیه ، سر تا به پا جنونم کنار عمه زینب این نوحه رو میخونم ای غریب مادرم      ای بریده حنجرم شد ز من جدا حسین میکشی مرا حسین محمد تقي مومني  دریافت سبک



  • زمينه قاسم ابن الحسن - محمدتقي مومني

    قاسم ابن الحسن زمینه   اومده پیش عمو ، سر به زیر و غمینه بغضی داره تو سینهمیگه راهیم کن نم نم میباره بارون ، میگه زاده ی عشقم من مدینه سرشتمیه نگاهیم کن عمو ، دیگه جونم به لب رسیده عمو ، ببین چقد رنگم پریده عمو ، مادرت با قد خمیده میگه ، واغربتا حسین غریبه بزار منم فدات بشم ، عمو عمو عمو شریک غصه هات بشم ، عمو عمو عمو شهید کربلات بشم ، عمو عمو عمو بزار منم فدات بشم ، عمو عمو عمو شریک غصه هات بشم ، عمو عمو عمو شهید کربلات بشم ، عمو عمو عمو واغربتا واغربتا حسین حسین حسین ****** شده تموم تنت ،همه تاب و تب من  جای مرکب دشمنپاشو جان عمو جواب مادر تو ، چی بدم غصه داره مثل ابر بهـارهپاشو جان عمو عمو ، پاشو کم کم دارم می میرم عمو ، با دیدنت به غم اسیرم پاشو ، بازم به آغوشت بگیرم پاشو ، اگه بری منم میمیرم تو یادگار حسنی ، عمو عمو عمو برات نمونده بدنی ، عمو عمو عمو بگو تو با من سخنی ، عمو عمو عمو دیدی تو هم فدا شدی ، عمو عمو عمو شهید کربلا شدی ، عموعموعمو آخر مثل بابا شدی ، عمو عمو عمو واغربتا واغربتا حسین حسین حسین محمد تقي مومني  دریافت سبک

  • گفتگو با محمد قندهاری

    بسم الله‌الرحمن الرحيم من محمد علي قندهاري متولد 1344، معلم آموزش و پرورش، داراي دو فرزند هستم، اولين بار در هفده سالگي به جبهه اعزام شدم، پيش از اعزام آموزش يك ماهه در منجيل ديديم و پس از آموزش در كردستان، در ارتفاعات بانه و سردشت كه 75 روز آنجا بوديم مجموعا هفت دوره از طريق بسيج و دوسال هم همانجا ماندم كه بعد‌ها به عنوان خدمتم محاسبه شد و در كل 44 ماه افتخار حضور در ميادين دفاع مقدس را داشتم و در عمليات‌هاي مختلفي مثل والفجر مقدماتي، كربلاي 4؛ والفجر 8، كربلاي 5، كربلاي 1 و در اواخر جنگ در سال 67حمله عراق به شلمچه و مجنون در جبهه بودم. ما حتي بعد از پذيرش قطع نامه هم در هنگام پذيرش قطع نامه در جبهه بوديم كه اعلام كردند ايران قطع نامه را پذيرفته است. شما در هفده سالگي جبهه رفته‌ايد در كردستان چه احساسي‌ داشتيد؟از كومله و دمكرات مي‌ترسيديم زيرا ما در هنگام اعزام پس از دريافت اسلحه در كامياران به ما گفتند كه بايد اسلحه‌هايتان را مسلح كنيد زيرا احتمال درگيري با دمكرات و كومله هست، آنجا گردنه‌اي هست بنام گردنه خان كه عموما غافلگيري را آنجا انجام مي‌دادند يعني روزي نبود كه آنجا از بچه‌هاي ما شهيد نشوند و يا رزمندگان ما درگير نشوند، بالاخره براي بار اول كمي‌رعب آور بود چون ما هنوز تجربه تماس جدي با دشمن نداشتيم كمين نخورديد؟ما نه ولي پيش از ما به رزمندگان كمين زدند در همان گردنه خان، معطل شديم ولي به خير گذشت البته ما هم دنبال كمين زدن بوديم ولي بايد شرايطش پيش مي‌آمد. در عمليات كربلاي 4 كجا بوديد.در كربلاي 4 من مسوول مخابرات ادوات قرارگاه بودم؛ ما نيروي قرارگاه بوديم. و در خانه‌هاي بتني ابتداي شهر خرمشهر و نزديك جزيره حوارين مستقر بوديم، ايران هم با طرح لبيك صد هزار نيرو در آن منطقه مستقر كرده بود و همه گمان مي‌كردند اين عمليات عمليات آخر است و همه هم به تعبير امروزي از خدا غافل شده بودند و فراموش كرده بودند كه خداوند اول و آخر همه كارهاست،ما به ادوات و نيروهايمان مي‌نازيديم دو روز پيش از عمليات تمام نقشه‌ها را براي ما و براي آتش تهيه ريختن توضيح دادند غافل از اينكه دشمن خبردار است اما در سكوت مطلق مشغول بود به گونه‌اي كه در همان شب عمليات هواپيماهاي آنها لشكر 5 نصر را بمباران كردند، لشگر 25 كربلا در كنار ما عمل كرد و در كمين عراق گرفتار شد من بي‌سيم‌چي بودم و صداي ضجه و ناله بچه‌هاي بي‌سيم چي يا فرماندهان موي بر تن ما راست مي‌كرد، چون ما از پشت بي‌سيم صداي آنها را مي‌شنيديم، لشكر 25 بشدت آسيب ديد چون جزو لشگرهاي جدي عملياتي بود. والفجر 8 كجا بوديد؟باز هم نيروي ادوات بوديم و پشتيبان لشكر 25 در ...

  • زند گینامه آیت الله بهجت

    زندگي‌نامه آيت‌الله العظمي محمد‌تقي بهجت فومني(ره) ولادت آيت الله العظمي محمد بهجت فومني در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده اي ديندار و تقوا پيشه، در شهر مذهبي فومن واقع دراستان گيلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد و از اوان كودكي طعم تلخ يتيمي را چشيد. درباره نام آيت الله بهجت خاطره اي شيرين از يكي از نزديكان آقا نقل شده است كه ذكر آن در اينجا جالب مي‌نمايد، و آن اينكه: پدر آيت الله بهجت در سن 16-17 سالگي بر اثر بيماري وبا در بستر بيماري مي افتد و حالش بد مي شود به گونه اي كه اميد زنده ماندن او از بين مي رود وي مي گفت: در آن حال ناگهان صدايي شنيدم كه گفت:« با ايشان كاري نداشته باشيد، زيرا ايشان پدر محمد تقي است. » تا اينكه با آن حالت خوابش مي برد و مادرش كه در بالين او نشسته بود گمان مي كند وي از دنيا رفته، اما بعد از مدتي پدر آقاي بهجت از خواب بيدار مي شود و حالش رو به بهبودي مي رود و بالاخره كاملاً شفا مي يابد. چند سال پس از اين ماجرا تصميم به ازدواج مي گيرد و سخني را كه در حال بيماري به او گفته شده بود كاملاً از ياد مي برد. بعد از ازدواج نام اولين فرزند خود را به نام پدرش مهدي مي گذارد، فرزند دومي دختر بوده، وقتي فرزند سومين را خدا به او مي دهد، اسمش را « محمد حسين» مي گذارد، و هنگامي كه خداوند چهارمين فرزند را به او عنايت مي كند به ياد آن سخن كه در دوران بيماري اش شنيده بود مي افتد، و وي را « محمد تقي » نام مي نهد، ولي وي در كودكي در حوض آب مي افتد و از دنيا مي رود، تا اينكه سرانجام پنجمين فرزند را دوباره « محمد تقي » نام مي گذارد، و بدينسان نام آيت الله بهجت مشخص مي گردد. كربلايي محمود بهجت، پدر آيت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به رتق و فتق امور مردم مي پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهي ايشان مي رسيد. وي اهل ادب و از ذوق سرشاري برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثي اهل بيت عليهم السلام به ويژه حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام شعر مي سرود، مرثيه هاي جانگدازي كه اكنون پس از نيم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است. باري آيت الله بهجت در كودكي تحت تربيت پدري چنين كه دلسوخته اهل بيت عليهم السلام به ويژه سيد الشهداء عليه السلام بود، و نيز با شركت در مجالس حسيني و بهره مندي از انوار آن بار آمد. از همان كودكي از بازيهاي كودكانه پرهيز مي كرد و آثار نبوغ و انوار ايمان در چهره اش نمايان بود، و عشق فوق العاده به كسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر. تحصيلات تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانه فومن به پايان برد، و پس از آن در همان شهر به ...