قيمت تخت و كمد نوزاد
آدرس مراکز تهیه سیسمونی در تهران
برای خرید تخت و کمد نوزاد می تونید به این محلهای مراجعه کنید:<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> چهارراه حسن آباد زیر پل حافظ (از 200 هزار تومن تا 600هزار تومن) تخت نوزاد قابل تبدیل به تخت نوجوان با کمد سه تکه:حسن آباد مغازه بچه نازنازی(560000تومن) تخت نوزاد قابل تبدیل به تخت نوجوان با کمد سه تکه :اول خیابان جامی (تخت و کمد ترکیه ای) ولي عصر بالاتر از پارك ساعي. داخل كوچه چمن مغازه كوچولويي هست به اسم ياسمين كه قيمت ست كاملش يعني تخت و كمد و ويترين و تخت تعويض نوزاد حدود 750000 تومان دلاوران : از 250 هزار تومن تا 750هزار تومن برای خرید هر کدوم از لوازم سیسمونی هم می شه به اینجا ها یک سری زد: سه نی نی در شریعتی سر ملک بهار جنوبی پاساژ چهل ستون طبقه اول پلاک 42 فروشگاه ایران چیکو آوای کودک پایین تر از توانیر بازار ولیعصر چهار راه امیر اکرم پلاک 19 شرقی همکف فروشگاه پرشینه خیابان بهار شرکت پخش خشایار خیابان بهار شرکت پخش شبنم خیابان جمهوری شرکت پخش مونا خیابان جمهوری شرکت پخش ساحل خیابان جمهوری شرکت پخش کانون خیابان شانزلیزه
لیست لوازم سیسمونی نوزاد
کالسکه - روروئک - ساک لوازم – کریر سرویس 3 تکه خواب نوزاد ( پتو - متکا - تشک ) شیشه شیر قنداق فرنگی نوزاد شیشه شیر پیرکس پستونک ارتودنسی پستونک تخت ثابت و متحرک شامپو نوزاد پیش بند دورو – یک رو روغن نوازد پیش بند مخصوص غذا خوری صابون نوزاد صندلی غذا خوری لویسون نوزاد صندلی ماشین شلمپو بدن چوب لباسی کرم دست شیشه دوا خوری کرم سوختگی سر شیشه شیر پودر شوستشوی لباس جوراب دستمال مرطوب پنپرز چندین سایز و وزن ناخن گیر برس و شانه شورت گره ای فرچه شیشه شور شورت پنپرزی زانو بند جهت تازه حرکت کردن نوزاد شورت چسبی قاشق و چنگال لگن مخصوص حمام نوزاد سرویس ظروف غذا خوری ابر مخصوص لگن حمام نوزاد شلوار در سایز های 1 الی 3 سرویس کامل لباس در سایز های 1 الی 3 پتو آغوشی مادر زیر انداز کلاه نخی بالشت شیر دهی مادر سرویس حوله پاپوش - کفش - رو فرشی مخصوص نوزاد گوش پاکن مخصوص نوزاد دندان گیر ژلاتینی مخصوص جغجغه موزیکال و ساده حوله تن پوش آویز تخت تب سنج ( دما سنج ) آلبوم عکس پشه بند البسه مجلسی نوزاد ماشین لباس شویی مخصوص لباس نوزاد عروسک های بازی وان حمام لیف نخی و حوله ای حمام نوزاد اگر شما هم قصد خريد سيسموني را داريد، ميتوانيد وسايل مورد نياز نوزادتان را در 4 گروه اصلي نيازهايش طبقهبندي کنيد؛ اتاق خواب، آشپزخانه، حمام و بيرون از خانه. اتاق خواب تختخواب، كمد و بوفه، لباسها، پوشك، دندانگير و فينگير از مهمترين چيزهايي هستند كه بايد براي اتاق خواب كودك تهيه كنيد. 6 نكته درباره خريد تختخواب يکي از اولين وسايل موردنياز در اتاق خواب، تخت نوزاد است. اين بستگي به خود شما دارد که تخت نوزاد يا ننو بخريد اما ترجيحا تخت بهتر است. وقتي براي خريد تخت به فروشگاه مراجعه ميکنيد لازم است به برخي نکات توجه داشته باشيد: 1) زبيايي و گراني سرويس خواب نوزاد نشانه استاندارد بودن و متناسب بودن آن براي نوزاد شما نيست.2) تخت نوزاد حتما بايد نردههاي محافظ داشته باشد و فاصله بين نردهها حداکثر 5/6 سانتيمتر باشد، به طوري که سر کودک در ميان آن گير نکند. هر چه فاصله نردهها به هم نزديکتر باشد، قيمت تخت بالاتر بوده و براي نوزاد شما امنتر است. 3) لازم نيست بالش و ملحفه اضافي تهيه کنيد. خواباندن نوزاد در تخت بدون ملحفه، روانداز و بالش اضافي ميتواند تا 70 درصد احتمال مرگ ناگهاني را در وي کاهش دهد.4) جنس تشک، ملحفه و بالش نوزاد بايد از الياف طبيعي ...
ارتباط طراحی اتاق خواب با هوش کودک
دلتان میخواهد بچههایی درسخوان و باهوش داشته باشید؟ اگر میخواهیم انسانهایی موفق و فهمیده به جامعه و به دنیا تحویل دهیم اول از همه باید محیطی سالم و امن برای رشد كودكمان فراهم بیاوریم. دلتان میخواهد بچههایی درسخوان و باهوش داشته باشید؟ اگر میخواهیم انسانهایی موفق و فهمیده به جامعه و به دنیا تحویل دهیم اول از همه باید محیطی سالم و امن برای رشد كودكمان فراهم بیاوریم. یكی از مهمترین نكاتی كه در تاریخچه دكوراسیون داخلی به آن اهمیت داده شده نحوه چیدمان اتاق خواب است. طراحی اتاق خواب كودكان بسیار مهم است.شاید باورتان نشود اما چیدمان اتاق خواب كودك دلبند شما، از محل قرار گرفتن تخت گرفته تا انتخاب بهترین وسایل تزیینی و دیواركوبها و...، تاثیر مستقیم در رفتار خوب و درسخوان شدن او در آینده دارد. متاسفانه معمولا والدین به این نكات اهمیت زیادی نمیدهند.6 نكته مهم در مورد نحوه چیدمان اتاق خواب كودك:1: قاب عكسی از چهره خندان والدین را در اتاق خواب كودك بگذارید. این كار نه تنها كودك را از بسیاری از مشكلات روحی و عاطفی كه ممكن است او را در بزرگسالی تهدید كند، مصون میدارد، بلكه موجب میشود تا كودك هر زمان چشم باز میكند چهره خندان پدر و مادر خود را كه در واقع اركان اصلی زندگی او را تشكیل میدهند، در مقابل خود ببینید.2: تخت كودك را به عریضترین دیوار اتاق خواب تكیه بدهید. مراقب باشید كه كودك از روی تختش در اتاق را ببیند. بهتر است دیواری كه برای تكیه دادن تخت كودكتان انتخاب میكنید، مقابل دستشویی یا حمام نباشد چون میتواند سلامت كودكتان را به مخاطره بیندازد.اگر دو فرزند دارید بهتر است از تختهای دو طبقه تا حد ممكن استفاده نكنید، چرا كه كودكان نیاز دارند فضای باز و راحتی بالای سرشان داشته باشند و تختهای دو طبقه این امكان را از كودكی كه در طبقه اول میخوابد، میگیرد و همین موضوع میتواند در آینده باعث فشار عصبی در او شود. كودكی كه در طبقه بالا میخوابد نیز از آنجا كه یك فضای خالی در زیر محل خوابش وجود دارد احساس ناامنی میكند و همین حس میتواند در بزرگسالی تاثیرات بدی در روحیهاش بگذارد.3: گوشه مناسبی از اتاق را به مكانی برای مطالعه اختصاص دهید. در گوشهای از اتاق كودك خود میز و صندلی و چراغ مطالعهای بگذارید و به او بفهمانید كه مكان مناسب برای مطالعه و درس خواندن، همان است. به این ترتیب به او نشان میدهید كه چقدر درس خواندن و مطالعه برایتان اهمیت دارد.4: اتاق خواب كودك را به محیطی سالم تبدیل كنید. تصاویر آب و دریا، آكواریوم یا وجود صدای آب میتواند محیط ناسالمی ...
سفرنامه مدینه منوره
فردا صبح ساعت 6 راهي فرودگاه شديم . آقاي غلامي مدير محترم كاروان رو تو بيرون ترمينال حجاج ديديم كه هم كارواني هامون دورشو گرفته بودن و داشت مدارك رو توزيع مي كرد . مداركمون رو گرفتيم و رفتيم تو ترمينال يكي از دوستام قرار بود با همون پروازي كه ما مي رفتيم از جده ساعت 7 صبح برسه و من منتظرش شدم تا هم اون رو ببينم هم ازش 4 تا سيم كارت عربي بگيرم . سالن خيلي شلوغ بود و استقبال كننده ها و بدرقه كننده ها پر كرده بودند سالن رو خلاصه دوستم به همراه خانوادش ساعت 8.30 اومد بيرون و من ديدمش و سيم كارتاشو گرفتم . بنده خدا سرما خورده هم بود و ماسك زده بود ، به خاطر بيماري جديد مرس محتاط بودم . بعدش رفتيم قسمت بازرسي كه اون هم جالب بود طريق بازرسي كردنشون بيشتر به خاطر حمل مواد ، ولي واقعا اگه كسي اهلش باشه راههاي زياده براي بردن مواد هست!!! كاروان ما ميانگين سني افراد بالا بود و بيشترشون بيسواد و روستايي بودم و اين باعث سختي كار و كنترل بيشتر مدير كاروان و معاونش مي شد . حس خوبي داشتم قبل پرواز تا اين كه ساعت 11.30 با ايرباس بزرگ هما راهي سرزمين وحي شديم . طول پرواز تا جده 3 ساعت بود و ما كه تقريبا اخر هواپيما بوديم تكانهاي شديدي رو هم احساس كرديم . ساعت 15 رسيديم جده از هواپيما كه خارج شديم هوا گرم بود ولي قابل تحمل بيشتر افراد هم ماسك زده بود از جمله خود من ، سالن پروازهاي ورودي جديد بود نسبت به سفر 13 سال پيشم . نماز خونديم و براي تحويل ساكها رفتيم بعد گرفتن ساكها رفتيم زير همون چادر هاي معروف فرودگاه جده برا ي سوار شدن به اتوبوس – كاروان ما چهار دستگاه اتوبوس داشت كه طبق شماره هاي هر كس سوار اتوبوس خودش شد ساعت ها رو هم 1.5 به عقب برگردونديم . اتوبوس برعكس سري قبل راحت نبود و فاصله صندلي ها كم بود فاصله جده مدينه حدود 400 كيلومتر بود يك توقف بين راهي تو رستوران السلوم داشتيم كه با ناگت مرغ و چاي پذيرايي شديم قبلا تو مجتمع ساسكو بود اين توقف كه بهتر بود از اينجا استادیوم جده حدود ساعت 9 وارد مدينه شديم و وقتي مسجد النبي رو ديدم اشك شوق بود كه جاري مي شد ..... هتلمون راما المدينه نام داشت اول رفتيم رستوران براي شام كه شامش ماهي بود و خوشمزه رستوران و لابی بزرگی نداشت این هتل . بعد اومديم تو لابي و كارت هاي اتاق ها رو به تعداد نفرات دادن و ازدحام جمعيت كنار آسانسور ها و سرعت كم اونها وقت گير بود اتاق 1011 تو طبقه 10 اتاق ما بود كه واردش شديم اتاق تميز و مرتبي بود برعكس تعريفي كه شنيده بودم اتاقش خوب و باب ميل بود . قرار بود ساعت 23 همگي بريم براي ديدن حرم كه زنگ زدن گفتن براي 2.30 مي ريم ولي ما همون 11 از هتل خارج شدیم و رفتيم حرم پيامبر ...
چرا دختران جوان دوست دارند آرایش کنند؟
همراز 10
سه سال ديگر هم گذشت. 9 سال از ازدواجمان مي گذشت و ديگر به كل از بچه آوردن قطع اميد كرده بوديم. تنها عزيز بود كه سرسختانه عقيده داشت هنوز وقتش نشده . ديگر حتي به دكتر هم نمي رفتم. غصه مخل خوشبختي ام بود، با اينكه احسان همچنان مثل گذشته ها بود و حرفي از بچه نمي زد. مادرش هم ظاهرا تسليم شده بود و يا علتش اذيت هايي بود كه از طرف سوسن مي ديد به همين خاطر رفتارش با من خيلي بهتر شده بود سوسن با وسواس اجازه دست زدن به بچه اش را نمي داد. وقتي مادرشوهرم بچه را با اشتياق بغل مي گرفت سوسن بدون به كار بستن قيد و بندي به راحتي مي گفت : - خانم جون دستاتون زبره، بدن بچه لطيفه اذيت مي شه. طوري رك اين حرف را زد كه همه شوكه شدند. مخصوصا مادرشوهرم كه مجبور بود به خاطر حسام بشنود و دم نزند! يك بار كه سوسن به خاطر اينكه مادرشوهرم چايي را فوت كرد و به دهان روزبه گذاشت به همان پررويي گفت : - خانم جون چايي رو فوت نكنيد. ويروس از دهنتون وارد چايي مي شه و از اون هم به بدن بچه وارد مي شه. حسام از شدت عصبانيت در حال تركيدن بود. آنقدر نجيب بود كه همانجا سر و صدا به راه نينداخت. فقط بلند شد و روزبه را بغل گرفت و با يك خداحافظي سريع بيرون رفت. سوسن هم قري به كمرش انداخت و بي توجه به جو موجود خداحافظيبي حالي كرد و به همراه او رفت! بعد از رفتن آنها گريه مادرشوهرم در آمد. هما و هانيه سرزنش بار نگاهش كردند. ترجيح دادم من هم بروم. به احسان اشاره كردم. وقتي بلند شدم مادرشوهرم به طرفم آمد. پيشاني ام را بوسيد و گفت : - خدا منو ببخشه. حيرتزده نگاهش كردم و به حرف هاي عزيز رسيدم. هر چه زمان مي گذشت دلشوره من بيشتر مي شد. با اينكه رفتار مادرشوهرم خيلي با من بهتر شده بود ولي بدبيني ناشي از همان دلشوره، هميشه خصوصا زماني كه چند لحظه با احسان پچ پچ مي كرد، ديوانه ام مي كرد و ممكن نبود كه همان شب كابوس زن گرفتن احسان مرا به هم نريزد. نازنين دومين دخترش را به دنيا آورده بود. آذر سه پسر شيطان دورش را پر كرده و بيچاره اش كرده بودند. فربد به كلاس چهارم مي رفت و فرگل به كلاس اول. روزبه حسام را به زندگي دلگرم كرده و همه عشقي را كه نتوانسته بود به سوسن بدهد نثار او مي كرد. از قافله زندگي عقب افتاده ها، من و احسان بوديم. گرچه كه او اين نظر را نداشت و اعتقاد داشت ما همينطور هم خوشبختيم. اما از نظر مسموم من او با همه خوبي هايش اين ها را مي گفت تا من به او شك نكنم و عاقبت روزي بفهمم آنچه را نبايد بفهمم. آنقدر با اين افكار درگير بودم كه ناخواسته و به اجبار فكري عجيب و غريب همه ذهن خرابم را در گير خود كرده بود! حدود يك سالي مي شد كه خانمي جوان تقريباً به سن و سال خودم همكارمان شده بود. لطيفه موسوي ...
عشق و آتش3
-اوه چه صداي دلنوازي ....اميدوارم اين صدارو از دست نداده باشي ..چون كمتر گيرت مياد ...اما گدا صفتي مثل من مي تونه اين محبتو تو حقت كنه كه هر ساعت از روز كه خواستي اين صداها رو تقديمت كنه ....مهرداد - تو به چه جراتي به وسايل خونه من صدمه وارد مي كني ..- به همون جراتي كه تو هر چي كه مي خواي به من نسبت مي دي حمالمهرداد - حمال جدو ابادته-من كه يادم نميادشون هر چي مي خواي بگو ....وبا بي قيدي يه بالشت از روي تخت برداشتم و پرت كردم رو مبل و قبل رسيدن به مبل خودم روش پرت كردم ...-حالا هم كمتر ورور كنم خوابم مياد ....زود م بخواب ...كه فردا بايد كلي پول برام جور كني ...مهرداد - از اتاق من برو بيرون-من اينجا راحتم... دلت مي خواد تو برو بيرون- مي دوني چيه عزيزم.....حوصله جابه جايي رو ندارم...اخه بد خواب مي شم نامزد عزيزم ..مهرداد ي جونم ...با دست يه ماچ صدادارم براش فرستادم... كهامپرشو بد سوزوند ..مهرداد - يالا پاشو.............. همين الان از اينجا برو بيرونخواست به طرفم حمله ور بشه- واي ننه...اي بي ابرو جلوت باز شدسريع دستاشو گرفت جلو ....ولي تازه فهميد سركارهصداي قهقمه ام تمام اتاقو گرفته بودمهرداد - حالا منو سر كار مي زاريبا خشم كمريند روبدشامبروش محكمتر بست .... با لشت كنار تختشو برداشت ...ترسيده بودم-الان تو مي خواي دقيقا چه غلطي بكني؟مهرداد - يه غلطي كه ديگه يادت بره.... كپه اتو هر جايي نندازي-واي خوش صحبتبه طرفم حمله ور شد ...جلدي از جام پريدم با لشتو با تمام قدرت به طرفم پرت كرد جا خالي دادم كه محكم خورد به گلدون پايه بلند گوشه اتاق گلدون شروع كرد به تلو تلو خوردن ...-جان جان يكم ديگه ...منم سرمو با حركت گلدون به حركت در اوردم ...كه محكم كج شد و سقوط كرد...مهرداد - بگيرش-جانمگلدون با صدا به چندين تكيه تبديل شد ......و من با لبخند به مهرداد نگاه كردم-دير گفتي عزيزم....يه بالشت ديگه بدم خدمتون .....مهرداد- مي دوني چقدر قيمت اون گلدون بود ....؟مزخرف- نه برامم مهم نيست قوزووووووووووو....حالا بخوابيم؟.... يا باز مي خواي گلدون بشكني ؟با عصبانيتي چنگي به موهاش زد ....مهرداد نيستم ..اگه بذارم تو قسر در بري- باشه زني ..حالا يكم به خودت برس مبادي ادب ..خوب نيست جلوي يه خانوم محترم با اين وضع اسفناك بگردي ..نگاش كن توروخدا... مي خواد مثلاخرم كنه ...باشه جيگر گرفتم... خوش هيكلي .....با بي قيدي خودمو پرت كردم رو مبل ...هنوز سر جاش با اعصابي بهم ريخته ...بهم نگاه مي كرد- اخيه روت نمي شه جلوي من لباس عوض كني ...باشه من رومو مي كنم اونور... تو كارتو بكن ...- تا 10 مي شمرم بايد كارتو كرده باشيا ..زياد دوست ندارم به پهلو بخوابماز حالا شروع مي شه...به حرفمم گوش نكني ممكنه جلوي من بي ابرو شيبا ...
رمان معصوم(3)
هدفون چاي را به ياد آن وقت ها ، بدون اينکه از چاي صاف کن بگذراند توي ليوان ها ريخت.جريان خروج چاي از لوله ي قوري را تا درون ليوانها با چشم دنبال مي کرد. مي خواست ببيند توي کدام ليوان تفاله چاي ته نشين مي شود.ليوان ها را که توي سيني گذاشت، ليواني را که تفاله ي ته نشين شده ي کمتري داشت، روي عسلي پايه کوتاه جلوي تلويزيون، براي خودش گذاشت.ليوان ديگر را با تفاله ي سبک شده اي که روي سطح چاي ايستاده بود، به اتاق برد.هدفون روي موهاي مشکي براق مرد از روي پشتي صندلي گردان مشخص بود.مرد هماهنگ با موسيقي يي که در گوشهايش جريان داشت، سرش را حرکت مي داد و دست راستش نشانگر موس نقره اي کامپيوتر را روي ورق هاي پاسور جابجا مي کرد.مثل تمام اين چند وقتي که آهنگ گوش دادن هاي شبانه عادتش شده بود، متوجه ورود زن به اتاق نشد.آرام پيش رفت. سيني چاي رو روي ميز ، جلوي مانيتور گذاشت و چرخيد. توي صورت مرد خيره ماند.نگاه گريزان مرد لحظه اي در قاب چشم هايش نشست و سريع رميد. چشمش به صفحه ي مانيتور بود.روي ورق هايي که پشت سرهم رديف مي کرد.پشت سرش ايستاد.نااميد دست پيش برد...شانه ي چپ مرد را لمس کرد..فشار داد.سرش را به هدفون نزديک کرد. آهسته هدفون رااز روي سر مرد برداشت و در حاليکه گوش تيز کرده بود تا محتواي آهنگ را بفهمد گفت:-توي ليوانتو نگاه کن...فردا يه مهمون بلند قد مياد با يه بچه..-چطور مگه؟؟ کسي زنگ زده که مي خواد بياد؟-نه بابا.. از روي تفاله چاي ميي گم.. يادته اون وقتها چقدر مي خنديديم به ايم فال چاي؟؟بيا ببين.. يه بلند قد با يه بچه..-بچه شدي؟؟ کاري نداري که اومدي اينجا خاطره بازي؟ چيزي توي دلش شکست و ريزه ريزه ريخت پايين.دوباره به حرف آمد:-بوي هل نمياد؟؟ عرق هل ريختم توي چاي...-هووووم..نه... بو حس نمي کنم...مرد هدفون رادوباره روي گوشش گذاشت.زن آرام از اتاق بيرون آمد.ليوان چاي خودش را توي سينک خالي کرد و موبايل را براي فردا صبح کوک کرد..لبه ي تخت نشست و زانوهايش را بغل کرد. مي دانست اگر به فکر و خيال مجال بدهد، حريف اشکهاي سرآسيمه اش نمي شود. دراز کشيد و پتو را روي سرش کشيد.هنوز هدفون روي گوش هاي مرد بود. مثل همه ي اين شب ها لرزيدن شانه هاي زير پتو را نمي ديد..!!اس ام اس 1 اولين بار كه اس ام اس آمد، كاملا مطمئن بودم كه اشتباه شده. دومي و سومي هم مرا به شك نينداخت. اما از اس ام اس دهم به بعد متوجه شدم كسي قصد آزارم را دارد. كسي كه خوب مرا مي شناسد. به گذشته ي من آگاه است و حالم را نيز دريافته. چيز مهم و دندان گيري در متن اس ام اس ها نبود. يك مشت عاشقانه هاي مبتذل و پيش پا افتاده. از آن هايي كه جوان ها در اتاق هاي چت، براي هم سندآل مي كنند. تشبيه به ماه و خورشيد و ...
حوادث
دخترى موهاى همكلاسى اش را قيچى كرد دختر دانش آموز كه در اقدامى شيطنت آميز موهاى همكلاسى اش را قيچى كرده بود با شكايت مادر دوستش به دادسراى جرايم اطفال احضار شد.چند روز قبل زن جوانى در شكايتى به دادسراى ناحيه يك «الهيه» به بازپرس پرونده گفت: دخترم از شاگردان درسخوان هنرستان است.به همين خاطر هم برخى همكلاسى هايش به او حسادت مى كنند.مدتى قبل هم يكى از آنها به نام «سيما» - ۱۶ ساله - از دخترم خواست در جلسه امتحان به او تقلب برساند، اما «مريم» اين درخواست را رد كرد. به همين خاطر سيما از دخترم كينه به دل گرفت. بنابراين چند روز قبل هنگامى كه دخترم در زنگ تفريح مدرسه سرگرم مطالعه بود، «سيما» در اقدامى شيطنت آميز موهاى سر دخترم را قيچى كرد.همان روز وقتى دخترم به خانه بازگشت متوجه ماجرا شدم.من كه از اين موضوع بشدت عصبانى شده بودم روز بعد به مدرسه دخترم رفتم و از مدير مدرسه خواستم تا دختر نوجوان را تنبيه و توبيخ كند، اما او با پا در ميانى سعى كرد مرا آرام كند.من هم با مراجعه به اداره تخلفات آموزش وپرورش از مسئولان هنرستان شكايت كردم.در حال حاضر از «سيما» شكايت دارم. چرا كه دخترم به خاطر افسردگى روحى شديد خانه نشين شده است.بازپرس پرونده پس از تكميل تحقيقات و بازجويى از دختر نوجوان، پرونده را به دادسراى جرايم اطفال فرستاد. مرگ غم انگيزاعضاى يك خانواده در حادثه رانندگى گروه حوادث- واژگونى يك دستگاه خودروى سوارى در جاده سبزوار- شاهرود چهار كشته و يك مجروح برجا گذاشت.در اين حادثه كه مقابل شهرك صنعتى «ميامى» رخ داد چهار سرنشين خودرو كه عضو يك خانواده بودند به علت شدت جراحت ها در دم كشته شدند. يكى از مجروحان نيز به بيمارستان منتقل شد.كارشناسان علت وقوع حادثه را ناتوانى راننده در كنترل خودرو به دليل خستگى و خواب آلودگى اعلام كردند.رانندگى خودرو را يك زن بر عهده داشت كه در اين حادثه جان باخت. زندانى فرارى حكم آزادى اش را نوشت! گروه حوادث - كلاهبردار حرفه اى كه پس از جعل مشخصات شاكى پرونده، نامه آزادى خود را از زندان صادر كرده بود، با حكم دادگاه به زندان محكوم شد.متهم كه پس از اجراى نقشه خود، به محل نامعلومى گريخته است، همچنان تحت تعقيب قرار دارد.به گزارش خبرنگار ما، يكى از روزهاى سال ۷۹ مرد ۶۰ ساله اى كه بشدت عصبانى بود، به كلانترى ۱۱۰ تهران رفت و با تسليم شكايتى به مأموران گفت: چندى قبل، مرد ميانسالى به نام «فرامرز» كه از مشترى هايم بود، به مغازه خشكبارفروشى ام آمد و پس از احوالپرسى از مشكلات شديد مالى و خانوادگى اش سخن به ميان كشيد. بعد هم گفت مجبور است به خاطر نياز مالى دو ...