قسمت اول سریال جومونگ
دانلود خلاصه قسمت اول سریال افسانه جومونگ
خوب دوستان می بینم بازدید ها زیاد شده ولی نظرات بسیار کم! برم سر اصل مطلب مدتی بود که می خواستم این سیستم جدید را راه اندازی کنم اما دو دل بودم که شاید از این سیستم استقبالی نشود خوب این سیستم جدید وب سایت این است که شما می می توانید خلاصه قسمت های جومونگ را دانلود کنید! خوب شما می توانید این خلاصه قسمت ها را بر روی کامپیوتر خود دانلود کنید هدف من از ساختن چنین امکانی این بود که افرادی که سرعتشان پایین است و یا به همین دلیل هنگام دیدین صفحات دچار مشکل می شوند این راه را انتخاب کنند همچنین یکی دیگر از هدف ها ی من این بود که افرادی که وقت زیادی برای ماندن در اینترنت ندارند می توانند این خلاصه قسمت ها را دانلود کنند و بر روی کامپیوتر و گوشی خودشان آن را بخوانند به هر حال من مدتی صبر می کنم اگر طرفدار داشت که این روند ادامه پیدا می کنه و اگر طرفدار نداشت پس از مدتی قطع می کنم ! با توجه به این که تا به حال هیچ یک از سایت ها و وب سایت ها در ضمینه ی جومونگ چنین کاری نکردند من سی می کنم حتی اگر متقاضی کمتر بود این کار را انجام دهم هر چند خودم حدس می زنم زیاد استقبال نشود ! کلیه فایل ها ی دانلود خلاصه قسمت ها به صورت پی.دی.اف بوده و با ورژن پایین آکروبت نیز قابل اجراست خوب دیگه زیاد حرف نمی زنم برای دانلود کردن خلاصه قسمت اول جومونگ روی لینک زیر کلیک کنید لینک دانلود پسورد فایل: www.emperorsea.com
خلاصه قسمت اول:::: جومونگ 3
ابتدای سریال پادشاه دائه موسین ( موهیول ) رو میبنیم که سربازانش رو جمع کرده که به کشور ناک رانگ حمله کنند. * دائه موُسین = لقب موهیولبعد از این ، می رویم به یک سال بعد - زمانی که کشور ناک رانگ توسط گوگوریو نابود شده هودونگ پسر موهیول که حالا حسابی بزرگ و نیرومند شده در حال تمرین رزم با زیردستاشه که در چند حرکت فوق العاده اونها رو تار و مار میکنه ! خب به هر حال نتیجه جومونگه دیگه و خون جومونگ تو رگهاشه!وقتی که هودونگ خودش رو داره واسه یه مراسم آماده میکنه عمه اش ( خواهر موهیول - که کسانی که امپراطور بادها رو دیدند قطعا باهاش آشنا هستند ) در کنارشه و لباسهاش رو مرتب میکنه که هودونگ بهش میگه که اجازه بده خودم این کار رو انجام میدم که عمه اش میگه که ....بعد از اینکه لباسش رو درست کرد یکی از افراد هودونگ میاد و به هودنگ میگه که قبر پرنسس کشور ناک رانگ ( لا-هی ) رو پیدا کردم. در این مورد یه توضیح رو بدم که کشور ناک رانگ دو پرنسس داشته . یکی با نام جامیونگ و دیگری لا-هی که از یک پدر و دو مادر بودند. هودونگ عاشق جامیونگ میشه ولی از طرفی پرنسس لا-هی علاقه بسیار زیادی به هودونگ داره. در این بین قبلا در زمان تولد این دو پرنسس پیشگویی شده بود که همزمان یکی از این دو پرنسس باعث نابودی کشورش میشه و اون یکی کشورش رو نجات میده . خب این رو تا اینجا داشته باشید تا بعدا بیشتر در این مورد صحبت خواهم کرد. اما کشور ناک رانگ صاحب یه طبل آسمانی جامیونگ بوده که هر وقت دشمنان به ناک رانگ حمله می کردند این طبل خود به خود شروع به کوبیدن میکرده. موهیول که سالها به دلیل همین طبل از حمله به کشور ناک رانگ عاجز بوده این ماموریت بزرگ رو بر عهده پسرش هودونگ میسپاره که هودونگ نیز چون میدونسته لا- هی عاشق اون شده از عشق لا -هی استفاده میکنه و بهش میگه اگر میخوای با من باشی باید اول اون طبل رو نابود کنی که بعدا لا- هی طبل رو نابود میکنه و با خیانت به کشورش باعث سقوط ناک رانگ میشه اما در اثر یک اتفاق که بعدا در ادامه سریال متوجه خواهید شد کشته میشه و حالا میرسیم به ادامه داستان.....وقتی که اون فرد میاد و به هودونگ میگه که قبر لا-هی رو پیدا کرده هودونگ ازش میپرسه که کجاست و تصمیم میگیره که بره سر قبر لا- هی. در پایگاه نظامی باقیمانده های کشور ناک رانگ خبر میرسه که هودونگ قراره بره بر سر مزار لا-هی و اونها نیز بلافاصله نقشه به دام انداختن هودونگ رو میکشنددر داخل پایتخت گوگوریو ، شعبده بازان در حال باز آوری داستان عشق ناک رانک به شاهزاده هودونگ هستند و در کل با لحن تمسخر آمیزی این موضع رو برای مردم بازگو میکنند.این اخبار مربوط به شعبده بازان به گوش سول سو ( همسر ...
سانسورهای قسمت دوم جومونگ
چند سکانس از پذیرایی کردن یون تابال از هئ موسو در چادرش که چون زنش بارداره ناز اون زیاد می کشه سکانسهایی که حرف از مشروب میاید سکانسهایی از نجات یوهوا توسط گوموا این سکانس در بدنیا سو سونو این سکانس در اومدن یون تابال بر بالین زنش که در این جا خوبه اول یا دستمال عرق زنشو خشک کرد قبل از برگشتن یون تابال چون زیر دستش مست بود متوجه شدن یومی یول از حضور یوهوا در قصر که حذف شد و مقایسه ای نبود ورود گوموا به اتاق یومی یول در ملاقات اول و اینجا را با زوم درست کردن سکانس مقایسه ای خوب پرش این قسمت که به ابراز احساسات بین یوهوا و هئ موسو بود و گوموا هم با دیدن صحنه به خاطر هئ موسو کوتاه میاید و بی خیال یوهوا میشه گوموا برای اینکه سه نشه به جایی اینکه بره پیش زنش میره پیش یومی یول و میگه من دلم میخواد درد دل بکنم و یومی یول هم بار اولش نیست هم میگه مشروب بیارید گوموا هم پیاله پیاله میره بالا و میگه خیالت راحت شد یوهوا از دستم پرید و آیند بویو هم تضمین شد .من به خاطر هئ موسو بی خیال اون شدم ولی اگه کسی به غیر هئ موسو بود باباشو در میوردم اما من به خاطر هئ موسو و شکست هان حاضرم جونم هم برای اون بدم یوهوا که چیزی نیست تازه هی موسو هم سر و سامان میگیره مراسم نامزدی و حلقه توی دست کردن یوهوا و سر انجام ازدواج که یعضی جاهاش حذف شد یه سکانس مقایسه ای و حذف صحبت شاه با وزیر بو چون در زوایه مخالف یومی یول حضور سنگین داشت اومدن وزیر بو به اتاق یومی یول پیاله بالا رفتن گوموا بعد از دستگیری هئ موسو که بهش خبر رفتن یوهوا به هیون تو را میدن تیتراژ آخر هم بی نصیب نموند
خلاصه قسمت هشتم جومونگ (قسمت 8 سریال جومانگ)
خلاصه قسمت هشتم سریال جومونگ رو براتون گذاشتم از دیدن سریال لذت ببرید کارگزار يون تابال خبر مي ياره كه طي مذاكراتي كه با دوچي داشتم اون گفته خود يون تابال بايد بياد و به دست و پاي من بيفته و كارهايي كه مي گم انجام بده والا دخترش را مي كشم. جومانگ هم همچنان داره التماس سوسونو مي كنه تا فرار كنه ولي اين دختر اينقدر مغروره كه حتي حاضر نيست جون خودش را نجات بده. سركارگر دوچي مي ياد مي بينه نگهبانا سنگر را رها كردن و دارن مثل گاو مي خورن مي ياد يه ابروريزي راه مي ندازه كه نگو و نپرس و خلاصه مجبورشون مي كنه برگردن سر پستشون كه نگهباني از سوسونو باشه جومانگ بالاخره اونو راضي مي كنه كه فرار كنه در اصل بهش مي گه دختر تو چرا اينقدر لجبازي حالا كه وقت اين حرفا نيست اگه نري اون تو را مي كشه.يه چيز جالب هم بهش مي گه مي گه كه براي دوچي كشتن ادم ها مثل كشتن گاو و خوك مي مونه (بيچاره سوسو نو) كي مي خواد نجاتش بده و كمكش مي كنه كه از رو پشت بوم فرار كنه و در واقع براش قلاب مي گيره اون دزدها كه مي يان مي بينن دختره داره فرار مي كنه مي گيرن جومانگ را تا حد مرگ كتك مي زنن انصافا دل من كه تو اين صحنه خيلي براش سوخت وقتي هانگ مي بينه كه دارن جومانگ را مي زنن چاره اي نداره جز اين كه بگه اون پرنس بويو هستش تا جونش را نجات بده اونا هم تا مي فهمن اون يه پرنسه مي افتن به دست و پاش تا اونا را ببخشه و مي برنش .... يون تابال كه غافل از همه جاست مي ياد تا با دوچي معامله كنه تا دخترش را آزاد كنه دوچي مي گه دو برابر اون نمك هاي قاچاقي كه باعث شدي از دس بدم بايد بهم بدي و بعدش هم به دست و پام بيفتي تا آزادش كنم. يون تابال هم كه چاره اي نداره قبول مي كنه ولي مي گه اول بايد ببينم دخترم سالمه دوچي هم دستور مي ده دخترش را براش بيارن تا ببينه سركارگر دوچي وقتي مي ره مي بينه اونا فرار كردن مي ياد و به دوچي مي گه بيا بيرون كارت دارم و تا مي ره بيرون بهش مي گه اونا رفتن كه دوچي هم ميزنه تو سرش و مي گه نزار يون تابال بفهمه دوچي مي ياد و به يون تابال مي گه اگه دخترت را مي خواي بايد همه زندگيت را بدي كه يون هم شك مي كنه و احساس مي كنه كه اتفاقي افتاده بنا براين پا مي شه كه بره و نقشه دو چي نقش بر آب مي شه تو حول و نگراني دختره هستن كه تا درب خونه را باز مي كنن مي گه:آپوچي (بلا برده خوب بلده دل بابايي را كباب كنه ها) سوسونو مي ياد و جريان اينكه جومانگ آزادش كرده را تعريف مي كنه و همه كه ديدن تو سفر اون خيلي چورمنگ بود بهت زده مي شن ولي يون تابال مي گه اگه بياد اينجا بهش پاداش مي دم اون 3 تا دزد هم جومانگ را مي يارن تا در زندان غار كه در اداره برادرشونه (همون استاد رزمي كار ...
خلاصه قسمت اول تا قسمت آخر جومونگ
در این سریال جومونگ وقتی متوجه میشه که برادران ناتنیش قصد کشتن و از صحنه خارج کردن او را دارند تلاش می کنه که انتظارات پدر و مادرش ( شاه و ملکه دوم ) رو برآورده کنه و شروع به ساختن خودش می کنه تا جایی که مهارت هاش در هنرهای رزمی و استراتژی های ذهنیش در بالاترین حد ممکن قرار می گیره ولی شاهزاده جومونگ هنوز تشنه یادگیری هست . به همین منظور او شروع به یادگیری مهارت های رزمی و پرورش توانایی ها واستعدادهای ذهنی خود در زمینه استراتژی های رزمی کرد و به توانایی های منحصر به فردی در این خصوص دست یافت.در این میان طی اتفاقاتی جومونگ با ژنرال هموسوی نابینا که مهارت فوق العاده ای در فنون رزمی دارد آشنا می شود و این مهارت را از او می آموزد.در این میان ناگهان از یک راز خانوادگی مطلع شده و جومونگ متوجه می شود که هموسو پدر اوست. شاهزاده جومونگ می فهمه که پسر شاه نیست و پدر اصلیش جنرال همو سو هست و شاهزاده تصمیم می گیره که همه چیزش رو کنار بذاره تا راه پدرش رو ادامه بده . اون در این راه سختی های زیادی رو تحمل می کنه و بسیاری از عزیزانش رو از دست می ده ولی نهایتا به آرزوی پدرش می رسه و کشوری جدید به نام گوگوریو تاسیس می کنه و با قدرت رزمی فوق العاده بالا و افسانه ایی که داشته مرز های این کشور رو تا جایی که می تونه افزایش می ده و همواره با برادر بزرگش تسو در درگیری و مبارزه است در کنار این داستان، داستانی عاشقانه نیز رقم می خورد. این داستان عاشقانه جومونگ و سوسانو کمی کمرنگ تر ولی موازی با داستان افسانه جومونگ حرکت می کنه و شخصیت های اصلی این سریال یعنی جومونگ و سوسانو و تسو را درگیر می کند . جومونگ و سوسانو عاشق هم هستند ولی جومونگ ابتدا با دختر دیگری ازدواج می کند تا اینکه بالاخره جومونگ و سوسانو پس از اتفاقاتی به هم می رسند.مطمئنا" یکی از بهترین سریال های کره ای که در ژانر حماسی رزمی ساخته شده سریال افسانه جومونگ با بازی سونگ ایل گوک هست که پرطرفدار ترین سریال در کره جنوبی بود . سریال افسانه جومونگ پر از خوبی و زشتی اندیشه ها، عواطف و غرایز انسانی، عشق، کینه، فداکاری، خیانت، حسادت است که در سکانس های گوناگون شاهد آن هستید. بازیگران سریال افسانه جومونگ :سونگ ایل گوک در نقش جومونگ، هان هی جین در نقش سوسانو، هوجون هوو در نقش ژنرال همو سوئه، اویون سو در نقش بانو یو-هواکیم سیونگ سو در نقش شاهزاده تسو، جون کوانگ دیول در نقش ملکه وان هو، سونگ جی هیو در نقش بانو یه- سه یا، پارک تم هی در نقش یانگ سول رن بازیگران نقش اصلی سریال افسنه جومونگ هستند.روایت تاریخی افسانه جومونگ :جومونگ بنیان گذار سلسله گوگو ریو بوده است. جومونگ فرزند ...
خلاصه قسمت اول سریال جومانگ (jumong)
جریان اینه که خانم کاهن در میان خورشید بائو یه پرنده ۳ پا دیده که چند لحظه رو خورشید مونده و ناپدید شده این هم هائه مو سو است که داره سربازاشا برای جنگ با قوم هان آماده می کنه جلسه ای از طرف امپراتور برپا می شه که همه سران قبایل هم دعوت می شن این خانم هم دختر رئيس قبيله هابائك دوشيزه يو-وا است که به نمایندگی از طرف پدرش اومده اینم که وزیر اعظم و پسر شاه قوم هانه که به نمایندگی از طرف پاپی جونش اومده و تا بانو یو وا را می بینه دلش قیلی ویلی می ره خب این آقا هم نماینده امپراطوره که حکم امپراتور را می خونه و می گه هر کی به هائه مو سسو کمک کنه یا به آوارگان هیون تو گون کمک کنه سزاش مرگه ولی هر کی اونا را به ما تحویل بده پاداش خوبی می گیره اینا هم اهالی هیون تو گون هستن که اقای بازرس در مجلسی در حضور سران قبایل اونا را قتل عام می کنه هیشکی هم هیچی نمی گه به جز بانو یو وا که تا اعتراض می کنه اونو به جرم توهین به فرمان امپراتور زندانی می کنن شاهزاده هانی ها که خاطر خاه دختره است از یکی از مقامان ارشد درخواست می کنه که ببانو را آزاد کنه اونم شب هنگام اونو ازاد می کنه و کلی منت می زاره سر دختره که به خاطر فلانی ازادت می کنیم سربازان هائه مو سو در حال تعلیم هستن خبر جلسه ای که علیه هائه تشکیل شده و خبر قتل عام مردم شهرش را به گوش اون میرسونن اونم جاسوسی را به قصر می فرسته تا با شاهزاده دیدار کنه که سربازا می فهمن و شاهزاده می خاد که یه جورایی درستش کنه این خانم هم همسر شاهزاده است و اونم بچه اشونه شاهزاده یواشکی با اون مرد دیدار می کنه و دستورات لازمه را بهش می ده تا به هائه برسونه(حتما تعجب کردین که یه نفر از قوم هان با هائه مو سو خوبه درست فکر کردین این دو تا از بچه گی با هم دوست بودن منظورم شاهزاده و هائه است) وزیر اعظم موضوع را می فهمه و یه کارهایی می کنه شاه تا جریان را می فهمه با شمشیر زخمی بر شکم شاهزاده می زنه و کلی دری وری بارش می کنه وللی اون حاظر نیس کوتا بیاد سربازان هائه مو سو جنگ را شروع می کنن در این جنگ هائه زخم بدی می خوره و به رودخانه می افته خبر به گوش شاهزاده می رسه خیلی ناراحت می شه و دستور می ده همه ساحل را بگردن تا اونو پیدا کنن اونا هم دستور را اجرا می کنن هائه هم رو ابب شناور داره می ره که ییهوییی بانو یو وا اونو می بینه ولی خوب نمی دونه که کیه با کمک پیشکارش اونو به کلبه اش می بره هنگام درس کردن دارو باباش می یاد که یه فیلمی بازی می کنه تا به داخل کلبه نره و اونو نبینه بازیگر نقش پدرش هم وزیر اوگی یوموی سریال یانگومه اونو پرستاری می کنن تا بلکی خوب بشه و بلاخره به هوش می یاد یو وا با مرد ...
حذفیات قسمت بیست و دوم سریال افسانه جومونگ
اولین سکانس های حذف شده زمانی بود که گیوم وا به داخل شهر (میخانه) میرفت. صحنه ی حذف شده ی بعدی بخاطر شر.. خوردن گیوم وا بود. و سانسور کلامی که بجای گفت شر.. غذا گفته شد. صحنه ای از بحث یومی یول با گیوم وا در مورد ... . صحنه ای موقع خودکشی بویونگ که دوچی نبض بویونگ را میگرفت. و در آخر هم صحنه هایی از مراسم مذهبی.
خلاصه قسمت نهم جومونگ (خلاصه قسمت 9 سریال جومانگ)
هه مو سو اول كار يه كم به قول ماها كلاس كار را نشون جومانگ مي ده و شروع مي كنه به اجراي حركات رزمي با شمشير كه جومانگ زره اش مي ره كه يه ادم كور اين همه با شمشير كار مي كنه بعد كه كلاس اوليه كار را پياده مي كنه به جومانگ مي گه بيا بشين روبروي من ببينم پسر جون...و بعد يه دستي به سر و گوشش مي كشه و مي گه تو خيلي سوسولي بچه جون و دستات مثل دخترا مي مونه بايد يه كم خودتو قوي كني و خلاصه كلي تيكه بهش مي ندازه بعد به جومانگ مي گه پشتت را بكن به من و با دستاش يه انرژيي به جومانگ منتقل مي كنه و يه دفعه جومانگ بيهوش مي شه زندانبان كه مي ياد مي بينه جومانگ بيهوش افتاده رو زمين خيلي هول مي كنه و هي مي گه چي كارش كردي بچه مردم را اون ور ماجرا توي قصر اين نوكر داسو براش خبر مي ياره كه جومانگ در زندان قصر مخفي شده و اونجا چند تا سرباز بيشتر نداره و مي تونيم بكشيمش و خلاصه برنامه يه حمله به سوي زندان غار و كشتن جومانگ را مي ريزن يومي يول هم به نخست وزير مي گه من طي مكاشفاتي كه با خدايان كردم بهم گفتن كه بايد اجازه بديم شاه و هه مو سو همديگر را ببينن !!! كه وزير عصبي مي شه و هي شروع مي كنه به چرت و پرت گفتن كه يومي يول مي گه اين خواست خدايانه و ما نمي تونيم كاري كنيم. جومانگ كه براي هواخوري به بيرون زندان اومده با اون 3 تا دزد كه حالا ديگه برادر صداش مي كنن حال و احوال مي كنه و با اون يه دنده هه يه دعواي درست و حسابي هم مي كنه در واقع يه مبارزه وقتي با زندانبان به سلول بر مي گرده مي گه نمي دونم چي شده كه احساس مي كنم يه زور اضافي تو بازوهام دارم و هي مشتش را گره مي كنه و به در و ديوار مي زنه يوهوا كه شب هنگام در قصر به ياد جومانگ با خودش خلوت كرده نظر شاه كه داره از اون دور و ور رد مي شه را جلب مي كنه و شاه به اين بهونه هم كه شده براي اولين بار بعد از اخراج جومانگ از قصر به اتاق يوهوا مي ره خبرگزاري ها خبر مي يارن كه شاه به اتاق يوهوا رفته كه خون ملكه به جوش مي ياد دو شاهزاده هم با كلي سرباز به محل زندان غار رسيدن و دارن آماده حمله به جومانگ مي شن شاه كه قرار بود به زندان غار بره آماده حركت مي شه كه يومي يول مي گه منم مي يام كه شاه بهش مي گه چطور ممكنه كاهن بزرگ بويو ندونه جايي در بويو بوده منظورش زندان غاره اين دو تا هم غافل از همه جا مشغول تمرين خودشون هستن كه يك دفعه هه مو سو مي گه جومانگ 15 نفر دارن به اينجا مي يان (نابينا به اين باحالي ديده بودين دقيقا عدد را مي گه) و مهاجمين براي حمله به غار رسيدن و مي خوان جومانگ را بكشن كه جومانگ و استادش رزم نماياني مي كنن و موفق به فرار مي شن ولي اون نانجيب ها دنبالشون مي كنن و داسو هه مو سو را بد رقم زخمي ...