فرام انیمه ی

  • روز اول و خوش امد گویی

    سورا:سلااااااااااام از اینکه به وبلاگ ما اومدید صمیمانه و هنرمندانه سپاسگذاریم این وبو صرفا برای کل کل باسنجویی ها ساختیم و از طرفدارای سنجو و اوچیها خواهشمندیم که بدون ترور شخصیت با نظراشون از قبیله ی سنجو یا اوچیها دفاع کنند و...ناکان:اه!! چه سخنرانی خسته کننده ای ملت بیکار نیستند که چرت وپرت های تو رو بخونند و اگه...سورا:بس کن ناکان!!!!آدم اول سلام میکنهناکان(با بی حوصلگی):خب سلام! دیگه هم وسط حرف من نپر!!!!!سورا:نه اینکه من حرفم تموم شده بود!!!ناکان:مهم نیست کسی به سخنرانی های کسل کننده ی تو اهمیت نمیده!!! ببینید اگه چیزی بر علیه آکاتسوکی بگید من و دیدارا- سنپای هنرمندانه منفجرتون میکنیم!!!!دیدارا:همم...سورا(با تعجب):تو کی اومدی؟؟!!!دیدارا:الان اومدمسورا:خب که چی؟!ناکان:خوت پرسیدی سنپای هم جوابتو داد!!ساسکه: چه ربطی داره؟!دیدارا(با عصبانیت):تو اینجا چه غلطی میکنی؟؟!!!!ساسکه: به توربطی ندارهناکان: با دیدارا-سنپای اینطوری حرف نزن وگرنه منف.....سورا(با خشم):وگرنه چی ساسکه- کون رو تهدید میکنی بذار یه اماتراسو بزنم تا حالت جا بیاد...***پین:عزیزان شرمنده اینا انگار نمیتونند عین ادم با هم کنار بیان پس من بحث اصلی رو ادامه میدم خب سورا میخواست بگه که....کونان:پین بازم که از زیر کار در رفتی!!! بدو برو ظرفارو بشورپین:ولی اخه...کونان:حالا!!!من خودم ادامه ی حرف سورا رو میگمپین(با سرخوردگی):باشه!!توبی:توبی سلام میکنه.توبی میخواد خودش ادامه ی حرف سورا رو بگه.توبی پسر خوبیه.توبی...کونان(درحالی که سعی میکنه عصبانی نشه):توبی خفه میشه!!!!سورا میخواست بگه که....زتسو:کونان!!هیدان تمام مبل هاتو خونی کرد!!!کونان در اوج عصبانیت:چیییییییی!!!!!و به سرعت به سمت مخفیگاه میرودتوبی:هورررررااااااااا حالا خودم میگم....زتسو:برو بابا این من بودم که کونان رو فرستادم دنبال نخود سیاه پس...کاکوزو:پول بدید خودم میگم!!!کیسامه من اینجا از همه قوی تر پس من میگم!!!ایتاچی:اه بس کنید دیگه سورا میخواست بگه که...مادارا:دیگه حرفی نداره و حرفاش تموم شده!!!***مادارا با لبخندی شیطانی برای خودش جشن میگیرد....کاکوزو یک یه دلاری را اتش میزند....توبی جیغ میکشه.....ایتاچی خود زنی میکنه.....پین غش میکنه.....کونان گریه میکنه...و همه داد میزنند:من خودم میخواستم اینو بگم!!!!!!سورا که بر اثر انفجار ناکان حسابی وضعش خراب بود گفت:ببخشید که اخرش اینطوری شد روز اولی خیلی خراب کردم مثلا میخواستیم بهتون خوشامد بگیم ناکان معذرت خواهی کن!!ناکان که دست کمی از سورا نداشت و حسابی زخمی بود گفت:ببخشید امیدوارم لحظات شادی تو این وب داشته باشیدساسکه:و حق ندارید چیزی برعلیه اوچیها بگید!!!مادارا:موافقم!پین:شماها ...