فال صدای کوچک
فال من صدای کوچک
یاد بگیر كه مستقیماً با الهام، عمل كنی. و كاری را انجام بدهی كه قلبت به تو پیشنهاد میكند و نه فقط كاری را كه تفكرت به تو میگوید كه عاقلانه و خردمندانه است! بعضی كارهایی كه فقط از عشق سرچشمه میگیرند ممكن است كه بنظر خریت و یا حتی دیوانگی به چشم بقیه بیاید، اما این مهم نیست . وقتی كه قویاً احساس میكنی كه باید عملی را انجام بدهی، آنرا انجام بده و وقت صرف چون و چرای آن هدر نده. این حركت كوچك مهرنگیز میتواند خیلی اثر بگذارد. البته ممكن است نتیجه آن همان اول دیده نشود. وقت را صرف بدنبال نتیجه شگشتن هدر نده، كاری را كه میدانی باید انجام بدهی انجام بده و بقیه را به من بسپار. ممكن است كه خیلی طول بكشد تا این بذر عشق در قلبی سخت و سرد جوانه بزند، اما یكبار كه این بذر كاشته شد، دیر یا زود خودش را نشان خواهد داد. تنها كاری كه تو باید انجام بدهی این است كه نقش خودت را در ایمان نگه داری و بدانی كه همه چیز خیلی، خیلی درست است.
خاطره یک روز زمستانی!!
امروز یکشنبه ۱۸ بهمن ۸۸<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> هنگامی که صبح از خواب بیدار شدم تا به مدرسه بروم از پنجره داخل حیاط را نگاه کردم .اوه! یک عالمه برف روی زمین بود.فکرش را هم نمی کردم٬سراغ رادیوی کوچک جیبی ام رفتم روشن کردم٬شبکه صدای استان مرکزی ٬ داشت راجع به زنگ انشاء صحبت می کرد آخ! که چقدر این زنگ مانند زنگ کلاس درس من (تربیت بدنی)جدی گرفته می شود.!!! خلاصه منتظر بودم تا اطلاعیه داد:امروز مدارس ابتدایی ٬راهنمایی٬متوسطه و پیش دانشگاهی شهر و روستا در مناطق شازند٬سربند و خنداب در نوبت صبح تعطیل می باشد. خوشحال شدم هم از تعطیلی! و هم از اینکه بالاخره بعد از مدتها امسال اولین برف زمستانی شازند را سفید پوش کرد.می دانید ؟ شازند همیشه زمستانهای پر برفی داشته و امسال تا حالا متاسفانه چندان خبری از برف و بارندگی نبوده! مطمئنم شهباز(بلندترین قله استان مرکزی)امروز خیلی خوشحال است.چون بعد از مدتها برف ٬ یار دیرین خود را محکم در آغوش گرفته ! دلم برای اردیبهشت شهباز لک زده ٬ وقتی که شهباز صورتش را با آب برفها در بهار شستشو می دهد خیلی قشنگ و زیبا می شود .عکس شهباز ما را ببینید! هر وقت به آن نگاه می کنم یاد شعر زیبای ملک الشعرای بهار می افتم: ای دیو سفید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند قله شهباز ٬بام استان مرکزی در شازند (عکس از وبلاگ سورانه برداشت گردیده) دماوند بام ایران زمین
عکس های دیدنی از ماه
به نوشته ی تاکسل: مجموعه ای از عکس های دیدنی توسط عکاس خلاق فرانسوی لوران لاودر گرفته شده است. این تصاویر شگفت انگیز بازی مردم با ماه را به نمایش گذاشته است.
هنر طراحی با حروف انگلیسی
و این هم تصاویر چهره هایی که از جنس حروف طراحی شده اند گرد آوری: www.irtoofan.com
یه تولد فسقلی
چند وقت پیش تولدم بود با این که این همه باباجون همیشه به مامان سفارش میکرد که واسم یه تولد خوب بگیرن ولی اونا از غیبت باباجون سوءاستفاده کردن و با یه تولد فسقلی سرمو به قول خودشون شیره مالیدن که وقتی بزرگ تر شدم نگم چرا واسم تولد 2سالگی نگرفتین آخه روز تولدم که 17 آذر بود دقیقا مصادف شده بود با مراسم چهلم باباجون!!!ولی مادر بهجت همون شب واسم یه ماشین بزرگ از طرف باباجون و یکی از طرف خودشون بهم هدیه دادن و در جواب مامان که میگفت :آخه چرا زحمت کشیدین ما که تولد نگرفتیم گفتند:باباجون همیشه بهم سفارش میکردن یادت باشه که برا تولد ابوالفضل یه کادوی خوب بگیری...مرسی باباجون کاش دیگه از بیمارستان می اومدی که مثل همیشه خوب شیطونی هامو میکردم و بعدش می اومدم با سه چهار تا بوس آبدار خودمو براتون لوس میکردم 1یادمه همیشه بعد از این کارهای من رو میکردید به مامان فهیمو می گفتید:چقدر این بچه مهربونه اصلا از تو صورتش و چشماش محبت می باره !و شروع میکردید به بوسیدنمو بعدشم یه 5هزار تومانی میذاشتید توجیبم...ودر جواب اعتراض مامان میگفتید :من نگاش که می کنم کیف می کنم بذار تو جیبش من دستم خوبه !!! نمی دونم چرا مامان صورتش خیس شده و همین طور قطره قطره اب ازش میچکه؟!!! یه هفته بعد از چهلم باباجون مامان و بابا یه کیک خریدن و یه تولد فسقلی گرفتن ضمنا دست مادر مهری(تلفن موزیکال) و خاله فروغ(ماشین پلیس) و خاله فاطمه(ساعت)دایی آرش(ماشین کنترلی)زن دایی تینا (هلیکوپتر)درد نکنه که زحمت کشیدن و واسم کادو خریدن ممنون دوستون دارماین عکسم مربوط به تولد متین پسر عمه 26مهراز راست به چپ:مبین پسر عمه متین-ابوالفضل-متین-عرفان پسر عموماینم آوینا خانومه گلمونه که قبلا در موردش گفته بودم
تولد بابایی
سلام یه خبر مهم امروز تولد بابائیمه بابایی الهی قربون خودت و جیبت و حساب بانکی و ماشین خوشگلت برم ...تولدت مبارکاینم هدیه ی مامان به بابا که مادربهجت زحمت بافتشو کشیدن .مرسی مادر مامان بابارو کلی با این کارش غافلگیر کردمامان می خواست تو وبلاگم برای بابایی پیام تبریک بذاره که من اجازه ندادم گفتم حرفاتونو خودتون رودررو به هم بزنید فردا لابد اگه دعواتونم شد می خواید منو و وبلاگمو قاطی دعواتون کنید ! این روزا نمیدونم مامان چه افکار پلیدی داره که دائم منو لخت میکنه و با ژست های مختلف ازم عکس می گیره تازه می گه هنوز اون ژستی رو که می خوام پیدا نکردم اگه این جوری معصومانه نگاه کنم دست از سرم بر میداری یا عشقولانه مثل این چی؟ این چطوره؟ تو اون دو تا عکس قبلی مامان به توصیه ی خاله پاتمه پارچه سفید پهن کرده که صحنه اش خوشگل بشه خیلی خوشگل شده نه