علام دفينه

  • جسته گریخته

    ساروج در زمانهاي قديم كه چيزي به نام بتون وجود نداشت ، براي ساختن جاهاي مستحكم از موادي به نام ساروج استفاده مي شد. امروزه به اشتباه مردم فكر ميكنند كه ساروج براي نگهداري عتيقه بوده است در صورتي كه اينطور نيست. ساروج براي پل سازي ، ساخت قلعه هاي محكم ، سد سازي ، و راه براي آب و نگهداري عتيقه و بسياري از اين مواري استفاده مي شده است. ساروج انواع مختلف دارد كه محكمترين آن به ترتيب از ساروج سياه شروع ميشود و بعد از آن ساروج سفيد و ساروج طوسي و ساروج كرم است. بعضي از ساروجها با موادي بنام سيلكس و بعضي با سرب و مس ذوب شده درست مي شدند. اينها استقامت ساروج و محكمي آن را بالا ميبرد. در ساروجهايي كه براي جلوگيري از نفوذ آب ساخته ميشد از پشم شتر و موي بز استفاده ميشد كه ساروج را براي جلوگيري از نفوذ آب مستحكم ميكرد. تا چند سال پيش شصدو دو نوع ساروج شناخته شده است كه از اين تعداد پنجاه و يك نوع آن بدون اموال (زير خاكي) ميباشد و از باقيمانده انواع ساروج همه داراي طلا نميباشد. در حفاريهاي انجام شده اكثرا از سه نوع ساروج بار طلا بيرون آمده است و الباقي داراي نقره و مفرق و اجناس ديگر بوده اند. كليه ساروجها از مواد اصلي زير درست شده اند. شن و ماسه ، آهك و سفيده تخم مرغ و... مواد ديگري هم به انواع ساروج اضافه ميشد كه در بالا نام برديم. طريقه خرد كردن هركدام از اين ساروجها متفاوت است ولي به طور كلي ميتوان آنها را خرد كرد و از بين برد. براي مثال يك الماس را فزض كنيد كه ميخواهيد آن را خرد كنيد. اگر با پتك هم روي آن بزنيد خرد نميشود ولي اگر بدانيد كه ضربه را به كجاي الماس وارد كنيد به راحتي خرد ميشود و به قطعات كوچك تقسيم ميشود. ساروج هم مانند همين الماس است ، اگر مواد آن در دسترس نباشد بايد بدانيد كه از كجا شروع به شكستن آن بكنيد تا بهتر نتيجه بگيريد. براي ساخت مواد جهت خرد كردن ساروج بايد نمونه ساروج وجود داشته باشد و مواد براي آن نمونه ساخته شود يا اينكه بدانيد ساروج شما از چه نوعي است. از بين بردن ساروجهايي كه به صورت عمودي ميباشد با استفاده از مواد بسيار سخت تر است ولي نشدني نيست. اول بايد دور جايي را كه ميخواهيم مواد بريزيم با خمير گرفته و آن را كاملا آبندي كنيم و بعد از مواد ساروج استفاده كنيم. حالا كه بحث ساروج را تمام كرديم چند خط هم در مورد سنگ برايتان بگويم. سنگ را نيز اگر از نقطه ضعيف آن كار كنيم به راحتي شكسته ميشود و ميتوان سنگهاي چند تني را خرد كرد ولي اگر به پست سنگي خورديد كه هم قطر داشت هم رگه نداشت كه بتوان با قلم و چكش خردش كرد ، بايد به روش زير عمل كنيم. چند سوراخ در يك امتداد و به فاصله هاي مشخص در سنگ ايجاد ميكنيد ...



  • گلگشتی در حدیث عنوان بصری(1)

     هو حديث «عنوان بصري»، روايتي است كه علامه مجلسی(ره) در كتاب العلم بحار‌الانوار جلد اول نقل نموده و نوشته است: «وجدتُ بخطّ شيخنا البهايي تقدس الله روحه ما هذا لفظه»، (به خط شيخ‌مان، بهاء الدين عاملي- قدس الله روحه- روايتي بدين عبارت و مضمون يافتم) از طرق ديگر از جمله از «سيد بن طاووس» هم نقل شده است، همچنين شيخ شمس‌الدين محمد بن مكّي معروف به شهيد اول گويد: نقل مي‌كنم از خط شيخ احمد فراهاني–رحمة الله- از عنوان بصري... اين حديث شامل مطالبي درباره علم و معرفت، عبوديت، كيفيت معاشرت، تحصيل علم، آداب غذاخوردن، صبر و بردباري، تسليم، رضا و نايل شدن به مراتب متعالي عرفان مي‌باشد. آيت‌اله آقا سيد علي قاضي (ره) شاگردان خود را به شرط التزام به مضمون این روایت می پذيرفتند، علامه محمد حسین حسینی تهرانی در کتاب «روح مجرد» که یادنامه سیدهاشم موسوی حداد (ره) می باشد می نویسد: «[آقا سیدعلی قاضی] برای گذشتن از نفس اماره و خواهشهای مادی و طبعی و شهوی و غضبی که غالباً از کینه و حرص و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذذات بر می خیزد روایت عنوان بصری را دستور می داد به شاگردان و تلامذه و مریدان سیر و سلوک الی الله تا آن را بنویسند و به آن عمل کنند. یعنی یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود و علاوه بر این می فرموده اند باید آن را در جیب داشته باشند و هفته ای یکی و دوبار آن را مطالعه نمایند»، (علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی، روح مجرد، ص 176). عنوان بصری پیرمردی نود و چهار ساله بود که در ابتدای نقل حدیث می گوید: «کنتُ اَختلف الی مالک بن اَنَس سنین، فلمّا قَدِم جعفرٌ الصادقُ علیه السلام المدینه اِختلُفتُ الیه وَ اَحَببتُ اَن آخُذ عنه کما اخذتُ عن مالک»، (سالیانی نزد مالک بن اَنس رفت و آمد داشتم، چون جعفر صادق(ع) مدینه آمد من نزد او رفت و آمد کردم و دوست داشتم همانطور که از مالک تحصیل علم کرده ام از او نیز تحصیل علم کنم). نکته قابل تامّل در عبارت فوق، عطش علمی و علاقه عنوان بصری در آن سنّ و سال به آموختن است که خستگی نمی شناسد و به محضر امام (ع) مشرف می شود تا تعلیم ببیند، این عطش و علاقه به تحصيل از مهم ترین و مبارک ترین ملزومات سلوک و آموزش می باشد که در مالک به کمال بوده است، مولانا گوید: آب کم جو تشنگی آور به دست                 تـا بجوشد آبـت از بالا و پـست                                                               مثنوي معنوي،  دفتر سوم، بيت: 3212 و در حکایت موسی(ع) و خضر می گوید:  بـا چنین جاه و چنین پیغمبری                  طالـب خضـرم ز خود بینی بـری                                                              ...

  • کلیله و دمنه "با تاکید بر نصایح و پندها" و معنی و ساده نویسی آن (آخرقسمت ششم)

    باب الفحص عن امر دمنة رای گفت برهمن را: معلوم گشت داستان ساعی نمام که چگونه جمال يقين را بخيال شبهت بپوشانيد تا مروت شير مجروح شد و سمت نقض عهد بدان پيوست و دشمنايگی در موضع دوستی و وحشت بجای الفت قرار گرفت و دستور ملک و گنجور او در سر آن شد.اکنون اگر بيند عاقبت کار دمنه و کيفيت معذرتهای او پيش شير و وحوش بيان کند، که شير در آن حادثه چون بعقل خود رجوع کرد و در دمنه بدگمان گشت تدارک آن ا زچه نوع فرمود،  و بر غدر او چگونه وقوف يافت، و دمنه بچه حجت تمسک نمود، و تخلص از چه جنس طلبيد، و از کدام طريق گرد جستن پوزش آن درآمد.برهمن گفت: خون هرگز نخسبد، و بيدار کردن فتنه بهيچ تاويل مهنانماند، و در تواريخ و اخبار چنان خوانده ام که چون شير از کارگاو بپرداخت از تعجيلی که دران کرده بود بسی پشيمانی خورد و سرانگشت ندامت خاييدنيک برنج اندرم از خويشتن گم شده تدبير و خطا کرده ظنو به هروقت حقوق متاکد و سوالف مرضی او را ياد می کرد و فکرت و ضجرت زيادت استيلا و قوت می يافت، که گرامی تر اصحاب و عزيزتر اتباع او بود، و پيوسته می خواست که حديث او گويد و ذکر او شنود. و با هريک از وحوش خلوتها کردی و حکايتها خواستی. شبی پلنگ تا بيگاهی پيش او بود، چون بازگشت برمسکن کليله و دمنه گذرش افتاد.کليله روی بدمنه آورده بود و آنچه از جهت او در حق گاو رفت باز می راند. پلنگ بيستاد و گوش داشت. سخن کليله آنجا رسيده بود که: هول ارتکابی کردی، و اين غدر و غمز را مدخلی نيک باريک جستی، و ملک را خيانت عظيم روا داشتی. و ايمن نتوان بود که ساعت بساعت بوبال آن ماخوذ شوی و تبعت آن بتو رسد و هيچکس از و حوش ترا دران معذور ندارد، و در تخلص تو ازان معونت و مظاهرت روانبيند، و همه برکشتن و مثله کردن تو يک کلمه شوند. و مرا بهمسايگی تو حاجت نيست از من دورباش و مواصلت و ملاطفت در توقف دار. دمنه گفت که: گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهرآن مهر برکه افگنم آن دل کجا برم؟نيز کار گذشته تدبير را نشايد، خيالات فاسد از دل بيرون کن و دست از نيک و بد بدار و روی بشادمانگی و فراغت آر، که دشمن برافتاد و جهان مراد خالی و هوای آرزو صافی گشتسرفراز و بفرخی بگرازلهو جوی و بخرمی می خورو ناخوبی موقع آن سعی در مروت و ديانت بر من پوشيده نبد، و استيلای حرص و حسد مرا بران محرض آمد.چون پلنگ اين فصول تمام بشنود بنزديک مادر شير رفت و از وی عهدی خواست که آنچه گويد مستور ماند.و پس از وثيقت و تاکيد آنچه ازيشان شنوده بود باز گفت، و مواعظ کليله و اقرار دمنه مستوفی تقرير کرد. ديگر روز مادر شير بديوار پسر آمد، او را چون غمناکی يافت. پرسيد که: موجب چيست؟ گفت: کشتن شنزبه و ياد کردن مقامات مشهور و مآثر مشکور که در خدمت ...