عشق نان گازی موتور

  • نمایش جدید گروه بابک

    نمایش جدید گروه بابک

       یک خبر خوش برای طرفداران گروه هنری بابک نمایش جدید این گروه با نام نان ،عشق ،گازی موتور از دوم بهمن ساعت۳۰ : ۲۱ هر شب در سینما ناجی تبریز      



  • عکس های نمایش نان ،عشق ،گازی موتور

    عکس های نمایش نان ،عشق ،گازی موتور

            امیدوارم از دیدن عکس ها لذت برده باشید.

  • بیوگرافی بابک نهرین و علیرضا رنجی پور

    بیوگرافی کوتاه از بابک نهرین   بابک نهرین در 13 اسفند 1358 در تبریز چشم به جهان گشود.او از سن 15 سالگی در تبریز نمایش اجرا کرده است.پس از گرفتن دیپلم ، دوره‌های کارگردانی و بازیگری را در تهران زیر نظر آقایان علیرضا خمسه، دکتر احمد داموت و خانم پروانه مژده گذراند. وی در سال ۱۳۸۲ با نمایش آرشین مال‌آلان و در سال ۱۳۸۳ با نمایش الیاس قفقازی به کارگردانی یعقوب صدیق جمالی موفق به دریافت جایزه اول بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی نمایشهای طنز شد. در سال 1377گروه هنری بابک را بنیان گذاشت.و با اجرای همان نمایش اول که (صمد و ممد) نام داشت این گروه با اقبال وسیع تماشاگران مواجه گشته بود.ویژگی نمایش های او و گروهش رک بودن ،شاد اجرا کردن و مهم تر از همه مهارت های فردی آنهاست که باعث یاداوری نوستالوژی ها یا علایق گذشته می شود.شعار آنها شاد زیستن و "چکمه دونیا غمی.." یا غم دنیا را نخور است.هر چند در مقطعی به دلیل استفاده از الفاظ و کلمات درشت با انتقادهای فراوانی مواجه شدند اما علی رغم این انتقادها با جایی که در دل مردم باز کرده بودند توانستند که به راه خود ادامه دهند و همواره در مسیر پر فراز و نشیب خویش پیروز باشند.آثار آنها عبارت است از: 1370   سلطان مار 1373   صمد و ممد نزول خور و دختر تهرونی افی به نییورک می رود گوش باز ولی سانجی ماهنی لاری قوچعلی شاه بیری وار بیری یوخ ای وای اولدوم آخی؟ قیصر باجناقلار شب نیلوفری ازدواج خیابانی 1382        آرشین مال آلان 1383        الیاس قفقازی 1384       اوش پخمه بیر ژیان 1384           شبکه هفت و نیم 1384           ارباب حلقه ها 1385          تای باشی 1385         چال چاغیر 1386       آشپز باشی 1387       اخراجی ها 1388      آنفولانزای خوکی 1389     طبیب قلابی 1390     عشق ممنون 1390   آرشین مال آلان 1390  رحیم آغانین گوناهی نه!؟ 1391   جنگ 91 1391  سوچونه ۱۳۹۱ عشق نان گازی موتور   سریال ها: عباد و قباد - نوروز 1382- شبکه سهند شبکه سه و نیم-1384  -شبکه سه سیما قرارگاه مسکونی-نوروز1387-شبکه تهران ایستی سویوخ-1386-شبکه سهند

  • متن و ترجمه آهنگ "حیف او سوگیه"

      نام آهنگ : حیف او سوگیه خواننده :  بابک نهرین   او یالانچی ایللر ایله دیمز می آن سالهای دروغین ارزش سال رو نداشتند؟ گولی وردین وردیین گوله دیمز می گل رو دادی ، ارزش گلی که دادی رو نداشتند؟ گوزومده چاغلایان سله دیمز می ارزش سیل خروشان تو چشم هام رو نداشتند؟ حیف او سوگیه او محبته حیف اون عشق حیف اون محبت   بیر دفعه اورکدن گوله بیلمدیم یک بار نتونستم از دل بخندم کونلومو کیمسیه وره بیلمدیم نتونستم به کسی دل ببندم سندن باشکاسینی سوه بیلمدیم جز تو کسی رو نتونستم دوست داشته باشم حیف او سوگیه او محبته حیف اون عشق حیف اون محبت   سن سیز گجه لریم یوخی بیلمدی بدون تو شب هام خواب رو نفهمیدند ایچیمده آلیشان آهی بیلمدی آه گیر کرده تو وجودم رو نفهمیدند من بیلدیم سن بیلدین چوخی بیلمدی من فهمیدم تو فهمیدی خیلی ها نفهمیدند حیف او سوگیه او محبته حیف اون عشق حیف اون محبت   دانلود آهنگ

  • بیوگرافی بابک نهرین

    بابک نهرین در 13 اسفند 1358 در تبریز چشم به جهان گشود.او از سن 15 سالگی در تبریز نمایش اجرا کرده است.پس از گرفتن دیپلم ، دوره‌های کارگردانی و بازیگری را در تهران زیر نظر آقایان علیرضا خمسه، دکتر احمد داموت و خانم پروانه مژده گذراند. وی در سال ۱۳۸۲ با نمایش آرشین مال‌آلان و در سال ۱۳۸۳ با نمایش الیاس قفقازی به کارگردانی یعقوب صدیق جمالیموفق به دریافت جایزه اول بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی نمایشهای طنز شد. در سال 1377گروه هنری بابک را بنیان گذاشت.و با اجرای همان نمایش اول که (صمد و ممد) نام داشت این گروه با اقبال وسیع تماشاگران مواجه گشته بود.ویژگی نمایش های او و گروهش رک بودن ،شاد اجرا کردن و مهم تر از همه مهارت های فردی آنهاست که باعث یاداوری نوستالوژی ها یا علایق گذشته می شود.شعار آنها شاد زیستن و "چکمه دونیا غمی.." یا غم دنیا را نخور است.هر چند در مقطعی به دلیل استفاده از الفاظ و کلمات درشت با انتقادهای فراوانی مواجه شدند اما علی رغم این انتقادها با جایی که در دل مردم باز کرده بودند توانستند که به راه خود ادامه دهند و همواره در مسیر پر فراز و نشیب خویش پیروز باشند.آثار آنها عبارت است از:1370   سلطان مار1373   صمد و ممدنزول خور و دختر تهرونیافی به نییورک می رودگوش باز ولیسانجی ماهنی لاریقوچعلی شاهبیری وار بیری یوخای وای اولدوم آخی؟قیصرباجناقلارشب نیلوفریازدواج خیابانی1382     آرشین مال آلان1383     الیاس قفقازی1384    اوش پخمه بیر ژیان1384     شبکه هفت و نیم1384     ارباب حلقه ها1385     تای باشی1385     چال چاغیر1386     آشپز باشی1387     اخراجی ها1388     آنفولانزای خوکی1389     طبیب قلابی1390    عشق ممنون1390    آرشین مال آلان1390    رحیم آغانین گوناهی نه!؟1391    جنگ 911391    سوچونه1392   عشق نان گازی موتور آخرین نمایش : 21 و 22 دی 1392 در رباط کریم که هنوز اسمش مشخص نیست!سریال ها:عباد و قباد - نوروز  1382 - شبکه سهندشبکه سه و نیم -1384 - شبکه سه سیماقرارگاه مسکونی - نوروز1387 - شبکه تهرانایستی سویوخ - 1386- شبکه سهندآخیر مهلت – 1389 - شبکه سهندشکر پنیر – نوروز 1390 - شبکه سهندتعطیلات خوش بگذره - شبکه ۳ سیماحیات خلوت - شبکه1 سیما، شبکه جام جمدرمانگاه - 1390- شبکه سهند

  • مصاحبه تلوزیونی با گروه بابک

     بخش1   خبرنگار شبکه : شما را با بازیگران مشهور و دوست داشتنی آذربایجان شرقی آشنا می کنم. بابک ، بهمن و علیرضا. هنر بازیگری در آذربایجانشرقی سخت تر است . برای من هم اینطور به نظر می رسد که نسبت به جاهای دیگر سخت تر باشد..  بابک : در ذات هر انسان از ابتدا نسبت به یک چیز علاقه وجود دارد. یکی دوست دارد دکتر و یکی دوست دارد مهندس باشد . در ما هم که عقلی پیدا نمی شد به سراغ این کار آمدیم. خبرنگار شبکه : به بازیگری؟ بابک : به بازیگری. چون خانواده ی من هم کلا در این هنرها بودند. خبرنگار شبکه : یعنی چه کسانی را می گویید؟ بابک : عموهایم ، پدرم . همه شان . یکی در موسیقی ،یکی در تاتر.. خبرنگار شبکه : یعنی همه خانواده تان در حیطه ی هنر دریک چیزی قابلیت و تبهر داشتند. بابک : ما هم چشم باز کردیم و دیدیم که چاره ی دیگری نیست خبرنگار شبکه : دیدید که بازیگر شده اید بابک : بله . البته به این سادگی ها نیست . پدرم خیلی مخالفت می کرد و جلویم را می گرفت . در خانواده هر کس به نحوی می خواست جلویم را بگیرد . چون خودشان دیده بودند که فایده ای ندارد خبرنگار شبکه : سخت است بابک : سخت است ، و هم اینکه در محیط ما چیز خیلی فایده داری نیست. چون مردم به یک چشم دیگری نگاه می کنند. هر کس با یک دید به این حرفه نگاه می کند.پدرم می گفت تو باید یا دکتر بشوی یا خلبان بشوی یا هیچ چیز نشوی بمیری.بعد.. خبرنگار شبکه : شما هم هیچ کدام نشدید؟ بابک :هیچ کدام نشدیم و آخر مثل خودشان شدیم. خبرنگار شبکه : بازیگر شدید. شما چطور بهمن آقا؟ بهمن : بابک یک حرف هایی زد ولی اعتقاد من بر این نیست. به این دلیل که در ذات و جوهره ی هر انسان خمیره ای وجود دارد که بر اساس آن از خود استعداد نشان می دهد بابک : توانایی نشان می دهد بهمن : تونایی نشان می دهد ، و این ها هم دست به دست هم می دهد و یک انسان هایی هستند که بابک  می گوید ولی اگر به یک حرفه و هنر دیگری می رفتند ، با انسان هایی که آنجا دور و برش بودند شاید نمی توانستند زندگی کنند . حالا من این را فهمیده ام که حدود ده سال و متجاوز از ده سال است که ما با هم هستیم شاید مثل ما کسی محکم دعوا نکرده است اما این دعوا کردن فقط یک دقیقه طول کشیده ، زمان کمی طول کشیده و بعد از آن دوباره به هم پیوند خورده ایم. چرا که به هم علاقه داشته ایم. علیرضا : علاقه داشته ایم خبرنگار شبکه : عشق به هنر و شادی های آن شما را دوباره با هم یکی کرده است. بهمن : بله .همینه خبرنگار شبکه : بفرمایید علیرضا. علیرضا : من هم خدمتتان سلام عرض می کنم ،خوش آمده اید. لطف کرده اید. خدمتتان عرض کنم که من در ابتدا از دست پدر و مادرم می بوسم. از بچگی هر چه می گفتم می خندیدند قلب من را نمی شکستند. شاید بیرون ...

  • پلیموث کورسی سیب فروش ها [نان، عشق، پلیموث دونفره]

    پلیموث کورسی سیب فروش ها [نان، عشق، پلیموث دونفره]

    پاپیون با هر زحمتی که بود گاز ماشین را گرفت و با سرعت از گاراژ خارج شد، او که پیغام شاهرخ قرتی را به قیدار رسانده و در ازاء اش یک پارچ چایی داغ و یک پلیموث پراز سیب نصیبش شده، راه میدان ِ بارفروشها که همان نزدیکی است را در پیش می گیرد و جلوی اولین حجره ی میدان بار می ایستد و بی چَک و چانه همه سیبهای داخل ماشین را به هزار تومان می فروشد. کارگرهای میدان که مشغول ِجعبه زدن سیبها میشوند، اوهم سری به مستراح گوشه میدان بار می زند. خالی کردن سیبها که تمام میشود حجره دار با یک دسته اسکناس ده تومانی به سراغ جوان کت شلواری می آید که در حال مرتب کردن لباس و پاپیون قرمزش است. پاپیون دسته اسکناس را از حجره دار می قاپد و نشمرده داخل جیبش می گذارد و به پشت رول می پرد و گاز را به دل ماشین می بندد. ناله موتور فضای میدان را پر میکند و ماشین بین دود و جیغ چرخها از میدان بارفروشها خارج می شود. پاپیون توی خیابان چرخی می زند و در مقابل اولین گل فروشی که به چشمش می خورد ترمز میکند و بعد از چند دقیقه با دسته گلی خارج میشود. او که انگار تمام اتفاقاتی که در گاراژ قیدار برایش افتاده را فراموش کرده است دسته گل را روی صندلی عقب پلیموث می گذارد و در آینه نگاهی به زلف هایش می اندازد و با دست موهایش را صاف میکند و عینک دودی را روی بینی عقابی اش جابجا و دوباره گاز ماشین را می گیرد و بعد از چند دقیقه جلوی درب  مدرسه دخترانه ای ترمز می زند که هرروز همان موقع ها برای دیدن دختر مورد علاقه اش بالا و پایین می کند، ولی این دفعه با دفعات قبل خیلی فرق دارد، اینبار نه تنها خبری از آن سرو وضع شلخته و لباس های کهنه نیست، بلکه اینبار ادکلن زده و چسان فسان کرده سوار بر ماشینی آمده است که هر جوانی آرزوی داشتن یکی از این مدل ها را دارد. زنگ مدرسه که به صدا درمی آید دخترها دسته دسته از مدرسه خارج می شوند و با پلیموث دونفره کورسی نارنجی رنگی روبرو می شوند که درست سر راه پارک کرده و جوان شیک پوش و پاپیون زده ای داخل آن نشسته و بی توجه به نگاه حسرت آمیز دخترها به درب مدرسه خیره شده است، کسی تا آن لحظه تصورش را هم نمی توانست بکند که آن جوان قرتی پلیموث سوار همان علی دراز است که هرروز برای دید زدن دخترها جلوی مدرسه پرسه می زند و مورد تمسخر آنها قرار می گیرد. پاپیون که از نگاه های ملتمسانه و متلک های دخترها قند در دلش آب شده است پیش خود می گوید: این پیغام پسغام ها اگه واسه کسی آب نداش لااقل واسه من نون داشت.  

  • جوک جوک جوک جوک جوک جوک بیا تو ضرر نمیکنی

    جوک جوک جوک جوک جوک جوک          بیا تو ضرر نمیکنی

    -یه مرغه به اون یکی مرغه میگه: دیدی بدبخت شدم، تو کیف دخترم پرخروس پیدا کردم. دوستش میگه: اینکه چیزی نیست، من تو کیف دخترم تخم مرغ پیدا کردم  .  ترکه رو رو میفرستن لندن تا انگلیسی یاد بگیره . یک سال بعد میرن میبینن جماعت تو لندن دارن ترکی صحبت مکنن. به ترکه میگن خوابیده آب نخور عقلت کم میشه.میگه عقل چیه؟میگن: هیچی بابا آبتو بخور. به ترکه میگن بجه ات را بیشتر دوست داری یا نون بربری را میگه تو را به خدا منو سر دو راهی قرار ندهید. مرد به سرعت به خانه امد و فریاد زد عزیزم ساکتو ببند .من همین الان 10 میلیون دلار برنده شدم . زن : ساکها رو برای ساحل ببندم یا کوه . مرد : مهم نیست فقط ساکتو ببندو از جلو چشام دور شو. ترکه زخم معده میگیره چسب زخم میخوره. ترکه لب دریا همش داد میزد آفرین، ما شالا .... ،ازش میپرسن چه کار میکنی؟ میگه :پسرم یک ساعته رفته زیر آب هنوز بر نگشته ...عجب نفسی داره ها. دوستت دارم قد یه بشکه بنزین، خاطرخواتم قد یه پمپ بنزین، روز تولد تو بهترینم، هدیه بهت میدم یه کارت بنزین. جشنواره فیلمهای افغانستان : 1- یک تکه نان برای 10 نفر (مستند) 2 - دیشب بی بی تو دیدم شاه مقصود (خانوادگی ) 3 - دخترک ناس فروش ( اجتماعی ) 4 - چند میگیری کنده کاری کنی ؟ ( سیاسی ) 5 - ناس ، عشق ، موتور گازی (کمدی) 6 - کابُل بدون توقف (عشقی ) 7 - تا حالا موز خوردی . یه چیزی میخوام بهت بگم روم نمیشه . قول بده ناراحت نشی باشه؟؟میخواستم بهت بگم دوسدوسدوسدو سه لیتر بنزین داری بهم بدی؟؟. یه روز یه اصفهانیه داشته به خودش اب یخ می ریخته. یکی می بیندش و ازش می پرسه چرا همچین می کنی؟ میگه می خوام سرما بخورم. یارو میگه چرا؟ میگه اخه یه پنی سیلین تو خونه دارم داره تاریخ مصرفش میگذره.  ترکه وارد کابین خلبان شد و گفت: زود برو فرانسه. خلبان نگاهی کرد وگفت: ولی تو که اسلحه نداری. ترکه گفت: خاک برسرتون، شما همیشه باید اسلحه بالای سرتون باشه، با زبون خوش نمی‏تونی بری؟ . یه روز 4 تا لر سوار آسانسور میشن هر کاری میکنن آسانسور حرکت نمیکنه .... یه مرده با کت شلوار و سامسونت میاد دکمه آسانسورو میزنه .... راه میفته ... یکی از لرا میگه : به افتخار آی راننده صلوات. اصفهانيه به بچش ميگه برو دو تا نون از خونه همسايه بگير . بچه ميره و برميگرده ميگه نون ندادند.باباهه ميگه : چه همسايه خسيس هست برو از تو يخچال خودمون بيار. مي دوني يه اصفهاني رو چه جوري شکنجه مي دن؟ مي بندنش به تير چراغ برق مي گن کوچه بغلي شام مي دن. جشنواره فيلم اصفهان:1- يک تکه نان براي دو نفر2-تا حالا موز خوردي؟ 3-ده نفر زير يک چتر 4- من جعفر 15 تومان دارم 5- ديشب پيتزا خوردم ايدا. تهرانيه داشت واسه ترکه خالي مي بست مي گه من يه سگ دارم وقتي مياد ...