صبح بخیر
اس ام اس صبح به خير
صبحت بخیر عزیزم ، برات چایی بریزم؟!گولت زدم عزیز جون ، تو که نیستی خونمون!!خوب بیــــــــــد (صبحت بخیر عزیزم) -امیدوارم روزت رو با یه دنیا امید، یه بغل آرزوو یه عالمه انرژی مثبت شروع کنی…صبح نازت بخیر -سلامصبحت زیبا چرا من هر صبح خودم را در آینه تو سبز میبینمو تو خودت را در آینه من آبیبیا برویم باورمان را قدم بزنیمتا شانه های خیابان خیال کنندجنگل و دریا بهم رسیده اند . . . -با احتساب امروز 35 فقط 35 روز از بهار مانده ، پس صبح زیبای بهاریتان بخیر -سلام ای دل نورانی خورشید، ای نگاه آبی آسمان، ای شکوه آفرینش!سلام ای وسیع جاری، ای پهنه نور باران، ای طراوت بی کرانروزت به خیر باد -سلام منبه هر چه وبه هر كــــسی كه با سحرتمام جسم و جان او پر از نماز می شود -من به تو سلام میکنم تو که تک ستاره دمادم غروبیای مهوش غزالها ای ترانه ساز هستیای که جادوی کلماتت قلمها راسرنگون میکند سلام -به تو سلام می کنم کنار تو می نشینمو در خلوت تو شهر بزرگ من بنا می شود . -سلام منبه پیچكی كه صبح دست سبز اوبه سوی آسمان بی كران دراز می شود -سلام منبه آن پرند سپیده وشادمانكه در سپیده با نسیمترانه ساز می شود -سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا برجاستسلام بر روي ماه تو عزيز دل سلام از ماست -سلام به قاصدک های خبر رسان که محکوم به خبرند و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند و سلام به تو که محکوم به دوست داشتنی. -سلام ،ببخشيد ما داشتيم تو کوچه اس ام اس بازي ميکرديميکي از سلاما افتاد تو خونتون ! ميشه پسش بدين !؟؟ما منتظريم ! -سلام بهونه قشنگ من براي زندگيآره بازم منم همون بهونه هميشگيفدايه مهربونيات چه ميکني با سرنوشتدلم برات تنگ شده بود اين نامه و واست نوشت
صبح بخیر عشقم
سلام صبح بخیر امروز
سلام صبح بخیر . با امــروز که سلام و علیک میکنم چشمهام صدای خروس سحری رو می شنوه و گوشهام نور خورشید رو می بینه . تنها تر از همه ی روزهــام .گـاهی مجبور می شم برای اینکه سقوط نکنم با دستهام ازگردنه های زندگی بالا برم و دلمو به هربهـــانه ای ٬ حتی کوچک ترینش خوش کنم . دیـــروزهای سخت وفـــرداهایپراضطراب وترس ازنبود ن ها داره بازم سراغم میاد.سعی میکنم سلام وعلیکمروبا امروز طولانی کنم تا هم خواب از گوشهام بپره و هم چشمهـــام صــداهای روز رو بشنوه . امروز در انتظار بهانه ها،بهانه های زندگیمو صدا می کنم . صبر کن امروز . صبر کن زندگی باید ادامه بدم .. کمی صبر داشته باش بذار باتو هماهنگ بشم ....
فانتزی ژیلا
زیبا بودی،زیباتر از تمام دختران عصر خود<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> باهوش بودی،با رتبه ی یک رقمی به دانشگاه رفتی انتخاب کردی،مردی را که آرزوی بسیاری بود صاحب پسری شدی که به غایت،زیبایی و هوش دو طرف را در خود داشت از کارت چشم پوشیدی تا تربیتش کنی،هدفی والا. و مثل همیشه سربلند بیرون آمدی. آرین 28 ساله است.کارشناس ارشد یکی از بهترین رشته ها از یکی از برترین دانشگاه ها. شغلی بس متفاوت برگزید،جواهرسازی.با پشتوانه ثروت پدر و هوش سرشار مادر. طرحهای تو در دست های او شکل گرفت،هرکدام شایسته ی بهترین تحسین ها.تو در حاشیه و او در متن. امروز آرین موفق است،جوانی شایسته،گنجینه ای بی نظیر.موجب افتخار تو و پدرش. و من می دانم و تو . . . بسیار بی انصاف. او فراموش کرد که چه کسی،نردبان ترقی او بود.از یاد برد که سکوی پرتاب او،مادری است نمونه.وباور کرد که آرین،خود ساخته است. ژیلای عزیز اگر آرین نمی داند که چگونه تو را اسیر دنیای رنگارنگ قرصهای متفاوت کرده،اگر نمی داند با حرف های نسنجیده ی خود چگونه،زنی مثل تو را به زانو در آورده، ملالی نیست . . . تو نیک می دانی که جوان است و خام شایسته ی بخشش محتاج دعای خیر و مهر بی پایان تو . . .