شما احتیاجی به دعا نویس ندارید

  • درمان بیماری ها و همچنین امراض سخت و صعب العلاج..../بیداری در وقت معین/خلاصی از زندان/خواص سوره کهف/

      بیداری در وقت معین هرکس این آیه را بخواند و بخوابد هر ساعتی را که نیت کند٬ بیدار می شود: قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجو لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لا یشرک بعبادة ربّه احدا /خلاصی از زندان  هر کس را اگر به ناحق در زندان کرده باشند این آیات را نوشته و بر بازوی راست خود ببندد و بعد از آن به خواندن آن آیات مداومت کند خلاص شود. فلما دخلوا علی یوسف...تا...انه هو الحکیم العلیم.(سوره یوسف آیات 99 و 100) هرکس 7بار سوره انفال را بخواند، اگر زندانی باشد خلاص شود و اگر بدست ظالم گرفتار است  نجات یابد. /خواص سوره کهف از حضرت امام صادق(ع) منقولست:  هرکس سوره کهف را بنویسد و در شیشه سر تنگ نهد و آنرا در منزل خود نگه دارد از درویشی و وام خلاص شود و او و اهل و عیالش محتاج نشوند و هیچ کس نتواند به او بدی برساند.                                                                                                       منبع: شفاخانه قرآن ادرمان بیماری ها و همچنین امراض سخت و صعب العلاج/ مام رضا (ع) فرمود : هر کس را مرضی سخت و صعب العلاج باشد نام الهی « یا واحد » را هر روز هزار و یک بار گوید و ورد زبانش گرداند از آن مرض شفا پیدا خواهد کرد. ............................................................................................... در مهج الدعوات ٬ سید بن طاووس از سعید بن ابی فتح قمی نقل کرده است که : مرا مرضی عظیم بود که طبیبان از علاج آن عاجز بودند به این دعا ( دعای ذیل ) عمل کرده شفا یافتم . از حضرت امام صادق (ع) روایت است که پیامبر فرمود : هر که را مرضی باشد ٬ بعد از نماز صبح چهل بار بگوید و دست بر آن جا که علت باشد بمالد از آن صحت یابد : بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین حسبنا الله و نعم الوکیل تبارک الله احسن الخالقین و لا حول    و لا قوه الا بالله العلی العظیم                                                                                          خواص الآیات  ابی دجانه - بسم الله الرحمن الرحيم - الحمدلله الذي خلق السموات والارض و جعل الظلمات والنور ثم الذين کفروا بربهم يعدلون هو الذي خلقکم من طين ثم قضي اجلا و اجل مسمي عنده ثم التم تمترون هذا کتاب من محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف رسول الله النبي العربي الهاشمي المکي المدني الامي القرشي الحجازي الابطحي التهامي صاحب التاج و المعراج والبواقي و البراق و القضيب والناقة والحوض والشفاعة والمنر والقبلة والقران الشريعة صاحب قول لا اله الا الله وحده لاشريک له محمد رسول الله الي من طرق الدار من العمار و الزوار الا طارقا يطرق بخير فاما بعد فان لنا ...



  • متد سیلوا چیست ؟

    متد سیلوا شیوه ای است برای ریلاکس و آرمیده ساختن ذهن و بدن و سپس استفاده از فرکانسهای کم بسامد مغز و توانهای نهایی نیمکرة راست برای ایجاد نتایج و موقعیتهای مثبت و مطلوب. در متد سیلوا، نیمکرة راست مغز کلید اصلی است چرا که نیمکرة راست در تماس با شعور حاکم بر عالم(منبع خلق و پدید آورندگی) قرار دارد و بنابراین خلاق و پدیدآورنده است. هرجا که مشکلی وجود داشته باشد، نیمکرة راست راه حل خلق میکند.هرجا عیب و نقصی وجود داشته باشد، نیمکرة راست سلامتی و بی عیبی ایجاد مینماید. هرجا که تضاد و ناهماهنگی وجود داشته باشد، نیمکرة راست هماهنگی و توازن پدید می آورد. اگر متد سیلوا منحصر به ریلاکس ساختن بدن و آرام سازی ذهن بود ما می توانستیم آنرا همان مراقبه بنامیم، اما متد سیلوا چیزی فراتر از مراقبة معمولی، و فعال و پویاست نه نافعال و ایستا. آنچه که در متد سیلوا پس از کشیدن سه نفس عمیق اتفاق می افتد همان حالت بی ذهنی که معمولاً در مراقبة معمولی روی میدهد نیست بلکه بیشتر، حالت ذهن سرشار میباشد.به عبارت بهتر میتوان گفت زمانی که افراد متد سیلوا را مورد استفاده قرار میدهند هر کسی ذهن خودش ر اجهت برانگیختن انرژیهای خلاق خود والایش تحت کنترل قرار میدهد. بنابر آنچه که گفته شد میتوان چنین نتیجه گیری کرد که بین متد سیلوا و مراقبة نافعال و پاسیو معمولی که غالباً در شرق رایج است تفاوتهای اساسی وجود دارد. شاید اصلاح« مراقبة فعال و اکتیو » واژة مناسبی برای متد سیلوا باشد. از آن بهتر، اصطلاح « مراقبة پویا و دینامیک » است چرا که واژة پویا انرژی بیشتری دربر دارد و خلاقیت بیشتری در معنای آن نهفته است. با وجود این، از آنجا که از واژة مراقبه در نظر عموم سابقه ای طولانی از حالت ذهنی ساکن و نافعال وجود دارد، این واژه ممکن است کمی گول زننده باشد- حتی اگر در جلوی آن واژة « پویا و دینامیک » قرار گیرد. شما به تدریج پی خواهید برد که متد سیلوا بر ذهن فعال و خلاق تکیه دارد نه بر حالت « بی ذهنی ». در واقع، زمانی که ما متد سیلوا را بکار میگیریم ذهنمان را تحت کنترل قرار میدهیم و« کنترل ذهن » اصطلاح مناسبی است برای توصیف آنچه که ما در متد سیلوا انجام میدهیم. متد کنترل ذهن سیلوا چیزی فراتر از مراقبة معمولی است. این متد شیوه ای است برای استفاده از ذهن به منظور دسترسی به نهایت شعور و آگاهی.●کاربرد عمده متد سیلوادر اینجا روشی را میخواهم به شما ارائه دهم که شما, در هر مرحله از تمرینات صبحگاهی قرار داشته باشید, میتوانید این روش را جهت استفادة بهینه از متد سیلوا به کار ببرید. این روش عبارت است از استفاده از فرمول اساسی نه در جهت شفابخشی, بلکه ...

  • پرستویی در قفس طلایی(3)

    -اگر قول ندهی به مادرت می گویم.-نه من قول می دهم و نه تو این مسئله را به آنها می گویی.-یا به من قول می د هی و یا اینکه همین الان تلفن می زنم و تمام جریان را از ابتدای ازدواجمان تا کنون برای مادرت توضیح می دهم.مهرداد با عصبانیت از جایش بلند شد ، روبه رویم ایستاد و گفت:اگر این کار را بکنی من تو را می کشم.-اگر این کار را بکنی از تو ممنون خواهم شد . چون باعث می شوی از یک زندگی نکبت بار رهایی پیدا کنم.موهایم را در دست گرفت و گفت:دوست ندارم تو را کتک بزنم.پس کاری نکن مجبور به این کار شوم.-حتی اگر مرا تکه تکه هم بکنی باز هم حرف خود را خواهم زد.-فکر می کنی مادرم حرفهایت را باور خواهید کرد؟او تو را مسخره می کند که چرا نتوانستی مرا به زندگی امیدوار کنی.-اما اگر من شاهدی داشته باشم مادرت حتما باور خواهد کرد.-شاهد؟!چه کسی غیر از من و تو از زندگی ما خبر دارد،دروغ نگو.-بهتر است با یک قول ساده قضیه را تمام کنی.می دانستم مهرداد راهی جز اطاعت کردن ندارد.هر جا مسئله شرکت و منافع آن پیش می آمد مهرداد حاضر بود برای اداره شرکت حتی جانش را هم فدا کند.پس لازم بود با کمی تهدید او را بترسانم.البته به خاطر خودش،اگر مهرداد در این راه قدم بر می داشت جز سیاهی و تباهی چیزی به دست نمی آورد و من فقط این کار را به خاطر خودش انجام می دادم نه مسائل جانبی دیگر.مهرداد مدتی فکر کرد و در آخر گفت:باشد قول می دهم دیگر این کار را نکنم.اما تو هم قول بده به مادر چیزی نگویی.-اگر موهایم را رها کنی حتما قول می دهم.-معذرت می خواهم پرستو آخر تو مرا عصبانی کردی.-فقط به خاطر خودت است مهرداد.مهرداد نگاهی به ساعتش انداخت و گفت:آخ ساعت 10 است باید به شرکت بروم.-حواست کجاست امروز جمعه است.-درست است امروز جمعه است و قرار بود با بچه ها به اسکی برویم.چرا زودتر بیدارم نکردی.-چطور می توانستم بیدارت کنم با آن وضعی که داشتی.-حتما تا کنون بچه ها رفته اند،چقدر بد شد از برنامه عقب افتادم.-نمی خواهی یک روز هم استراحت کنی،به نظر خیلی خسته می آیی،نمی خواهی صبحانه بخوری؟-صبحانه؟آنقدر گرسته هستم که می توانم یک فیل را هم بخورم.بعد هم استراحت می کنم.-تا دست و صورتت را بشویی صبحانه آماده می شود.از اتاق خارج شدم و به آشپزخانه رفتم.وقتی مهرداد وارد شد پشت میز نشست و پرسید:-مگر تو صبحانه نمی خوری؟-نه نمی خواهم.-گرسنه نیستی یا اینکه میل نداری با من صبحانه بخوری؟-نمی توانم صبحانه بخورم.-چرا مریض هستی؟-آقا مهرداد،ماه مبارک رمضان است.-آه یادم رفته بود،پس روزه ای؟چه حوصله ای داری،روزه گرفتن سخت ترین کار است.در این حال صدای زنگ تلفن بلند شد.مهرداد گوشی تلفن را برداشت و مشغول صحبت شد.از طرز حرف زدنش مشخص ...

  • رمان زیر بارون (ادامه ی فصل پنجم)

    16 ماه بعد............ستاره توی اغوشم اروم به خواب رفته بود ... و من محو صورت زیبایش بودم بینی ام را کنار گردنش بردم و نفس عیقی کشیدم، عاشق بوی بچه بودم ..بوی خاصی میداد ...لای گردنش را بوسیدم که باعث شد ناله ای بکند.. اروم اروم تکانش دادم تا خوابش عمیق تر شود....این نوزاد سه ماهه بدجور منو به خودش وابسته کرده بود، سرش و ناز کردم گونه شو بوسیدم ..کیف میکردم وقتی اینجور اروم توی بغلم میخوابید ... قند توی دلم اب میشد. وقتی لپ های تپلی شو میدیدم دلم میخواست محکم توی بغلم فشارش بدم و لپهاشو گاز بگیرم ....مهناز _ چه خبرته !!!! خوردی بچمو .. یکمم واسه منو باباش بذار !!!_ مهناز هیچ وقت فکر نمیکردم یه بچه اینقدر منو به خودش وابسته کنه وقتی سر کارم همش به یادشم و زودی میخوام کارمو تعطیل کنم و بیام ببینمش ....مهناز _ وقتی بچه منو اینجوری میخوای دیگه فکر کن واسه بچه خودت چکار میکنی..._ اره حالا تو شوهرش واسه من پیدا کن تا به بچه برسه ...مهناز _ راستش بخوای یکی هستش ..واقعا مرد خوبیه ... با شخصیته با غیرته ..کارو بارشم بد نیست ..._ زهر مار ... تو که میدونی من دیگه عمرا ازدواج کنم..مهناز_ جون من گوش بده .. سپهر خیلی ازش تعریف میکنه ..._ میدونم تا تعریف نکنی خفه خونی نمیگیری....بنال ببینم کیه ؟!!مهناز _ قدبلند .. درشت هیکل ... مو فرفری ... سیبیل هم داره ... فقط یه خورده به سرو وضعش نمیرسه ...ولی میدونم تو اینو میتونی عوض کنی .. مرد خانواده دوست و با غیرتیه...فقط یه عیب کوچیک داره اونم اینه که!!!!خنده ای کرد وو گفت:تومحل با لباس خونی و ساطور میگرده ....کوسنی به سمتش برت کردم ..._ زهر مار اکبر اقا قصاب و میگی !!!مهناز _ خوب گفتی .... بهتر از اکبر اقا گیرت نمیاد ... بذار ما هم یه کار خیر بکنیم ودست شما دوتا کلاغ عاشق و تو دست هم بذاریم..._ ایییییییییییی ......بمیری با این شوهر پیدا کردنت ... من که زن همچین ادمی بشم.. سکته میکنم ار ترس!!! ... هی میگم الان سر منو با ساطورش میزنه ؟؟ یا پنج دقیقه دیگه...برووو بابا نخواستیم ... به توام میگن دوست ...یکی و برام پیدا کن که لااقل برو رویی داشته باشه مهربون باشه ... خر هم باشه دیگه بهتر ....پول هم نداشت ..نداشت مهم نی!!! خودم خرجشو میدم ...مهناز _ اهان.... پیدا کردم... یه پسره هست من تو کوچه زیاد میبینمش قیافه خوبی داره خوش قدو بالا هم هست فقط یه مشکلی داره اینه که معتاده ازاونهایی که چند صباح دیگه تو جوب پیداش میکنن ... اگه تو زیر پرو بالشو بگیری اونم دیگه واسه پول مواد مشکلی نداره .. دیگه تو جوب هم پیداش نمیکنن.. تو حونه تو پیداش میکنن !!! ثواب هم داره ...._ اهان گل گفتی!! شوهر پیدا کردنت تو حلقم!!!... خوبه همینو بگو بیاد ..مهناز _ پس حله دیگه ... بگم بیاد ...._ دارم میگم بگو بیاد دیگه... ...