شعر در وصف دوستی از بزرگان
جملات و اشعار بزرگان در مورد دوست و دوستي به ترتيب حروف الفبا
آ «آری آغاز دوست داشتن است// گرچه پایان راه ناپیداست// من به پایان دگر نیندیشم// که همین دوست داشتن زیباست» فروغ فرخزاد«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» حافظ«آنان که دوستی و محبت را بهزندگی خود راه نمیدهند،بهآن ماند که طلوع خورشید را مانع شوند.» سیسرو«آنچه مردم، دوستی میخوانند چیزی غیر از نفع شخصی نیست، دوستی خودپرستی انسان است که میخواهد از دیگران به عنوان دوستی متمتع گردد.» فرانسوا لارشفوکو«آن کس که در هرجا دوستانی دارد، همه جا را دوستداشتنی مییابد.» ضربالمثل چینی الف «از بس که مهر دوست به دل جا گرفته است// جایی برای کینهٔ دشمن نمانده است» اظهری کرمانی«از جان طمعبریدن آسان بود ولیکن// از دوستان جانی مشکل توان بریدن» حافظ«از جهان گرچه بوستان خوشتر// بوستان هم به دوستان خوشتر» مکتبی شیرازی«از خویشاوندان بهراحتی میتوان برید، اما رشته دوستی را هرگز.» سیسرو«از سلامتی خود مواظبت میکنیم، برای روز مبادا پول ذخیره میکنیم، سقف خانه را تعمیر میکنیم و لباس کافی میپوشیم، ولی کیست که در بند آن باشد که بهترین دارایی یعنی دوست را به صورتی عاقلانه برای خود فراهم کند؟» رالف والدو امرسن
سخناني از بزرگان شعر و موسيقي در وصف استاد پرويز ياحقي
سخناني از بزرگان شعر و موسيقي در وصف استاد پرويز ياحقي رحیم معینی کرمانشاهی، ترانه سرا گفت : مرگ یاحقی ضایعه ای جبران ناپذیر برای هنر موسیقی ایرانی است و من نمی دانم با چه زبان و احساسی راجع به پرویز صحبت کنم . 50 سال همنشینی ، همراهی و هم گامی با دوست بزرگوارم پرویز زمان کمی نیست که بتوان در یک جمله تعریف کرد. یاحقی با همه قدرت وشهرتی که داشت بسیار غریب ماند و غریب رفت و تنها چیزی که برای او ماند و تا آخرین لحظات زندگی او را همراهی کرد سازش بود و این در حالی است که هنرمندان تمام روح شان را برای اعتبار هنری این مملکت خرج می کنند و متاسفم که پرویز در نهایت تنهایی وغربت رفت، بنابراین گمان می کنم باید به ساز و آرشه این هنرمند تسلیت گفت. اما امروز که پرویز به زیر خاک می رود زندگی تازه او شروع می شود. استاد فرهنگ شریف، نوازنده تار، به دوستی دیرینه خود با پرویز یاحقی اشاره کرد و گفت: من آنقدر منقلب هستم که واقعا نمی توانم حرفی بزنم ؛ مرگ یاحقی را باور نمی کنم ؛ من پرویز را از دوران نوجوانی می شناختم هنرمندی که هنر در ذاتش بود، متاسفانه و یا خوشبختانه باید بگویم که یاحقی بی جانشین خواهد بود و دومی نخواهد داشت. گفت: بیش از 100 ساعت آثار «پرویز یاحقی» شامل اجراهای ایشان با من و تكنوازیهای خودش بعد از انقلاب منتشر نشده است. این آثار را كه تماما بر اساس بدیهه نوازی است در طول مدت 26 - 25 سال ضبط كردهایم كه در طی این سالها هنوز منتشر نشدهاند. این آلبومها شامل دو نوازیهای من و «یاحقی» و تكنوازیهای این هنرمند است. موقعیت برای انتشار پیش نیامد و مرحوم «یاحقی» نیز خود رغبتی برای منتشر شدن این آثار نداشتند. اما من در حال حاضر پیشنهاداتی برای انتشار این آلبومها دادهام. یا حقی سبك خاص خودش را داشت و عده زیادی از نوازندهها پیرو سبك او بودند. همچنین این هنرمند از نظر تكنوازی و آهنگسازی در سطح بالایی قرار داشت. استاد همایون خرم آهنگساز گفت:پرویز همانطور که ساده و راحت ساز می زد راحت هم این دنیا راترک کرد ؛ یاحقی سال های سال خودش را در انزوا قرار داده بود و تنها برای دل خودش ساز می زد و من خیلی متاسفم که هنرمندی چون او در چهار دیواری زندگی روزمره حبس شده بود . تمام آهنگ ها و قطعات موسیقی به نوعی عصاره وجود هنرمندانی است که بدون هیچ چشم داشت و توقع مالی تمام وجود شان را در اختیار هنر گذاشته اند و در دوره های مختلف نقش خاطره می زدند که به عنوان نمونه می توان به برنامه گلها و همچنین تک نوازی پرویز یاحقی اشاره کرد. در سال های گذشته به مدت 25 سال، بخش تکنوازی موسیقی رادیو به دست چهار نفر بود، پرویز یاحقی، حبیب الله بدیعی، علی تجویدی ...
شعـــــــر در وصف خــــــــــــدا
پیش از اینها فکر می کردم خدا خانه ای دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس خشتی از طلاپایه های برجش از عاج وبلور بر سر تختی نشسته با غرورماه برق کوچکی از تاج او هر ستاره، پولکی از تاج اواطلس پیراهن او، آسمان نقش روی دامن او، کهکشانرعد وبرق شب، طنین خنده اش سیل وطوفان، نعره توفنده اشدکمه ی پیراهن او، آفتاب برق تیغ خنجر او ماهتابهیچ کس از جای او آگاه نیست هیچ کس را در حضورش راه نیستپیش از اینها خاطرم دلگیر بود از خدا در ذهنم این تصویر بودآن خدا بی رحم بود و خشمگین خانه اش در آسمان،دور از زمینبود، اما در میان ما نبود مهربان وساده و زیبا نبوددر دل او دوستی جایی نداشت مهربانی هیچ معنایی نداشتهر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا از زمین، از آسمان، از ابرهازود می گفتند : این کار خداست پرس وجو در کار او کاری خطاستهرچه می پرسی، جوابش آتش است آب اگر خوردی، عذابش آتش استتا ببندی چشم، کورت می کند تا شدی نزدیک، دورت می کندکج گشودی دست، سنگت می کند کج نهادی پای، لنگت می کندبا همین قصه، دلم مشغول بود خوابهایم، خواب دیو وغول بودخواب می دیدم که غرق آتشم در دهان اژدهای سرکشمدر دهان اژدهای خشمگین بر سرم باران گرز آتشینمحو می شد نعره هایم، بی صدا در طنین خنده ی خشم خدا ...نیت من، در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خداهر چه می کردم،همه از ترس بود مثل از بر کردن یک درس بودمثل تمرین حساب وهندسه مثل تنبیه مدیر مدرسهتلخ، مثل خنده ای بی حوصله سخت، مثل حل صدها مسئلهمثل تکلیف ریاضی سخت بود مثل صرف فعل ماضی سخت بودتا که یک شب دست در دست پدر راه افتادم به قصد یک سفردر میان راه، در یک روستا خانه ای دیدم، خوب وآشنازود پرسیدم : پدر، اینجا کجاست؟ گفت، اینجا خانه ی خوب خداست!گفت : اینجا می شود یک لحضه ماند گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواندبا وضویی، دست و رویی تازه کرد با دل خود، گفتگویی تازه کردگفتمش، پس آن خدای خشمگین خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟گفت : آری، خانه او بی ریاست فرشهایش از گلیم و بوریاستمهربان وساده و بی کینه است مثل نوری در دل آیینه استعادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشانش روشنیخشم، نامی از نشانی های اوست حالتی از مهربانی های اوستقهر او از آشتی، شیرین ...
شعر : در وصف خدا 234
بازخوانی از ۱۱/۰۸/۱۳۸۹ شعری در وصف خدا اثری از : زنده یاد قیصر امین پور پیش از اینها فكر می كردم خدا خانه ای دارد كنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس خشتی از طلا پایه های برجش از عاج وبلور بر سر تختی نشسته با غرور ماه برق كوچكی از تاج او هر ستاره، پولكی از تاج او اطلس پیراهن او، آسمان نقش روی دامن او، كهكشان رعد وبرق شب، طنین خنده اش سیل وطوفان، نعره توفنده اش دكمه ی پیراهن او، آفتا ب برق تیغ خنجر او ماهتاب هیچ كس از جای او آگاه نیست هیچ كس را در حضورش راه نیست پیش از اینها خاطرم دلگیر بود از خدا در ذهنم این تصویر بود آن خدا بی رحم بود و خشمگین خانه اش در آسمان،دور از زمین بود، اما در میان ما نبود مهربان وساده و زیبا نبود در دل او دوستی جایی نداشت مهربانی هیچ معنایی نداشت هر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا از زمین، از آسمان، از ابرها زود می گفتند : این كار خداست پرس وجو از كار او كاری خداست هرچه می پرسی، جوابش آتش است آب اگر خوردی، عذابش آتش است تا ببندی چشم، كورت می كند تا شدی نزدیك، دورت می كند كج گشودی دست، سنگت می كند كج نهادی پای، لنگت می كند با همین قصه، دلم مشغول بود خوابهایم، خواب دیو وغول بود خواب می دیدم كه غرق آتشم در دهان اژدهای سركشم در دهان اژدهای خشمگین بر سرم باران گرز آتشین محو می شد نعره هایم، بی صدا در طنین خنده ی خشم خدا ... نیت من، در نماز و در دعا ترس بود و وحشت از خشم خدا هر چه می كردم، همه از ترس بود مثل از بر كردن یك درس بود مثل تمرین حساب وهندسه مثل تنبیه مدیر مدرسه تلخ، مثل خنده ای بی حوصله سخت، مثل حل صدها مسئله مثل تكلیف ریاضی سخت بود مثل صرف فعل ماضی سخت بود ... تا كه یك شب دست در دست پدر راه افتادم به قصد یك سفر در میان راه، در یك روستا خانه ای دیدم، خوب وآشنا زود پرسیدم : پدر، اینجا كجاست ؟ گفت، اینجا خانه ی خوب خداست! گفت : اینجا می شود یك لحظه ماند گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند با وضویی، دست و رویی تازه كرد با دل خود، گفتگویی تازه كرد گفتمش، پس آن خدای خشمگین خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟ گفت : آری، خانه او بی ریاست فرشهایش از گلیم و بوریاست مهربان وساده و بی كینه است مثل نوری در دل آیینه است عادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشانش روشنی خشم، نامی از نشانی های اوست حالتی از مهربانی ...
جملات زیبا از بزرگان درباره دوست و دوستی
«آنچه مردم، دوستی میخوانند چیزی غیر از نفع شخصی نیست، دوستی خودپرستی انسان است که میخواهد از دیگران به عنودوستی متمتع گردد.» فرانسوا لارشفوکو «آن کس که در هرجا دوستانی دارد، همه جا را دوستداشتنی مییابد.» ضربالمثل چینی«از بس که مهر دوست به دل جا گرفته است// جایی برای کینهٔ دشمن نمانده است» اظهری کرمانی«از سلامتی خود مواظبت میکنیم، برای روز مبادا پول ذخیره میکنیم، سقف خانه را تعمیر میکنیم و لباس کافی میپوشیم، ولی کیست که در بند آن باشد که بهترین دارایی یعنی دوست را به صورتی عاقلانه برای خود فراهم کند؟» امرسون«اگر دوست تو مرتکب خطایی شد از دوستی او صرفنظر مکن زیرا که انسان در معرض خطا است، تا میتوانی دوست برای خودت آماده کن نه از برای مالت.» فیثاغورس«اگر هر کس همه کس را دوست میداشت همه کس صاحب دنیا میشد.» فردریش شیلر«این دغل دوستان که میبینی// مگسانند دور شیرینی» سعدی«با چه کسانی دوست و رفیق میباشی تا بگویم چگونه آدمی هستی.» امرسون«بگذار که دوستی کم کم به اوج خود برسد، اگر این رسیدن برقآسا باشد ناگهان از نفس میافتد و متوقف میشود.» ولتر«بود آینه دوست را مرد دوست// نماید بدو هرچه زشت و نکوست» اسدی«بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای آنها باز است.» ویکتور هوگو«بهترین و حقیقیترین دوستانم از تهی دستانند، توانگران از دوستی چیزی نمیدانند.» آمادیوس موتزارت«به دوستی که بعد از عشق بین دو نفر حکمفرما میشود باید عقیده داشت.» الکساندر دوما«بی دوست زندگانی ذوقی چنان ندارد.» سعدی«پرسیدم دوست بهتر است یا برادر؟ گفت: دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب میکند.» ناشناس«تا انسان دوست نداشته باشد نمیفهمد.» لامارتین«تو اول بگو با کیان دوستی// پس آنگه بگویم که تو کیستی» ضربالمثل فارسی«چنانچه شفای بدن با دارو میسر باشد، نشاط و بقای نفس نیز با دوستان بود، پس زیاد گردانید دوستان خود را.» ناشناس«درضمیر ما نمیگنجد به غیر دوست کس// هر دو عالم دشمن ما باد و ما را دوست بس» اوحدی«دریغ و درد که تا این زمان ندانستم// که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق» حافظ«دوست همه کس دوست هیچکس نیست.» ارسطو«داشتن یک دوست حقیقی از همه چیز گرانبهاتر است و کمتر کسی هم در صدد به دست آوردنش میباشد.» فرانسوا لارشفوکو«در انتخاب دوست شتاب مورز و به تعجیل از آنان روی مگردان.» سولون«دل دوستان آزردن، مراد دشمنان برآوردن است.» سعدی«دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف// لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است» سعدی«دو دوست قدر شناسند حق صحبت را// که مدتی ببریدند و باز پیوستند» سعدی«دوست ...
چندین سخن فلسفی اموزنده زیبا
پرنده مهاجری که مقصودش کو چ است به ویرانی لانه اش فکر نمی کندنتیجه زندگی چیزهایی نیست که جمع می کنیم بلکه قلبهای است که جذب می کنیم درصد کمی از ادم ها نود سال زندگی می کنند مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنندهیچ انسانی دوست نداره بمیره اما همه ارزو میکنن برن بهشت اما یادمون میره برای رفتن به بهشت اول باید مرد دهانتان را به اندازه ای باز کنیدکه حرف در دهانتان نگذارنداز تقدیر سرنوشت غمگین مباش چه بسا سگ هایی برروی اجساد شیرها رقصیدند شادی کردند و خود را بزرگ بنداشتند ولی نمی دانستند شیر شیر می ماند و سگ سگ زمانیکه خاطره هایت از امید هایت قوی تر شدند بدان که دوران بیریت اغاز شده......
حکایت های پند اموز
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند خواهم داد که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم اینکه در بهترین بسترو رخت خواب جهان بخوابی !! سوم اینکه در بهترین کاخ ها و خانه های جهان زندگی کنی !!! پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟لقمان جواب داد : اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای بگیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست...کافیست کمی فکر کنیم
اشعار و جملات بسیار زیبا به همراه تصویر
بررسی شعر «دوست» از سهراب سپهری
بررسی شعر «دوست» از سهراب سپهری محمدرضا نوشمند I should be glad of another death T.S. Eliot دوست بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت ولحن آب و زمین را چه خوب می فهمید. صداش به شکل حُزن پریشان واقعیت بود. و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد. و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند. به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد. و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود. و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر می شد. همیشه کودکی باد را صدا می کرد. همیشه رشته ی صحبت را به چفت آب گره می زد. برای ما، یک شب سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم. و بارها دیدیم که با چقدر سبد برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت. ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند و رفت تا لب هیچ و پشت حوصله ی نورها دراز کشید و هیچ فکر نکرد که ما میان پریشانی تلفظ درها برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم. مشهور است که شعر «دوست» را سهراب پس از درگذشت «فروغ فرخزاد» نوشت، و تا نباشد چیزکی، منتقد نگوید چیزها! ولی من نمی خواهم این شعر را با تکرار نام فروغ و محدود کردن نام دوست با نام او بررسی کنم. حتی مایل نیستم به داستانی بپردازم که «الیوت» در شعرش آورده است تا به جمله ای برسد که سهراب شعرش را با آن آغاز می کند. یک شعر را از چندین زاویه می شود دید و بررسی کرد، امّا گاهی شعر طوری صمیمانه حرف می زند که خوب نیست آدم خیلی رسمی به حرفهایش گوش بدهد. در مجلس ختم و عزای یک دوست کسی برای عزاداری که با ناله و شیون از خوبی های دوستِ از دست رفته حرف می زند و آه می کشد، «احسَنت» «احسَنت» نمی گوید. که یعنی «بله، در وصفِ دوست عجب تلمیح زیبا و بجایی در اینجا آورده ای!» اگر شنونده به همان حسّی رسیده باشد که باعث شده آن شخص با چنین زبانی سوگواری کند، او هم کنترل احساسش را از دست می دهد و بی ریا ناله و زاری می کند. دلم نمی خواهد در بررسی این شعر، معناگریز و بی احساس باشم. بیش تر دلم می خواهد خواننده ی این متن به حسّ و دردی برسد که سهراب را وادار به نوشتن این سوگنامه کرد. با فهمیدن حرفهای سهراب، شاید بشود تا حدودی به عمق اندوهش در فقدان دوست پی برد و با او در غم از دست دادنش همدردی کرد. سهراب در ابتدای شعرش جمله ای را از «الیوت» نقل می کند که حالتی شرطی دارد و حاکی از وضعیتی است که امکان پذیر نیست، ولی گوینده به این فکر می کند که خیلی خوشحال می شداگر چنین چیزی ممکن می بود. معنای جمله ی الیوت این است: «از مرگی دیگر خوشحال خواهم شد (اگر بشود).» بدون رجوع ...
« سخنی با دوستان »
بازدید کننده گرامی : از حضور گرم و صمیمی شما در این وبلاگ بی نهایت سپاسگزارم و لحظات خوبی را برای شما همراهان عزیز آرزومندم . تمامی اشعار این وبلاگ متعلق به شما عزیزان می باشد و در صورت تمایل، کپی اشعار بلامانع می باشد . لطفاً در طرح معنوی و خدا پسندانه صلوات برای تعجیل در ظهور آقا امام زمان (عج) شرکت کنید و با نظرات و پیشنهادات سازنده خود بنده را در افزایش سطح کیفی مطالب یاری رسانید . اسمان فرصت خوبیست اگر پر بکشیم به افق های دل انگیز خدا سر بکشیم