شعر در مورد عدالت
عدالت
سلام دوستان ، حالتون چطوره ؟ آقا ما از بس که آپمون دیر شده دیگه رومون نمیشه تو روتون نیگا کنیم ! شرمنده ، از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون ما هنوز ادامه ی تقسیم سن رو نگفتیم ! یعنی حسش نبود و هر چی نشستیم حسش نیومد ، البته از اون به بعد شعرای زیادی گفتیم اما ادامه ی اونو نه ! هرچی هم طولش دادیم که ادامه ی اونو کار کنیم نشد ! دیدیم وقت تلف کردنه ! گفتیم چه کاریه ؟ ، حالا یه شعر دیگه می ذاریم ادامه ی این شعر طلبشون ! پس خواهش می کنم در مورد ادامه ی شعر قبلی سؤال نفرمائید تا بیش از این شرمنده نشم ، با عرض معذرت البته :) عدالتسه تا طفل نوباوه ی ساده دلبرفتند در نزد ملّا خجل یکی گفت زآنها : " که ای هوشیار فتاده ست ما را گره توی کار بیا و بزرگی کن و حل نماو این دَه عدد گردو را بین ماز روی عدالت تو تقسیم کن نه بشکن نه بردار و نه نیم کنفقط با عدالت قضاوت نماشما داوری ، خوب دقت نما " !به آن بچه ها گفت ملّا چنین :" تو ای جان ، تو ای گل ، تو ای مه جبین یکی عدل دارم زمینی بُوَدیکی آسمانی نی نی نی بُوَد !!!کنون آسمانی عدالت کنم ؟و یا نه ، زمینی قضاوت کنم " ؟!پس از اندکی مشورت کودکان بگفتند : " بهتر بُوَد آسمان !یقین گر عدالت زمینی بُوَد نباشد همی اصل و چینی بُوَد !چو عدل آسمانی ست هر آینه !ز عدل زمینیّ تو هست به " !سخن چون بدینجا رسید عاقبت بکرد آن سه را زود ملّا به خطبه آن بچه ی اوّلی هشت عددبه آن دوّمی هم دو تا داد و زد _به آن سوّمین بچه ی مُردنیشرقّسی ایشان سه پس گردنی !!و گفتا : " که در آسمانها چنین عدالت رعایت شود نازنین " !بخاراند ملّا سپس ریش را بگفتا : " خدا نعمت خویش را _همین گونه قسمت کند ای پسریکی را دهد روزی از حد به در !یکی را فقط قدر خوردن دهدبه قدری که از بند مُردن رهد یکی را در این روزگار دَنینباشد عطا غیرِ پس گردنی " !کتک خورده از گریه باز ایستادبگفتا : " که بوده تو را اوستاد ؟تو که این قیاس کذایی کنی تو را چه که کار خدایی کنی ؟کجا می توانی بفهمی خدا چه اندازه رحم آیدش بنده را ؟اگر داد بر داده اش دلخوشیم اگر هم که نه منّتش می کشیم" خدا گر ز حکمت ببندد دریز رحمت گشاید در دیگری "" تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی "" خدا را بر آن بنده بخشایش است که خَلق از وجودش در آسایش است "" نیارزد عسل جان من زخم نیشقناعت نکوتر به دوشاب خویش "" خداوند از آن بنده خُرسند نیست که راضی به قِسم خداوند نیست "چنین گفت ملّا به او : " ای کچلز خود مایه بِل نی ز شیخ اجل !کتک خورده ای شعر قی می کنی ؟!همه ش شعر سعدی ok میکنی ؟! نکو گفته سعدی بر او آفرین بر او و چنین سعدی یی آفرینولی راست می گویی ای هوشیاربرو دوستان خودت را بیاربه هر یک سه گردو دهم ...
سخنان بزرگان در مورد عدالت
سخنان بزرگان در مورد عدالت § دانش بايد توهم هاي متافيزيكي، پيشداوري ها و خرافه ها را پشت سر بگذارد، اما مفهوم عقلانيت (يعني حقيقت، آزادي و عدالت) را به عنوان سنت از نسلي به نسلي منتقل كند.((فرويد)) § عدالت از لوازم تمدن است، يعني اين ضمانت كه نظام حقوقي استقرار يافته، از اين پس به سود فرد شكسته نشود.((فرويد)) § از قمار دوري كن؛ زيرا قمار بازي كار شيطان، كودك حرص و آز، برادر بي عدالتي و بالاخره پدر فرومايگي است.((جورج واشنگتن)) § كسي كه قدرت را با پول بخرد، عدالت را هم به پول مي فروشد.((مثل انگليسي)) § در دنيا لذتي كه با لذت مطالعه برابري كند، وجود ندارد.((لئو نيكولايويچ تولستوي)) § مرد عاقل همواره نه نكته را در نظر دارد : روشن ديدن، خوب گوش دادن، مهربان سخن گفتن، آداب داشتن، راستگو بودن، انجام وظيفه كردن، پرسيدن هنگام ترديد ، خود را از خشم دور نگاه داشتن و در عين موفقيت، عادل و منصف بودن.((كنفوسيوس)) § عدالت، مجموعه وظايف اخلاقي است.((مثل آمريكايي)) § وجدان محكمه اي است كه در آن احتياجي به وكيل دادگستري نيست.((مثل انگليسي)) § خردمندي كه بخشنده و دانشور و دادگر و نجيب باشد، هرگز بدخو نمي شود.((بزرگمهر))
حدیث مرگ در شعر
هالههای یأس و نومیدی، ابرهای غم و اندوه گاهی فضای بدبینی و بیمارگونهای را در شعر شاعران به وجود آورده است. که شاعر تأثیر فضای خاصی به حدیث مرگ پرداخته و از مرگ، زوال، گور... سخن به میان آورده است. گرچه بحث پیرامون مرگ و زندگی کاری است دشوار که از دیر زمان فیلسوفان به آن پرداختهاند. و شاید این مفکوره که انسانها روزی خواهند مرد، قبل از همه چیز انسانها را متوجه میرا بودنش کرده که انسان موجودی است میرا که روزی خواهد مرد. اما این اطفال خردسال هستند که فکر میکنند که نمیمیرند و آنچه اتفاق میافتد فقط برای بزرگترها و بزرگسالان است. شاید کسی بگوید که بهتر است از عشق و زندگی سخن بگوییم، چون سخن گفتن در باره مرگ چیزی هولناک و ترس آور است، ممکن شگفتانگیزتر از این نباشد که چیزهایی در باره مرگ بنویسیم و گاهی هم مقوله مرگ و مرگ اندیشی سبب شده است که شاعری به وضوح بگوید که: «مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد» اما اندیشیدن در باره مرگ و آگاهی بر قطعیت مرگ که انسان یک موجود میرا است، این اندیشه مفهوم زندگی را برای ما روشن میکند و پیوند میان مرگ و زندگی را برای ما قابل درک میسازد و ما را به مفهوم چگونه زیستن رهنمایی میکند. بنا به گفته «فرناندو سوتر» مولف کتاب «پرسشهای زندگی» انسان ممکن است که بداند که مردن چیست؟ اما مشکل است که بداند که «مرگ» چیست؟ چون زندهها هیچ تجربهای از مرگ ندارند که آن تجربه را برای دیگران تعریف کنند و یا بر اساس آن تجربه حدود و سغور مرگ را تعیین کنند. اما آنچه از کتب و متون کهن ملتها بر میآید این است که آنان در باره مرگ افسانهها، قصههای فراوانی ساختهاند که قدیمترین افسانه موجود در مورد مرگ، حماسه گیگمش است که در حدود 2700 سال قبل از میلاد در سومر تدوین شده است. و برای ما مهمترین و بدیهیترین تجربه از مرگ، مرگ عزیزان و دوستان است که وقتی دوستان و نزدیکان ما میمیرند، زیرا به قول اندیشمندی، انسانها آنقدر جوان نیستند که نمیراند. از مفهوم فوق چنین بر میآید که انسانها به خاطر این میمیرند که موجود «میرا» هستند و مرگ در دو قدمیشان در کمین است، به قول فردوسی مرگ نه پیر میشناسد و نه طفل و جوان: دم مرگ چون آتش هولناکندارد زبرنا و فر توت باکدر این جای رفتن نه جای درنگ بر اسپ فنا گر کشد مرگ تنگچنان دان که داد است و بیداد نیستچو داد آمدش جای فریاد نیستجوانی و پیری به نزدیک مرگیکی دان، چو ایدر بدن نیست برگفردوسی مرگ را عدالت و داد الهی میداند و به این باور است در مسأله مرگ که داد یزدان است نباید جای فریاد و آه و ناله باشد. از این دیدگاه مرگ واقعیت مطلق است و تصوری که شاعر ...
کجاهست آن مدد کاری که باشد بهتر از مرکب؟!(شعری در مورد اقدام نمادین مردم بامیان افغانستان)
مردم زجر دیده ی بامیان وقتی از بی توجهی مطلق دولت نسبت به آن ولایت به ستوه آمدند بارها اعتراضات هنری و نمادینی را به وجود آوردند که در رسانه ها نیزانعکاس پیدا کرد اما بازهم دولت از خر شیطان پایین نیامد و به ولایت بامیان توجهی نکرد. دریک اقدام نمادین دیگر که در روزهای تعویض سال جدید بود عده ی از مردم بامیان از مرکبها به جای مسئولین تشکر کردند که با کمال وفاداری و صداقت مشکلات مردم را در حد توان خود برطرف می نمایند. شاعر نامدار کشور؛ قنبر علی تابش این جریان هنری را هنری تر نموده درقالب شعر حکایت نموده اند که شیرینی و لطافتش صد چندان شده است. اشعار ایشان را می توانید در اینمنبع بخوانید.
دیدگاه امام علی(ع) در مورد عدالت
بسمه تعالي ديدگاه امام علي(ع)درباره عدالت در حكومت اسلامي دكتر محمد مولايي1 چکيده موضوع عدل و عدالت يکي از مباحث مهم دين مقدس اسلام است و مهمترين منبع آن قرآن، سنت است. در ميان فرقه هاي مختلف اسلامي شيعيان عدل (الهي) و امامت را جزء اصول دين خود مي دانند. مظهر عدل و عدالتخواهي علي (ع) اولين امام آنها مي باشد. امام علي (ع) عدالت را يک تکليف و وظيفه الهي بلکه يک ناموس الهي مي داند. نهج البلاغه اثر جاويدان امام علي (ع) است که در آن عدالت اجتماعي به صورت يک فلسفه و يا نظريه اجتماعي، سياسي و اقتصادي مورد توجه قرار گرفته است. در اين تحقيق ديدگاه امام علي(ع) درباره معني و مفهوم عدل و عدالت،مزاياي آن و راهكارهاي رسيدن به عدالت اقتصادي در يك حكومت اسلامي مورد مطالعه قرار مي گيرد.شكي نيست كه يكي از مظاهر توسعه يافتگي برخوداري عامه مردم از رفاه نسبي اقتصادي مي باشد و تحقق چنين امري از ديدگاه اسلام در احقاق حقوق مشروع هر فرد در جامعه توسط حاكمان عادل، متقي و ساده زيست ميسر مي باشد و اين همان اصولي است كه امام علي(ع) بدان توجه و تاكيد داشته است. واژگان كليدي:امام علي(ع)-عدالت-عدالت اقتصادي-حكومت اسلامي 1-مقدمه عدالت در لغت به معناي برابر سازي و توازن است و در مفهوم اجتماعي، هرگاه حق هر صاحب حقي به او داده شود مي گويند عدالت رعايت شده است.بنابراين عدالت اقتصادي-كه يكي از مظاهر عدالت اجتماعي است- به معناي رعايت استحقاق ها و دادن حقوق اقتصادي افراد است. تعريف مذكور از عدالت اقتصادي ما را به اين نكته رهنمون مي سازد كه برابري در حقوق و امكانات و بر قراري تعادل در جامعه ،هميشه همراه با عدالت نيست و هر گونه برابري و تعادل بدون رعايت حقوق صاحبان حق، نوعي بي عدالتي به حساب مي آيد.بنابراين عدالت اقتصادي چيزي غير از تعادل اقتصادي است و دليل ناكام ماندن بسياري از تئوري هاي اقتصادي در جهت تامين عدالت اقتصادي،برابر دانستن مفهوم عدالت و تعادل بوده است،در صورتي كه بسياري از تعادل هاي اقتصادي موجب بروز شكاف طبقاتي و محروم شدن عده اي از حقوق خودشان گرديده است.براي نمونه تاكيد اقتصاددانان بر تعادل عرضه و تقاضا و مكانيزم بازار را مي توان مطرح كرد: اگر دخالت دولت و حاميان اجراي عدالت نباشد مكانيزم هاي موجود، تعادل در عرضه و تقاضا رابوجود مي آورند،ولي اين تعادل به بهاي خارج شدن عرضه كنندگاني است كه ياراي رقابت با غول هاي اقتصادي را ندارند يا موجب خارج ساختن نيازمنداني است كه از صف متقاضيان به دليل فقر و محروميت ...
شعری زیبا در رثای شهید عبد الخالق هزاره
شهید آزاده عبد الخالق هزاره از افتخارات ملی افغانستان و مایه عزت و شرف و افتخار جوانان افغانستان است. شعر بسیار زیبا در رثای شهید عبدالخالق که نسبتا ساده و نزدیک به لهجه هزارگی است تقدیم تان می گردد: ز حسرت نیست تنها مادرت در آتش سوزان تمام ملتت خالق بود بر مرگ تو گریان به نوک برچه ها بالا نمودند خیل جلادان ولی قامت نکردی خم به پیش چشم نامردان چه غم داری اگر کردند بر دار ستم بالا ز خون تو شود فردا هزاران موجه طوفان هر آنکس با فریبش خوان ملت را به یغما برد بساط هستی اش چیدی تو ای آزاده دوران زدی آتش به جان قاتل این خلق بی یاور که با دون فطرتان سازش نباشد خصلت شیران لباس سرخ آزادی به تن کردی مبارک باد چه مردانه نمودی رخنه در زولانه و زندان منبع: وبلاگ نوشتن برچسبها: شهید عبد الخالق هزاره، شعری زیبا در رثای شهید عبد الخالق هزاره، شعر سوزناک برای شهید راه آزادی و عدالت عبد الخالق هزاره
آشنایی با نزار قبانی در مورد زنان
شاعر عرب زبان در 21 مارس سال 1922 در دمشق بدنیا آمد.در 21 سالگی نخستین کتاب خود بنام"آن زن سبزه بمن گفت..."را منتشر کرد که چاپ این کتاب در سوریه غوغایی به پا کرد.بسیاری او و شعرهایش را تکفیر کردند و از همان هنگام لقب شاعر زن یا شاعر طبقه ی مخملی را به او نسبت دادند. قبانی دلسرد نشد و ار آن پس کتابهایی مثل سامبا،عشق من،نقاشی با کلمات،با تو پیمان بسته ام ای آزادی،جمهوری در اتوبوس،صد نامه ی عاشقانه،شعر چراغ سبزیست،نه،تریلوژی کودکان سنگ انداز،بلقیس و چندین کتاب دیگر را منتشر کرد. اکثر شعرهایش در ستایش عشق دفاع از حقوق زنان لگد مال شده ی عرب است.او یک تنه در مقابل دگم اندیشی جامعه ی عرب به پا خواست زبان کوچه و فاخر را با هم آمیخت لحنی تازه در شعر پدید آوردو با عناصر پا برجای تمام سروده هایش یعنی زن و وطن اشعار عاشقانه-حماسی بی بدیلی آفرید! کتابی بنام "یادداشتهای زن لا ابالی" را منتشر کرد که دفاعیه ی برای تمام زنان عرب بود.خود او در اینباره گفته است:من همیشه بر لبه ی شمشیرها راه رفته ام!عشقی که من از آن حرف میزنم عشقی نیست که در جغرافیای اندام یک زن محدود شود!من خود را دراین سیاه چال مرمر زندانی نمیکنم!عشقی که من از آن سخن میگویم با تمام هستی در ارتباط است!در آب،در خاک،در زخم مردان انقلابی،در چشم کودکان سنگ انداز در خشم دانشجویان معترض وجود دارد!زن برای من سکه ای پیچیده در پنبه یا کنیزکی نیست که در حرمسرا چشم به راهم باشد!من مینویسم تازن را از چنگ مردان نادان قبایل آزاد کنم. سال 1981 قبانی همسر عراقی تبارش "بلقیس الراوی" را در حادثه بمب گذاری سفارت عراق در بیروت از دست داد.این حادثه ی تلخ در شعرهایش نیز منعکس شد و تعدادی از زیباترین مرثیه های شعر عرب را پدید آورد.شعرهایی چون دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس و بیروت میسوزد و من تو را دوست میدارم! او همیشه اعراب را به واسطه ی بی عرضگی و حماقتشان هجو میکرد. نزار قبانی سرانجام در سال 1988 در بیمارستانی در شهر لندن خاموش شد،اما تا همیشه عشق،زنان،میهن آزادی را در اشعارش فریاد میزند. نزار قبانی در میان شاعران عرب به شاعر زن شهرت یافته است. زن در شمایلی خاص و کاملا ملموس در اشعار نزار قبانی تجلی دارد. زن به عنوان زن و گاه به عنوان معشوقی آرمانی و گاه در هیات موجود کاملا زیبا و شایسته دوستی و دوست دارنگی در کلام نزار بروز و ظهور می یابد. نامه هایی برای تمام زنان جهان نامه هایی برای تمام زنان جهان این نامه ی آخر است ..... پس از آن نامه یی وجود نخواهد داشت این واپسین ابر پر باران خاکستری ست که بر تو می بارد ؛ پس از آن ...
سيماى زن در شعر حافظ
جايگاه زن در غزل حافظ نگاه ايرانى به زن را بر همگان آشکار مىکند حافظ را ترجمان روح ايرانى ناميدهاند و شعر او والاترين جايگاه را در نزد فارسىزبانان دارد. از اين رو يافتن جايگاه زن در غزل او نگاه ايرانى به زن را بر همگان آشکار مىکند. براى پرداختن به جايگاه زن در فرهنگ ملى کشورمان، يکى از بهترين شيوهها مراجعه به متون ادبى است. از اين رو يافتن جايگاه زن در غزل حافظ نگاه ايرانى به زن را بر همگان آشکار مىکند. در اين تحقيق کوتاه سعى بر اين است که هرجا جنسيت بر شعر حافظ سايه افکنده است ابتدا از ديوان او استخراج نموده و سپس شيوه داورى شعر بررسى شود. 1- کلمه زن: تنها يک مرتبه و در کنار کلمه مرد آمده است: بنماى رخ که خلقى واله شوند و حيران* بگشاى لب که فرياد از مرد و زن برآيد براساس معنى شعر هيچ تاکيدى بر معناى کلمه نيست (مرد و زن) معادل کلمه خلق، مردم و همگان است. زن قافيه غزل است در حالى که کلمه مرد به تنهايى 8 مرتبه و به مفهوم نوع انسان، انسان کامل و نيرومند آمده است: سرا خالى است از بيگانه مى نوش* که جز تو نيست اى مرد يگانه نامهاى زنان: الف) مريم تنها يک مرتبه آن هم به صورت اضافه شده به کلمه عيسى آمده و به طور جداگانه به کار نرفته است: با که اين نکته توان گفت که اين سنگين دل* کشت ما را و دم عيسى مريم با اوست تاکيد بر عيسى است. مريم قافيه غزل است. ب) زليخا، همسر عزيز مصر، تنها يک مرتبه، همراه يوسف آمده است: من از آن حسن روزافزون که يوسف داشت دانستم* که عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را تاکيد بر حسن يوسف است، زليخا نقش منفعل دارد. قافيه شعر است . ج) حوا يک مرتبه، آن هم همراه اسم آدم آمده است: از دل تنگ گنهکار برآرم فرياد* کاتش اندر گنه آدم و حوا فکنم اگرچه معنى بين آدم و حوا تقسيم شده است اما باز حوا قافيه غزل است. کلمه آدم به معنى پدر بشر به تنهايى 10 مرتبه در غزل حافظ آمده است. در غالب اين موارد به عصيان آدم اشاره داشته است، حافظ هيچگاه مثل متون بيش از خود خلقت حوا را از وجود آدم نمىداند. در شعر او هيچگاه حوا متهم (اول) عصيان نيست. در يک مورد جوهر عشق را خاص آدم مىداند: فرشته عشق نداند که چيست اى ساقي* بخواه جام گلابى به خاک آدم ريز در غالب موارد نام آدم به موجب تغليب جنس مذکر، بر هردو جنس دلالت مىکند: هش دار که گر وسوسه نفس کنى گوش* آدم صفت از روضه رضوان بدر آيي دو مرتبه نيز از آدم به عنوان پدر ياد کرده است. نام حوا با عنوان مادر بشر هيچگاه نيامده است: نه من از خلوت تقوا پدر افتادم و بس* پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت 2- کلمه مادر: دو مرتبه در ترکيب (شير مادر) و دو مرتبه در ترکيب (مادر دهر و مادر گيتي) و يک مرتبه ...
اياك نستعين همه گويند در بهار/ نگاهی به بهاريههای شعر فارسی
اياك نستعين همه گويند در بهار/ نگاهی به بهاريههای شعر فارسی بهار و عيد نوروز در تاريخ شعر فارسی تجلی پر شمار وانعكاس فراوانی داشته است، شعرا و سرايندگان شعر فارسی تحت عنوان بهاريه سرودههای زيادی از خود بر جای گذاشتهاند، در شعر فارسی معاد و مسئله زنده شدن مردگان تشبيه به بهار شده و بسيار در شعر به كار رفته است. ادبيات آينه تمامنمای فرهنگ و انديشه يك ملت است، اين سخن بدان معناست كه آنچه آدمی میانديشد و آنچه به صورت رفتار خاص از اين انديشه سر میزند درادبيات نمايان است، از همين رو میتوان با مطالعه آثار ادبی يك سرزمين به زوايای نهان و آشكار مردمان آن پی برد و علاوه بر شناخت ديدگاه اقوام مختلف نسبت به پديدهها و موضوعات گوناگون، رسوم و آيينهای مختلف را نيز در مناسبتها و وقايع مختلف مورد تجزيه و تحليل قرار داد. يكی از اين آيينها و رسوم، نوروز است كه همواره در ادبيات ايران زمين منعكس شده است، بهار نيز كه جز جدانشدنی نوروز است، به زيبايی در ادبيات فارسی به كار رفته است، بهار و عيد نوروز در تاريخ شعر فارسی تجلی پرشمار و انعكاس فراوانی داشته است. شعرا و سرايندگان شعر فارسی تحت عنوان «بهاريه» سرودههای زيادی از خود بر جای گذاشتهاند. «بهار» به عنوان احياگر طبيعت و «عيد نوروز» درحقيقت زندگی تازه و نو را برای انسانها به دنبال خود میآورد. از قرن چهارم، با شكلگيری قصيده و رواج آن، تغزل و تشبيب بسياری از قصايد در وصف بهار بود. از اينرو برخی بهاريه را صرفاً چنين قصيدهای میدانند، با وسعت يافتن تشبيب قصيده و تولد غزل، بهاريه منحصر به قصيده نماند و به تدريج به قالبهای ديگر شعر، مانند غزل و مثنوی، نيز درآمد. نخستين بهاريه مشهور از رودكی و سراسر آن وصف بهار با اين مطلع: «آمد بهار خرم با رنگ و بوی طيب/ با صد هزار نزهت و آرايش عجيب» است. اگرچه شايد اين شعر مقدمه قصيدهای بلند بوده باشد. در همان دوران، دقيقی نيز زمين را در بهار دارای خلعت ارديبهشت و درخت را حور بهشتی دانسته است، «برافگندای صنم ابر بهشتی/ زمين را خلعت ارديبهشتی/ بهشت عدن را گلزار ماند/ درخت آراسته حور بهشتی». با رواج سبك خراسانی، طبيعتگرايی اوج میيابد. اشعار نيمه دوم قرن چهارم و اوايل قرن پنجم سرشار است از رنگ و بوی گلها و آواز پرندگان. منوچهری نماينده اين دوره از نظر تصاوير شعری است، مسمطهای منوچهری از باشكوهترين بهاريههای شعر فارسی است و همواره مورد تقليد شعرای بعد از او بوده است، از جمله «نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز/ زيرا كه بود نوبت نوروز به نوروز...كبكان دری غاليه در چشم كشيدند/ سروان سهی ...
ضرب المثل در مورد عدالت و رشوه دادن
وقتی رشوه از در وارد می شود عدالت از پنجره فرار می کند. مثل تورکی