شعر در مورد امام زمان
شعر امام زمان
دلـم ز هـجر تو در اضطراب مـی افتـد به سان زلف تـو در پیچ و تاب می افتد شـبی كـه بی تو اَم ای ماه محفل اَفروزم دلـم زهجر تـو از رنگ و آب می افتد تـو آن مـهی كه اگـر مهر رخ بَر اَفروزی زچشـم اهل نظـر آفتاب مـی افتـد تـو آن گـلی كه ز پاكـی طراوتی داری كه گل به پیش تو از رنگ و آب می افتد بـه یاد روی تـو اِی گُل، عبور خاطر مـن به باغ صبر غـزل های نـاب می افتـد اگر به گوشه ی چشمی نظر كنی اِی دوست دعای خسته دِلان مستجـاب می افتـد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر در مورد امام زمان
تو اهل آتش آباد کدامين سرزمين هستي
*****شعر امام زمان******
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن گفتم به نام نامیت هر دم بنازم گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم گفتم که دیدار تو باشد آرزویم گفتا که در کوی عمل کن جستجویم گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن گفتم ز حق دارم تمنای سکینه گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه گفتم رخت را از من واله مگردان گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان گفتم به جان مادرت من را دعا کن گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن گفتا به آب دیده دل را شستشو کن گفتم دلم از بند غم آزاد گردان گفتا که دل با یاد حق آباد گردان گفتم که شام تا دلها را سحر کن گفتا دعا همواره با اشک بصر کن گفتم که از هجران رویت بی قرارم گفتا که روز وصل را در انتظارممجنون شد که راهی صحرا کنی مرا گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست قطره شدم که راهی دریا کنی مرا پیش طبیب آمدهام، درد میکشم شاید قرار نیست مداوا کنی مرا من آمدم که این گره ها وا شود همین! اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا حالا که فکر آخرتم را نمیکنم حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا آقا برای تو نه ! برای خودم بد است هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا این بار با نگاه کریمانهات ببین شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
شعر در مورد امام زمان
دگر توان صبوري نمانده در جانم غروب عمر غريبم دريغ نزديكست دل شكسته و مجروح من شفا نگرفت جواب نفي طبيبم دريغ نزديكست سحر نمي رسد از ره در انتهاي شبم فراق كوي حبيبم دريغ نزديكست جواني ام به سر آمد نديدمش افسوس خموش حلم و شكيبم دريغ نزديكست گذشت عمر و نيامد خبر زپيك وصال وداع ياد مجيبم دريغ نزديكست به باد رفت دريغا تمام آمالم سؤال قبر و رقبيم دريغ نزديكست در آتش غم هجران هنوز مشتعلم كه شعله هاي لهيبم دريغ نزديكست «براي سلامتي و تعجيل در ظهور امام زمان (عج الله ) » **صلوات** با همه فقر خریدار توأم عاشق خسته و افکار توأم فاش مى گویم: دل باخته ام به تو از غیر تو پرداخته ام فاش مى گویم: مجنون توأم طالب و واله و مفتون توأم! مهر تو خیمه زده در دل من زان سرشته شده آب و گِل من قسمتی از شعر «به یاد مهدی(عج)» سروده آیت الله العظمی مکارم شیرازی « تعجیل در امر فرج و سلامتی اقا امام زمان و مقام معظم رهبری صلوات » عزیز زهرا چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی چه اشکها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن تبر بدوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام دوباره صبح ، ظهر ، نه غروب شد نیامدی! يا فاطمه من عقده دل وا نكردم****گشتم ولي قبر تو را پيدا نكردم*چشم انتظارم مهدي (عج)بيايد**** تا فبر زهرا پيدا نمايد يادگار آخرين فاطمه اي نگار نازنين فاطمه يادگار آخرين فاطمه يابن الحسن ............ نام زهرا بهر قرآن شد نگين نام تو نقش نگين فاطمه خلقت من بهر عشق روي تو رخ عيان كن مهجبين فاطمه ساكنم بنما به كوي معرفت آشنايم كن به دين فاطمه ...... يابن ...
شعر زیبا در مورد امام زمان (عج)
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کنگفتم به نام نامیت هر دم بنازم گفتا که از اعمال نیکت سرفرازمگفتم که دیدار تو باشد آرزویم گفتا که در کوی عمل کن جستجویمگفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن گفتا به عهد بندگی با حق وفا کنگفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کنگفتم دلم با نور ایمان منجلی کن گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کنگفتم ز حق دارم تمنای سکینه گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینهگفتم رخت را از من واله مگردان گفتا دلی را با ستم از خود مرنجانگفتم به جان مادرت من را دعا کن گفتا که جانت پاک از بهر خدا کنگفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارمگفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن گفتا به آب دیده دل را شستشو کنگفتم دلم از بند غم آزاد گردان گفتا که دل با یاد حق آباد گردانگفتم که شام تا دلها را سحر کن گفتا دعا همواره با اشک بصر کنگفتم که از هجران رویت بی قرارم گفتا که روز وصل را در انتظارم
سعر در مورد امام زمان
نفسها خـــسته و در دل خموشـندفغانها بى صدا و پرخروشــــــــند نه رنگى از عدالت، نى از صداقتدر و دیوار دارد نقش ظــــــلمت شده پرپر گـــــــــل مهر و محـبّتهمــه دلـــــــها شده سرشار نفرت شده شام یتیمان، نالــــــه و اشــکبرد هرکــس به کاخ دیگرى رشک شده پژمـــــــرده غنچه در چمنزاربگشت آواره گل در کوى گـــــلزار نشسته دیو بر دلـــــــــــهاى خفتههمه جا بذر نومــــــــــــیدى شکفته زده زنـــــــــــگارها آئین و مذهبدمى، رویى زسرور نیست یا رب به اشک چشم و مهر و ماه، سوگندبه آه و ناله دلــــــــــــــهاى دربند اگر نرگس زهجرت زار زار استشقایق تا قیامت دغـــــــــدار است
شعری زیبا در مورد امام زمان
کوريم و نديديم خدايي هرگز يکبار نگفتيم کجايي، هرگز ما کار مهمتر از شما هم داريم حق داری اگر جمعه نيايي هرگز در تيررس چشم سياهت باشيم در دسترس تير نگاهت باشيم ما آمده بوديم که کاري بکنيم گفتند فقط چشم به راهت باشيم ياران وفادار به ظاهر داري گريه کن حرفه اي و ماهر داري دلخوش نشو با دعاي عهد اين قوم تو قصه کوفه را به خاطر داري!؟ سر بر سر سجده هايمان مي ساييمما دل که نداديم چه را مي پاييمفعلن دعاي تعجيل فرج مي خوانيمما بعد دعا به ياريت مي آييم یه اسم توقع انتظاره آقا اسم ديگشم قرار مداره آقا اين جمعه اگه نيومدي بهتر شد دوريه که دوستي مياره آقا! ما اين طرف و به آن طرف دل بستيم سرخيم ولي به آبيان پيوستيم چون ليگ به روزهاي حساس رسيد اين هفته نيا هفته ي بعدي هستيم از نقطه ي کور این جهان می آییمبا فتنه ي آخرالزمان می آییماین جمعه بیا حوصله مان سر رفتهآقا تو نیایی خودمان می آییم امروز نشد! به فکر فردا باشیمدر فکر همان روز مبادا باشیمهر هفته همیشه جمعه ها تعطیلیمیکشنبه دوشنبه ای بیا تا باشیم
شعر بسیار زیبا در مورد امام حسین(ع)
خواب دیدم خواب اینكه مرده ام خواب دیدم خسته و افسرده ام روی من خروارها از خاك بود وای قبر من چه وحشتناك بود تا میان گور رفتم دل گرفت قبر كن سنگ لحد را گل گرفت ناله می كردم ولیكن بی جواب تشنه بودم تشنه یك جرعه آب بالش زیر سرم از سنگ بود غرق وحشت سوت و كور و تنگ بود خسته بودم هیچ كس یارم نشد زان میان یك تن خریدارم نشد هركه آمد پیش حرفی راند و رفت سوره حمدی برایم خواند و رفت نه شفیقی نه رفیقی نه كسی ترس بود و وحشت و دلواپسی آمدند از راه نزدم دو ملك تیره شد در پیش چشمانم فلك یك ملك گفتا بگو نام تو چیست آن یكی فریاد زد رب تو كیست ای گنهكار سیه دل بسته پر نام اربابان خود یك یك ببر در میان عمر خود كن جستجو كارهای نیك و زشتت را بگو ما كه ماموران حق داوریم نك تو را سوی جهنم می بریم دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود دست و پایم بسته در زنجیر بود نا امید از هر كجا و دلفكار می كشیدندم به خفت سوی نار ناگهان الطاف حق آغاز شد از جنان درهای رحمت باز شد مردی آمد از تبار آسمان نور پیشانیش فوق كهكشان چشمهایش زندگانی می سروددرد را از قلب آدم می زدود گیسوانش شط پر جوش و خروش در ركابش قدسیان حلقه بگوش صورتش خورشید بود و غرق نور جام چشمانش پر از شرب طهور لب كه نه سرچشمه آب حیات بین دستش كائنات و ممكنات خاك پایش حسرت عرش برین طره یی از گیسویش حبل المتین بر سرش دستار سبزی بسته بود بر دلم مهرش عجب بنشسته بود در قدوم آن نگار مه جبین از جلال حضرت عشق آفرین دو ملك سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده اینجا حسین فاطمه صاحب روز قیامت آمده گویی بهر شفاعت آمده سوی من آمد مرا شرمنده كرد مهربانانه به رویم خنده كرد گفت آزادش كنید این بنده را خانه آبادش كنید این بنده را اینكه اینجا این چنین تنها شده كام او با تربت من وا شده مادرش او را به عشقم زاده است گریه كرده بعد شیرش داده است بارها بر من محبت كرده است سینه اش را وقف هیئت كرده است اینكه می بینید در شور است و شین ذكر لالائیش بوده یا حسین(ع) دیگران غرق خوشی و هلهله دیدم او را غرق شور و هروله با ادب در مجلس ما می نشست او به عشق من سر خود را شكست سینه چاك آل زهرا بوده است چای ریز مجلس ما بوده است خویش را در سوز عشقم آب كرد عكس من را بر دل خود قاب كرد اسم من راز و نیازش بوده است خاك من مهر نمازش بوده است پرچم من را بدوشش می كشید پا برهنه در عزایم می دوید اقتدا به خواهرم زینب نمود گاه میشد صورتش بهرم كبود بارها لعن امیه كرده است خویش را نذر رقیه كرده است تا كه دنیا بوده از من دم زده او غذای روضه ام را هم زده اینكه در پیش شما گردیده ...