شعر در مدح امام زمان
شعر در مدح امام زمان (عج)
ساقیا امشب قدحی می ده کز عشق تو بی قرارم شدم از مستی فارغ از هستی می و میخواری شده کارم ای گل نازم بت طنازم بی تو در سوز و گدازم شده ام تنها بی تو در دنیا دیگر آیم به چه کاری داغ گیسویت خال دلجویت بی گنه کرده شکایت منم آن صیدی که گرفتارم به کمند زلف سیاهی بسته آن مهرو با خم گیسو از هر سو راه فراری شده ام مجنون بی سر و سامون چه کنم با گردش گردون من و شیدائی غم رسوائی جز عشقت چاره ندارم تو چه زیبائی تو چه رعنایی دل را آسان میرب
شعر امام خمینی (ره) در مدح امام زمان (عج)
دوستـــــان، آمد بهـــــــــار عیش و فصل كامرانى مـــــژده آورده گـــــــل و خواهد ز بلبل مژدگانىبــــــــاد در گلشن فزون از حد، نموده مُشك بیزى ابـــــــر در بستــان، برون از حد نموده دُر فشانى بــــــــــــرقْ رخشان در فضا چون نیزه سالارِ توران رعــــــدْ نــــــالان چون شه ایران ز تیر سیستانى از وصــــــــــــــــــول قطره باران به روى آب صافى جلـــــــــوهگــــــر گشته طبقها پر ز دُرهاى یمانى دشت و صحرا گشته یكسر فرش، از دیباى اخضر مـــــــــر درختان راست در بر، جامه هاى پرنیانى گـــــــــــــوییا گیتى، چراغان است از گلهاى الوان سـوسن و نسرین و یاس و یاسمین و استكانى هم، منــــــــــــزّه طَرْف گلشن از شمیم اُقحوانى هــــــم، معطّــــر ساحت بستان ز عطر ضیمرانى ارغــــــــــوان و رُزّ و گل، صحن چمن را كرده قصرى فــــرش او سبز و فضـایش زرد و سقفش ارغوانى وآن شقــــــــــایق، عاشق است و التفات یار دیده روى از ایــــــنرو، نیم دارد سرخ و نیمى زعفرانى لادن و میمون و شـــاه اِسْپَرغم و خیرى و شب بو بردهاند از طـــــــز خوش، گوى سبق از نقش مانى ژالـــــــــــــــــــه بر لالـــه چو خال دلبران در دلربایى نرگس و سنبل چو چشم و زلفشان در دلستانى وآن بنفشـــــــــه بین، پریشان كرده آن زلف معطّر كـــــــــــــــرده دلها را پریشان همچو زلفین فلانى زیـــــــن سبب بنگر سر خجلت به زیر افكنده، گوید من كجــــــا و طُـــــــــرّه مشكین و پُرچین فلانى؟ عشق بلبل كـــــــــــرده گل را در حریم باغ، بیتاب آشكــــــارا گوید از "شهناز" و "شور" و "مهربانى" قمـــــــــــریك "ماهور" خواند، هدهد "آواز عراقى" كبكْ صــــــــوت "دشتى" و تیهو "بیات اصفهانى"ا ین جهـــــــــــــــانِ تازه را گر مردگان بینند، گویند اى خداى . . . . . . . . . . كــــــــى چنین خرّم بهاران دیده چشم اهل ایران؟ كــــــرده نــــــــــــوروز كهن از نو خیال نوجوانى یـــــــــــــا خداوند این بساط عیش را كرده فراهم تـــــــا به صــــد عزّت نماید از ولىاش میهمانى حضــــــــــــــــرت صاحب زمان، مشكوة انوار الهى مــــــــــــــالك كوْن و مكان، مرآت ذات لامكانى مظهــــــــــــــر قدرت، ولىّ عصر، سلطان دو عالم قــــــــــائم آل محمّـــــــد،مهدى ...
شعر در وصف امام زمان+شعر در باره امام زمان(غزل های زیبای مذهبی)
ســــــالار وقـت آمــــــدنت دیــر شـــد بیا ایــن دل در انتـــظار فــرج پــیر شد بیا دیـــدم به خــواب آمـدی از جاده های دور گـــفتا دلـم کـه خــواب تو تعـبیر شد بیا این جـمـعه هــم گــذشت ولیکن نیــامــدی آیات غـــــربـتم هـــمه تـفــسیر شد بیا افـــــسرده ام بـدون تــو٬ باور نــمی کنی؟ عشـــقم اســیر قسمت و تقدیر شد بیا گفتی که پاک کن دلت از هرچه غیر ماست قــلــبم بــه احــترام تـو تطهیر شد بیا هـــرشــب به یاد خــال لبت گـریــه میــکنم عکــست مـــیان آینه تــصویر شد بیا دردفــــترم بیــاد تـــو نــرگــس کشــیده ام نـرگــس هم از فـراق تو دلگیر شد بیا جانم فدای خال لبت نازنیـــن نگار ساقی ززندگی به خدا سیر شد بیا
دانلود نواهای مخصوص امام زمان (عج) در قالب 210 قطعه صوتی و تصویری
دانلود نواهای مخصوص امام زمان (عج) در 116 قطعه صوتی (سری اول) مناجات با خدا و امام زمان(عج) (محمود کریمی) – خدایا اگر بندهای بدکارم (محمود کریمی) – من بلا گردون روی دلرباتم (محمود کریمی) – عمری در آرزوی وصال تو سوختیم (سعید حدادیان) – حیفه که ناز قدمها رو سر زمین بشینه (سعید حدادیان) – آه ای خدا خسته شدم از توبههای الکی (سعید حدادیان) – ز دست دیده و دل هردو فریاد – سبک دشتی (سعید حدادیان) – بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است (محمد رضا طاهری) – اگر تا قیامت عذابم کنی (محمد رضا طاهری) – مرا ز رحمت و لطف و عطا پذیرفتی (محمد رضا طاهری) – با خدا خواهی شوی نزدیک از خود دور باش (محمد رضا طاهری) – ای ماه رو که دلهاست مشتاق روی ماهت (محمد رضا طاهری) – این دل که شد ز روز ازل مبتلای تو (حسن خلج) شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت (حسن خلج) مرا نه سر نه سامان آفریدند (حسن خلج) – یا رب برسان تو مهدی غائب را (حسن خلج) – مرا نه سر نه سامان آفریدند (حسن خلج) – دل غم پر شد از غم از غم من (حمید علیمی) چو بخت نیست که شایسته وصال تو باشم (حمید علیمی) خواهم که به زیر قدمت زار بمیرم (حمید علیمی) گویند تویی ماه دلم یوسف زهرا (حمید علیمی) بی ارزشم و جز تو خریدار ندارم (حمید علیمی) تا عمر بود در هوس روی تو باشم مناجات با امام زمان(عج) (مهدی سلحشور) – اگر روزی تورا می یافتم از ناکجایم (جواد مقدم) – بی تو ای صاحب زمان، بیقرارم هر زمان (محمود کریمی) – ای دل طوفانیم آرام باش (محمد رضا طاهری) – ای غائب از نظر به خدا می سپارمت
امام زمان(عج)-مدح
من کیم قلب وجودم من کیم جان جهانممن کیم نور عیانم من کیم سرّ نهانممن کیم کهف حصینم من کیم مهد امانممن کیم مولای خلقت در زمین و آسمانممن کیم فرمانروای ملک حیّ لا مکانممن کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانممن کیم من آسمانی مصلح خلق زمینممن کیم من دست تقدیر خدا در آستینممن کیم من وارث پیغمبر و قرآن و دینممن کیم سر تا قدم مولا امیرالمؤمنینممن کیم من آخرین تیر الهی در کمانممن کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانممن کیم من آفتاب یازده خورشید نورممن کیم من مصحفم، توراتم، انجیلم، زبورممن کیم من مظهر عفو خداوند غفورممن کیم من آن کلیم استم که عالم گشته طورممن یگانه مصلح عالم امام انس و جانممن کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانمماه شعبان خنده زن بر آفتاب منظر منبوسه گاه جدّه ام زهرا جبین مادر منسیزده معصوم را روح و روان در پیکر منجان به قرآن می دهد لعل لب جان پرور مننقش جاء الحقّ به بازویم شهادت بر زبانممن کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانمپیشتر از آنکه کامم تر شود از شیر مادرداشتم بر آسمان معراج چون جدّم پیمبربر لبم گردید جاری آیه ی قرآن چو حیدربر همه مستضعفین دادم نوید فتح را سربا گل لبخند، بابا بوسه می زد بر دهانممن کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانممن به چشم شیعیانم جلوه ی الله و نورممن میان دوستانم، گر چه پندارند دورمملک هستی بحر موّاجی بود از شوق و شورمدوستان آماده نزدیک است ایّام ظهورممی رسد دیگر به پایان انتظار شیعیانممن کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم گر چه چون یوسف به چاه غیبت کبری اسیرمهر کجا باشم به کلّ عالم خلقت امیرمغیبتم را هست سرّی نزد دادار قدیرمتا در اقطاع زمین با دوستانم انس گیرمگه به سهله گه به کوفه گه به قم گه جمکرانممن کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانممن همان خون خدا هستم که در جوش و خروشمبانگ هل من ناصر جدّم بود دائم به گوشمپرچم سرخ حسین ابن علی باشد به دوشمپر شود از عدل این عالم به عزم سخت کوشمچون پیمبر گلّۀ صحرای هستی را شبانممن کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانمجامه ی ختم رسل پوشیده بر قدّ رسایمذوالفقار مرتضی در پنجه ی مشکل گشایمچارده خورشید پیدا در جمال دلربایممی رسد از کعبه بر گوش همه عالم صدایمجمع می گردند در یک لحظه گردم دوستانممن کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانممی رسد روزی که با عدلم اروپا را بگیرموز پی احیای قرآن کلّ دنیا را بگیرمپنجه ی قهر افکنم حلقوم اعدا را بگیرمداد حیدر، داد محسن، داد زهرا را بگیرمداد ثاراللّهیان را از یزیدی ها ستانممن کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانممنتظر باشید مهدیّون به امیّد وصالممی رسد روزی که گیرم پرده از ماه جمالممن امید مصطفی من آرزوی قلب آلممن شما را آبرویم، عزّتم، قدرم، ...
یک شعر در مدح امام زمان(عج)
عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظه ی باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد فقط برد، زمین مرد، زمان مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی برسد کاش صدایم به صدایی... عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس تو کجایی گل نرگس؟ به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل تاب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی... گریه کن ، گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضه ی مکشوف لهوف است عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است و ارباب همه سینه زنان ، کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی الف قامت ...
شعر مدح امام حسین (ع)
روز الست، روز ازل، لحظه های عشقروزی که آفریده شد عالم برای عشقروزی که آفرینش گیتی تمام شدآغاز شد به دست خدا ماجرای عشقبودیم گر چه در دل سر گشتگان ولیکم کم شدیم بین همه آشنای عشقچشمی میان آن همه ما را سوا نموددل را ربود و داد دلی مبتلای عشقدستی به روی شانه مان خورد و ناگهانما را صدا نمود کسی با صدای عشقروز الست لحظه ی آغاز عاشقیما را خدا نمود اسیر خدای عشقعکس خدا نشسته بر آئینه هایمانروز ازل حسینیه شد سینه هایمانهستی بهانه بود که سرّی بیان شودمستی بهانه بود که ساقی عیان شودخلقت ادامه یافت و رازی گشوده شدتا معنی وجود زمین و زمان شودبا دست غیب وقت ظهورت نوشت عشقوقتش رسیده نوبت دیوانگان شودقلب مدینه می طپد از خاک پای توجاروکش همیشه ی این آستان شودحتی بهشت با سر مژگان رسیده استتا قبله گاه وسعت هفت آسمان شودتو حیدری، تو فاطمه ای، تو پیمبریسوگند بر خدا که خداییش محشریبی تو هزار گوشه ی دنیا صفا نداشتاصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشتگیرم هزار کعبه خدا خلق می نمودچنگی به دل نمی زد اگر کربلا نداشتحتی ز معجزات مسیحا خبر نبودمشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشتبی تو هوای خانه ی زهرا گرفته بوداین قدر جلوه جاذبه ی مرتضا نداشتشکر خدا که خانه تان هست روی خاکور نه زمینِ تیره که دار الشفا نداشتمجموعه ی خصائل بی انتها شدییک جا تمام سلسله ی انبیا شدیگیرم بهار نیست دمی جانفزا که هستگیرم بهشت نیست غبار شما که هستبر خشت خشت کعبه نوشتند با طلاگیرم که قبله نیست ولی کربلا که هستدر ازدحام خیل گدا جا اگر کم استتشریف آورید دو چشمان ما که هستجایی اگر نبود خدا را صدا کنیدباب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هستکوتاست سقف عالم اگر وقت پر زدنغم نیست روی گنبد و گلدسته ها که هستخوش گفته اند قطره که دریا نمی شودهر یوسفی که یوسف زهرا نمی شودتو آمدی قیامت کبری رقم زدیبر تارُک همیشه ی عالم علم زدیمی خواستی که رشک برند دیگران به منزلف مرا گره به نسیم حرم زدیحس می کنم میان دلم بوی سیب رااز آن زمان که در حرم دل قدم زدیمی خواستی که شعله بگیریم بی امانآتش به جان هر غزل محتشم زدیبا شیر، طعم روضه تان را چشیده اموقتی سری به چشم ترِ مادرم زدیمجنون کوچه های غمم دست من بگیردل تنگ دیدن حرمم دست من بگیرتو تشنه و دریغ ز یک جرعه آب، آهتو تشنه و تمامی صحرا سراب، آهدر زیر نیزه های شکسته نهان شدیبا زخم های تازه تر و بی حساب، آهیک سوی صدای العطش آرام می رسیدیک سو صدای هلهله ها در شتاب، آهیک سو صدای ضجه ی زینب بلند بودیک سو صدای مادرت اما کباب، آهیک سو علم به خاک و علمدار غرق خونیک سو به روی نیزه عزیز رباب، آهکم کم نگاه بر بدنت سخت می شودکم کم نفس زدنت سخت می شود ...
امام زمان (عج)
اَیا امـام زمـان گـل نـوایـه گلموشم غمِ فراقون یوروب آه و وایه گلموشم نو گلِ فاطمه گل هایاندا قالموسان شیعه لردن قـرار و توانی آلموسان « مهدیا مهدیا گل عزیز فاطمه »
شعر فراق امام زمان (عج)
در کار ِ عشق دوری و هجران به ما رسید یوسف که رفت غُصّه ي کنعان به ما رسید ما سال ها پای وصالت گریستیم یعقوب وار دیده ی گریان به ما رسید با زلفِ خویش زلفِ دلم را گِره بده شاید هوای زلفِ پریشان به ما رسید باید کویر میشدم و خشک میشدم کردی دعا و این همه باران به ما رسید یک لحظه چشم از دلِ بی تاب برندار دور از تو غم، به سرعتِ طوفان به ما رسید از ما همیشه دردسر ما به تو رسید از تو همیشه رحمت و احسان به ما رسید دل های ما کنار ِ شما آبرو گرفت آقا چقدر از کرَمَت نان به ما رسید ما بابِ میل تو نشدیم عاقبت ولی لطف تو هر دقیقه و هر آن به ما رسید خوب است وقت روضه تو مارا خبر کنی شاید نوای آن دلِ سوزان به ما رسید یکبار هم از نیابت ما کربلا برو توفیق هرچه هست ز جانان به ما رسید کار ِ تو و دعایِ تو و رحمتِ تو بود حبِّ رقیه ای شدن آسان به ما رسید