شعر حافظ ریا

  • ریا ستیزی در شعر حافظ

    بی شک ریا ستیز ترین شاعر زبان و ادب فارسی خواجه حافظ شیرازی است که نکوهش ریا و ریاکاری در تمامی اشعارش موج می زند. ابیاتی در نکوهش ریا و ریاکاری :   باده نوشی که در او روی و ریایی نبود          بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست خوش می کنم به باده مشکین مشام جان      کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق         آن که او عالم سر است بدین حال گواست می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب       بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند   اگر به باده مشکین دلم کشد شاید             که بوی خیر ز زهد ریا نمی آید من و هم صحبتی اهل ریا دورم باد       از گرانان جهان رطل گران ما را بس جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم      یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم می صوفی افکن کجا می فروشند        که در تابم از دست زهد ریایی   در میخانه ببستند خدایا مپسند       که در خانه تزویر و ریا بگشایند نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم     دلق ریا به آب خرابات بر کشیم بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لا تقل     مست ریاست محتسب باده بده و لاتخف گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود     تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت      حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو



  • حافظ و ریا ستیزی

    حافظ از ریاکاری و تزویر بیزار است. این نفرت که برخاسته از روح آزاده ، جان بی قرار و صفای باطن اوست، آنچنان است که گاه، خشم و نگرانی اش را در پسِ برخی از اشعارش می توان به روشنی احساس کرد. او آفت دین و دینداری را ریا می داند و در مواردی بسیار چونان اهل ملامت، خود را مخاطب قرار می دهد و خویشتن را از زهد ریایی برحذر می دارد. «آتش زهد ریا خرمن دین خواهد سوخت/ حافظ این خرقۀ پشمینه بینداز و برو» حافظ در عصری به سر می برد که بازار ریا و ریاکاران گرم است و بسیاری در زاویه های زهد مزوّرانه، جمعی را به خویش مشغول داشته اند و در نظر مردم محبوبند و مقبول؛ حتی حاکم شهر نیز بساط ریا گسترده و در میخانه ها را بسته؛ و چقدر حافظ از این ماجرا ملول و رنجیده خاطر است! «واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند/ چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند» گاه حافظ بر آنان که در طریقت، لباس ریا بر تن کرده اند، می تازد و صوفیان ناصاف را به باد انتقاد و سخره می گیرد. «صوفی نهاد دام و سر حقه بازکرد/ بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد» و گاه آنان را که در شریعت، با پوشش تزویر به وعظ و اندرز مشغولند، آماج تیر سرزنش خویش می سازد. «گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود/ تا ریا ورزد و سالوس، مسلمان نشود» حافظ مدعی پاکی و عصمت نیست، اما از ریاکاری و تزویر هم نفرت دارد. همان قدر از معصیت کاران زاهدنما برائت می جوید که از زاهدان جلوه فروش و ازخود راضی. «نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد/ ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد» حافظ نه زهد اختیار می کند و نه اهل ریاست. او رندی را برمی گزیند که پاکبازی است و رهایی از تمام قید و بندها. «عاشق و رند و نظربازم و می گویم فاش/ تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام» او نه اصرار بر بی گناهی خویش دارد و نه علاقه ای به زهد ریاکارانه. «جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد/ ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی» او بزرگترین تهدید را برای ارزش های انسانی، ریا می داند و با تمام مظاهر آن چون: خودپسندی، تکبر، جلوه فروشی، زهدنمایی و ... می ستیزد. حافظ همگان را از گناهانی که موجب آزار خلق می شود و حقوق انسان ها را پایمال می کند، برحذر می دارد. «مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن/ که در شریعت ما غیر ازاین گناهی نیست» حافظ ، کسی است که قرآن را در سینه دارد و انسانی است مهذب و آراسته به مکارم اخلاق و تربیت دینی، اما اینها موجب نمی شود که چشم بر خشک مغزی ها ، ناراستی ها ، سالوس و تظاهر ببندد و چونان بسیاری ، به زهدفروشی یا صوفی نمایی سرگرم باشد. «فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم/ وآنچه گویند روا نیست نگوییم رواست» اما در جامعه ای که حافظ در آن زندگی می کند ، درِ خانۀ تزویر ...

  • حافظ....

                                                                                       نمازنافله گزاردن، کار پیر زنان است                                                                                    روزه تطوع، صرفه نان است                                                                                       حج گزاردن ، گشت جهان است                                                                                    دلی به دست آر ،که کار آن است                                                                            (  مناجات نامه  خواجه عبدالله انصاری)                                                                                                                                                                                                                                                                              حافظ قهر مان مبارزه با ریا ریا به صورتهای مختلف ظاهر می شود. گاهی از جهت شکل ظاهری است ، مثلا شخص با قیافه آشفته و سر ووضع بهم ریخته طوری وانمود کند که به جهت  فعالیت و تلاش بیش از حد در راه خدا فرصت ووقت رسیدگی بخود را ندارد. و یا مثلا لحن گفتار خود را چنان کند که  معلوم شود در اثر کثرت عبادت ضعف مزاج بر او مستولی شده است . گاهی ریا در گفتار است . مثلا انسان اگر از روی ریا و خود نمایی هر جا برسد مشغول وعظ و نصیحت و یاد آوری خدا شود و یا مخصوصا جملات جالب و احادیث و آیاتی را عنوان کند تا در خطابه و سخنرانی شهرتی بهم بزند. و بالا خره ریا در عبادت آن است که شخص علاقمند باشد که مردم از عبادت او با خبر شوند و از او تقدیر کنند. مثلا اگر روزه می گیرد ، بنحوی بخواهد دیگران آن را بفهمند. و یا در حضور جمع در اول وقت مردم را دعوت به اقامه نماز کند و چنین بر داشت شود که وی همیشه اول وقت نماز می خواند .  و اما در میان شعرا و صاحبنظران ایرانی در دوران بعد از اسلام، بیشتر از همه، حافظ بود که پرده از روی اوضاع اجتماعی عصر خود بر می داشت و طرز عمل و رفتار طبقات مختلف را توصیف و در مواردی روشن ، آنان را مورد انتقاد شدید قرار می داد. حافظ شیرازی- غزلسرای سده هشتم هجری بیان کننده مظالم عمال ستمگر و منعکس کننده اعمال سوء شیخ دنیا دار وواعظ غیر متعظ و زاهد ریاکار و خودبین و صوفی نا صا فی و قاضی و فقیه و مفتی بی ایمان قرن هشتم هجری است . از دیدگاه حافظ و در شعر او ، هیچ فسق و گناهی بزرگتر از ریا نیست. او  قهرمان مبارزه با ریاست  . او خشک دماغی فقیهان و لقمه شبهه خوردن صوفیان و خامی زاهدان و بی عملی عالمان ...

  • میترا لیثی - روزگارفریب و ریا در شعر حافظ

    وعظا ن کاین جلوه در محراب ومنبر می کنند                چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند مشکلی دارم زدانشمند مجلس باز پرس                        توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند گوئیا باور نمی دارند روز داوری                              کین همه قلب ودغل در کار داور می کنند یارب این نودولتان هم با خر خودشان نشان                   کین همه ناز از غلام ترک واستر می کنند بنده پیر خراباتم که درویشان او                                 گنج را از بی نیازی خاک بر سر می کنند بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی                      کندر آنجا طینت آدم مخمّر می کنند حسن بی پایان او چندان که عاشق می کشد                    زهره یی دیگر به عشق از سر بر می کنند ای گدای خانقه گرچه که دردیرمغان                            می دهند آبی و دلهاراتوانگر می کنند خانه خالی کن دلا تامنزل سلطان شود                          کین هوسناکان دل وجان جای لشگرمی کنند وقت صبح از عرش می آمد خروشی عقل گفت              قدسیات گویی که شعر حافظ از بر می کنند   حافظ به شیوه رندان قلندر روزگار فریب و ریا ، آنچه راکه قاعدتاً باید نهان سازد شجاعانه آشکار می کند و خود را متظاهر به فسق و فجور می نماید، حرامها را بر خود حلال می داند ودر نقطه مقابل ، باورهای اصیل خود را که به دلیل تربیت اخلاقی ودینی وانس مداومش با قرآن، صادقانه بدانها معتقد است ، به ظاهر انکار میکند و از نهانخانه ضمیر به عرضه باورهایی میپردازد که مبنای ظاهری آنها تقدیس محرمات و ارج نهادن به آنها وتحقیر باورهایی است که به دلیل زیبایی و خوبی و همه پستدی آنها ، دستاویز ارباب زرق و ریا می شوند ، در این گروه از الفاظ حافظ ، که مبنای آنها متلاشی ردن دنیای ظاهر بینان ریاکار است ، ضد ارزشها جای ارزشهاجای ارزشها رااشغال می کنند ، دنیای ظاهر جانشین دنیای نهان می گردد و حافظ خود را محکوم می سازدکه به جای آنکه دیگران را گناهکار بشمارد ، تقدیس را از خود نفی کند اما دیگران ببخشاید: حافظ به زیر خرقه قدح تابه کی کشی در بزم خواجه پرده زکارت بر افکنم   حافظ این خرقه بینداز مگرجان ببری کاتش از خرمن سالوس کرامت برخاست   حدیث حافظ وساغر که می کشد پنهان چه جای محتسب و شحنه ، پادشه دانست   حافظ شراب و شاهد ورندی نه وضع تست فی الجمله میکنی و فرومی گذارمت   زجیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد   می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می کنند   وقت آن شیرین قلندرخوش که در اطوار سیر ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت   دیده ی بد بین ...

  • شعر حافظ

    شعر حافظ

    کاووس حسن­لی، استاد دانشگاه: شعر حافظ بازتاب شرایط اجتماعی و نقد جدی جامعه روز خودش است محسن دانش حافظ با یک هوشیاری و نگاه عمیق، دردمند اجتماعی است. او هرگز از دردهای مردم فاصله نگرفته است. «کاووس حسن­لی» استاد دانشگاه با اعلام این مطلب می­گوید: حافظ می­توانست با تکنیک و کلامی تو در تو و ارتباطی که با کلام وحی دارد، برای خودش در عزلت زندگی کند و ارتباطی با اجتماع نداشته باشد، اما یکی از بنیادی­ترین مسایلی که برای شناخت حافظ باید در خاطر داشته باشیم، این است که حافظ با مسایل زمان خودش کاملاً آشناست، با آنها درگیر است و شعر او بازتاب شرایط اجتماعی و نقد جدی جامعه روز خودش است، یعنی مبارزه با ریا، تظاهر و خشک­اندیشی و تحجّر که از بیماری­های همیشگی جامعه ما بوده و هست. وی می­افزاید: شعر حافظ شبیه یک آیینه است که حافظ خودش را پشت این آیینه پنهان کرده و ما هر وقت به این آیینه نگاه می­کنیم تا حافظ را ببینیم، خودمان را می­بینیم. هر کس به آیینه شعر حافظ نگاه می­کند پیش از اینکه حافظ را ببیند، خودش را می­بیند. آنچه برای حافظ لقب معنوی لسان­الغیب را آورده، همین انس همیشگی و ارتباط جدی حافظ با قرآن است و ما در برخی نوشته­های حافظ­شناسی، شگفت­زده می­شویم  که چگونه می­شود با این همه تکرار و تأکیدی که حافظ بر این موضوع دارد، این وجه او را فراموش کرده باشیم و آن همه تأکیداتی که در اشعار مختلفی که معلوم است مربوط به دوره­های مختلف شعری­اش هست، نبینیم و حافظ را به گونه­ای دیگر ببینیم. حال آنکه حافظ خودش هم با این وجه خویش آشناست: حافظ از معتقدان است گرامی دارش زان که بخشایش بس­روح مکرم با اوست یا: شعر حافظ همه بیت­الغزل معرفت است آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش وی ادامه می­دهد: معرفت زلال حافظ به گونه­ای است که در دیوان او، ما مجموعه­ای از آموزه­های اجتماعی و آموزه­های ارجمند را می­بینیم که هر کدامش می­تواند آیین­نامه­ای باشد برای زندگی ما: مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست یا: به صدق کوش که خورشید زاید از نفست که از دروغ سیه­روی گشت صبح نخست تمام دیوان حافظ آموزش و توصیه به نیک­اندیشی و راست­گفتاری و راست­کرداری است: کمتر از ذره­ نه­ای پست مشو مهر بورز تا به خلوت­گه خورشید رسی چرخ­زنان این حافظ­شناس می­گوید: شعر حافظ مجموعه­ای از آموزه­های اجتماعی است. یعنی پر از حکمت عالمانه­ای است که ما می­توانیم از این کتاب، از این نظر هم که یک کتاب خواندنی است، استفاده کنیم. در واقع عرفان ناب و زلالی که خداوند به دلیل تهذیب نفس و تمرکز و درنگ درونی که حافظ داشته به او هدیه داده، باعث شده ...

  • فرافکنی انسان ایرانی با شعر حافظ

    فرافکنی انسان ایرانی با شعر حافظ ـ خیام و حافظ، دو شاعر ایرانی هستند که با کمترین سروده، بیشترین شهرت را در بین ایرانیان کسب کرده‌اند. گفته می‌شود که خیام فقط ۲۰ رباعی سروده است و حافظ حدود ۵۰۰ غزل با پنج‌هزار بیت‌شعر در کارنامه خود دارد. در حالی که فردوسی حدود ۶۰ هزار بیت شعر دارد و سعدی و مولوی نیز جزو شاعران پرکار ایرانی بوده‌اند. چرا حافظ تا به این حد شهرت پیدا کرده است که می‌گویند تقریبا در هر خانه ایرانی، یک دیوان حافظ وجود دارد؟حافظ، یک شاعر کیفی است و کیفیت در شعر او بسیار مهم است. شاید اگر حافظ فقط تعداد ۳۰ غزل از همین غزلیاتش را می‌گفت. کافی بود تا او به‌عنوان یک شاعر بزرگ زبان فارسی در فرهنگ و تاریخ فکر جاودانه شود. ‌ ـ ما شاعرانی داشته‌ایم که مردم حتی اسم آنها را نشنیده‌اند و معروفیتی بین توده تحصیلکرده ما ندارند. ‌ حافظ اشعار خودش را جمع‌آوری نکرد و سرنوشت متفاوتی نسبت به مولوی، سعدی و فردوسی درخصوص جمع‌آوری اشعار پیدا کرد. به نظر شما اگر حافظ دیوان اشعارش را جمع‌آوری می‌کرد به چه تعداد از سروده‌های خودش قانع می‌شد و شعرهای ضعیف را حفظ می‌کرد؟من فکر می‌کنم تعداد غزل‌های ضعیف حافظ به حدود ۱۰ تا می‌رسد و بقیه در سطح بسیار بالا‌ هستند و یا ممکن است ابیاتی از غزل‌ها را حذف می‌کرد. البته ما بعد از گذشت ششصد سال داریم در مورد اشعار حافظ بحث می‌کنیم. ‌ ـ آیا نوع برخورد و مواجهه ایرانیان با دیوان حافظ، به صورت غلو‌آمیز است، به صورت اغراق شده به آن علا‌قه نشان می‌دهند و به نوعی این کار از عقلا‌نیت به‌دور است؟ ‌ چرا اغراق شده باشد؟ اصلا‌ مساله عقلا‌نی نیست. هنر با عقل خیلی سروکار ندارد. هنر عمدتاً با حیات عاطفی و احساسی آدم‌ها ارتباط دارد. اینکه یک شاعر، شهرت زیادی پیدا می‌کند به این علت نیست که عقلا‌نیت ما را اقناع می‌کند. بلکه به دلیل این است که او نیازهای روحی و احساسی ما را اقناع کرده است. ـ حرف شما درست است. در عین حال حافظ، شعرهایی دارد که آدم را به فکر کردن وادار می‌کند و تمام دیوانش محدود به اشعاری نمی‌شود که درباره عشق و احساس باشد؟ ‌ ممکن است بعضی از اشعار حافظ ما را وادار کند که فکر کنیم ولی در واقع او می‌خواهد خود ما را معرفی کند. اساسا معلوم نیست که حافظ جبرگرا است یا اینکه تفویضی و اختیارگرا. حافظ، تابع وقت خودش است و اینکه وقت او چه حکم بکند. ما نیز از صبح تا شب ده‌ها بار جبری و ده‌ها بار اختیارگرا می‌شویم. ـ یعنی ممکن است به صورت ذهنی بپذیریم که جبر حاکم است و در عمل اختیارگرایی را بپذیریم. این مشکل به ضعف فکری و فرهنگی ما مربوط می‌شود؟ ‌ انسان این مشکل را ...

  • تحقیقی در باره’ حافظ

        حافظم در مجلسی، دردی کشم در محفلی... خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی از شعرای نامدار و مشهور قرن هشتم میباشد. دیری از وفات افصح المتکلمین شیخ اجل سعدی شیرازی نگذشته بود که حافظ بدنیا آمد.  معاصران حافظ عبارتند از:- خواجوی کرمانی، کمال خجندی،عماد فقیه، سلمان ساوجی، و شاه نعمت اله ولی.  قدیمی ترین شعر حافظ چنین است که به مدح جلال الدین مسعود شاه سروده : خسروا،   دادگرا،   شیر دلا، بحر کفا –  ای  جلال  تو  به  انواع   هنر   ارزانی همه آفاق گرفت و همه اطراف گشاد – صیت مسعودی و آوازهء شه سلطانی ...    حافظ و شاه شیخ ابواسحاق: شاه شیخ شاعر و شاعردوست بود، و سرخوش و عیاش. حافظ این غزل را: "روز هجران و شب فرقت یار آخر شد – زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد" به پیشواز او سرود و چندی بعد حق دوستی را با این قصیده: "سپیده دم که صبا بوی لطف جان گیرد – چمن ز لطف هوا نکته بر جنان گیرد جمال چهرهء اسلام شیخ ابو اسحاق    - که ملک در قدمش زیب بوستان گیرد..."  ادا کرد.  غزل دیگر را که به ارتباط شکست شاه شیخ سرود چنین است: "یادباد آنکه سر کوی توام منزل بود – دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود راستی خاتم فیروزهء بو اسحاقی – خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود..."    حافظ و امیر مبارز: امیر مبارزدر چهل سالگی توبه کرده بود. او خشک مغز و بی احساس بود. درتمام شهر محتسب بسیار گماشته بود.در میخانه هارا همه ببست و زبان نی و چنگ را همه ببرید.  حافظ این مرد را در اشعارش محتسب نامیده بود: "دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند – پنهان خورید باده که تعزیر می کنند"     یا: "درمیخانه ببستند خدایا مپسند – که در بستهء تزویر و ریا بگشایند"   حافظ و شاه شجاع: شاه شجاع پسر امیر مبارز بود.  او برای بدست آوردن دل بسیاری از دانشمندان آنانرا فراخواند و حافظ که در چشمهای وی جای گرفته بود برایش چنین سرود: "سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش -  که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش".  حافظ تلخ ترین ایام زندگی خویش را سپری مینمود.او یگانه فرزندش را ازدست داد: "دلا دیدی که آن فرزانه فرزند – چه دید اندر خم این طاق رنگین به جای لوح سیمین در کنارش- فلک برسر نهادش لوح سنگین" حافظ تازه این شعر را سروده بود که همسر نازنینش در گذشت.  باری گفته بود که : "مرا در خانه سروی هست کاندر سایهء قدش – فراغ از سرو بستانی وشمشاد چمن دارم".  آری چنین همسری را که همچون پری از عیب بری بود این بار برایش چنین سرود: "آن یار کزاو خانهء ما جای پری بود – سرتاقدمش چون پری از عیب بری بود".  چندی بعدشاه شجاع بزرگترین دوست ا و ووزیر دانشدوست خود را یعنی قوام الدین محمد صاحب عیار را به قتل میرساند. حافظ در وصف ...

  • ریا در شعر فارسی - حافظ

    واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنندچون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنندمشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرستوبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنندگوییا باور نمی‌دارند روز داوریکاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنندیا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشانکاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنندای گدای خانقه برجه که در دیر مغانمی‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنندحسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشدزمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنندبر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گویکاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنندصبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفتقدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند حافظ 

  • خرقه و خرقه سوزی در اشعار حافظ

    خرقه درمورد واژه خرقه نظریات زیادی درطول تاریخ توسط دانش پژوهان واینکه چگونه این واژه در دورانی از تاریخ توانست با رنگ معنویت، تزویروفریب را در پشت نماد خود پنهان نماید ودرباره معرفی ومعنای واژهائی که خواجه شیراز به کار می برد  آقای نیازی کرمانی خرقه را اینگونه معرفی می کند:  جامه ای آستین دار وپیش بسته که از سر می پوشند واز ســـر به در می آورندونشانه صـــوفیان بوده است وعلت اشتهار آن این است که پاره های مختلف وگاهی رنگا رنگ به هم آورده واز آنها خرقه می سازند ودر جائی دیگر می گوید خرقه لباس اهل تصوف است که به معنی سنتی آن، پوشیدن لباس از دست پیر ومراد وشیخ می باشد که از قرن پنجم هجری آثار خرقه پوشی از دست پیر ، در تصوف آشکار شد وابن طاهرقدسی ازحدیث ام خالد استفاده میکند وسابقه این کار به عهد رسول اسلام (ص ) وسنت او می رساند ودست شیخ را نماینده دست رسول اکرم (ص ) می داند.  وایشان درجای دیگر درخصوص پوشیدن خرقه توسط افـــــــرادی خاص وقواعد پوشیدن آن می گوید :خرقه پوشیدن رمز دخول رسمی در حوزه ارادت وحلقه خاص مریدی شیخ یا پیر خاص بوده است وقدما خرقه را به لحاظ معنوی به دودسته تقسیم کرده اند :خرقه ارادت وخرقه تبرک ومتاخرین خرقه ولایت رانیز به آن افزوده اند .خرقه ارادت در تصوف ، اصل است که نه به عنوان نفی خرقه اول یا طلاق وبطلان آن ، بلکه به عنوان برکت یافتن وتشبه است .خرقه تبرک را به طالبی می داده اند ولی خرقه ارادت ،خاص ((طالب صادق راغب ))است وخرقه ارادت را به عنوان خرقه  نسبت نیز  می گفته اند وخرقه ولایت به کسی داده می شده است که شیخ ومراد، کسی را به عنوان جانشین وبه نمایندگی به مجلس می فرستاده است وهمچنین  یکی ازنویسندگان  پوشیدن خرقه نزد صوفیان در حکم تسلیم به حکم شیخ میداند  واز آن به مرگ سبز تعبیر می نماید .  دید گاه حافظ درباره خرقه اگر بخواهیم حافظ را بشناسیم باید از جنبه های  مختلف، افکار متفاوت این شخصیت بزرگ ادبی را نسبت به دیگر شاعران هم عصر خود بررسی کنیم وآقای استعلامی که یکی از حافظ پژوهان می باشد درباره معرفی حافظ میگوید :حافظ شاعر است ویک شاعر استثنائی است که جلوه های هنر او برای همیشه در فرهنگ بشر می ماند .اما فقط یک شاعر نیست ، اویک انسان متعهد ومسئول است که نمی تواند از کنار درماندگان وستمدیدگان جامعه بگذرد. او یک تنه در برابر همه ریاکاران روزگار خود وروزگاران پس از خود ایستاده است و تازیانه سخنان خود را برای ریاکاران وزاهدان وبا هرکسی که دراو دروغ وریا ببیند برانگیخته است ونظر آقای دکتر نیاز کرمانی  درخصوص  دیدگاه وافکار حافظ ودرباره واژهایی که در دیوان او مشهود است ویکی از این ...