شعر تولد حافظ
خداوندگار شعر و عشق مولانا ( کودکی -جوانی- و تولد دوباره ی مولانا)
مولانا جلال الدين محمد بلخي (مولوي) نامش محمد و لقبش جلالدین است. از عنوان های او خداوندگار و مولانا در زمان حیاتش رواج داشته و مولوی در قرن های بعد در مورد او به کار رفته است. در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در شهر بلخ متولد شد. پدرش ، بهاالدین ولدبن ولد نیز محمد نام داشته و سلطان العلما خوانده می شده است. وی در بلخ می زیسته و بی مال و مکنتی هم نبوده است . در میان مردم بلخ به ولد مشهور بوده است. بها ولد مردی خوش سخن بوده و مجلس می گفته و مردم بلخ به وی ارادت بسیار داشته اند.دوران کودکی در سایه پدر بها ولد بین سالهای ۶۱۶_۶۱۸ هجری قمری به قصد زیارت خانه خدا از بلخ بیرون آمد . بر سر راه در نیشابور با فرزند سیزده چهارده ساله اش ، جلال الدین محمد به دیدار عارف و شاعر نسوخته جان ، شیخ فریدین عطار شتافت . جلال الدین محمد، بنا به روایاتی در هجده سالگی ، در شهر لارنده ، به فرمان پدرش با گوهر خاتون ، دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرد.دوران جوانی پدرش به سال ۶۲۸ در گذشت و جوان بیست و چهار ساله به خواهش مریدان یا بنا به وصیت پدر ، دنباله کار او را گرفت و به وعظ و ارشاد پرداخت. دیری نگذشت که سید برهان الدین محقق ترمذی به سال ۶۲۹ ه.ق به روم آمد و جلال الدین از تعالیم و ارشاد او برخوردار شد. به تشویق همین برهان الدین یا خود به انگیزه درونی بود که برای تکمیل معلومات از قونیه به حلب رهسپار شد. اقامت او در حلب و دمشق روی هم از هفت سال نگذشت. پس از آن به قونیه باز گشت و به اشارت سید برهان الدین به ریاضت پرداخت. پس از مرگ برهان الدین ، نزدیک 5 سال به تدریس علوم دینی پرداخت و چنانچه نوشته اند تا ۴۰۰ شاگرد به حلقه درس او فراهم می آمدند.آغاز شیدایی تولد دیگر او در لحظه ای بود که با شمس تبریزی آشنا شد. مولانا درباره اش فرموده:" شمس تبریز ، تو را عشق شناسد نه خرد." اما پرتو این خورشید در مولانا ما را از روایات مجعول تذکره نویسان و مریدان قصه باره بی نیاز می سازد. اگر تولد دوباره مولانا مرهون برخورد با شمس است ، جاودانگی نام شمس نیز حاصل ملاقات او با مولاناست. هر چند شمس از زمره وارستگانی بود که می گوید : گو نماند زمن این نام ، چه خواهد بودن؟ آنچه مسلم است شمس در بیست و هفتم جمادی الاخره سال ۶۴۲ ه.ق از قونیه بار سفر بسته و بدین سان ،در این بار ،حداکثر شانزده ماه با مولانا دمخور بوده است . علت رفتن شمس از قونیه روشن نیست . این قدر هست که مردم جادوگر و ساحرش می دانستند و مریدان بر او تشنیع می زدند و اهل زمانه ملامتش می کردند و بدینگونه جانش در خطر بوده است . باری آن ...
کوتاه نوشت(شعر تولد)
امشب شعري نخواهم نوشت............ شمع را براي تولدت روشن ميكنم و پرهايم را طواف ميدهم بر گرد آتشي كه تــــو در جانم روشن كرده اي........... تكه خاكستر كوچك كافي است تا پر سوخته حرمت پيدا كند. جشن تولد توست و من ...... باز به دنيا مي آيم و خاكستر مي شوم تا راز حضور تو را بدانم. ققنوس شبهاي تنهاييم "تولدت مبارک" چه لطيف است حس آغازي دوباره، و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس....... و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن! و چه اندازه شيرين است امروز............ روز ميلاد تو ........... روزي که تو آغاز شدي! بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت. تولدت مبارک.... <چندین سال پیش خدا یک فرشته ایی را به زمین هدیه کرد که اگر نبود جای خالی اش تا ابد خالی می ماند... <امروز تولد یکی از بهترین دوستانم یا به بهتر بگویم دوستانمون هست که بی اندازه دلتنگشم و تنها هدیه ایی که می توانستم از راه دور به او هدیه کنم یک قطعه شعر بود....امیدوارم این تبریک ناقابل را از من پذیرفته باشی دوست عزیز.... <از راه دوری دارم برایت آرزویی ستاره های خوشبختی و شراب ناب و مستی آن (خوشبختی) تا ابد و هر روز این (شراب) برای امروز <یک بار دیگر تولدت مبارک.....
حافظ
حافظ<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> مقدمه خواجه شمس الدین محمد شرازی شاعر و حافظ قرآن متخلص به حافظ و معروف به لسان الغیب از بزرگترین شاعران غزلسرای ایران ایران و جهان به شمار می رود حافظ را نمی توان از سنخ شاعران تک بعدی و تک ساختی محسوب و تفکر شاعرانه اش را تناه به یک وجب خالص تفسیر و تاویل کرد.شعر حافظ دارای ابعاد گوناگون و متنوع سرشار از راز رمز و پرسش از حقیقت هستی است . صبحدم از عرش امد فروش عشق گفت قدسیان گویی که شعر حافظ بربر می کنند زندگی نامه شاعران شیرین سخن و بلبل غزلسرای بوستان ادب فارسی خواجه شمس الدین ‚لسان الغیب‚کاشف الحقایق زبده ال متکلمین‚ترجمان الاسرار و...محمد حافظ شیرازی از ناردره های روزگار و نوابغ جهان شعرو ادب است که در اسمان پر ستاره ادبیات جهان همچون خورشیدی می درخشد و روشنایی بخش راه و دوستداران طریق علم و ادب است. او در اوایل قرن هشتم هجری قمری که سالش نامعلوم است.درشهر شیراز به دنیا امد سال تولد این در کمیاب را گرچه بدرستی نمی دانند اما به تقدیب سال هایی بین ١◦٧تا ٧٢٦ ه ق تخمین می زنند ‚ولی انچه برای دوستداران خواجه اهمیت وجود گرانقدر او می باشد حال سال تولدش چه سال ◦◦٧باشد و یا سال ◦٧٣یا سالی بین این سالها اهمیت چندانی ندارد ولی این مطلب که تقریبا در مورد زندگانی غالب نامداران در ایران عمومت دارد مایه متاسف است ان هم بر اطلاعی از زندگانی شخصی که در طول حیات خود بسیار مورد توجه بوده و دلیل این مدعا القابی است که در بالا ذکر گردید که حافظ نیز یکی از از این القاب است و به علت تسلطی که خواجه به علوم قرانی دااشته به او داده اند و این مطلب در ان روزگاررسم بود که به حافظین قران حافظ می گفتند و شاعر ما از جمله کسانیبود که در جوانی قران را از حفظ داشت و درک معانی آن را می نمود و به قول خودش ((قران زبر خوانم با چهارده روایت)) و در مورد کلمه خواجه که به او اطلاق می شود نیز باید گفت که در عصر حافظ بزرگان ممتازرا خواجه می نامیدند لذا اورا نیز خواجه شمس الدین محمد حافظ می خواندند که در این (حافظ ) دنییی معرفت نهفته . اصل و نصب خواجه درباره اصل و نسب این بزرگوار طبق اسناد و شواهدی که بجای مانده و از لابلای متون کهن می توان استخراج نمود خاندانش در اصفهان دارند و ظاهرا جدش شیخ غیاث الدین در کو پای اصفهان می زیسته او در این شهر به تهارت و دادو ستد مشغول و از این راه زندگی مرفه و ابرومندی داشته و خانواده شیخ غیاث الدین وجود پسرش بهاالدین محرز است که همانا پدر خواجه است . غیاث الدین به زندگی آرام خو گرفته بود و از جارو جنجال و سیاست ...
فال حافظ
مختصری پیرامون حافظ :سال تولد : در فاصله سالـهـای 712 تا 727 هـجری شمسی محـل تولد : شیراز نام در زمان تولد : شمس الدین محـمدتخـلص : حـافـظ نام پـدر : بـها الدین تعـداد برادر : 2 برادر بزرگـتر از خـود تعـداد فرزند : یک تاًهـل : حافظ در دهـهً سوم عـمرش با یار و معـشوقه اش " شاخ نـبات " ازدواج کرد.حوادث مهـم زندگـی حافظ :بـیست و یک سالگی : به هـنگام تحـویل نان در محـلهً اعـیان شیراز با دخـتری زیـبا رو به نام " شاخ نـبات " آشنا شد. تعـدادی از شعـرهـایش نیز خـطاب به اوست. برای آن که به وصال محـبوب خـود برسد، چـهـل شبانه روز بر مزار باباکـوهـی شب زنده داری کـرد تا به خـواسته اش دست یابد. بـیست تا سی سالگـی : در دربار شاه ابواسحـاق ایـنجو حـضور یافت و آوازه شهـرتـش شیـراز را فرا گـرفت. اینجو که خـود اهـل ذوق و شعـر بود، مـقام حافظ را بس گرامی داشت و حافظ نیز او را به مدح گـفت. مشخـصهً شعـر حافظ در این دوره رمانیتم است. امیر مبارزالدین محـمد با شکـست ابواسحـاق به قدرت رسید و حافظ را از مقام و منـصبـش برکـنار و از تدریس عـلوم قـرآنی نیز محـروم کـرد. در این دوره حافظ به سرودن اشعـار اعـتراض آمیز سیاسی روی آورد. سی و هـشت سالگـی : شاه شجاع پـسر مبارزالدین محـمد، پدرش را خـلع کـرد و دوباره حافظ را به مقام و مرتـبت پـیشین خـود بازگـرداند. حافظ کـه از تجـربهً روزگار عـبرت گـرفته بود، به سرودن اشعـار روحـانی و اخـلاقی روی آورد. اوایل 40 سالگـی : حـافظ عـلیرغـم مقام و جایگـاهـش در دربار شاه شجـاع از حق گـویی و انصاف بدور نبود و بدلیل صراحت و حق طلبی گاه به دردسر می افـتاد. چـهـل و هـشت سالگـی : حافظ برای حـفظ جان و امـنیت شیراز را ترک گـفت، و به اصـفهـان نـقـل مکـان کرد. در شعـرهـای این دوره، دلتـنگی و ناراحـتی حـافظ از دوری از شاخ نـبات و شهـر شیراز و عـطار شیرازی منعـکـس شده است. پـنجاه و دو سالگـی : حافظ به دعـوت شاه شـجاع به تـبعـید خـود خـواسته پایان داد و به شـیراز بازگـشت و دوباره مقام و رتـبهً پـیشین خـود را در مراکـز عـلـوم دیـنی بازیافت. شـصت سالگـی : برای آنکـه به خـدای خـود نـزدیکـتر شود، چـهـل شبانه روز به زاری و تضرع پـرداخت؛ و صبح روز چـهـلم به محـضر عـطار شیرازی رفت و با نوشیدن جامی از دست او به مراد خـود رسید. شعـر حـافظدیـوان حافظ : حاوی 500 غـزل، 42 رباعـی، و تعـداد نامحـدودی قـصیده است کـه در عـرض مدت 50 سال سروده شده است. حافظ هـر آن گـاه که حـالتی روحـانی به او دست می داد، به سرودن شعـر می پرداخت و به هـمین عـلت گاه در طول یک سال بیشتر از 10 غـزل نمی سرود. قصد و نیت او سرودن اشعـاری بود که خداوند از دستـش راضـی ...
تولد
(( به بهانه تولد غزل )) غزل دمید در سکوت یک روز تابستان و ٬ غروب ناپیدای زندگی را روشن ساخت شاخه گل مریم هدیه ای به بار آورد به زیبایی تمام فصلها و سکوت ٬ درهم شکست اکنون ٬ این تو ٬ این من چه کنم ٬ نمیدانم یا خراب خراب یا آباد آباد آری منم که به دیوار غمناک پوچی تکیه زده ام که یا دیوار بریزم یا خود بشکنم چه میشود ؟ نمیدانم ٬ میدانی اما پایان این قصه تماشایی را فردا ٬ شاید سلامی دوباره شاید نگاهی نو ٬ شاید هم هیچ شاید تو ٬ شاید من یا شاید آه ٬ آری شاید هیچکدام نمیدانم ٬ میدانی اما قصه تلخ نفسهایم شب که رفت فردا می آید با هزاران هزار فریب و زشتی برای من چگونه میتوانم ٬ نمیدانم تو هم شاید ندانی آری ٬ شاخه گل مریم ٬ غزل را به بار خواهد نشاند برای همیشه
نوروز
شعر های درباره نوروز و بهار شعری در وصف بهار و نوروز بر چهره ی گل نسيم نوروز خوش است بر طرف چمن روی دلفروز خوش است از دی که گذشت هر چه بگويی خوش نيست خوش باش ومگو ز دی که امروزخوش است شعر از خيام شعر نو در وصف بهار از فریدون مشیریباز کن پنجره ها را،که نسیمروز میلاد اقاقیها راجشن می گیردو بهارروی هر شاخه،کنار هر برگشمع روشن کرده ست.******همه چلچله ها برگشتندوطراوت را فریاد زدندکوچه یکپارچه آواز شده ستو درخت گیلاسهدیه ی جشن اقاقی ها راگل به دامن کرده ست.******باز کن پنجره ها را،ای دوستهیچ یادت هستکه زمین را عطشی وحشی سوخت؟برگ ها پژمردند؟تشنگی با جگر خاک چه کرد؟******هیچ یادت هست؟توی تاریکی شبهای بلندسیلی سرما با تاک چه کرد؟با سر و سینه ی گل های سپیدنیمه شب باد غضبناک چه کرد؟هیچ یادت هست؟******حالیا معجزه ی باران را باور کنو سخاوت را در چشم چمن زار ببینو محبت را در روحنسیمکه در این کوچه تنگبا همین دست تهیروز میلاد اقاقی ها راجشن می گیرد!******خاک جان یافته استتو چرا سنگ شدی؟تو چرا این همه دلتنگ شدی؟باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن.با تشکر از آیدا که این شعر فریدون مشیری را برای وب شاعره ارسال کرده است برای شنیدن ترانه ای درباره عید روی خط پایین کلیک کنید دانلود از سرور پریسا موزیکشعر زیبایی از حافظ شیرازی درباره عید نوروز: ساقیا آمدن عید مبارک بادتوان مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که در این مدت ایام فراقبرگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت برسان بندگی دختر رز گو به درآی که دم و همت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافتبوستان سمن و سرو و گل و شمشادت چشم بد دور کز آن تفرقهات بازآورد طالع نامور و دولت مادرزادت حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادتشعر نو در باره بهار از فریدون مشیریصدای بوسه باران صدای خنده ی گل صدای کف زدن لحظه ها برای بهار. دوباره معجزه ی آب و آفتاب و زمین شکوه جادوی رنگین کمان فروردین شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود دوباره چهره ی نوروز و شادمانی عید دوباره عشق و امید... دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار. غم زمانه به پایان نمی رسد، برخیز.. به شوق یک نفس تازه در هوای بهار.شعر درباره نوروز از سعدی شیرازی: برآمد باد صبح و بوی نوروز *********************به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال ***********************همایون ...
روز حافظ ... آواز شجريان ، بال پرواز شعر ...
بيستم مهر ماه ، به گواهي تقويم ، روز بزرگداشت حافظ است . خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي ، چيره ترين غزل سراي سبك عراقي ، كه ابيات گرانسنگ و روح نوازش سالهاست كه رامشگر جان هاي خسته و دل هاي شيدا است ، براي فارسي زبانان چهره اي شناخته شده و دوست داشتني است . " فال حافظ " شايد ، بهترين مدعاي حافظ دوستي ايرانيان است . وضويي مي گيرند ، فاتحه اي مي خوانند ، صلواتي مي فرستند و ديوان خواجه را باز مي كنند ... و دل به زمزمه غزل او مي سپارند ... تو اهل فضلي و دانش ، همين گناهت بس ... شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان ... كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل ها ... اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را ... دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود ... دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند ... خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي ... در نظربازي ما بي خبران حيرانند ... روشن از پرتوي رويت نظري نيست كه نيست ... حافظ از مشرب قسمت گله نا انصافي است ...شعر حافظ ، گرچه بسيار ستودني و صد البته ماندني و هميشگي است ، و براي اهل دل و ادب و شناخت ، گوهري خواستني و درخشنده است ، اما اگر همين ابيات بر " آواز ايراني " سوار شوند به شهادت صاحبدلان جان را پرواز مي دهند ... و استاد " محمدرضا شجريان " به حق بارها و بارها جامه فاخر بر تن غزل بي نهايت استوار حافظ پوشانده است و آن را محكم و سر بالا در برابر ديدگان ما گرفته است و ما انگشت تحسين به دهان ، به روح شاعر دعا كرده ايم ... شجريان ، بسياري از شاهكارهايش را با حافظ عجين كرده است ... شعر حافظ گرچه به غايت زيباست ، اما بارها شده است كه شعري را با صداي استاد شجريان شنيده ام ، و متعجب به سراغ ديوان خواجه رفته ام ، كه خدايا من اين شعر را صد بار خوانده بودم اما چرا اين طعم و مزه را نمي داد ؟ چرا اين رنگ و بو را نداشت ؟ اين آواز با شعر چه مي كند ؟ چيزي به آن مي افزايد ؟ مي كاهد ؟ نمي دانم ... اما گويا وقتي شجريان مي خواندش ، شعر با معنايي جديد و قامتي نو شده ، خود را به من مي نمايد ... *** " راست پنجگاه " را شجريان دوستان همه مي شناسند ، عنوان آلبومي با آواز استاد محمدرضا شجريان و تار استاد محمدرضا لطفي و همراهي تنبك استاد ناصر فرهنگفر . هم در اين آلبوم است كه قدرت بيت حافظ ، و شكوه عجيب دستگاه راست پنجگاه ، و مدد آواي شجريان ، نغمه اي بي نظير را به گوش جان مي نشاند . برخي بر اين عقيده اند كه منبع مناسب و ماندني راست پنجگاه همين آلبوم است . به هر تقدير ، مي دانيم كه برنامه راست پنجگاه ، در جشن هنر شيراز اجرا شده بود . دوست بسيار عزيزم ، آقاي كاوه ميرفخرائي گرامي در سوييس ، با وجود مشغله فراوان تحصيل در مقطع فوق ليسانس ، لطف كرده اند و كليپ تصويري ( رنگي ...
شعر حافظ
کاووس حسنلی، استاد دانشگاه: شعر حافظ بازتاب شرایط اجتماعی و نقد جدی جامعه روز خودش است محسن دانش حافظ با یک هوشیاری و نگاه عمیق، دردمند اجتماعی است. او هرگز از دردهای مردم فاصله نگرفته است. «کاووس حسنلی» استاد دانشگاه با اعلام این مطلب میگوید: حافظ میتوانست با تکنیک و کلامی تو در تو و ارتباطی که با کلام وحی دارد، برای خودش در عزلت زندگی کند و ارتباطی با اجتماع نداشته باشد، اما یکی از بنیادیترین مسایلی که برای شناخت حافظ باید در خاطر داشته باشیم، این است که حافظ با مسایل زمان خودش کاملاً آشناست، با آنها درگیر است و شعر او بازتاب شرایط اجتماعی و نقد جدی جامعه روز خودش است، یعنی مبارزه با ریا، تظاهر و خشکاندیشی و تحجّر که از بیماریهای همیشگی جامعه ما بوده و هست. وی میافزاید: شعر حافظ شبیه یک آیینه است که حافظ خودش را پشت این آیینه پنهان کرده و ما هر وقت به این آیینه نگاه میکنیم تا حافظ را ببینیم، خودمان را میبینیم. هر کس به آیینه شعر حافظ نگاه میکند پیش از اینکه حافظ را ببیند، خودش را میبیند. آنچه برای حافظ لقب معنوی لسانالغیب را آورده، همین انس همیشگی و ارتباط جدی حافظ با قرآن است و ما در برخی نوشتههای حافظشناسی، شگفتزده میشویم که چگونه میشود با این همه تکرار و تأکیدی که حافظ بر این موضوع دارد، این وجه او را فراموش کرده باشیم و آن همه تأکیداتی که در اشعار مختلفی که معلوم است مربوط به دورههای مختلف شعریاش هست، نبینیم و حافظ را به گونهای دیگر ببینیم. حال آنکه حافظ خودش هم با این وجه خویش آشناست: حافظ از معتقدان است گرامی دارش زان که بخشایش بسروح مکرم با اوست یا: شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش وی ادامه میدهد: معرفت زلال حافظ به گونهای است که در دیوان او، ما مجموعهای از آموزههای اجتماعی و آموزههای ارجمند را میبینیم که هر کدامش میتواند آییننامهای باشد برای زندگی ما: مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست یا: به صدق کوش که خورشید زاید از نفست که از دروغ سیهروی گشت صبح نخست تمام دیوان حافظ آموزش و توصیه به نیکاندیشی و راستگفتاری و راستکرداری است: کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان این حافظشناس میگوید: شعر حافظ مجموعهای از آموزههای اجتماعی است. یعنی پر از حکمت عالمانهای است که ما میتوانیم از این کتاب، از این نظر هم که یک کتاب خواندنی است، استفاده کنیم. در واقع عرفان ناب و زلالی که خداوند به دلیل تهذیب نفس و تمرکز و درنگ درونی که حافظ داشته به او هدیه داده، باعث شده ...