شعر برای دوست
بررسی شعر «دوست» از سهراب سپهری
بررسی شعر «دوست» از سهراب سپهری محمدرضا نوشمند I should be glad of another death T.S. Eliot دوست بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت ولحن آب و زمین را چه خوب می فهمید. صداش به شکل حُزن پریشان واقعیت بود. و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد. و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند. به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد. و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود. و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر می شد. همیشه کودکی باد را صدا می کرد. همیشه رشته ی صحبت را به چفت آب گره می زد. برای ما، یک شب سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم. و بارها دیدیم که با چقدر سبد برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت. ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند و رفت تا لب هیچ و پشت حوصله ی نورها دراز کشید و هیچ فکر نکرد که ما میان پریشانی تلفظ درها برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم. مشهور است که شعر «دوست» را سهراب پس از درگذشت «فروغ فرخزاد» نوشت، و تا نباشد چیزکی، منتقد نگوید چیزها! ولی من نمی خواهم این شعر را با تکرار نام فروغ و محدود کردن نام دوست با نام او بررسی کنم. حتی مایل نیستم به داستانی بپردازم که «الیوت» در شعرش آورده است تا به جمله ای برسد که سهراب شعرش را با آن آغاز می کند. یک شعر را از چندین زاویه می شود دید و بررسی کرد، امّا گاهی شعر طوری صمیمانه حرف می زند که خوب نیست آدم خیلی رسمی به حرفهایش گوش بدهد. در مجلس ختم و عزای یک دوست کسی برای عزاداری که با ناله و شیون از خوبی های دوستِ از دست رفته حرف می زند و آه می کشد، «احسَنت» «احسَنت» نمی گوید. که یعنی «بله، در وصفِ دوست عجب تلمیح زیبا و بجایی در اینجا آورده ای!» اگر شنونده به همان حسّی رسیده باشد که باعث شده آن شخص با چنین زبانی سوگواری کند، او هم کنترل احساسش را از دست می دهد و بی ریا ناله و زاری می کند. دلم نمی خواهد در بررسی این شعر، معناگریز و بی احساس باشم. بیش تر دلم می خواهد خواننده ی این متن به حسّ و دردی برسد که سهراب را وادار به نوشتن این سوگنامه کرد. با فهمیدن حرفهای سهراب، شاید بشود تا حدودی به عمق اندوهش در فقدان دوست پی برد و با او در غم از دست دادنش همدردی کرد. سهراب در ابتدای شعرش جمله ای را از «الیوت» نقل می کند که حالتی شرطی دارد و حاکی از وضعیتی است که امکان پذیر نیست، ولی گوینده به این فکر می کند که خیلی خوشحال می شداگر چنین چیزی ممکن می بود. معنای جمله ی الیوت این است: «از مرگی دیگر خوشحال خواهم شد (اگر بشود).» بدون رجوع ...
از آغاز عالم تو را دوست دارم
زیباترین شعر قیصر امین پور من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی تر از غم ندیدم به اندازه ی غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یك دهان شد هم آواز با ما:تو را دوست دارم، تو را دوست دارم قیصر امین پور
برای فرصت دوست داری
فرصت دوست داری کم وفرصت کینه توزی مان بسیاراست. ما همیشه این فرصت کم را قربانی آن دیگری می کنیم. همیشه راحت تریم برای قهر برای خشم، برای جنگ با هم. اما جان می دهیم که بگوئیم :دوستت دارم. آن چه دلیل شد برای این که کسانی حیوانی وحشی ام بدانند تنها تلاش من بود برای ازدست ندادن فرصت اندک دوست داری. فقط همین◙
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم: پل الوار: شاعر فرانسوی
تو را به جاي همه کساني که نشناخته ام دوست مي دارم تو را به خاطر عطر نان گرم
تو را دوست میدارم.........
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می شود دوست می دارمتو را برای دوست داشتن دوست می دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارمتو را به خاطر خاطره ها دوست می دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارمتو را برای دوست داشتن دوست می دارمتو را به خاطر زیبایی لاله های وحشیبه خاطر گونه ی زرین آفتاب گردانبرای بنفشیه بنفشه ها دوست می دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارمتو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارمتو را برای لبخند تلخ لحظه هاپرواز شیرین خاطره ها دوست می دارمتو را به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارماندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارمتو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارمتو را برای دوست داشتن دوست می دارمتو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارمتو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می دارمبرای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناهتو را به خاطر دوست داشتن... دوست می دارمتو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم... دوست می دارم
اس ام اس برای کسی که دلت رو شکسته
تو بگو وقتی خواب بودم چه کسی مداد رنگیشُ برداشت و فاصله ها رو پٌررنگ کرد ؟؟ نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد. نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم. نگاهم کرد دل به او بستم. نگاهم کرد اما بعدها فهمیدم فقط نگاه میکرد از او که رفته نباید رنجشی به دل گرفت آنکه دوستش داریم همه گونه حقی بر ما دارد حتی حق آنکه دیگر دوستمان نداشته باشد نمی توان از او رنجشی به دل گرفت بلکه باید تنها از خود رنجید که چرا باید آنقدر شایسته ی محبت نباشیم که دوست ما را ترک کند ... و این خود دردی کشنده است ... زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد خیلی ها نفرین میکنن ... تلافی میکنن... اما نه ... نفرین من ... الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره ... تلافی من .... میرم تا به اون برسی ... سره راهت نباشم ... راستی ... قد من دوست داره ...؟ خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش ؛ یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه یادت باشه که یادم بیاری که یادت بدم که یاد بگیری که همیشه به یادتم و یادت هیچ وقت از یادم نمیره . . . این یادت نره . . . یک نصیحت: مواظب خودت باش! یک خواهش: اصلاً عوض نشو! یک آرزو: فراموشم نکن! یک دروغ: تورو دوست ندارم!!، یک حقیقت: دلم برات تنگ شده زمان ! به من آموخت که : دست دادن معنی رفاقت نیست ... بوسیدن قول ماندن نیست ... و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست ... شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادمخداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادمخداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرمدر این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرمو بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آردو برف نا امیدی بر سرم یکریز می باردچگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانیخداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانیخداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانمخداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!! چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم! با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است یکی محبت میکنه و یکی ناز میکنه ! اونی که ناز میکنه همیشه محبت ...
دوست می دارم - شعری از پل الوار
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که اب می شود دوست می دارمتو را برای دوست داشتن دوست می دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارمتو را به خاطر خاطره ها دوست می دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محال به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارمتو را برای دوست داشتن دوست می دارمتو را به خاطردود لاله های وحشی به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردانبرای بنفشی بنفشه ها دوست می دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارمتو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارمتو برای لبخند تلخ لحظه ها پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارمتورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارماندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارمتو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارمتو را برای دوست داشتن دوست می دارمتو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام دوست می دارمتو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارمبرای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناهتو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارمتو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارمدوست می دارم
پاسخ فریدون مشیری به شعر خانه دوست کجاست؟ سهراب سپهری
من دلم میخواهد خانهای داشته باشم پر دوست، کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو…؛ هر کسی میخواهد وارد خانه پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند. شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست… بر درش برگ گلی میکوبم روی آن با قلم سبز بهار مینویسم ای یار خانهی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر ” خانه دوست کجاست؟" فریدون مشیری
شعر در مورد دوست.................................
به نام خداشعر در مورد دوست جملات و اشعار بزرگان در مورد دوست و دوستي به ترتيب حروف الفباآ «آری آغاز دوست داشتن است// گرچه پایان راه ناپیداست// من به پایان دگر نیندیشم// که همین دوست داشتن زیباست»فروغ فرخزاد«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»حافظ«آنان که دوستی و محبت را بهزندگی خود راه نمیدهند،بهآن ماند که طلوع خورشید را مانع شوند.»سیسرو«آنچه مردم، دوستی میخوانند چیزی غیر از نفع شخصی نیست، دوستی خودپرستی انسان است که میخواهد از دیگران به عنوان دوستی متمتع گردد.»فرانسوا لارشفوکو«آن کس که در هرجا دوستانی دارد، همه جا را دوستداشتنی مییابد.»ضربالمثل چینی الف«از بس که مهر دوست به دل جا گرفته است// جایی برای کینهٔ دشمن نمانده است»اظهری کرمانی«از جان طمعبریدن آسان بود ولیکن// از دوستان جانی مشکل توان بریدن»حافظ«از جهان گرچه بوستان خوشتر// بوستان هم به دوستان خوشتر»مکتبی شیرازی«از خویشاوندان بهراحتی میتوان برید، اما رشته دوستی را هرگز.»سیسرو«از سلامتی خود مواظبت میکنیم، برای روز مبادا پول ذخیره میکنیم، سقف خانه را تعمیر میکنیم و لباس کافی میپوشیم، ولی کیست که در بند آن باشد که بهترین دارایی یعنی دوست را به صورتی عاقلانه برای خود فراهم کند؟»رالف والدو امرسن«از محبت، نار نوری میشود// وز محبت، دیو حوری میشود»مولوی«از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است// از یار ناز خوشتر و از من نیازها»ادیب پیشاوری«اغلب، دوستان ما از خطرناکترین دشمنان هستند.»آندره ژید«اگرچند، بدخواهکشتن نکوست// از آن کشتن آن به که گرددت دوست»اسدی طوسی«اگر دوستان نتوانند از گناهان کوچک یکدیگر چشمپوشی کنند، نخواهند توانست دوستی خود را به جایی برسانند.»لابرویر«اگر دوست تو مرتکب خطایی شد از دوستی او صرفنظر مکن زیرا که انسان در معرض خطا است، تا میتوانی دوست برای خودت آماده کن نه از برای مالت.»فیثاغورس«اگر هر کس همه کس را دوست میداشت همه کس صاحب دنیا میشد.»فردریش شیلر«این دغل دوستان که میبینی// مگسانند دور شیرینی»سعدی ب«با چه کسانی دوست و رفیق میباشی تا بگویم چگونه آدمی هستی.»رالف والدو امرسن«برای اینکه دوست پیدا کنی باید خود را لایق و آماده دوستی بار بیاوری.»آندره موروا«بر دوستی که حسود باشد، ایمن نمیتوان بود.»بزرگمهر«بگذار که دوستی کم کم به اوج خود برسد، اگر این رسیدن برقآسا باشد ناگهان از نفس میافتد و متوقف میشود.»ولتر«بود آینه دوست را مرد دوست// نماید بدو هرچه زشت و نکوست»اسدی طوسی«بهترین دوستان من کسانی هستند که پیشانی و ابروهای ...
دوست دگر
دوست دگری دارم گر بخواهم همه وقت همه جا با من است از گذشته تا به حال عالم با خبر است هم نشین فهمیده و همدمی داناست استادی ماهر برای ذهن و باطن است