شعری در مورد تشکر

  • شعری از فرزاد حسنی،عکس و تشکر

    شعری از فرزاد حسنی،عکس و تشکر

    وحالا شعری از فرزاد حسنی در مورد چت: یکی از بزرگان حکایت کند اگر یک نفر نیمه شب چت کند وبا فرد بیگانه صحبت کند و کم کم به چت کردن عادت کند ویک ساعتش را سه ساعت کند و هر شب به فردی محبت کند به افراد قبلی خیانت کند وبا بی خیالی جنایت کند نه حد و حدودی رعایت کند و اچ آی وی خویش مثبت کند و این قصه را پر حرارت کند برای رفیقش روایت کند چنانکه رفیقش حسادت کند و او هم رود نیمه شب چت کند و با فرد بیگانه صحبت کند وکم کم به چت کردن عادت کند ویک ساعتش را سه ساعت کند و هر شب به فردی محبت کند به افراد قبلی خیانت کند وبا بی خیالی جنایت کند  نه حد و حدودی رعایت کند و اچ آی وی خویش مثبت کند واین قصه را پر حرارت کند برای رفیقش روایت کند چنانکه رفیقش حسادت کند و او هم رود نیمه شب چت کند ......................................... ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ خوب بود؟کیف کردید؟چه چتی بوده این چت ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ وحالا دوباره عکس،عکس عکس عکس ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ به نام آنکه عشق را آغاز کرد،خداوند به تو دو چشم،دو گوش،دو دست،دو پا و.....داد.حالا می دونی چرا بهت فقط و فقط یه قلب داد؟ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ در زندگی سه راه را دنبال کن:دوست داشتن را برای یک تجربه،عاشق شدن را برای یک هدف و فراموش کردن را برای قبول یک واقعیت. ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ همه ی رنگها قشنگ اند،به جز دورنگی. ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ التماس به خلق حقارته،اگر برآورده بشه منته،اگر برآورده نشه،ذلته.التماس به خدا شجاعته،اگر برآورده بشه رحمته،اگر برآورده نشه حکمته. ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ خوب،امیدوارم تا اینجا خوشتون اومده باشه وحالا تشکر و قدر دانی از تموم بچه هایی که به اینجا سر می زنن و سر زدن آویسا جونی اول شدنت،ستاره جونی دوم شدنت و خاله الهه نازم سوم شدنت،هر سه تون مدال می گیرید و شوکولات فروغ و ندا جونی به وب من خوش اومدین مامانبزرگ مژده جونم چشم دیگه حواسم رو جمع می کنم تا دیگه پام نشکنه مهرانا جونی عزیزم بعد از مدتها خوش اومدی آقا حسن چه عجب از این ورا الهه آرانیانبهدخت ...



  • شعری در مورد آب

    بیا تا قدر این نعمـت بدانیم                 که در بحران بی آبی نمانیمبیا از بهر حفظ آن بکوشیم                   وجود آب را ارزش شماریماز این سـرمایه خوب الهی                  برای نسل خود باقی گذاریمچنین فرموده بر ما حیّ دانا                  که زنده هر چه را از آب داریمبـیا تا در نگـاه تشـنه آب ب                           ه سان ابـر بـارانی بـباریمبرای مصرف خوب و درستش                       نهال صرفه جویی را بکاریمنجات آب بر ما شد وظیفه                        بر انجامش بـیـا همـت گذاریمصدای آب یعنی زندگانی                         بیا دل را به این نجوا سپاریم

  • شعری زیبا در مورد سبد کالا

    شعری زیبا در مورد سبد کالا بس شنیدم  وصف کالاو سبد                  روغن و مرغی که باشد شش عدد عزم کردم تا بگیرم سهم خود                با امید  بی حساب و مرز وحد  بعد روزی دوره گردی دور شعر               با مصیبت گشتم آنجا رابلددیدم آنجا بیشماری مرد وزن                  مثل لشکر در هجوم و در عددپیش دکانی همه  چسبیده اند              مثل نوزادی که شیرش می مکدآخر صف جای من شد ناگزیر                 چشم من از طول آن شد دررمد 1ایستادم در میان لشکر ایلخان                با توکل بر خداوند صمدنوش جان کردم زهر کس ضربه ای          کله وچک  مشت وکف گرگی لگددنده هایم خرد گشت ازهر فشار            مثل میت که بماند در لحداز کفم رفت  اختیار پیش وپس              جا بجا شد کلیه  هایم با کبدشکم آنجاشد یقین تا دیدم این             از لباسم قطره هایی می چکد      دیدم آنجا ناتراشی  بی جهت              چون خروسی کول بنده می جهد  فحش های آبدار و چرب وچیل              شد نصیب خاندانم تا ابد  بیخ گوشم خانمی در جر وبحث             با همه کس مثل عادل در نودپالتوی هم بسته راه هر نفس              گیس زن در گردنم همچو مسد 2موج جمعیت به بیرون  پرت کرد           لطف یزدان گشت بنده را مددمن خلاصه رفتم آنجا چون چنار           بازگشتم له لورده چون نمد 1. چشم درد    2 . ریسمانی بافته شده از لیف خرما است

  • شعری در مورد پدر و مادر از مولانا

    شعری در مورد پدر از مولانا : مادر اگر چه که همه رحمتست رحمت حق بین تو ز قهر پدر سرمه نو باید در چشم دل ور نه چه داند ره سرمه بصر بود به بصره به یکی کو خراب خانه درویش به عهد عمر مفلس و مسکین بد و صاحب عیال جمله آن خانه یک از یک بتر هر یک مشهور بخواهندگی خلق ز بس کدیه شان بر حذر بود لحاف شبشان ماهتاب روز طواف همشان در به در گر بکنم قصه ز ادبیرشان درد دل افزاید با درد سر شاه کریمی برسید از شکار شد سوی آن خانه ز گرد سفر در بزد از تشنگی و آب خواست آمد از آن خانه یتیمی به در گفت که هست آب ولی کوزه نیست آب یتیمان بود از چشم تر شاه در این بود که لشکر رسید همچو ستاره همه گرد قمر گفت برای دل من هر یکی در حق این قوم ببخشید زر گنج شد آن خانه ز اقبال شاه روشن و آراسته زیر و زبر ولوله و آوازه به شهر اوفتاد شهر به نظاره پی یک دگر گفت یکی کأخر ای مفلسان کشت به یک روز نیاید به بر حال شما دی همگان دیده‌اند کن فیکون کس نشود بخت ور ور بشود بخت ور آخر چنین کی شود او همچو فلک مشتهر گفت کریمی سوی بر ما گذشت کرد در این خانه به رحمت نظر قصه درازست و اشارت بس است دیده فزون دار و سخن مختصر مولوی  

  • شعری در مورد پدر و مادر از مولانا

    شعری در مورد پدر از مولانا : مادر اگر چه که همه رحمتست رحمت حق بین تو ز قهر پدر سرمه نو باید در چشم دل ور نه چه داند ره سرمه بصر بود به بصره به یکی کو خراب خانه درویش به عهد عمر مفلس و مسکین بد و صاحب عیال جمله آن خانه یک از یک بتر هر یک مشهور بخواهندگی خلق ز بس کدیه شان بر حذر بود لحاف شبشان ماهتاب روز طواف همشان در به در گر بکنم قصه ز ادبیرشان درد دل افزاید با درد سر شاه کریمی برسید از شکار شد سوی آن خانه ز گرد سفر در بزد از تشنگی و آب خواست آمد از آن خانه یتیمی به در گفت که هست آب ولی کوزه نیست آب یتیمان بود از چشم تر شاه در این بود که لشکر رسید همچو ستاره همه گرد قمر گفت برای دل من هر یکی در حق این قوم ببخشید زر گنج شد آن خانه ز اقبال شاه روشن و آراسته زیر و زبر ولوله و آوازه به شهر اوفتاد شهر به نظاره پی یک دگر گفت یکی کأخر ای مفلسان کشت به یک روز نیاید به بر حال شما دی همگان دیده‌اند کن فیکون کس نشود بخت ور ور بشود بخت ور آخر چنین کی شود او همچو فلک مشتهر گفت کریمی سوی بر ما گذشت کرد در این خانه به رحمت نظر قصه درازست و اشارت بس است دیده فزون دار و سخن مختصر مولوی

  • شعری در مورد عید

    "به نام آنکه زیباست و زیبایی را دوست دارد" سالی در راه استسالی پر برکتسالی که اگر خواهینیست در آن حسرتبرف ها آب شدندغصه ها از ما دوریک دل خوش دارمکه شده سنگ صبورتو در این خانه تکانی بتکانهر چه از درد حکایت میکردبگذار پاک شوی از غم هاخالی شوی از دوده ی درد… . . . دوباره آمد از راهبهار سبز و زیبا جوانه زد درختاندر ده کوچک ما پروانه ‏های رنگیمی‏رقصند روی گل ها در دشت و در بیاباندر باغ های زیبا مادربزرگ خوبمدوباره سفره چیده هفت سین سفره گویدکه سال نو رسیده "عید بر همگان مبارک باد"

  • شعری در مورد حضرت علی(ع)

    شعری در مورد حضرت علی(ع)

    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیهذکر دلم مدح و ثنای علیستحال خوشم حال و هوای علیستذات الهی چو مرا خلق کردهرچه به من داد ولای علیستخلوت من ، جَلوت من ، با علیستدارو ندارم همه یک یا علیستکیست علی ؟ آنکه ندانند کیستکیست علی ؟ آنکه خدا هست و نیستکیست علی ؟ کسی که پیش از مکانبه ذل غیب لا مکان داشت زیستلعل و دم جان محمد علیستتمام قرآن محمد علیستمغز علی و دگران پوستندتمام انبیا علی دوستندامیر مومنین عالم علیستحقیقت رسول خاتم علیستکعبه علی قبله علی حج علیستذکر علی حمد علی دم علیستعلی بود احمد و احمد علیستتمام اسلام محمد علیستعلی ، کسی که خون عدل ، جاری کندرسول را یک تنه یاری کندامیر مرحب کش خیبر شکندیده کسی یتیم داری کند !خاک کجا و مظهر او کجاتنور پیرزن کجا او کجاوای به من ، من و ثنای علیعفو کند مرا خدای علیجهان چه قابل که فدایش شودفاطمه می شود فدای علیآیینه ی روی خدا ، چهره اوستدین تمام انبیا ، مهر اوستکیست علی ؟ معلم جبرئیلکیست علی ؟ پیر هزاران خلیلکیست علی ؟ امیر خیرالعمیرکیست علی ؟ وکیل نعم العمیرکیست علی ؟ تمام آئین منعقل من و عشق من و دین منپاک سرشتم که سرشتم علیستمحشر ومیزان و بهشتم علیستمیثم بی دست و زبانم ولیهرچه که در نخل نوشتم علیستگو که درآرند زتن پوستمتا ابدالدهر علی دوستم

  • شعری در مورد یکی از اسطوره های آذربایجان (سارای)

    آنا يوردون قيزي سارا بير آيدي بيزيم اللره آيسز گجه لر ----------------- بير اوجا سسدي قولاق وئر اونا هايسز گجه لرسارا بير باغدي طبيعتدن آليب قول بوداقی ----------------- بير شيرين ماهنيدي یانلیزاوخیار ائل دوداقیسارا بير قيزدي سودان سورمه چكبپ گوزلرينه ----------------- جان دييب بيرده اوركدن آرازين سوزلرينهسارا سئودا ايله دونياني آنان بير قيزدي ----------------- او قارانليق گئجه ني آيدين ائدن اولدوزدي سارا سودا ايله دونياني آنان بير قيزدي ----------------- سارا غملر اوجاقيندا آليشان بير كوزدي بير نجابتلي گلين دير ائله آسلان ساياغي ----------------- قويمادي قار ائده دنياسني چاقال اياقي اوزوني آتدي سئله اوزگني حيران ائلدي ----------------- اويانان شمعيني پروانيه قربان ائله ديقوشولوب سللره گتدي آنا يوردون ساراسي ----------------- قالدي شيرين اورگينده يئنه فرهاد ياراسي باغلادي ساچلاريني قويمادي بيگانه گوره ----------------- آنا يوردون قيزي وئرمز ساچين هر كيمسه هورهگلين اولدي آرازا اوردا تويون توتدي سارا ----------------- سوئله دي اوردا اورك سوزلريني نازلي ياراآراز آغلار گوز ايله آلدي ساراي اللريني ----------------- دارادي ائل قيزينين بيرده قارا تللرينيگتدي گوزلردن اوزاق دوشدي ائلين بيردنه سي ----------------- گورمدي خان چوبانين آيريليقين سون نفسيسارا گوز لر دن اوزاق دوشسده ايتمز اثري ----------------- بير ياراق تك سوزونون واردي هله چوخ كسري امیدوارم مورد توجه قرار گرفته باشد منتظر نظرات و پیشنهادات و انتقادات شما عزیزان هستیم

  • شعری در مورد سوختن دل

    بسوز ای "دل" که سوزاندی دلم رابه ویرانی کشاندی منزلم را به دست باد دادی عمرو جانمبریدی از تهِ حلقم زبانم فکندی زیر پا احساس و شورم نکردی رحم، حتی بر غرورم شکستی، سوختی جان و تنم را دریدی با سرشک پیراهنم را نه کودک بودی و نه عاقل و پیر نه روحم را رها کردی ز زنجیر مرا سرگشته کردی در جوانی نه دل بودی نه از یاری نشانی کنون خسته از این شور و شرارم زمانی می شود... فکر فرارم در این جانِ هزاران نقشِ زیبا چه بهتر جای دل یک قطره دریا نمی خواهم تو را در سینه دیگر نه می خواهم دلی هر چند بهتر گذشتم از دلی مانند تو مست چگونه می شود از دام تو رست

  • تشکر

    متشکرم برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی. برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی. برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی. برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی. برای همه وقت هایی که با من شریک شدی. برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی. برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی. برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی. برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی. برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی. برای همه وقت هایی که گفتی “دوستت دارم” برای همه وقت هایی که در فکر من بودی. برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی. برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی. برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی. برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی. برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی. به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که : لبخند من به تو یعنی ” عاشقانه دوستت می دارم ” آغوش من همیشه برای تو باز است. همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم. همیشه پشتیبانت هستم. من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود. فقط کافی است چیزی از من بخواهی , بلافاصله از آن تو خواهد شد. می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم. من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی. در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی. همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم. همین الان در فکر تو هستم. تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری. من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است. هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن. من هنوز در چشمانت گم شده هستم. تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.