شام تولد
عکسهای تزیینات تولد 4 سالگی کیمیا
هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی برسه که عاشق عدد "4" بشم....و امروز اون روزه....من یه خونواده "4" نفره بی نظیردارم....دختری که "4" سال پیش تو یه همچی روز زیبایی من را مادر کرد و پسری که "4" ماه پیش جایش را در دلم باز کرد....همسرم،دخترم و پسرم دوستتون دارم. اول از همه کارت دعوت تولد دختری.....با عکسهایی از 1،2،3 و 4 سالگیش.... کارتهای آماده شده جهت دادن به مهمانان عزیزمون ردپای ورود به خونه که کلی باعث خنده و سرگرمی دوستان کوچولوی کیمیا شد بنر خوش آمد گویی که روی درب ورودی خونه نصب کردیم تزیینات داخلی خونه...... جعبه دستمال کاغذی مینی موسی که خودم بعد از درست کردنش عاشقش شدم. ظزف یخ خوشگلمون با یه عکس خیلی زیبا از کیمیا که حتی دیدنش باعث می شد همه سردشون بشه!!!! ظرف قاشق و چنگالهامون با یه عکس بی نظیر از کیمیا در کنار دریا.... و دستمال سفره های مینی موسی برای میز شام که برای پیدا کردنشون شهر را زیر پا گذاشتم.. حالا بریم سراغ کیک که شکل یه مینی موس خیلی خوشگل بود ولی متاسفانه قبل از بریدن یادمون نبود ازش عکس بگیریم...... و میز خیلی خوشمزه شام در روز مهمونی تولد دوستانه که شامل لازانیا،رولت کالباس و چیکن استروگانف بود..... و دوباره میز شام در روز مهمانی خانوادگی که شامل ته چین 3 طبقه(خدایی کلی برای درست کردنش وقت گذاشتم)،لازانیا، سالاد سزار و دلمه بادمجون و فلفلهای رنگی(البته صادقانه اعتراف می کنم که زحمت تهیه این غذا را مادرجون کیمیا کشیده بودند) بود. حالا بریم سراغ میز دسرهای خوشمزه مون....اول از همه ژله آکواریوم بعد ژله مینی موسی که زحمت تهیه اش را مامان رادین عزیز ،دوست خیلی خیلی خاص کیمیا کشیده بودند.... و در نهایت ژله های مخلوط که شامل 3 طبقه بود:اول از همه ژله شاتوت بعد ژله آناناس و در نهایت ژله بستنی توت فرنگی..... و در نهایت مینی موس نازنین و خوشگل ما...... و مینی موس کوچک در حال بریدن کیک (که البته شب قبل هم یک بار بریده شده بود) جا داره همین جا از دوست هنرمند و نازنین و یار مهربون و صبورم "معصومه جون" که زحمت طراحیهای این تولد و تولد سال پیش کیمیا را کشیده بودند تشکر کنم. قطعا" زیبایی مجلس ما فقط به خاطر هنر زیبای دستان او بود. http://www.ninisite.com/clubs/detail.asp?clubID=13153معصومه عزیز برای خودت،همسرت و علی رضای نازنینت بهترینها را در زندگی آرزو می کنم.
شام تولد من و رستوران فرنی
ای وای هی می خواستم بیام پست بذارم هی وقت نمی شد. بالاخره طلسم شکست و من شامی که همسرجان برای تولدم مهمونم کرد رو می تونم اینجا بذارم. برای شام رفتیم یک رستورانی که مدتیه توی مشهد باز شده و شنیده بودیم که خیلی باکلاسه و غذاهاش خوبه به اسم فرنی. همسرجان هم برای اینکه منو سورپرایز کنه یک میز دو نفره رزرو کرده بود و منو شام برد اونجا. البته اونجا فقط رستوران نیست و منوی کافی شاپ هم داره. فضا و دکوراسیونش خیلی خوشگل و شیک بود. نحوه برخورد و پذیرایی هم عالی بود. اول برامون منو آوردن. بعد یک سبد نان با پنیر خامه ای آوردن که به عنوان اشتها آور اصلا دوستش نداشتم چون به جای اینکه اشتهای آدم رو باز کنه آدمو اشتها زده می کرد و به عنوان اشتها آور سنگین بود. ترجیح می دادم یک اشتهاآور مناسب تر سرو کنند. همراهش دو گیلاس آب گوجه با ادویه چیلی (تند) هم آوردن که مزه اش جالب و جدید بود. برای نوشیدنی من آب معدنی سفارش دادم و همسرجان استرابری مینت (نوشیدنی توت فرنگی و نعناع) سفارش داد که شدیدا خوشمزه بود. قیمتش پانزده هزار تومن بود که به نظرم کمی زیاد بود برای اون حجم کم نوشیدنی. من برای پیش غذا سوپ روز سفارش دادم که سوپ قارچ و مرغ بود و خیلی هم خوشمزه. قیمتش هم نه هزار تومن بود. همسرجان هم سوپ سرآشپز سفارش داد که سوپ کلم بروکلی بود و اونم خیلی خوب بود. قیمت اینم همون نه هزار تومن بود و همینطور که توی عکس می بینید توی نون سرو شده بود. برای شام همسرجان بیف استراگانف سفارش داد که مزه اش خیلی معمولی بود و بیف استراگانف خوشمزه تر از این خیلی خورده بودیم. قیمتش بیست و هفت هزار تومن بود که نسبت به حجم زیادش به نظرم خوب بود. من هم پاستا با میگو و سس گوجه (چامپالایا) سفارش دادم که میگوش زیاد پخته بود و سفت بود اما سسش بی نهایت خوشمزه بود. قیمت پاستا بیست و شش هزار تومن بود که اولش به نظرم حجمش کم اومد اما سنگین بود و آدم پرخوری مثل منو هم کاملا سیر کرد. روی فاکتور مالیات و حق سرویس نکشیدن و همون قیمتهایی که توی منو بود رو حساب کردن. کلا دوستش داشتم و باز هم میرم. آدرس: مشهد، بلوار سجاد، پاساژ ایران زمین، طبقه دو، رستوران فرنی تلفن: 37673721 051
کیتی و تولد سه سالگیش!!!
سلام به همه دوستای خوب و طرفداران پر و پا قرصمون که همیشه از وبلاگ ما دیدن می کنن و لطف می کنن و نظرشون را هم برامون می گذارن. تولد سه سالگیه پرنیا گله با تم کیتی بودخودش هم از قبل میدونست وکلی ذوق میکرد کارهاش امسال که بزرگتر شده بود خیییلی جالب بود مثلا: از موقعی که فهمیده بود که تم تولدش کیتیه بهش گفته بودیم که به کسی لو ندی ولی بر عکس به همه گفت، میرفت در گوش همه میگفت :امسال تولدم کیتیه ،خلاصه روز تولد تنها کسی که سورپرایز شد خواجه حافظ شیرازی بود اونم شاید!!!!!!! تو همه ی کارهای تولد هم به خصوص وقتی من تزئینات تولد رو درست میکردم کنار من می نشست وقیچی به دست خلاصه حالی به من میداد چند تا قیچی گذاشته بودیم هر کدومو که من بر میداشتم پرنیا جون هم همون رو میخواست واصلا مامان رو اذیت نکرد اما به جاش در آخر تولد خیلی قشنگی شد با تزئینات سفیدوصورتی، همه هم پسندیدن وتعریف میکردن واز همه خوشگلتردختر گلم پرنیا بود قشنگترین هدیه ی خدا به من وبابا مهدی(خیییییلی دوست دارم دختر گلم) امسال هم مثل هر سال با مشقت فراوان از پرنیا جون توی آتلیه عکس گرفتیم که به نظر خودمون با اینکه زیاد باهامون همکاری نکرد ولی عکساش بهتر از هر سال شد. این عکسیه که به عنوان گیفت همراه با یک بگ کیتی برای تشکر به مهمونامون دادیم. این هم کیک تولد کیتی خانوم: میز تنقلات به همراه بگ ها و گیفت های مهمونا: پرنیا و ژست خنده ای که میبینید چقدر هم طبیعیه! میز شام و دسر: الویه ی کیتی: ماکارونی پنیری کیتی که البته در اثر گرما سبیلاش فر خورده ( این هم خودش یک مدله دیگه) پرنیا و کیک تولد و بازهم ژست خنده پرنیا همراه با دو بادی گارد یکی پسر خاله یکی پسر عمو که نم نم دارن دل دختر ما رو بدست میارن. اول خیلی جدی نشستن بعد یک خنده ملایم بعدشم که ... و بازهم از پسر خاله اصرار و البته از دختر ما انکار پرنیا همراه با مهدیار و پرهام: عکس از کادوها که بازهم مثل هر سال کادوی خاله مائده با تم ما هماهنگه همین طور بگ کادوی باباجان کریم و مامان مهری و البته کارت خیلی خوشگلی که زن عمو راحله زحمت کشیده بودن و برای پرنیا درست کرده بودن. همین جا ازبابا جانا ومامان جونا واسه ی النگوهای به قول پرنیا صدا دارشون(که خودش سفارش داده بود ۲تا باشه که مثل عمه نجمه صدا بده)و عمه جون فاطمه و عمه جون نجمه(عمه جونا) به خاطر دوتا هدیه ی قنگشون (دو تا لباس خوشگل)و همه واسه هدیه های قشنگی که آورده بودن تشکر می کنیم. اینم بگم که لباس کیتی خانوم هم مامان مهری زحمت کشیده بودن که یک تشکر ویژه هم از ایشون می کنیم. امسال یه برگه ی یادگاری هم براش درست کردیم ...
تولد با تم کفشدوزک
این عکسو با لباس تولدت مخصوص تولد گرفتیم کارت دعوت که واسه همون تاریخی که قرار بود تولدت باشه اما بهم خورد چاپ شده بود و حتی به همه داده بودیمش اینم از تزیینات خونه اینم فلش راهنما که بیرون در نصب شده بود و نشد ازش عکس بگیرم بعداً گرفتم میز گیفت ها میز تنقلات ریسه عکسهای از تولد تا یکسالگی ساعت تولدت و اولین کلاهی که پوشیدی: اولین لباسهات: اولین کفشها دفتر یادگاری کلیپ و امااااااااااااااا عکسهای خود کفشدوزک کوچولو: آوا در حال فوت کردن شمع: آوا در حال خوردن کیک: میز شام غذاها شامل جوجه چینی، اسنک با طعم های مختلف، سالاد الویه کفشدوزکی، کشک بادمجان، سینی سبزیجات، ژله کفشدوزکی و سالاد بود. ژله خیلی بامزه شده بود : با تشکر از صفورا خانم http://www.safoora-shahab.niniweblog.com/ لینکهای کفشدوزکی تولد مهتا تولد نیکا تولد ابوالفضل تولد الینا تولد آرشام تولد پرنیا تولد نیوشا تولد مهرسا تولد پرنیا تولد مهتاب تولد گیلدا تولد امیر حسین تولد پریا تولد سها طرز درست کردن کلاه کفشدوزکی ایده تولد با تم کفشدوزک طرز درست کردن کارت دعوت کفشدوزکی نمونه ۱ طرز درست کردن کارت دعوت کفشدوزکی نمونه 2 نمونه کار تولد کفشدوزکی طرز درست کردن سیب کفشدوزکی طرز درست کردن دست بند کفشدوزکی فایل PDF تولد کفشدوزکی دانلود چند نمونه تزیینات تولد کفشدوزکی فایل PSD تولد کفشدوزکی کاردستی به شکل کفشدوزک
چیزی به جشن تولد نمونده ..
خیلی وقته که نتونستم چیزی از گل پسرمون –آبتین- بنویسم. عید که اومد,من باید کلی کار انجام میدادم. غیر از دیدو بازدید –که البته بازارش امسال خیلی رونق نداشت!- باید برای آبتین جشن تولد میگرفتم. تم تولدش رو از مدتها پیش انتخاب کرده بودم :ماه و ستاره .و در این راه از مامان مونای عزیز ایده گرفته بودم(همینجا از خدا میخوام که همیشه در کنار رادین کوچولو و بابا علی خوب و خوش و سلامت باشه) برای تولد آبتین مجبور بودم 2 تا جشن بگیرم. اولی برای خانواده خودم و دومی برای خانواده بابا علی. برای هر دو یه مدل کیک سفارش دادم و تزیینات هم یکی بودن(فقط شام و دسر ها فرق داشتن) . آبتین تو جشن تولد اولیش که توی عید بود(7/1/91) و با حضور خانواده خودم برگزار شد, خیلی سرحال بود . و با اینکه تعداد عکاسها و دوربینها خیلی زیاد بود و آبتین مرکز توجه بود,اما اصلا خودشو لوس نکرد و ما تونستیم کلی عکس ازش بگیریم. کلا خوب باهامون همکاری کرد و من و بابا علی رو سرافراز کرد. تنها از تاجش خوشش نمیومد و اگه میفهمید که روی سرشه,بلافاصله پرتش میکرد کنار!!! بازم دست عمو بهزاد درد نکنه که یواشکی تاجو میذاشت رو سرش و اینطوری شد که چند تا عکس از آبتین و تاجش موجوده. 2 شب مونده به جشن رفتیم و کیک ستاره ای سفارش دادیم. (مزه کیک تو تولد دوم به خاطر دعوای مامان لاله با آقای قنادباشی بهتر از کار دراومد!)
تولد به سبک پاگشا
سلام بر عزیزان ِ دلم وااااای اونقد حرف نگفته ندارم که نگرانم نکنه چیزیش یادم بره! فعلاً شروع می کنم و سعی می کنم هرچی رو که یادم هست بگم تا ببینیم تا کجا پیش میره پنجشنبه دوم بهمن جاری ما رو پاگشا کرد!!! اونم به این صورت که زنگ زد بهم و گفت میخوام پاگشاتون کنم و ببخشید که دیر شد! و ادامه دادن که میخوان برای نی نی شون یه تولد هم بگیرن!!! خب تولد پسر ِ جاری توو آبان بود، حالا اینکه میخواستن بعد از سه ماه دوباره براشون تولد بگیرن... خب دیگه، یعنی ما کادو نگرفته باید کادو هم می دادیم!!! همون طوری که واسه شب یلدا وقتی خونه ی خواهرشوهر وسطی رفتیم واسه تولدش بهش کادو دادیم اما کادو هم نگرفتیم!!!! خلاصه رفتیم... جاری کلی تدارک دیده بود و سلیقه به خرج داده بود... دستش درد نکنه... عکس هم گرفتم که اگه خدا بخواد توو پست بعدی!!! سعی می کنم یه به روایت تصویر از این روزا داشته باشم برای تولد پسرش وجه نقد دادیم، توانمون همین بود... جاری هم بهم دوتا ظرف کادو داد، خوشگلن همون شب خواهرشوهرا گفتن هفته ی دیگه که تولد هدیه هست شام بریم خونه شون! از خدا که پنهون نیست، از شما هم پنهون نباشه راستش من و همسر شرایط شام دادن نداشتیم!! خب مهمون داری بودجه! میخواد، کلی تدارک و وسیله میخواد که ما فعلاً واقعاً شرایطش رو نداریم! جاری همون جا فکر کنم از قیافه م تا تهش رو خوند! برگشت به اونا گفت "اینا تازه عروس و تازه دامادن، شما که نباید برید خونه شون برای شام و ناهار، اینا باید بیان!" که خواهرشوهر وسطی گفت باشه، پس برای بعد از شام میایم!!! 6 بهمن دوشنبه میشد، منم ناخوش بودم و تازه دوشنبه یکم حالم بهتر شده بود، روز قبلش به همسر گفتم لطفاً به خونواده ت بگو اگه میخوان بیان سه شنبه بیان تا من وقت کنم یکم به خونه برسم و تمیزش کنم... همسر با مادرش صحبت کرد و مهمونیم افتاد برای پنجشنبه!!! قرار بود مادرشوهر اینا بهم کمک کنن تا برای شام مهمونام بیان که یهو نمی دونم چی شد که شام کنسل شد و گفتن بعد از شام میان!! تا پنجشنبه خونه رو برق انداختم، صبح پنجشنبه میخواستم کیک و شیرینی درست کنم که همسر گفت وایسا یه زنگ بهشون بزنم ببینیم واقعاً میان؟!؟! زنگ زد و مادرش گفت که امشب نمیان و فردا شب میان!!! آخ کفرم دراومدااااا، گفتم یعنی اگه تو زنگ نمی زدی اینا نمی خواستن بهمون خبر بدن که نمیان؟! جمعه به همسر گفتم امروز از ناهار خبری نیست، میخوام به کارام برسم!!! بهش گفتم خونه ی مادرت هم نرو که مادرت بگه زنت هروقت مهمون داره میخواد پسرمو بدون ِ ناهار نگه داره؟!؟! شروع کردم و تا غروب دوتا کیک سیب و دارچین و یه کیک کدو حلوایی و یه نوع شیرینی رولت شکلاتی درست کردم که البته رولت شکلاتیم ...
تولد 3سالگی با تم بره ناقلا
این هم کادوی مامانی وعمه مژگان.. این هم میز شام تولد: تا پست بعدی خدانگهدار
تولد همسرم ...قسمت دوم
بسم الله الرحمن الرحيمبالاخره روز موعود فرا رسيد 25 آذر ماه ...قبل از اينكه اين پست رو بنويسم لازم به تذكر هست كه پست قبلي رو رمز دار كردم چون هيچ كدام از گزينه ها يي كه برنامه ريزي كرده بودم عملياتي نشد و به طور كاملا خود جوش يك موضوعي پيش آمد كه استراتژي خودم رو براي سوپرايز همسرم تغيير دادم . به همين دليل براي اينكه بتونم سال آينده از مواردي كه بيان كردم استفاده كنم اون پست رو رمزدار كردم ... دوستاني كه مي خوان رمز رو بدونن اعلام كنند.اينكه چه اتفاقي افتاد ، در ادامه مطلب به اون اشاره ميكنمو اما مراسم تولدصبح روز دوشنبه علاوه بر كارهاي روز مره به فكر تهيه مواردي بودم كه در پست قبل اشاره كرده بودم البته بدون گزينه چهارم به دليل اينكه بليط رفت و برگشت رو نتونستم تهيه كنم ...به طور اتفاقي ، ياد مادرم افتادم و گفتم يه حال و احوالي ازش بپرسم ...زنگ زدم مادرم گفت امشب ( دوشنبه 25 آذر) مهمون دارم ، گفتم حالا كي هست ؟گفت : همه بچه ها رو گفتم ، تو هم زود بيا همه هستند به عروسم هم زنگ زدم گفتم من : باشه حتما و...يكدفعه يه جرقه تو ذهنم زد ... تصميم گرفتم يه كيك سفارش بدم و بعد از شام همسرم رو سوپرايز كنم .يك كيك به شكل آهو ، به شيريني فروشي محل سفارش دادم ، كه كمي باهم رفاقت داريم ، اونم گفت تا ساعت 7 شب آماده ميشه خلاصه ، ساعت 7 شب رفتم كه كيك رو بگيرم ديدم به جاي آهو ، يك كيك به شكل خر درست كردهمن داشتم شاخ در مياوردم ، بهش گفتم سفارش من چيز ديگه اي بود ، اين ديگه چيه!!!! ولي ديگه فايده نداشت و من وقت نداشتم بيشتر چانه بزنم ( احتمالا آهو قشنگ شده بود داده به يك نفر ديگه و چون با ما رفيق بود اين خره رو جاش گذاشته بود) به هر ترتيبي كه بود ، كيك رو گرفتم ( ولي خداييش كيكش خيلي بامزه و خنده داري بود ) اینم عکس کیک از زوایای مختلفزنگ زدم به مادرم گفتم امشب تولد فلاني هست حواستون باشه ، مي خوام بعد از شام كيك بيارم فقط نمي خوام فلاني بفهمه، زنگ بزن بهش بگو زود تر بياد خونه شما كه من كيك رو بزارم تو يخچال بعد از شام بيارم بالا (ما با مادرم در يك ساختمان سكونت داريم من طبقه دوم و مادرم در طبقه پنجم ) بعد از شام وقتي ديدم همه گرم صحبت هستند رفتم و كيك رو آوردم ...جاي همه خالي ، اول بچه ها آمدند درب خونه رو باز كردند و كيك رو ديدند كلي ذوق كردند و جيغ كشيدن و باهم آواز خوندن تولد تولد تولدت مبارك و ... خوندند با جيغ و كفيه جورايي همه جا خورده بودن و خيلي بامزه شده بود ... ديدن كيك خودش براي بچه ها هيجان داشت ولي اونچه كه باعث سرو صداي زياد اونها شده بود شكل كيك بود خلاصه وقتي به اتاق پذيرايي اومدم و كيك رو همه ديدن شروع كردن به دست زدن و كل كشيدن ....همسرم ...