سگ قدرجانی
سگ هاسکی !!!!!!!!!!!!!
سیبرین هاسکیSiberian Husky هاسکیسگی قدرتمند و کاری میباشد. در همه رنگها از سیاه یکدست تا سفید یافت میشود. معمولاً بصورت دو رنگ سیاه وسفید ، طوسی و سفید ، قرمز و سفید و نارنجی و سفید یافت میشود. در اکثر سگها صورت و زیر بدن سفید میباشد. گوشها حالت برافراشته و نوک تیز دارند و همانند سایر نژادهای سگ درسیبری دارای چشمان آبی رنگ میباشند. چشمها گاهی اوقات نیز دو رنگ است (آبی - قهوه ای). در بین پنجهها دارای مو میباشد که این امر راه رفتن حیوان را بر روی برف و یخ آسان می سازد. لایه زیرین موها زبر و ضخیم و لایه بیرونی صاف و نرم میباشد. هاسکی قادر است تا در دمای 60- درجه به راحتی زندگی کند. خلق و خو سگی آرام و بازیگوش میباشد. مشتاق و گاهی اوقات لجباز. به اعضای خانوادهای که در آن بزرگ میشود بسیار علاقه مند است. باهوش ، اجتماعی و با محبت میباشد. اگرچه انرژی زیادی خصوصاً در تولگی دارد اما سگ سر براه و مطیعی میباشد. رابطه خوبی با کودکان دارد. بسیار کم پارس میکند بنابراین دیدبان خوبی نمیباشد. استعداد خوبی در آموختن دارد اما این کار را باید با صبر و حوصله انجام داد چراکه هاسکی میتواند گاهی اوقات لجباز شود. اگر بیکار بماند خیلی زود حوصله اش سر میرود. از تنهایی بیزار است بنابراین اگر ساعات زیادی را بیرون از خانه سپری می کنید حتماً یک جفت و هم بازی برای سگ خود پیدا کنید. به غذای کمتری نسبت به آنچه به نظرمی رسد نیاز دارد. اگر از سنین پایین اجتماعی شود با سایر حیوانات مشکلی ندارد. وزن ، ارتفاع وزن در نرها (20-27) ک.گ ، در ماده ها: (16-22) ک.گ ارتفاع در نرها: (53-60) س.م ، در ماده ها: (51-56) س.م مشکلات سلامتی اصولاً سگ سلامتی است. مشکلات کپل، بیماریهای چشمی همانندآب مروارید و ورم چشمی ناشی از کمبود روی (Zinc) قابل ذکر میباشد. شرایط نگهداری برای نگهداری درآپارتمان پیشنهاد نمیشود. بسیار فعال است و به یک حیاط بزرگ جهت زندگی نیاز دارد. بدلیل داشتن پوشش ضخیم تحمل هوای گرم را ندارد و بهتر است از سایبان و کولر در فصول گرما استفاده شود. این نژاد زندگی را بصورت گروهی ترجیح میدهد (حداقل دوتایی). فعالیت بدنی به فعالیت بدنی زیادی نیاز دارد اما نباید او را در هوای گرم به انجام ورزشهای سخت وادار نمود. یک حیاط بزرگ با نرده یا دیوارهای بلند پیشنهاد میشود. توجه کنید تا نردهها از زیر نیز بلند و محکم باشند چراکه هاسکی علاقه زیادی به کندن زمین دارد طول عمر حدود 12- 15 سال. آراستن به جز در فصول ریزش مو به آراستن زیادی نیاز ندارد (دوبار در سال ریزش مو دارد). برس کشیدن با شانه آهنی پیشنهاد میشود. تاریخچه موطن او سیبری میباشد. در سال 1909 به آلاسکا ...
عشق یعنی....
بوسه یعنی وصل شیرین دو ل بوسه یعنی وصل شیرین دو لب..... بوسه یعنی مستی از مشروب عشق.....
عشق یعنی....
خدایا... خدايا خدايا به دادم برس به داد دل بي صدايم برس خدايا دلم مرده از بي كسي به داد دل بي نوايم برس خدايا شكستم از اين درد ها به داد دل بي پناهم برس خدايا تب عشق، سوزد مرا به درد دل داغدارم برس . . خدايا دگر اين دلم مرده است دوبال خيالم ترك خورده است فغان دل بينوايم ز درد رهي تا به عرش خدا برده است برای رسیدن به توپا پیش گذاشتمخودم را قسمت كردمتو را سهم تمامرویاهایم كردمانصاف نبودتو كه میدانستی با چه اشتیاقیخودم را قسمتمیكنمپس چرا زودتر از تكه تكه شدنمجوابم نكردیبرای خداحافظی خیلی دیر بودخیلی دیر منتظر دیدار تو هستم سهل است بگویم که گرفتار تو هستم ای عشق رفتی منو سادهشکستی من در پی این حادثهغمخوار تو هستم هر چند که دور از منیو من ز تو دورم بر جان تو سوگند کهدوستدار تو هستم يه دنيا تشنگي تو عمق چشمامهببين امشب قصاص از اشك مي گيرمببين مي مونم امشب تا سحر يا نهدوباره مثل هر شب ساده مي ميرميه بغض مرده رو لبهام ماسيدهنميشه اسمتو آروم بشمارمببين از بس دلم با خاك خوابيدهشبيه مرده هاي زير آوارمكجا بايد تو رو پيدا كنم امشبكدوم سقفه كه مال هردومون باشهنمي بيني چقدر از هم جدا مونديمكدوم روزه كه تو آغوش شب جاشهبيا دستامو از اين فاصله برداربذار باور كنم احساس بارونوهميشه بايد از آخر كسي باشهکه لمسش تر کنه چشم پشيمونو
عشق یعنی....
تنها دلیل زندگیم با یه غمی دوست دارم داغ دلم تازه می شه اسمت و وقتی میارم وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر مگه نگفتم چشمات و از چشم من هیچ وقت نگیر حرف من و به دل نگیر همش مال غریبیه تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه زود تر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه دیوار خونمون پر از سایه و غصه و غمه تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه مگه نگفتی همه جا مال منی تو همیشه دلم واست داره شور می زنه این دل و بی خبر نذار تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار فکر نکی از راه دور دارم سفارش می کنم به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش می کنم یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره منم همخون کسی که بیشتر از همه دوست داره............
عشق یعنی....
یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمیداند نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارم ولی افسوس اوهرگزنگاهم رانمیخواند به برگه گل نوشتم من که اورا دوست میدارم ولی افسوس ................... او گل را به زلف کودکی آویخت که تا او را بخنداند صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت بگو از من به دلدارم ...که او را دوست میدارم ولی افسوس که ناگه زابره تیره برقی جست وروی ماه تابان را بپوشانید دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدار� ...
عشق یعنی....
موی تو ... موی تو لشگری ست برای ستـــمگریت پیداست موی مشکی ات از زیر روسریت محصول قرن چندم هجری ست قامـتت شاعر شده ست رودکی از لهجه دریت می داد طعمِ چند تمشکِ رســـیده را لب هــــام در برابرِ انگـــورِ عســــکریت وقتِ تنــت در آب، نمی شـد تمیـز داد نـــوعِ تو را از آن بـــــدنِ آدمی- پریـــت دریا پُر اسـت از آبزیانی شکسـته دل که معــترض شدند به طرزِ شناگـریت در کوچـــه راه می روی و باد می وزد این نکته کافی است در اثبات دلبریت هر تارِ موی تو غزلی عاشقانه است دیگر رسیده تا کمر این شــعرِ آخریـت قرن ما... قرن ما شاعر اگر داشت هوا بهتر بود خار هم کمتر نبود از گل بسا گل تر بود قرن ما شاعر اگر داشت که « کبوتر با کبوتر باز با باز » نبود شعار پرواز وای بر ما که تصور کردیم عشق را باید کُشت در چنین قرنی که دانش حاکم است عشق را از صحنه دور انداختن دیوانگی است درماندگی ست شرمندگی ست قرنْ قرنِ آتش نیست قرنِ یک هوای تازه است فکرها را شستشویی لازم است گمشده ای ، گر در میان خویشتن جستجویی لازم است نازنینا از سیاهی تا سفیدی را سفر باید نمود من از زمین تا اسمان من از زمین تا اسمان راهی هزار ساله را طی کرده ام راهی هزار ساله که در آن از ابتدا تا انتهای زمین را دیده ام و این راه با هزاران پستی و بلندی خویش ، با هزاران عشق و نفرت خویش درسهایی را به من داد که در هیچ کلاس درسی تدریس نمی شود من در این راه چیزهایی را آموختم که بعد از صد سال درس خواندن هم یاد نمی گرفتم ... آدم هایی را دیدم که با رفتارشان باعث عشق و نفرت آدم می شوند... آدم هایی را دیدم که بدون توجه از کنار هم عبور می کنند ... بی آنکه بدانند هر کدامشان فلسفه ی وجودی متفاوتی با دیگران دارند ... بی آنکه بدانند هرکس برای چه و به چه دلیل زندگی می کنند... . راستی آدم ها چرا زندگی می کنند ؟... گفتی ... : غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟شیرین من، برای غزل شور و حالکو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولیگیرم هوای پر زدنم هست، بالکو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار راچشم و دلی برای تماشا و فالکو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدمآن برگهای سبزِِ سرآغاز سالکو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماندحال سؤال و حوصله قیل و قالکو؟ اگر ... اگر داغ رسم قدیم شقایق نبوداگر دفتر خاطرات طراوتپر از رد پای دقایق نبوداگر ذهن آیینه خالی نبوداگر عادت عابران بیخیالی نبوداگر گوش سنگین این کوچههافقط یک نفس میتوانستطنین عبوری نسیمانه رابه خاطر سپارداگر آسمان میتوانست یکریزشبی چشمهای درشت تو راجای شبنم ببارداگر رد پای نگاه تو راباد و باراناز این ...
داستان کوچلو ولی عاشقانه............
شب عروسیه، آخره شبه،خیلی سر و صدا هست میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته،در را هم قفل کرده داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه میشه مامان بابای دختره پشت در داد میزنند:مریم،دخترم،در را باز کن مریم جان سالمی؟آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو میشکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند.کنار دست مریم یه کاغذ هست یه کاغذی که با خون یکی شده.بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره،بازش میکنه و میخونه: سلام عزیزم. دارم برات نامه مینویسم آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه کاش منو تو لباس عروسی میدیدی مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟!علی جان دارم میرم دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم میبینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنمدیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم.دارم میرم چون قسم خوردم،تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ،تو هم گفتی،یادته؟! علی تو اینجا نیستی من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی میدیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ میکنه کاش بودی و میدیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره میلرزه همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد،یادته؟! روزی که دلامون لرزید،یادته؟!روزای خوب عاشقیمون،یادته؟! نقشه های آیندمون،یادته؟! علی من یادمه یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند.یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری یادته اون روز چقدر گریه کردم،تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه میکنی چشمات قشنگتر میشه! میگفتی که من بخندم.علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات.دارم به قولم عمل میکنم هنوزم ...