سخنان گیله مرد
جملات عاشقانه گیله مرد
گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند . . . .
گیله مرد
به گیله مرد گفتم : یه چیزی برام خیلی عجیبه ! کتابش رو به کناری گذشت و با تبسم گفت: و اون چیه که اینقدرعجیبه ؟! گفتم : یه سری حکایتهای عجیب ؛ مثلن یکی داشته تو بیابون خدا میرفته یه سگ تشنه رو میبینه و میره داخل یک چاه و به سگه آب میده ، بهش بشارت میدن که با اینکارت بهشتی شدی ... یا حکایتهای مشابه اون که طرف با یه کار به ظاهر ساده میره بهشت ... گیله مرد جواب داد : دوست من، خداوند دنبال یک بهانه ست برای اینکه دست آدم رو بگیره و ببره بهشت. و این از خداوند بخشنده و مهربان عجیب نیست. ولی افسوس از این بشر که دست و پایی نمیزنه که حتی یه بهانه جور کنه . گفتم گیله مرد این چه حرفیه که میزنی ، بهشت رو به بها میدن نه به بهانه ! گفت: اگر به بها باشه که هیچکدوم از ما قادر به پرداخت چنین بهایی نیستیم و طاعتی که مستوجب رضوان و جنت خداوند باشه تو چنته مون نداریم. ومطمئن باش اگر دستمون رو نگیرند پس بدا به حالمون ... گفتم پس ... گفت بله ، به حقیقت خوب خدایی داریم ... خدایی که روزیش رو میخوریم ولی اطاعت غیر خدا میکنیم و با این حال باز هم به ما مهلت میده تا بطرفش برگردیم و در مجازاتمون تعجیل نمی کنه ... با این حرفش در یک لحظه دلم از شادمانی پر شد . بله؛ در دلم خدایی رو داشتم که بیشتر از اینکه ازش بترسم ، عاشقش شده بودم . و در این لحظه صدای اذان فضا رو معطر کرد، صدای زیبایی که بسوی معشوق فرا میخوند ... الله اکبر ... الله اکبر منبع: http://foshtom.persianblog.ir
نماد و کنایه های درس« گیله مرد» ادبیات 2:
نمادهای این درس: گیله مرد : نماد مبارزان آزادی خواه مأمور اوّل(محمدولی) : نماد حاکمان زورگو مأمور دوم : نماد افراد فرصت طلب و رشوه گیر در حکومت صغری : نماد ایران که به دست بیگانگان و حاکمان داخلی نابود شده است جنگل : نماد جامعه بی قانون باد و باران : نماد ظلم و ستم شدید و فراگیر. کنایه : باران هنگامه کرده بود: کنایه از بارش شدید باران درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند : کنایه از دعوا کردن – برخورد نمودن افسار گسیخته کردن : کنایه از رها نمودن و با شتاب حرکت کردن رشته های باران آسمان تیره را به زمین گل آلود وصل میکرد : کنایه از شدت باران زیر چشمی : کنایه از پنهانی و یواشکی نگاه کردن دل پری داشت : کنایه از کینه داشتن نیش دار: کنایه از آزار دهنده از چشم کسی دیدن : کنایه از مقصر دانستن کسی گوشش به این حرفها بدهکار نبود : کنایه از بی توجهی و بی اعتنایی دست بردار نبود: کنایه از پافشاری ، مداومت و اصرار نمودن زخم زبان زدن: کنایه از سخنان آزار دهنده گفتن حساب کهنه پاک کردن : کنایه از تلافی – انتقام – عقده گشایی کار این وکیل باشی را می ساخت : کنایه از کشتن و نابودی کسی در یک چشم به هم زدن : کنایه از مدت بسیار اندک و کوتاه – فوراً هنجره ی کسی را دریدن : کنایه از کشتن با ناخن چشمهایش را در می آورد: کنایه از شدت شکنجه و آزار ,کور کردن مزه ی این زندگی را چشیده بود: کنایه از تجربه کردن مثل مور و ملخ ... : کنایه از کثرت فراوانی کارش را بسازد: کنایه از کشتن چهار چشمی.... : کنایه از دقت زیاد و مراقبت کامل به جیب زدن : کنایه از دزدیدن و سرقت پایش بیفتد: کنایه از فراهم شدن فرصت و موقعیت مناسب باد دست بردار نبود: کنایه از پافشاری کردن و منصرف نشدن از کاری راه آزادی و زندگی به روی گیله مرد بسته بود: کنایه از عملی نشدن کار و ممکن و میسر نشدن آن – عدم دستیابی به چیزی دست و پای خد را جمع کرد: کنایه از مواظبت و مراقب شدن و خود را آماده و مهیا کردن برای کاری صدای گرفته و سرما خورده ی مأمور در نفیر باد گم شد : کنایه از شنیده نشدن صدا – به گوش نرسیدن صدا کارت ساخته است : کنایه از کشته شدن – در آستانه ی مرگ قرار گرفتن . یک اتوبوسو توی جاده لخت کردن : کنایه از غارت و چپاول بارون ، درست بردار نیست : کنایه از اصرار و پافشاری و منصرف نشدن در یک چشم به هم زدن : کنایه از مدت بسیار کم علمدار شده بودی : کنایه از رهبری و فرماندهی می کردی همه تون رو درو می کردم : کنایه از کشتن به درک فرستادن : کنایه از کشتن یک زبون داشتند به اندازهی کف دست: کنایه از گستاخی ،حرافی و زیاد حرف زدن سر جای خود نشاند : کنایه از فهماندن ...
جملات زیبای گیله مرد
پرسید : چرا ناراحتی ؟ گفتم : چون از بد روزگار به پست آدم نا سپاسی خوردم . گفت : نگران نباش ، مسیر رو درست اومدی ، اینجا دنیاست مگر نشنیدی که : " دنیا همیشه جائیه که نجیب و نانجیب به هم می خورن " قرار به موندن نیست نه برای تو و نه حتی برای اون ! غصه نخور ...
سخنان مردان بزرگ تاریخ در مورد زنان
مردان بزرگ تاريخ در مورد زنان چه مي گويند؟ناپلئون: اگر مي خواهيد اندازه تمدن و پيشرفت ملتي را بدانيد ، به زنان آن ملت نگاه کنيد .بالزاک: حساسيت،عشق،تحمل و فداکاري زندگي زنان را تشکيل مي دهند .جرجي زيدان: زيبايي زن ثروتي است زوال ناپذير اما اخلاق خوب نعمتي است لايزال .هرود: زن کودکي است که با اندکي تبسم ، خندان مي شود و با کمترين بي مهري گريان مي شود .موريس مترلينگ: به هيچ زني بر نخورده ام که حداقل يک نشانه مثبت در او نباشد .ويکتور هوگو: يک زن کامل کسي است که بداند چگونه فرمانروايي کند .الکساندر دوما: زناني که مي خواهند مرد باشند زناني هستند که نمي دانند زن هستند .گوته: زن شريک زندگي و يار ساعات درماندگي است .شکسپير:يک زن چيزي جز شوهر نمي خواهد اما وقتي به او رسيد همه چيز مي خواهد .پل ژانه:بزرگترين دشمن زن بي حوصلگي اوست.
جملات زیبا و سخنان بزرگان در مورد کتاب
· برای نابود کردن یک فرهنگ نیازی نیست کتابها را سوزاند کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند نویسنده : ویکتور هوگو · . .به عقیدهی کرم بسیار عجیب و احمقانه است که انسان کتابهایش را نمیخورد نویسنده : تاگور · گیله مرد نگاهی به کتابهای کتابخونه ام کرد و پرسید : همه ی این کتابها مال توئه ؟با خوشحالی گفتم : بله البته، خیلی هاشون رو از نمایشگاه های کتاب خریدم.کتابی رو از قفسه بیرون آورد و گفت : این کتاب رو خوندی ؟ گفتم : هنوز نه .به کتاب دیگری اشاره کرد و گفت : این یکی رو چطور ؟نگاهی به کتاب کردم و گفتم : این یکی رو هم هنوز نه بدون اینکه چیزی بگه کتابی رو از طبقه پایین نشون داد .گفتم: این رو هم نه !گیله مرد با تعجب پرسید : اصلن امسال چندتا کتاب غیر درسی خوندی ؟با ناراحتی گفتم: فقط یک کتاب پرسید : کی خریده بودیش ؟ گفتم : امانتی بود و از دوستی قرض گرفته بودم .گیله مرد گفت : بنظرم باید یه تغییراتی تو زندگیت بدی و بدونی که برای اینکه در زندگی حرفی برای گفتن داشته باشی باید اهل کتاب و مطالعه باشی. این انسانها هستند که جامعه رو می سازند و امروزه خیلی از کشورهایی که حرفی برای گفتن دارند مردمی دارند که اهل مطالعه و کتابند.یاد داشته باش که کتاب دستت رو میگیره و تو رو بالاتر میبره جملات زیبای گیله مردبه · مساله این نیست که خرید کتاب چقدر گرون تموم میشه،مساله اینه که اگر کتاب نخونی چقدر برات گرون تموم میشه! منبع : وبلاگ آرمان شهر · از کتابفروشی پرسیدند : وضع کسب و کارت چگونه است؟گفت : بسیار بد ، چون آنهایی که پول دارند اهل مطالعه نیستند و آنهایی هم که سواد دارند پول ندارند !!! منبع : وبلاگ مولود · اگر میخواهی راحت باشی کمتر بدان واگر میخواهی خوشبخت باشی بیشتر بخوان ؛ با اینحال ، خوشبختی را بر راحتی های زودگذر ارجح بدان ... ] منبع : وبلاگ ققنوس · برگهای سبز با رگبرگهای سفید، باعث میوه دادن درخت می شوند ؛و برگهای سفید با رگبرگهای ...
دانلود گیله مرد بزرگ علوی
گیله مردنوشته بزرگ علوی حجم 113 کیلوبایتRapid Link کد:http://rapidshare.com/files/63188774/GILEH_MARD.rarPass: www.farsibooks.irمنبع : فارسی بوکز گیله مرد
گیله مرد
بزرگ علوی باران هنگامه كرده بود. باد چنگ ميانداخت و ميخواست زمين را از جا بكند. درختان كهن به جان يكديگر افتاده بودند. از جنگل صداي شيون زني كه زجر ميكشيد، ميآمد. غرش باد آوازهاي خاموشي را افسار گسيخته كرده بود. رشتههاي باران آسمان تيره را به زمين گلآلود ميدوخت. نهرها طغيان كرده و آبها از هر طرف جاري بود.دو مامور تفنگ به دست، گيله مرد را به فومن ميبردند. او پتوي خاكستري رنگي به گردنش پيچيده و بستهاي كه از پشتش آويزان بود، در دست داشت. بياعتنا به باد و بوران و مامور و جنگل و درختان تهديد كننده و تفنگ و مرگ، پاهاي لختش را به آب ميزد و قدمهاي آهسته و كوتاه برميداشت. بازوي چپش آويزان بود، گويي سنگيني مي كرد. زير چشمي به ماموري كه كنار او راه ميرفت و سرنيزه اي كه به اندازهي يك كف دست از آرنج بازوي راست او فاصله داشت و از آن چكه چكه آب ميآمد، تماشا ميكرد. آستين نيم تنهاش كوتاه بود و آبي كه از پتو جاري ميشد به آساني در آن فرو ميرفت. گيلهمرد هر چند وقت يكبار پتو را رها ميكرد و دستمال بسته را به دست ديگرش ميداد و آب آستين را خالي ميكرد و دستي به صورتش ميكشيد، مثل اينكه وضو گرفته و آخرين قطرات آب را از صورتش جمع مي كند. فقط وقتي سوي كمرنگ چراغ عابري، صورت پهن استخواني و چشمهاي سفيد و درشت و بيني شكستهي او را روشن ميكرد، وحشتي كه در چهرهي او نقش بسته بود نمودار ميشد.مامور اولي به اسم محمد ولي وكيل باشي از زنداني دل پري داشت. راحتش نميگذاشت. حرفهاي نيشدار به او ميزد. فحشش ميداد و تمام صدماتي را كه راه دراز و باران و تاريكي و سرماي پاييز به او ميرساند، از چشم گيلهمرد ميديد.«ماجراجو، بيگانه پرست. تو ديگه ميخواستي چي كار كني؟ شلوغ ميخواستي بكني! خيال ميكني مملكت صاحب نداره...»«بيگانه پرست» و «ماجراجو» را محمد ولي از فرمانده ياد گرفته بود و فرمانده هم از راديو و مطبوعات ملي آموخته بود.«شش ماهه دولت هي داد ميزنه، ميگه بياييد حق اربابو بديد، مگه كسي حرف گوش ميده، به مفتخوري عادت كردند. اون ممه را لولو برد. گذشت، دوره هرج و مرج تمام شد. پس مالك از كجا زندگي كنه؟ ماليات را از كجا بده؟ دولت پول نداشته باشه، پس تكليف ما چيه؟ همين طوري كرديد كه پارسال چهارماه حقوق ما را عقب انداختند. اما ديگه حالا دولت قوي شده. بلشويك بازي تموم شد. يك ماهه كه هي ميگم تو قهوه خونه. از اين آبادي به آن آبادي ميرم: ميگم بابا بياييد حق اربابو بديد. اعلان دولتو آوردم، چسبوندم، براشون خوندم كه اگه رعايا نخوان سهم مالكو بدند «به سركار... فرمانده پادگان... مراجعه نموده تا بوسيله امنيه، كليه بهرهي مالكانهي آنها وصول و ايصال شود.» بهشون گفتم كه سركار فرماندهي ...
مرد بودن
نر بودن یک جنسیت است و مَرد بودن یک هـــویت زیادند دخترانی که نر نیستن ولی خیــــــلی مـــــَـــردن..