سایت پریش کوششی
فلسفه و معنای اصطلاحی فلسفه /تفاوت قوانین فلسفی و علمی /موضوع و تقسیمات فلسفه
چندی پیش، دکتر منوچهر صانعی دره بیدی، استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه شهید بهشتی در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه فلسفه در ممالک غربی یک معنا و در کشور ما یک معنای دیگری دارد، گفت: در کشور ما واژه فلسفه را به مجموعه معارف بشری اطلاق می کنند که حجم کلان آنها مباحث اسطوره ای، اعتقادی، دینی، صوفیانه، عرفانی و ... است. فلسفه در ممالک غربی یک معنا و در کشور ما یک معنای دیگری دارد.دکتر پریش کوششی، دکترای فلسفه و استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، محقق و مترجم آثار دینی و فلسفی با ارسال مقاله ای در مورد معنای فلسفه بحث کرده است که اکنون از نظر شما می گذرد. عموم مورخین، پیدایش اندیشه ها و تفکرات فلسفی را به یونان باستان نسبت می دهند، زیرا لفظ فلسفه (philosophy) اساساً یک لفظ یونانی است که مشتق از دو کلمه فیلو(philo) به معنای دوستداری و سوفیا(Sophia) به معنای دانایی است و کلمه مرکب فلسفه یا فیلوسوفیا(philosophia) به معنای «دوستداری دانایی» است. واژه فیلسوف(philosopher) نیز ریشه یونانی دارد که معادل واژه «فیلوسوفوس» به معنی «دوستدار دانایی» است. این واژه یونانی، خود مرکب از دو جزء است : یکی فیلوس(philos) به معنی دوستدار و دومی سوفوس(sophos) به معنی دانایی وحکمت.در اینکه نخستین بار لفظ فلسفه را چه کسی بکار برده است اختلاف نظر وجود دارد: قول مشهور آن است که واژه «فیلسوف» را نخستین بار فیثاغورس ـفیلسوف و ریاضیدان سده ششم پیش از میلاد ـ به کار برده است و واژه «فیلسوف» را در مورد دانشمندانی که همّ خود را صرف بررسیِ اشیا می کردند ـ و در راه شناخت حقیقت اشیا می کوشیدند - به کار برد، اما به نظر برخی از محققان، واژه «فیلسوف» را نخستین بار «هرودت» مورخ بزرگ یونانی سدۀ پنجم پیش از میلاد-به کار برده است. نظریه دیگر حاکی است که سقراط-حکیم بزرگ یونان در سده پنجم پیش از میلاد-نخستین بار، واژه فیلسوف را به کار برده است. نوشته اند که سقراط هم به سبب فروتنی علمی، و هم بدان سبب که در زمره - سوفیستها به شمار نیاید، خود را «فیلوسوفوس» (فیلسوف: دوستدار دانایی) خوانده است.سه محور اصلی فلسفه عبارتند از: الف- خداوند و ب - جهان و ج - انساناین سه محور اصلی فلسفه یعنی خداوند، جهان و انسان در یونان باستان با یکدیگر هم پوشانی دارند، این گونه که نه فقط خدایان بلکه انسان را نیز جزئی از جهان یا طبیعت محسوب میکردند. هرچند این تلقی در ادوار سپستر تفکر فلسفی کاملاً دگرگون شد. بدین نحو که در دوره قرون وسطی (the middle ages) محور اصلی خداوند و در دوره مدرن (modern) انسان دائر مدار همه چیز تلقی میشد. فلسفه از دید حکمای مسلمان برای فیلسوفان مسلمان آنچه فلسفه یا حکمت نامیده ...
نظریه روانکاوی (فروید)
نظریه روانکاوی (فروید) شرح حال زیگموند فروید زیگموند فروید در ششم ماه مه ۱۸۵۶میلادی در شهرک فرایبورگ در ایالت مراویای مجارستان اطریش دیده به جهان گشود . نام پدر فروید ژاکوب و نام مادرش آمایی . خانواده فروید از یک خانواده قدیمی یهودی بود که به علت یهودی بودن از اعتبار و اهمیت چندانی برخوردار نبودند . فروید تا سن ده سالگی به مدرسه نرفت و بطور غیررسمی در خانه مشغول فرا گرفتن خواندن ، نوشتن وحساب کردن بود . در خلال سالهای تحصیل همواره شاگردی سختکوش و علاقمند بود بطوریکه در هفده سالگی با بهترین مدارج علمی از دبیرستان فارغ التحصیل شد . از آنجایی که یهودیان در آن زمان فقط میتوانستند در مشاغلی همچون قضاوت ، پزشکی و بازرگانی فعالیت داشته باشند دامنه انتخابهای او در زمینه علم محدود بود . فروید علیرغم علاقه به علم گیاه شناسی ابتدا به رشته حقوق روی آورد ولی به زودی از آن رویگردان شد و در سال 1873 میلادی به دانشکده وین روی آورد . فروید یک ماده گرای ملحد و یک فیزیولوژیست طرفدار علم بود . او دید ماده گرایانه و ملحدانه را از مکتب بروک و هلمهولتز گرفته بود . نیمه اول زندگی فروید صرف تحقیقات فیزیولوژی وعصب شناسی شد ولی در هیچیک از این دو زمینه موفقیت چندانی بدست نیاورد . فروید سرانجام پس از تحقیقات فراوان در سال ۱۸۸۱ودر سن ۲۵سالگی موفق۴ به اخذ درجه دکترا در طب شد . چون فروید برای شروع کار پزشکی خود نیاز به به گذراندن یک دوره کاروزی داشت . در سال ۱۸۸۲از موسسه بروک بروک استعفا داد و یک دوره سه ساله را در بیمارستان عمومی وین آغاز کرد . پس از شش ماه کار بیمارستانی به کلینیک روان پزشکی تئودور می نرت منتقل شد . درسال ۱۸۸۵فروید برای تکمیل تحصیلاتش به خرج دانشگاه و نزد شارکو یکی از عصب شناسان نامی قرن نوزدهم رفت . فروید با ترجمه دروس شارکو به زبان آلمانی توجه او را به خودش جلب کرد . در سالپتریه زیر نظر شارکو مطالعاتی در زمینه هیستری انجام داد و به این نتیجه رسید که باید فلج عضوی را از فلج کنشی ( فونکسیونل ) متمایز دانست . شارکو فلج کنشی هیستریک را غده پویای نامرئیی میدانست اما فروید هنوز آنرا نپذیرفته بود . فروید با مطالعه کتابی به نام تلفیق و کاربرد درمانی آن ، نوشته هیپولیت برنهایم به تاثیر خواب مصنوعی و تلقین در ردمان بیماریهای روانی اعتقاد پیدا کرد . پس از مدتی متوجه نارسائیهایی در این شیوه شد و درسال ۱۸۹۱توجه او به کار ژوزف بروئر جلب شد . بروئر در درمان بیماران از شیوه خواب مصنوعی و نیز پالیش روانی استفاده می کرد . در اینجا بود که فروید به این نتیجه رسید که همان غده پویائی را یافته که شارکو از آن یاد کرده ...
روان درمانی و مشاوره گروهی
روان درمانی و مشاوره گروهیمولف: دکتر باقر ثنایی خلاصه كتاب : فصل اول :روان درمانی چیست؟ روان درمانی باینکه بحث تازه ای است اما بحث درباره ی آن بسیار دشوار است.روان درمانی در ریشه به معنای درمان بیماریهای روانی است ولی امروزه ابعاد مسئله بسیار بیشتر از اینهاست.کرویدن انسانهای سالم به روان درمانی و اثر آن بر اجتماع باعث شده است که آن را یک نهاد اجتماعی تلقی کنند .اولین عکس العمل روانشناسانه در برابر بیماران روانی برداشتن زنجیر از پای آنان است که توسط پینل در دوران انقلاب کبیر فرانسه بود که به تصدیق از نوشته های خودش این کار او از فرهنگ اسپانیایی ها نشئت گرفته است که آنها به نوبه خود معلول تماس و تأثیر اسپانیا از فرهنگ و تمدن اسلامی است.وان درمانی چه به صورت فردی و چه گروهی،در خلال و بعد از جنگ جهانی دوم صورت گرفت.بنا به تعریف :روان درمانی عبارت است از تماس برای ایجاد تغییر در احساسات و برداشتها ونگرشها و رفتاری است که مخل فرد طالب درمان یا اطرافیان اوست.عده ای معتقد هستند که تفاوت زیادی بین بیماران و سایرین نیست.آنها نیز مانند دیگران دارای مشکلاتی هستند با این تفاوت که مشکلات آنها بزرگتر و راه حل درستی برای رفع مشکل خود انتخاب نمیکنند.به طور کلی همه ی انسانها دارای مشکلاتی هستند که اگر آن مشکلات بیماری تلقی نشود مایلند آن را در گروه مطرح نمایند و برای حل آن اقدام کنند.این دلیل مهمی برای گرایش مردم به روان درمانی میتواند باشد.روان درمانی به عنوان یک حرفهروان درمانگر فرد متخصصی است که تجارب لازم برای این کار را به دست آورده است.از جمله کسانی که به کار روان درمانی مبادرت میکنند میتوان روانپزشکان و روانشناسان بالینی و ... نام برد.ریشه اصلی روانشناسی در ریشه هایی مثل طب باستانی و مذهب و شفا یا بهبود ناشی از ایمان دانست.در اوایل قرن 19 روان درمانی یک شیوه درمانی نو روز بود و بیشتر با روان پزشکان سروکار داشت ولی در نیم قرن حاضر با اضافه شدن حرفه های دیگر به روان درمانی باعث افزایش وصعت آن شده است و از سوی دیگر الگوی پزشکی بهم ریخت.امروزه اصطلاح روان درمانی به مداخلاتی اطلاق میشود که برای بهبود بخشیدن به انواع مشکلات عاطفی یا رفتاری صورت میگیرد.روان درمانی به شکلی که تا اینجا بحث شد وسیله ای جدید در دست دزمانگران برای یاوری مراجعان در امر مقابله با دشواری های زندگی و سازگاری با محیط و بالطبع رضایت بیشتر از زندگی است.اما همانطور که تعریف شد اگر هدف روان درمانی ایجاد تغییر باشد و نیز روان درمانی قادر به ایجاد تغییر باشد،بدیهی است که روان درمانی میتواند همچون سایر علوم مورد سوء استفاده قرار ...
بررسي شخصيت و نظريه هاي عمده ي آن
بررسي شخصيت و نظريه هاي عمده ي آنعليرضا ياراحمدي خراساني چكيده: همان طور كه مي دانيم مقصود از شخصيت يك مفهوم پويا مي باشد كه بيانگر رشد و تكامل كل سيستم روند مشخص و يكي از عوامل مؤثر در ايجاد تفاوت هاي فردي است. همچنين سالواتوره مادي شخصيت را مجموعه اي از ويژگي ها و تمايلات نسبتاً پايدار مي داند كه مشتركات و تفاوت ها در رفتار رواني افراد را كه داراي استمرار زماني است، مشخص مي سازد و ممكن است در همان لحظه به آساني به عنوان پيامد مجرد فشارهاي اجتماعي و زيستي درك نشود. در اين مقاله ابتدا اشاره اي به تعريف شخصيت از نگاه صاحب نظران شده است و در ادامه رويكردهاي موجود در ارتباط با شخصيت، ماهيت شخصيت و مكاتب آن ارائه گرديده است.كلمات كليدي شخصيت – شخصیت شناس– نظريه هاي شخصيت – هسته و پوسته شخصيت – رشد شخصيتمقدمهشخصیت حوزه بسیار گسترده اي است، زیرا شخصیّت خود موضوعی است پیچیده و دارای ابعاد و جنبه های گوناگونی است. برای شناخت شخصیّت انسان، از دیرباز کوششهای فراوانی به عمل آمده که برخی از آنها غیر عملی، بعضی خرافاتی، و معدودی دیگر علمی و معتبر است. در زبان عامّه، شخصیّت معانی دیگری دارد. مثلاً وقتی گفته می شود که کسی با شخصیّت است یعنی اینکه او دارای ویژگیهایی است که می تواند افراد دیگر را تحت نفوذ خود قرار دهد یا متانت و وقار ویژه ای دارد. همین طور در برابر آن بی شخصیّت به معنی داشتن ویژگیهای منفی است. همچنین کلمۀ شخصیّت در عرف بعنوان چهرّ مشهور و صاحب صلاحیّت در حوزه هــایی همچون شخصیّــت سیــاسی، علمی، هنــری و از این قبیل بکار می رود.شخصیت» یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط میشود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر میشود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را میتوان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت اینکه «در چه چیزهایی به هم شباهت دارند؟»بررسی کرد. از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در«تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او» مربوط میشود. هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، ...
بنیانگذاران فرضیّه ی ارتباط ابژه ای
فرضیه ارتباط ابژه ای در انگلستان به عنوان یک مکتب مستقل روانکاوی شکل گرفت. انجمن روانکاوی بریتانیا بواسطه اختلاف نظرهایی که میان اعضاء در قبل و در حین جنگ جهانی دوم بوجود آمد به سه شاخه تقسیم شد که تا به امروز نیز تداوم یافته است. گروه A را پیروان ملانی کلاین تشکیل دادند و گروه B از دنباله روان آنا فروید تشکیل شد. گروه مستقل و میانه ای نیز شکل گرفت که شامل روانکاوان بنامی چون فایربرن، وینکات، مایکل بالینت، مارگارت لیتل و جان سوترلند بود و در حقیقت آنچه امروزه به عنوان فرضیه ارتباط ابژه ایی شناخته می شود محصول کار این محققین است. آنها سعی در حفظ فاصله خود از کلاین و آنا فروید داشتند اما دور از انصاف است که نقش کلاین را بر این گروه انکار کرد. اینها همانند کلاین درگیر درمان اختلالات شدیدتر روانی در مقایسه با روانکاوان کلاسیک شدند و به همین دلیل توجه بیشتری به مشکلات قبل از اودیپی بیماران نشان دادند که در زمینه یک رابطه دو جانبه با مادر بوجود می آید، در حالی که روانکاوی کلاسیک بر رابطه مثلثی اودیپی تأکید داشت. اما برخلاف کلاین که به طور عمده به تجلیات ذهنی یک رابطه در دنیای درونی کودک (و بیمار) می پرداخت، این روانکاوان به روابط واقعی میان مادر و کودک توجه نشان دادند. در اینجا به طور مختصر نظرات دو تن از مشهورترین افراد این گروه را مرور می کنیم: فایربرن (1964-1889): وی هر چند تحت تأثیر کلاین قرار داشت، اما دیدگاه او را در مورد نقش فانتزی در تولید ابژه های درونی خود معکوس کرد. برخلاف کلاین که به سرخوردگی کودک در برآوردن نیازهای غریزی اش اشاره دارد، وی علت مشکلات بیمار را در ناتوانی مادر برای ایجاد یک محیط حمایت کننده دانست. او بیان نمود که کودک نیازی بنیادین برای عشق و پذیرش از سوی مادر دارد که بواسطه آن به تعریف وجودی خویش می رسد. بر این اساس از دید وی نیازهای فیزیولوژیک برخاسته از غرایز اهمیتی ثانوی می یابند. او وجود لیبیدو و پرخاشگری را انکار نمی کند اما چنین استدلال می کند که این غرایز در درجه اول «ارتباط جو» هستند تا «لذت جو». کلاین بر فانتزی به عنوان اولین و اساسی ترین فعالیت ذهنی کودک تأکید داشت، اما فایربرن بیان می کند که فانتزی تنها شیوه جبرانی است که در شرایطی که مادر به نیازهای کودک پاسخ نمی دهد جایگزین رابطه با ابژه های واقعی می شود. زمانی که مادر به نیازهای اساسی کودک پاسخ درخور نداد، نوزاد، اگوی خود و ابژه های درونی اش را به اجزای مختلفی تقسیم کرده و حالتی اسکیزوئید به خود می گیرد. بنابراین برخلاف دیدگاه کلاسیک، فایربرن بر این اعتقاد است که اگو از همان بدو تولد به شکل کامل حضور دارد و تنها تحت ...
بررسي شخصيت و نظريه هاي عمده ي آن
شخصیت عبارتست از مجموعه ثابتی از خصلتها و گرایشهایی که آن دسته از وجوه اشتراک و تفاوتهای رفتار روانشناختی افراد (افکار، احساسات و اعمال) را تعیین میکند که استمرار زمانی دارند و ... چكيده: همان طور كه مي دانيم مقصود از شخصيت يك مفهوم پويا مي باشد كه بيانگر رشد و تكامل كل سيستم روند مشخص و يكي از عوامل مؤثر در ايجاد تفاوت هاي فردي است. همچنين سالواتوره مادي شخصيت را مجموعه اي از ويژگي ها و تمايلات نسبتاً پايدار مي داند كه مشتركات و تفاوت ها در رفتار رواني افراد را كه داراي استمرار زماني است، مشخص مي سازد و ممكن است در همان لحظه به آساني به عنوان پيامد مجرد فشارهاي اجتماعي و زيستي درك نشود. در اين مقاله ابتدا اشاره اي به تعريف شخصيت از نگاه صاحب نظران شده است و در ادامه رويكردهاي موجود در ارتباط با شخصيت، ماهيت شخصيت و مكاتب آن ارائه گرديده است.كلمات كليديشخصيت – شخصیت شناس– نظريه هاي شخصيت – هسته و پوسته شخصيت – رشد شخصيتمقدمهشخصیت حوزه بسیار گسترده اي است، زیرا شخصیّت خود موضوعی است پیچیده و دارای ابعاد و جنبه های گوناگونی است. برای شناخت شخصیّت انسان، از دیرباز کوششهای فراوانی به عمل آمده که برخی از آنها غیر عملی، بعضی خرافاتی، و معدودی دیگر علمی و معتبر است. در زبان عامّه، شخصیّت معانی دیگری دارد. مثلاً وقتی گفته می شود که کسی با شخصیّت است یعنی اینکه او دارای ویژگیهایی است که می تواند افراد دیگر را تحت نفوذ خود قرار دهد یا متانت و وقار ویژه ای دارد. همین طور در برابر آن بی شخصیّت به معنی داشتن ویژگیهای منفی است. همچنین کلمۀ شخصیّت در عرف بعنوان چهرّ مشهور و صاحب صلاحیّت در حوزه هــایی همچون شخصیّــت سیــاسی، علمی، هنــری و از این قبیل بکار می رود.شخصیت» یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط میشود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر میشود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را میتوان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت اینکه «در چه چیزهایی به هم شباهت دارند؟»بررسی کرد.از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در«تعریف و نگرش ...
نظریه روانکاوی فروید
از آنجایی که یهودیان در آن زمان فقط میتوانستند در مشاغلی همچون قضاوت ، پزشکی و بازرگانی فعالیت داشته باشند دامنه انتخابهای او در زمینه علم محدود بود . فروید علیرغم علاقه به علم گیاه شناسی ابتدا به رشته حقوق روی آورد ولی به زودی از آن رویگردان شد و در سال 1873 میلادی به دانشکده وین روی آورد .