روزهای بهتری هم هست
نصب تصویر محسن یگانه در تالار مشاهیر سالن نوکیا !
27 بهمن ماه، محسن یگانه دو سانس اجرای زنده در جشنواره فجر خواهد داشت.. مکانِ اجرا: سالن همایشهای برج میلاد دوستای خوبم سلام کم کم به روزهای انتهایی تور آمریکای محسن یگانه نزدیک میشیم، تور کنسرتی که از همون ابتدا عجیب شروع شد؛ استارت کنسرت با هفت شهر! و بعد هم تمدیدهای مکرر برای شهرهای دیگه و استقبال شگفت انگیز خارج نشینان از حضور محسن یگانه در ایالات متحده، که نقطه ی عطف این داستان رو میشه اتفاقی دونست که در اجرای سالن باشکوه "نوکیا" افتاد! حضور "هفت هزار و صد نفر" در اجرای محسن یگانه و شکستن رکورد این سالن بعد از مدتها که مسئولین سالن رو مجاب کرد تمام درهای سالن رو به روی سیل جمعیت باز کنن و حتی یک صندلی خالی هم در این سالن عظیم باقی نمونه.. به همین دلیل بعد از این اجرای استثنایی طی مراسمی با حضور مقامات ارشد این سالن از محسن یگانه تقدیر و نام ایشون به عنوان اولین خواننده ایرانیِ "داخلی" که تونست این سالن رو پر کنه همراه با تصویرش روی دیوار تالار مشاهیر نوکیا نصب شد!... سالنی که میزبان بزرگترین خوانندگان جهان بوده، هست و خواهد بود.. لازم به ذکر هست که پیش از این تنها خانم فائقه آتشین (گوگوش) تونسته بودن که به این مهم دست پیدا کنن.. این موفقیت بزرگ بی حضور و کمک شما عزیزان در این سالها امکان پذیر نبود برای همین از صمیم قلب به تک تکتون تبریک میگیم و مطمئنیم که با یاری شما دوستان، روزهای بهتری هم در راه هست.. صحبتهای محسن یگانه در مورد این اتفاق رو با هم میخونیم: هميشه ميگن صبور باش اجازه بده موقعش برسه! وقتش شد و شما كمك كردين الان اينجايي باشم كه هستم! كم و زيادش مهم نيست ولي لذّت داره كه ديگران از صميم قلب برات آرزوي موفّقيت كنن! لذّتش انگيزه ميده به آدم كه همچنان پيشرفت كنه! اگه پيشرفتي ميبينين بدونين دليلش شما بودين! چه راه طولاني پيش رو هست تا كاراي عجيب انجام بديم! كارايي كه بعد ها با لذت مرورشون كنيم! اين عكس هم توضيح زياد داره ولي انقدر بقيه توضيح دادن كه فك نكنم نيازي باشه درموردش شفاف سازي كنم!!! ايشالا آلبوم بعدي جبران كنم اين همه سال لطف بي منّت شمارو... عاشقتونم، محسن يگانه ((خداست كه به انسان ها اعتبار و عزّت ميده)) (جاستیای گل صبور باشید از یک یا دو پست بعدی بخش نظرات هم مثل سابق باز خواهند شد، برنامه ی کنسرتها، تاریخ حدودی انتشار آلبوم زمانی که محسن یگانه و گروه وارد ایران بشن مشخص میشه و تا اون زمان همه چیز حالت "نامشخص" داره، صبور باشید، به فکرتونیم.. )
روزهای مهد کودک و روز جهانی کودک
اول از همه روز جهانی کودک و به همه دوستهای عزیز تبریک میگم و ببخشید که نشد بیام تو وبلاگها و الان مجبورم همینجا به همه یه تبریک تاخیری بگم. این روزها آرینا سرگرم مهد کودک و کلاس زبانش هست. تو مهد هم براشون علاوه بر زبان دو تا کلاس فوق العاده کارآفرینی و نقاشی گذاشتن و آرینا هم حسابی مشغول هست.هفته گذشته هم کتابهاشون و دادن و فقط یه کتاب مونده . روز جهانی کودک هم تو مهدشون جشن داشتن و باید ساعت ۳ پنجشنبه مهد می رفتن که چون من نبودم مامانی زحمتش و کشید و آرینا خانوم و آماده کرد و به آرینا با دوستاش کلی خوش گذشت.این هم عکس هایی که قرار بود از وسایل و کتابهای مهدش بزارم تا اینجا براش یادگاری بمونه. هفته گذشته هم آخر هفته رفته بودیم تهران و از اونجایی که من و بابایی یه همایش رفته بودیم آرینا پیش مامانی و خونه دایی مهیار موند و زن دایی و دایی بردنش سرزمین عجایب و کلی خوش گذروند و همه رو امتحان کردآخر هم یه عکس قشنگ ازش گرفتن و وقتی خونه رسید دیگه بیهوش بود.همینجا از هر دو تاشون ممنونم که یه شب خوب برای آرینا فراهم کردند. خونه دایی مهیار در حال تام و جری دیدن کادوی روز دختر و کودک هم براش یه ساعت flik flak که مدتی بود میخواست براش گرفتیم . خودم دیدم که ساعت برعکسه اما دیگه توان دوباره عکس گرفتن و نداشتم جمعه هم تولد ۴ سالگی آرینای گلم هست که متاسفانه نه بابایی هست و نه من . واسه همین میخوام چهارشنبه تو مهد یه تولد کوچولو براش بگیریم تا هفته بعد که بابایی اومد از شرمندگی اش در بیایم.تو فصل پاییز بیشتر از همیشه مواظب گلهاتون باشید.
در هم و بر هم
اول از همه سلام دوستان خوبم خسته بدو بدو های ماه اسفند نباشید سر یک موضوع خیلی الکی با همسربحث پیش آمد و همسر لج کرد رفته بودیم رستوران قرار بود بعد از رستوران من بچه های بریم خونه مادرم و خودش بره فوتبال داخل موتر جر وبحث شد ورسیدیم دم خونه مادر صدای همسر را برادر شنید واین از نظر من خیلی بد شد با آن هم چیزی نپرسیدن و برادر هم هیچی نگفت اتفاقا خوهر کچولو مون رفته بود خونه خوهرم عجول و دامادم آخر شب رساندش خونه مادرم ،من هم چون اعصابم داغون بود از فرصت استفاده کردم با شوهر خواهرم آمدیم خونه (خونه من و خواهرم داخل یک کوچه روبروی هم است)به همسر مسج دادم که ما با فلانی آمدیم خونه که دیدم همسر مثل کوه آتشفشان رسید خونه وداد و فریاد که چرا برگشتی میماندی پیش مادرت وال بل... وبدتر از همه زنگ زد به داماد من و جیغ و فریاد که چرا اینها را آوردی( فکر کرده بود من زنگ زدم که بیا ید مارا برسانید به خونه ما )این داماد من بی اندازه آدم آرام و خوبیه آن شب از بخت گند من نمیدانم از کدام دنده بلند شده بود که دیدم جیغ و فریاد کشیده دوید داخل کوچه وداد وبی داد که تو به زندگیت مشکل داری چرا پای مارا میکشی وسط ؟وهمسر هم فحش داد و فریاد از خودم که چیزی نگم بهتره خدا راشکر شوهر خواهر زودی رفت خونش و..... از آن شب لعنتی تا الان یک ماهه من نه رفتم خونه مادرم نه خونه خواهرم....فردایش به خواهرم زنگ زدم اتفاقا مهمان داشت وجلو مهمان خیلی عادی برخورد کرد فقط من براش گفتم از طرف من از شوهرت معذرت بخواه که این طور شد من نمیدانستم اینطوری میشه . به اینها علاوه کنید بی کاری و خونه نشینی مرا مخصوصا که حق مرا خوردن و به جای من الان در دفتر ما نشسته اند(خواهرم با اینکه ریس ماست ولی کوچکترین حرکتی نکرد خودش در مرخصی زایمانش بود حتا یک زنگ نزد به دفتر مرکزی، و یکی دیگه که خیلی از من لیاقتش کمتره فقط توانست با عشوه ها و چت ها و لاس بازی خود ش را جا دهد من بیکار شدم دو جا که اپلای کرده بودم برای کار بمن زنگ زدند و لی هیچ کدام قبول نشدم یکی که تا امتحان نهایی هم نفر اول بودم ولی از آنجا که بزور خودم پیش رفته بودم وهیچ یک از پیشوند های (پ)را نداشتم کامیاب نشدم این مسله هم مراسخت افسرده کرد و از شما چه پنهان اعتماد به نفسم ضرب در صفر شده. گفته بودم باید برم باشگاه همان روزهای اول رفتم ویک روز که همسر مرا رساند گیر داد که لباست چرا اینطوره با اینکه چادری هستم ولی گیر داد که از پشت بدنت معلومه و من هم لج کردم و دیگه نرفتم. یکی از موضوع های دیگه برام لاینحل مانده خاله پرستار بچه است تقریبا دو ماه شد که حقوق اش را از کیسه خود میدهیم آن هم با وجود اینکه خودم در خانه ...