دوبیتی برای سنگ قبر مادر
شعر سنگ قبر پدر و مادر
شعر سنگ قبر پدر و مادر مادر گمان مبر زخیال تو غافلم گر مانده ام خموش خدا داند و دلم شعر سنگ قبر پدر و مادر در گلستان ادب اموزگارم مادر است بعد رب العالمین پروردگارم مادر است من که شاگرد دبیرستان عشق مادرم اولین معشوق من در روزگار مادر است شعر سنگ قبر پدر و مادر گل های بهشت سایبانت مادر یک دسته ستاره ارمغانت مادر دیگر چه کسی چشم به راهم باشد قربان نگاه مهربانت مادر شعر سنگ قبر پدر و مادر قلبم شده رنجور ز هجران تو مادر فکرم شده این گونه پریشان تو مادر هرروز کنم ارزوی روی تو افسوس دستم شده کوتاه ز دامان تو مادر شعر سنگ قبر پدر و مادر این گوهر گم گشته به دنیا پدرم بود محبوب همه یار همه تاج سرم بود هرجا که زمن نام ونشانی طلبیدند اوازه همه نامش سند معتبرم بود شعر سنگ قبر پدر و مادر آن کس که مرا روح وروان بود پدر بود ان کس که مرا فخر زمان بود پدرم بود افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت آن کس که برایم نگران بود پدرم بود شعر سنگ قبر پدر و مادر پدر جان یاد آن شب ها که ما را شمع جان بودی میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی برایت زندگی کردن اگرچه رنج وسختی بود بنازم همتت بابا صبور و مهربان بودی شعر سنگ قبر پدر و مادر باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی شعر سنگ قبر پدر و مادر عزیزخفته در خاکم گل باغ دلم بودی درخشان گوهر پاکم چراغ محفلم بودی کجا یابم دگر چون تو اگر گرد جهان گردم تو را ای نازنین دختر که یار وهمدمم بودی شعر سنگ قبر پدر و مادر دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین شعر سنگ قبر پدر و مادر افتابی در جهان تابید رفت عمر کوتاهش جهان دید ورفت هیچ کس از دست او رنجش نداشت از چه رو از دست ما رنجید و رفت شعر سنگ قبر پدر و مادر فلک آخر ربودی گوهر یکدانه ما را بگو بر ما چرا بردی تو ان دردانه ما را ندانم از چه رو کردی شعار خویش گل چیدن گل ما را چیدی و برهم زدی گلخانه ما را شعر سنگ قبر پدر و مادر آن گنج نهان در دل خانه پدرم هم تاج سرم بود همی بال وپرم بود هر جا که زمن نام و نشانی طلبیدند آوازه نامش سند معتبرم بود شعر سنگ قبر پدر و مادر قلبم شده رنجور زهجر تو مادر فکرم شده اینگونه پریشان تو مادر هر لحظه کنم آرزوی روی تو افسوس دستم شده کوته زدامان تو مادر شعر سنگ قبر پدر و مادر مادرم فردا که زهرا پا به محشر می نهد در صف خدمتگزارانش ترا جا می دهد باز ان جا هم مرام مادری را پیشه گیر جان مولا پیش زهرا ...
شعر سنگ قبر حضرت عباس(علیه السلام)
طاولی قـــــبة السماء اعتلاء واکسفى الشمس رفعة واجتلاء در بلندی از گنبد آسمان فراتر برو و بلندی و شکوه آسمان را بپوشان. انت للخلد صخرة اثبتـــــــــتها قوة الحـق فی الحــــیاة بنــــــاء تو برای جاودانگی، صخره ای هستی که نیروی حق در زندگی ساختار آن را ثابت نگه داشته است. فیک کنز الإیـــــــمان طلسُمه الله فضاعت فیه القــرون هــــباء گنج ایمان در توست که طلسمش خداوند است و قرن ها بر آن گذشته است. هو رمز البقاء فــــــی فلک لم یحو الا ما سوف یلقى الـــفــناء او رمز ماندگاری فلک است و اگر او نبود قطعا فلک نابود می شد. بطل الطـــف فیک والطف افق جاوز الافق أنجماً وســـــــــــمآء قهرمان طف در توست و طف افقی است که از افق ستارگان و آسمان فراتر رفت. ها هنا قد ثوى أبا الفضل دُنیاً تـــــــــسحر الروح روعة وصفــاء آری در اینجا ابوالفضل العباس مسکن گزیده است دنیایی که روح را در شکوه و آرامش مجذوب خود می کند. ها هنا مشرق العقـــیدة زهوُ بشـعاع غطى الوجــود ســــنـاءُ اینجا محل طلوع عقیده است و دارای پرتوی است که وجود را سرشار از نور می کند. هاهنا جسمـــه الموزع مکنوزُ علیه ظـــــــــــــــل الالــهُ أفـــاء در اینجا پیکر پاره پاره ی حضرت ابوالفضل(علیه السلام) نهفته است و بر آن سایه خداوند برگشته است. والیدان المقطوعــتان تشیران لمعنى أعــیى الحـــــــروف أداءُ و دو دوست قطع شده که به مفهومی اشاره می کند که حروف از ادای آن ناتوانند. أیها الصخرة العظیمة باهــــی بعـــلاه الأملاک والأنــــــــــــبیاء ای صخره عظیمی که فرشتگان و انبیا به واسطه بزرگی اش به خود می بالند. رفع الله للحکیم مقامــــــــــــاً دونه یخـــــــشع الزمان أحتــذاء خداوند مقام حکیم را بالا برد که در مقابلش روزگار سر فرود می آورد. ایة الله تمـــــــــــــا حداه بــاغ بقــــــــــواه الا تـــلاشى عیــاء نشانه ی خداوند که هیچ ستگری با نیروهایش نتوانست در برابر او مقاومت کند. أشاء أن یسبق الحیاة بمعنى عنه أعــــنی تفکـیرها أیــــــحاء با آوردن معنایی در باره او، می خواهم از اندیشه و اشارات زندگی پیشی بگیرد. بعد ما أنشأ الضریــــح نشیداً أسکر الـــــــــــفن روعة وبهـــاء پس از آنکه ضریح حضرت ابوالفضل سرودی را ایجاد کرد که عظمت و شکوه و جلال هنر را مست کرد. أرسل الآیة التی رفعـــــــــتها قدرة الحق فی الخــــــــلود لواء نشانه ای را فرستاد که قدرت حق در جاودانگی پرچم آن را برافراشت. صخـــــــرة ابدعتها فکرة الفن فلاحــت قصـــــــــــــیــدة غــراء صخره ای که ایده فن ...
رباعیات و دوبیتی های ولادت حضرت زهرا(س)
تو را هر كس ندارد دل ندارد ميان سينه جز باطل ندارد دلم را هدیه دادم بر تو مادر نوشتم روي آن قابل ندارد **************** در باغ نبوت از نهال توحید هنگام سحر گلی شکوفا گردید چون غنچه ی گل ، خدیجه خندید چو دید زهرا چو گُل محمدی می خندید سروده مردانی *********************** جبریل به عرش نقش کوثر زده است طوبی گل تسبیح به پیکر زده است از خانه ی کوچک محمد امشب خورشید زمین و آسمان سر زده است سروده استاد موید *********************** نور دگری به بیت احمد آمد محبوب رسول حیّ سرمد آمد تا عطر وجودش همه عالم گیرد زهرا ، گل گلزار محمد آمد سروده حامد *********************** بر عالمیان رحمت بیحد آمد زیبا گهر رسول امجد آمد تبریک به شیعیان اهل عالم چون فاطمه دختر محمد آمد سروده کربلایی ************************ عالم زفروغ احمدی لبریز است از جلوه حیِ سرمدی لبریز است میلاد بتول است و فضای مکه از عطر گل محمدی لبریز است سروده موید ************************ بر کوکب آسمان عصمت صلوات بر فاطمه گوهر نبوت صلوات بر مادر یازده امام برحق از صبح ازل تا به قیامت صلوات سروده محمد نژاد ******************** این مژده ی جانبخش ز سرمد آمد میلاد یگانه بنت احمد آمد ای شیعه تو را دهم بشارت امشب یکدانه گل باغ محمد آمد سروده شیدا ***************** امشب همه جا جشن مبارکباد است دلها همه از مقدم زهرا شاد است از بهر محمد و خدیجه صلوات روشن همه جا ز نور این اُولاد است وبلاگ استاد سروعلی ***************** این جشن وسرور سرمدی مارابس از فاطمه یک خوش آمدی مارابس لبخند به لب مهدی زهرا باشد عطری زگل محمدی مارا بس وبلاگ استاد سروعلی ********************* خدا کند اثری حق به آه ما بخشد بصیرتی به دل عُذر خواه ما بخشد به احترام محمد چه میشودکه خدا شب ولادت زهرا گناه ما بخشد وبلاگ استاد سروعلی ***************** شان است و نشانه است بانوي كرم الحق كه يگانه است بانوي كرم گويند شفاعتش به هركس برسد دنبال بهانه است بانوي كرم سروده كاظم بهمني *************** محشر دم از اعتبار او خواهد زد او دست به كار جستجو خواهد زد در کار شفاعت از غلامان حسين زهرا به خدا ي كعبه رو خواهد زد سروده كاظم بهمني ************** بر مقدم دختر پيمبر صلوات بر چشمه ي پاك حوض كوثر صلوات بر محضر حضرت محمد تبريك بر مادر شيعيان حيدر صلوات سروده مهدي پناهي ************** خورشيد زميني خدا يا زهرا اي زينت نام مصطفي يا زهرا مدح تو همين بس كه شدي تا محشر همتاي علي مرتضي يا زهرا سروده كمال مومني ************* مليكه ي محشري و سلطنتت ديدني است خاك قدمهاي تو يا فاطمه بوسيدني است كور شود هر آن كسي كه در دلش به ذره اي به شيعيان حيدرت عداوت و دشمني است سروده كمال مومني ************** عمريست كه ما مراممان حيدري است لبريز از آن پياله ...
وصیت مادر به مولا
وصیت مادر به مولا حضرت فاطمه ی زهرا(س) در لحظه های واپسین زندگی به امیر المؤمنین علی(ع)،این چنین وصیت کردند: وقتی من وفات کردم ...تو غسل و کفن مرا به عهده گیر و بر من نماز بگزار و مرا درون قبر قرار ده،دفنم کن و سنگ قبر برام بگذار و خاک بر آن بریز و آن را هماهنگ نما.آنگاه بالای سرم،رو به روی من بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا کن،زیرا در چنین لحظه هایی،میّت به انس گرفتن با زندگان محتاج است.من،تو را به خدا می سپارم و درباره ی فرزندانم سفارش به نیکو کاری دارم. منبع: وبلاگ "شپلستان"
پسرم عاشقی درد دارد...
پســـــــــر عـــزیــــزم ... امروز برای تو می نویسم ! سالها بعد اگر به دنیا نگاه کردی و بزرگ شدی و آقا شدی ! دلم میخواهد ... تو از همه ی دخترکهای بی قید و بند بیزار شوی ! پســــر مغـــرور و دوســت داشتنی مــــن ... امیدوارم دلایلم از نظر تو منطقی باشد ... شاید از نظر تو من یک مادر ساده و به روز نباشم ! اگر بدانی چه بر سر جوانی مادرت آمد ... چگونه روزهای خوب جوانی اش تباه شد و آرزوهایش را به گور سپرد ! و در اوج جوانی غبار غم بر چهره اش نشست ... آن وقت دیگر از مادر گله نمی کنی و نمی گویی که افکارم عقب مانده و قدیمی است ! وقتی سنت ، هنوز درگیر احساس است ... عاشق پیشه میشوی ! عاشقی درد دارد ... درد بی درمان ... بهای سنگینی دارد ! به اندازه ی تمام شدن روزهای خوب جوانیت ... بمیرد مادر و آن روزها را نبیند ...
از آن سیلی مگر چشمت نمی دید(رباعی)
آنان که بر این خانه هجوم آوردنددر خاک نهال کینه را پروردنددر کعبه علی شکسته بتها شان رااکنون به در خانه تلافی کردندجواد محمد زمانیخون است که روی خاک خشت افتاده استداغ است به قلب سر نوشت افتاده استخیزید وفرشته را به بیرون ببریدآتش به در باغ بهشت افتاده استجواد محمد زمانیبر چهره شکوه آسمانی دارییک پنجره باغ ارغوانی داریای رزم تو بین کوچه ودرپس دربر سینه مدال قهرمانی داریجواد محمد زمانی3چه حالی داده دل را دست مادرکه می شستی زدنیا دست مادراز آن سیلی مگر چشمت نمی دیدکه می جستی مرا با دست مادرجواد محمدزمانیتو هم با کوفه هم دستی مدینهنمک خوردی ولی پستی مدینهکسی بر بازوی زهرا نمی زداگر دستم نمی بستی مدینهشیخ رضا جعفرییتیمان جز دو چشم تر ندارندبه غیر از خاک غم بر سر ندارندچو مادر مرده ها باید فغان کردکه طفلان علی مادر ندارندجواد حیدری4اگه شمعی کنه حرف دلم گوشکنم در سوختن خود را فراموشخموشی هرچراغی داره اماچراغ من شده بی وقت خاموشمهر تو یک لحظه در کاهش نبودبرلبت نه سال یک خواهش نبودهرچه بار از دوش من برداشتیجای آن تابوت خود بگذاشتییاس باغ مصطفی بعد ازپدرخشکیده شداز جفای ظالمان برگ وبر او چیده شدآنقدر در ماتم بابا زجان ناله کشیدقوت هر روز وشب زهرا سرشک دیده شدمجید رجبیصلاه العارفین زهراست زهرانجات السالکین زهراست زهراچه کس دارد چنین بانوئی ای حشربرات الذاکرین زهراست زهرامحمود ژولیده 5اگر زهرا نبود ایمان کجا بودنزول کوثر و قرآن کجا بوداگر زهرا نبود آیا جنان بودبهشت و روضه رضوان کجا بودمحمود ژولیدهچه بد بر حضرتش آزار دادندبه گنج سینه اش مسمار دادندشرر افتاد بر بیتش ولیکنبدست او امان النار دادندمحمود ژولیدهگل آلاله مولاست زهرانه گل انسیه الحوراست زهرااگرچه پای تا سر درد و زخم استعلی راعشق سرتا پاست زهرامحمود ژولیده 6لگد را چون تحمل کرد ای وایمدال از سینه اش گل کرد ای وایچه گویم از عبوری وحشیانهکه درب خانه را پل کرد ای وایمحمود ژولیدهیه روز و یه روزگاری، مادرم خیلی جوون بودمایه فخر ملائک ، تو زمین و آسمون بودآسمونی ها همیشه، مادرو نشون می دادنکه درخشش نمازش، تا شعاع کهکشون بودنیمه شبها تو نمازش، دستشو بالا می آوردتک تک همسایه هارو، یاد می کرد و یادشون بودهمه منت گدایی، درخونمونو داشتنخاطر اونو می خواستن، بسکه خوب و مهربون بودافتخار مادر ما ،تو بهار زندگانیشپاکی و صفا به پیش، دشمنان بد زبون بودتا یه روز یه عده نامرد آتیش و هیزم آوردنخونشو آتیش کشیدن، تا دیدن تو آشیون بودیه طرف صدای ناله، یه طرف صدای ضجهخودمونو تا رسوندیم، مادرم غرقه ی خون بودبا تن مجروح و خونی، خودشو سپر قرار دادتا که دید ...
اشعار و شعر در مورد شهادت امام صادق علیه السلام
ارثاین آتشی که شعله زده بینِ خانهامارثی بُوَد که ز مادر به من رسید کفنکفنها بر بدن پیچید و فرمود:خدایا بی کفن جدّم حسین است آتشیاد آن روز که در خانهام آتش افتادسر به دیوار زده نام تو را سر دادم مزدز دستِ کینهی دشمن کجا کنم فریادببین جماعت دنیا چگونه مزدم داد شقایقشیعه بی قرآن ناطق گشته استجسمِ صادق چون شقایق گشته است رباعی و دوبیتی یارعدو هر دم مرا آزار کردهبه زهرش جسمِ من بیمار کردهبیا مادر به کنجِ آشیانمکه بی یاری هوای یار کرده کامدل شیعه ز من آرام گیردتشیع از تلاشم نام گیردبه راه دین شدم راضی به این امرکه سَمّ دشمن از من کام گیرد اشعار عروضی عزاداردین از تو پدیدار شده حضرت صادقشیعه ز تو بیدار شده حضرت صادقاز مکتب تو جن و ملک علم گرفتندانسان ز تو دیندار شده حضرت صادقدانشگاه شیعه که وجودش همه فخر استاز توست، گوهر بار شده حضرت صادقتا یاد کنم ظلم پر از کینهی منصورآن جا بصرم تار شده حضرت صادقیک لحظه نیاسود مطهر گلِ جسمتچون دم به دم آزار شده حضرت صادقآن شب که در راز نشستی بَرِ معبوددشمن ز تو بیزار شده حضرت صادقآمد که تو را زخم زند بین امارتجدّت که تو را یار شده حضرت صادقلیکن چه گریز از غم همدردی مادردر کوچه گرفتار شده حضرت صادقچون فاطمه بنشست به خاک غم و غربتافتاده به دیوار شده حضرت صادقآمد نظرش مادر خود گفت سؤالیاو را که مددکار شده حضرت صادق؟فطرش چو شنیدش غم تو ای گلِ زهراعمریست عزادار شده حضرت صادق شرارههاصادق آلِ فاطمه، منم که خون جگر شدممیانِ کوچههای غم، غریب و در به در شدمخدا ببین عدو مرا به هر دمی صدا کنددلِ غمینِ و خستهام به غصه مبتلا کندکشد به آتش جفا گهی حریم خانهامتو خود بدانی ای خدا غریبِ این زمانهامبه بزم عیش و نوش خود مرا شبانه بردهاندنماز من شکستهاند، با تازیانه بردهاندحالا که زهرِ مجلسِ حرامیان چشیدهامببین که خون روان شده ز گوشههای دیدهامببین به راه خانهام نشستهام چو مادرمبه مرگ خود رضا شدم، شکستهام چو مادرمشرارههای زهرِ کین عطش به پیکرم نشاندبه یاد جد اطهرم مرا به کربلا کشاندخدا ببین که چون حسین به سینه بر زمین شدمولی خوشم در این جهان که شیعه سازِ دین شدم بقیعیه بار میشه بقیعت و بیام زیارت آقاجونکنارِ قبرِ مادر و عرض ارادت آقاجونسرم پایین، چشمای تو تاج رویِ سرم میشهبی سر و سامونت میشم با یه عبارت آقاجونمیشه یه روز بگن به من خاکِ بقیع و سرمه کنخاکِ بقیع و خونِ چشم، تو و نظارت آقاجوناون روز میدونم که دیگه گمشدهام پیدا میشهچون تو به من نشون میدی با یه اشارت آقاجونعمرم داره میگذره و هنوز بقیع رو ندیدمآقا به فریادم برس جونم ...