دعوا چاقوکشی
بهترین ورزش برای دعوا در خیابان و دفاع از خود چیه ؟
لطفا سوالات خودتون رو در منبع مطلب بپرسید .
شاهرخ ضرغام حر انقلاب
بعد از زحمت های فراوان پنجاه ساله به یک مقامی می رسند و این جوانها را خدای تبارک و تعالی آن طور در ظرف یک مدت بسیار کم ، متحول کرد به یک مقامی که آن هایی که پنجاه سال زحمت کشیده اند، نرسیده اند به این مقام ؛ نرسیده اند به آن جا که غیر از خدا اصلاً هیچی نخواهند، شهادت را این طور طالب باشند. این طور غیر شهادت را در برگیرند. این یک مسئله مهمی است . ما همیشه باید در نظر داشته باشیم که این مسئله ، مسئله عادی نیست .امام خمینی ره نام : شاهرخ ضرغام نام پدر : صدرالدینتاریخ تولد : ۱۳۲۸محل تولد : تهرانتاریخ شهادت : هفدهم آذرماه 1359محل شهادت : آباداناینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و شاهرخ ضرغام قبل از انقلاب نمر اول از سمت راست یادگارهائی از دوران جهالت(به گفته خودش پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده!زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کردبهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره)وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. . در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد.می گویند مفقود الاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. همه را، هیچ چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد.اما یاد او زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ایرانیان. او ...
لوتی جبهه ها و جنگ.......
body { direction:rtl; font-family: Tahoma; font-size:9pt;} html,body { border: 0px; }شاهرخ ضرغام، فرزند صدرالدین متولد ۱۳۲۸ تهران از آن لاتهایی بود که با دم مسیحایی امام خمینی (ره) زنده شد و مسیری را پیمود که در هفدهم آذرماه ۱۳۵۹ در شهر آبادان برات کربلا گرفت و خود را به یاران عاشورایی امام حسین (ع) رساند. او کسی بود که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد. شاهرخ هیچ گاه زیر بار حرف زور و ناحق نمیرفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود.دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید و از آن پس با سختی روزگار راگذراند.در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی میگرفت. چه خوب پلههای ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر میگذاشت. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردو تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و... ؛ اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی،شجاعت، نبود راهنما، رفقای نااهل و... همه دست به دست هم داد و انسانی شد که کسی جلودارش نبود؛ هر شب کاباره، دعوا، چاقوکشی و... .او پدر نداشت و از کسی هم حساب نمیبرد. مادر پیرش هم نمیتوانستکاری بکند جز دعا! اشک میریخت و برای فرزندش دعا میکرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان (عج) قرار بده. دیگران به او میخندیدند. اما او میدانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمیتوانست بکند الا دعا. همیشه میگفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیلهتوست. پسرم را نجات بده! روی سینه اش خالکوبی کرده بود: فدایت شوم خمینی +ویدئوحسابی به رگ غیرتش برخورده بودصبح یکی از روزها با هم به «کاباره پل کارون» رفتیم. به محض ورود، نگاهش به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت: این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر، زن بسیار باحیایی بود؛ اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود. شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: همشیره تا حالا ندیده بودمت، تازه اومدی اینجا؟! زن خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم. شاهرخ دوباره با تعجب پرسید: تو اصلا قیافت به این جور کارها و این جور جاها نمیخوره، اسمت چیه؟ قبلا چیکاره بودی؟ زن در حالی که سرش را بالا نمیگرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ، حسابی به رگ غیرتش برخورده بود، دندانهایش را به هم فشار میداد، رگ گردنش زده بود بیرون، بعد دستش رو مشت کرد و محکم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی. بعد بلند ...
دانلود کلیپ دعوا با قهمه شیمشیر دختر در تهران
دانلود فیلم دعوا با چاقو دانلود فیلم دعوا با قمه ویدیو ورزش 3 دعوا فوتبال 5 دانلود دعوا دو تا بچه ( با حاله ) | دانلود کلیپ دانلود کلیپ :: دعوا نامردی با شمشیر +18 دانلود فیلم دعوا در مجلس پرسیار دانلود فیلم دعوا در برنامه زنده هندی دانلود فیلم دعوا در مجلس دانلود ويديو دعوا با قمه دانلود کلیپ دعوا اراذل و اوباش به بیمارستان اردبیل دانلود کلیپ دعوا با چاقو مطالب ابر دانلود فیلم آموزش دعوا خیابانی دانلود فیلم دعوای زنان دانلود دعوا با قمه واضح فیلم/ دعوا سر سربند یا فاطمه(س) بود نازپاتوق دانلود کلیپ دعوا احمدی نژاد در مجلس دانلود کلیپ دعوا واقعی در خیابان seelp دانلود دعوا فریحا وامیر دانلود فیلم دعوای دربی سال 79 دانلود کلیپ دعوای زن کلیپ دونی باران پاتوق دانلود فیلم دعوا در اورژانس بیمارستان اردبیل 26 آبان دانلود فيلم دعواي احمدي نژاد با لاريجاني دانلود کلیپ دعوا جیگر و فامیل دور دعوا و قمه کشی در کرمانشاه جواد کلیپ دعوا فیلم دعوا بفرمایید شام دانلود کليپ جديد دعوا فرزاد حسني با خانمش ويژه برنامه عيد با پخش دانلود آهنگ جدید دانلود فیلم و کلیپ دعوا در بیمارستان اردبیل عکس بازیگران ایرانی +18 احادیث موضوعی، حدیث، حدیث دعوا،احادیث دعوا، نزاع دانلود فیلم دعوا سگ ها دعوا با همسر گرامی = چاقی دانلود فیلم دعوا بر سر حجاب نرگس محمدی | یک دوست سایت تفریحی شادابطور:کلیپ های توپ مرد خشمگین به روی میانجی دعوا چاقو کشید فیلم بزرگ ترین سگ دنیا | فیلم جدید دانلود کلیپ موبایلclip mobileدانلود فيلم گوشي دانلود آهنگ جدید حسین پیر هادی به نام جنگ و دعوا ویکی سینما بعد از دعوای زناشویی این کارها را نکنید|پورتال تفريحي سرگرمي فانجو دعوا جیگر و فامیل دور | فیلم و موزیک دانلود کلیپ دعوا اراذل و اوباش به بیمارستان اردبیل | دانلود فیلم سریال دانلود دعوا حیوانات | سایت تفریحی تک فان دانلود فیلم سگ دعوا دانلود فیلم دعوای خروس لاری Help::Free AVACS Service دانلود فیلم دعوا سگها آهنگ فال روزانه امروز پنجشنبه 4 دی ۱۳۹۳ دانلود کلیپ کلیپ پایان دعوا توسط آخوند سوپر من بایگانی ماه ترین دانلود دعوا خفن پسر سياهپوست!!! | دانلود ویدیو کلیپ جدید دانلود فیلم دعوای سگ دانلود دعوای سگ جوان فا کلیپ دعوا واضح دانلود ها گروه ۰۲۵ نت ایران آپارات دانلود فیلم دعوا درمغازه باقمه بیش دانلود فیلم دعوای احمدی نژاد دانلود فیلم دعوا اخبار امروز فیلم و موزیک حدیث آنجلینا جولی و برد پیت در حال دعوا در بالکن هتل دعوا نامردی با شمشیر +18 در های کلیپ دانلود فیلم دعوا Braveheart Archives حکمت و حکایت Avacs عکس های خفن جــالــبــوخـنـده دار:)シ دانلود فیلم دعوا لاریجانی و احمدی ...
چاقوکشی مرگبار در بیمارستان قم
وی افزود: متاسفانه در این درگیری یکی از طرفین دعوا، طرف دیگر را با ضربات چاقو از ناحیه گردن و سر مورد اصابت قرار میدهد.قدمی تصریحکرد: مصدوم به اتاق عمل منتقل اما به علت شدت جراحات وارده و با وجود انجام اقدامات پزشکی در اتاق عمل جان میسپارد.وی تأکید کرد: پس از اطلاع نیروی انتظامی و دستگاه قضایی از وقوع این حادثه و پس از بازبینی تصاویر ضبط شده از صحنه درگیری با توجه به بازتاب و تبعات این حادثه در جامعه، شناسایی و دستگیری عوامل اصلی این درگیری بهصورت ویژه در دستور کار پلیس آگاهی و دستگاه قضایی استان قرار گرفت.رئیس پلیس آگاهی استان قم افزود: با انجام تحقیقات گسترده و گسترش اقدامات اطلاعاتی با بسیج تمام توان و با تلاشهای شبانهروزی پلیس آگاهی و سایر ردههای انتظامی، هویت طرفین دعوا، علت درگیری، سوابق طرفین و... مشخص و نهایتا عوامل اصلی شناسایی و دستگیر شدند.قدمی از تلاشها و پیگیریهای دادستان قم تقدیر کرد.
از دست "من"
غضنفر میبینه که دو تا از هیکلیهای محلهشونو بهخاطر دعوا و چاقوکشی گرفتن و دارن میبرن پاسگاه. غضنفر میپره زیر بازوی یکیشونو میگیره و خطاب به مأمور پلیس میگه: اِ... اِ... اِ... ما سهتا را کجا میبرین؟ دقیقاً یک سال از درگذشت شاعر دوستداشتنی، قیصر امینپور، میگذرد. همین پارسال بود که مقاله پشت مقاله و حتی ویژهنامه دربارۀ امینپور نوشته و چاپ میشد. این کار خوب که هیچ، خیلی هم آموزنده برای من و امثال من هست که شاعر را از زوایای دیگر، و از دید دوستان و آشنایانش بشناسیم. ولی در اینگونه موارد که دربارهنویسی (دربارۀ امینپور، دربارۀ شعرهای امینپور، دربارۀ اخلاق قیصر، دربارۀ...) به اوج میرسد، فرصتی هم برای برخی پیش آمده و میتوانند در سایۀ فرد بزرگی عرضاندام کرده و خودنمایی کنند. دقیقاً به خاطر دارم که توی روزنامۀ همشهری یک آقایی ستونی را از آن خود کرده بود و به قول خودش میخواست آخرین لحظههای زندگی امینپور (فکر کنم نوشته بود قیصر امینپور ساعت 2 بعد از ظهر دچار ناخوشی شده و... خیلی مطمئن نیستم) را که وی درک کرده بود! به من خواننده بگوید. از مدرک خودش گفت، از رابطۀ دوستیاش با امینپور، از شاعر بودنش، و مهمتر، از تأیید شدن شعرش در نگر امینپور! اصولاً در هر کاری، از بازیگری گرفته تا نویسندگی و داستانسرایی و ... نقش اول بیشترین و تأثیرگذارترین نقش را در جریان کار دارد. ولی در این مقاله، و چندین مقالۀ اینچنینی دیگر که من نخواندم، نقش اول را "منِ" نویسنده بازی میکرد و قیصر بیچاره فقط اسمش در عنوان میآمد و اگر هم در میان متن، تنها در معیّت "منِ" نویسنده بود. از سفر پارسال برمیگردیم به امسال و، اما، به یک روز گذشته، یکشنبه. روزی که صفحات روزنامهها آمادۀ هجوم دربارهنویسهای عرضاندامی بود. باری، طاهره صفارزاده به دیار باقی شتافت (روحش شاد) و بهانهای به دست بعضیها داد تا با نوشتهشان، بیشتر از اینکه به یاد بزرگِ از دست رفته بیفتیم، به یاد غضنفر میافتیم. البته بگویم که تعداد اینها اندک است و نوشتههای دیگر واقعاً خواندنی و باارزش هستند. مثلاً از خواندن مقالۀ شاعري با گرايش هاي متفاوت واقعاً لذت بردم. رک و راست است. دستکم دو سه چیز یاد گرفتم. ولی به یک مقالهای برخوردم که نویسنده در سرتاسر متن مشغول عرض کردن اندامش بود!!! قبل از اینکه ادامۀ نوشته را بخوانید، نگاهی به مقاله بیندازید: طاهره، طاهره بود. بدنیست از مقاله آمارگیری کنیم: دفعات تکرار نام طاهره صفارزاده: 8 بار دفعات تکرار صفارزاده، بدون طاهره (منظور اشاره به نقش اول است): 5 بار دفعات تکرار "من": 10 بار دفعات آوردن ضمیر "م" ...
شهیدی که دعای مادرش نجاتش داد: (1)
نام پدر : صدرالدینتاریخ تولد : ۱۳۲۸محل تولد : تهرانتاریخ شهادت : هفدهم آذرماه ۱۳۵۹محل شهادت : آباداناینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد .شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد .در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و…اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد. انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و …پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده!٭٭٭زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد.بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره)وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود.برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان وخوزستان و… هنوز در خاطره ها باقی است.شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند.وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد خودش ...
زندگی نامه زیبا و البته تکان دهنده شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام
امام خمینی: اشخاصی بعد از زحمت های فراوان پنجاه ساله به یک مقامی می رسند و این جوانها را خدای تبارک و تعالی آن طور در ظرف یک مدت بسیار کم ، متحول کرد به یک مقامی که آن هایی که پنجاه سال زحمت کشیده اند، نرسیده اند به این مقام ؛ نرسیده اند به آن جا که غیر از خدا اصلاً هیچی نخواهند، شهادت را این طور طالب باشند. این طور غیر شهادت را در برگیرند. این یک مسئله مهمی است . ما همیشه باید در نظر داشته باشیم که این مسئله ، مسئله عادی نیست . نام : شاهرخ ضرغام نام پدر : صدرالدین تاریخ تولد : ۱۳۲۸ محل تولد : تهران تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه 1359 محل شهادت : آبادان اینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد . شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد . در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و... اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و ... همه دست به دست هم داد. انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ... پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده! زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد . بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره) وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد. می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد. همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی. ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب ...