در مدح مادر

  • مدح مادر

    تو با منی و من بی خبر ز خود <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> تو آشنا و من دیده ام غریب با خود سالهاست می پرورانی مرا سالهاست منتظر لبخندم هستی و من سالهاست که تو را نشناخته ام من سالهاست که در وصف تو در مانده ام عاجز سوی خدای خود پناه آورده ام خدایا تو وصف کن که ناتوانم تو بگو که من بی زبانم ز وصف این مخلوق تو من در حیرت و عجزم چگونه وصفش کنم شبها را که من خواب واو بیدار من خواب او در فکر دنیای من در فکر فردا و فرداهای من من غافل ز دنیای خویش او عالم به دنیای من من پی بزهکاری او هر شب پی پاکی من می گردد گشتم میان واژه ها شاید یابم واژه ای لایقت واژه ای نبود لایقت ای مادر گشتم میان شعرها مقام تو ز شعرها والا گشتم میان باغها خداوند بنا کرده بهشت زیرپای شما بهشت زیر پای تو بود و من  زیر رو کردم جهان وای بر دل غافل بهشت نزد ما بود  ما چشم بستیم و محبت ز بیگانه خواستیم من چه گویم ز وصف مادر   پندار ز پروانه خواهی وصف سیمرغ همین دان و بس که زیر پای او جنت خداست جهنم  بالاتر ز سر ماست



  • نوشته های ادبی در مورد مادر

    حکایت سپیده مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد. بهار زندگی مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را زدودی و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی. در «تابستان»های سختی با خنکای عشق و وفای خویش، مددکار مهربان مشکلاتم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخش تو، من تمامی دردها و رنج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأس دری به رویم نگشود و زندگی رنگ «پائیز» ناامیدی را ندید. تو در «زمستانِ» مرارت های زندگی، چونان شمع سوختی تا نگذاری رنجش هیچ سختی ستون های تنم را بلرزاند. مادر، ای بهار زندگی، شادترین لبخندها و عمیق ترین سلام های ما، همراه با بهترین درودهای خداوندی، نثار بوستان دل آسمانی ات باد. احسان به پدر و مادر یکی از وظایف مهم دینی و اخلاقی ما، احسان به پدر و مادر است. در قرآن کریم، چندین بار احسان به آنان، توصیه شده است. علامه طباطبایی رحمه الله در این باره نگاشته اند: «انیکی به پدر ومادر، پس از یکتاپرستی از واجب ترین واجبات است؛ همان گونه که آزردن پدر و مادر پس از شرک، از بزرگ ترین گناهان است». و در جای دیگری آورده اند: «در چند جای قرآن کریم، خداوند متعال، احسان به والدین را در کنار توحید و نفی شرک آورده است و پس از فرمان به توحید یا نهی از شرک، به احسان نسبت به پدر و مادر فرمان داده است». تأکید قرآن کریم بر احسان به پدر و مادر نشان از عظمت والای مقام آنان، در فرهنگ اسلامی دارد. بزرگ ترین واجب در قران کریم و روایات اسلامی، درباره نیکی کردن به پدر و مادر سفارش بسیار شده است. قرآن در وصف حضرت یحیی علیه السلام می فرماید: «اونسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود، و متکبر و عصیان گر نبود». و از زبان حضرت عیسی علیه السلام حکایت می کند: «مرا نسبت به مادرم نیکوکار گردانید و جبار و شقی قرار نداد». از این دو آیه برمی آید که هرکس به پدر و مادرش نیکی نکند، سرکش و بدبخت است. امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز می فرمایند: «نیکی کردن به پدر و مادر، بزرگ ترین واجب است». زیباترین ستاره سپاس مادر! تو جانانه جام بلای ما را نوشیدی و لباس رنج و محنت ...

  • اشعار مدح حضرت فاطمه زهرا(س)

      اشعار مدح حضرت فاطمه زهرا(س) – یوسف رحیمی   از ‌فضل ‌و ‌شکوه بی ‌حسابت فرمود از عاطفه های مستجابت فرمود برداشت خدا عذاب را از شیعه آن روز که «فاطمه» خطابت فرمود ** اسرار ‌حقیقی حیاتم زهراست معنای عبادتم، صلاتم زهراست دیگر چه غم از کشاکش این دنیا وقتی که فرشته نجاتم زهراست ** ای در تو خلاصه ‌حُسن ‌خلقت زهرا نور ازلی عرش و جنت زهرا اقرار به فضل و کرم و رحمت تو شد شرط تکامل نبوت زهرا ** جز با تو به سوی بی کران ‌سیر‌ی نیست در کون و مکان بدون تو خیری نیست عالم همه ابعاد وجودی تو است در ‌هر ‌دو ‌جهان فقط تویی ، غیری نیست ** در گفت و شنودند ملائک با تو در کشف و ‌شهودند ملائک با تو یک ‌جلوه ‌ا‌ی از حقایق عالم را احساس نمودند ملائک با تو ** ای کوثر حُسن بی کران یا زهرا حُسن تو فراتر از بیان یا زهرا از نور عبادت تو روشن می شد هر روز تمام آسمان یا زهرا ** این کوثر عشق و نور را خاتمه نیست جز زمزم چشم های او زمزمه نیست آن پای ورم کرده ‌شهادت می داد در ‌هر دو جهان عبد‌تر از فاطمه نیست ** این شعر اگر چه در خور بانو نیست جز صحبت « لا اله الا هو » نیست سر تا ‌پا ‌یش ‌تجلی ایمان است الحق که خدا پرست تر از او نیست ** باید ز ‌گمان ما فراتر باشد تا سنگ ‌صبور ‌قلب حیدر باشد دریا شده بی کران شده ‌قلبی که گنجینة الاسرار پیمبر باشد ** عالم همه در مدار تو یا زهرا در پرتو جلوه زار تو یا زهرا رشک ‌همه ‌فر‌شتگان ‌عر‌ش ا ‌ست آن چادر ‌و‌صله ‌د‌ار ‌تو یا ‌ز‌هرا ** هم ‌صحبت ما‌ست نو‌ح ‌تسبيحاتت آرا‌مش با ‌شکوه ‌تسبیحاتت در زندگی شیعه تو يا ز‌هرا جاریست هميشه ر‌و‌ح تسبیحاتت ** دادند به د‌ست تو همه عالم را سر ‌ر‌شته ‌عشق راشکوه ‌غم را با معرفتت گره بزن چون تسبیح بانو سی و چار مرتبه ‌قلبم را ** قلب من از انوار جلی می گوید از نور ‌الهی ازلی می گوید خاک دل ماست تربت تسبیحت با هر تپشی علی ‌علی می ‌گوید ** هر ‌دم به ‌ضر‌یح بی ‌نشانت ای ماه بسته ‌ست دخیل قلب من با هر آه عمریست ‌تپش ‌ها ‌ی دلم می گوید: «یا فاطمه ا‌شفعی لنا عنداللّه»   یوسف رحیمی   ********************   اشعار مدح حضرت فاطمه زهرا(س) – علیرضا لک   سلمان ترین کرامت   یک واژه ام نوشته شده در کتابتان سرمایه ام دعای شب مستجابتان   بانو شما بهانه خلقت که می شود آغاز هر چه هست به آغاز نابتان   بوی بهشت می وزد اطراف خانه ات از عطر آسمانی سیب گلابتان   آیا نمی شود که نصیب دلم شود سلمان ترین کرامت یک انتخابتان   یعنی کمی زلطف شما شاملم شود یعنی بیاید این دل من در حجابتان   هجده بهار ماندی حالا نشسته ایم زانو بغل گرفته به زخم شتابتان   هرگز تب مزار تو پایین نیامده تا صبحگاه سرزدن آفتابتان   علیرضا ...

  • مدح و منقبت - حضرت فاطمه (س)

    در مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها تو زهرایی تو زهرای محمد پروری زهرا رسول الله را هم دختری، هم مادری زهرا نبی را پارة تن روح مابین دو پهلویی امیرالمومنین را رکن و کفو و همسری زهرا گواهی می دهم ای روح احمد هستی حیدر که تو هم مصطفی، هم فاطمه، هم حیدری زهرا گهی گویم امیرالمومنین برتر بود از تو گهی بینم تو از او در جلالت برتری زهرا تو والشمسی، تو واللیلی، تو والفجری، تو والعصری تو نوری، هل اتایی و الضحایی کوثری زهرا تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از ساره نه، تو از انبیا جز احمد مرسل سری زهرا امید رحمة للعالمین محبوبة داور پناه انبیا در گیر و دار محشری زهرا تو سر ناشناس ذات پاک حق تعالایی نمی دانم که هستی آنقدر دانم که زهرایی   در مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها سلام الله ای جان محمد، بر تن و جانت که پیغمبر کند تعظیم و بوسد همچون قرآنت تویی آن سرمدی بحر و تویی آن احمدی کوثر که جوشد تا قیامت گوهر عصمت ز دامانت خدا خود بر محمد کرد ابلاغ سلامت را محمد گفت جانان منی جانم به قربانت تو از روز نخستین میزبان خلقتی زهرا تمام آفرینش تا صف حشرند مهمانت تویی انسیه الحورا تویی حوراء الانسیه همه در حیرتم حوریه خوانم یا که انسانت تو نوراللهی و نور علیٰ نورند اولادت تو الرحمانی و حق داده لؤلؤ داده مرجانت نه تنها خواجة لولاک برخیزد به تعظیمت که جبرییل امین آرد سلام از حی سبحانت تو روحی، روح مابین دو پهلوی رسول استی بتول استی، بتول استی، بتول استی، بتول استی   در مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها تو مام یازده عیسای عیسی آفرین استی تو سرتا پا تمام رحمة للعالمین استی تو از صبح ازل منصورة اهل سماواتی تو تا شام ابد عرش الهی در زمین استی امیرالمومنین دست خدا بود و یقین دارم که تو یا فاطمه دست امیرالمومنین استی علی حبل المتین باشد به قرآن حی سرمد را یقین دارم تو حبل محکم حبل المتین استی شنیدم بعد احمد جبرئیلت هم سخن بودی چه می گویم تو خود استاد جبریل امین استی تو منصوره، تو صدیقه، تو راضیه، تو مرضیه تو توحیدی، تو قرآنی، تو ایمانی، تو دین استی تو هم روح الفؤاد استی، تو هم باب المراد استی تو هم عین الحیات استی، تو هم حق الیقین استی اگر چه در ثنایت در فشاندم یا گهر سفتم تو بالاتر از آنی من به قدر فهم خود گفتم   در مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها قیامت روز قدر و اقتدار توست یا زهرا عذاب و عفو هم در اختیار توست یا زهرا شفاعت می کنی در حشر کل دوستانت را کرامت تا ببخشی بی قرار توست یا زهرا نه تنها آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی رسول الله هم چشم انتظار توست یا زهرا رها کردن، گرفتن، عفو کردن، حکم فرمودن به تو ...

  • اشعار مدح و مرثيه حضرت زهرا (س) - بخش سوم

    حضرت زهرا(س)-مناجات   وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست احساس می کنیم دو عالم گدای ماست با گریه بهر فاطمه آدم عزیز شد این گریه خانه نیست که دولت سرای ماست اینجا به ما حسین حسین وحی می شود پیغمبریم و مجلس زهرا حرای ماست سلمان شدن نتیجۀ همسایگی اوست زهرا برای سیر کمال ولای ماست تنها وسیله ای که نخش هم شفاعت است چادر نماز مادر ارباب های ماست باران به خاطر نوۀ فضه می رسد ما خادمیم و ابر کرم در دعای ماست فرموده اند داخل آتش نمی شویم فردا اگر شفاعت زهرا برای ماست شاعر : علي اكبر لطيفيان   حضرت زهرا(س)-مدح   یا فاطمه فقط دل طاها تو را شناخت آن کس که خواندت ام‌ابیها تو را شناخت هر کس خدا شناخت، علی را شناخته است هر کس شناخته است علی را، تو را شناخت دنیا و روزگار برای تو کوچکند هرگز نه روزگار نه دنیا تو را شناخت والاترین ستارۀ فلک محمدی تنها علی عالی اعلا تو را شناخت آه ای تو میوۀ شجر نور احمدی! سیمرغِ آشیانۀ طوبا تو را شناخت خورشید بانو، آینۀ سرِّ ایزدی! موسی به نور سینۀ سینا تو را شناخت وقتی که در پی پدر آسمان شتافت بر بام عرش حضرت عیسی تو را شناخت وقتی که طعم آن رطب تازه را چشید در آب چشمه، مریم عذرا تو را شناخت هر کس نشانی پدر خاک را گرفت ای مادر زلالیِ دریا! تو را شناخت مولا! به غیرِ فاطمه آیینۀ تو نیست باید به نور حضرت زهرا تو را شناخت وصف علی، مدیحۀ زهرای اطهر است زهرا! تو سرّ حقی و مولا تو را شناخت در بین مردمان جهان هر کسی که یافت روشن‌ترین ستارۀ دنیا، تو را شناخت یاس نبی که قدر تو طاها و کوثر است یاسین و قدر و کوثر و طاها تو را شناخت وقتی رسول در شب معراج خویشتن از بام عرش رفت به بالا، تو را شناخت از عطر پاکت ای گل یاس محمدی! در قتلگاه، زینب کبری تو را شناخت نامت تقیه است و رضیه است و طاهره یعنی رضا و پاکی و تقوا تو را شناخت ادریس درس نام تو می‌خواند در فلک آدم به بزم علّم الاسما تو را شناخت با نور تو مراتب اسما شکفته است تسمیه، اسم، ذات، مسما، تو را شناخت   شاعر : محمد سعيد ميرزايي حضرت زهرا (س) چو بسمل می‌زنی در هر نفس بال و پری مادرمرو از دست ما آخر تو دست حیدری مادر مدینه مرده، ما بی‌کس، علی تنها، همه دشمنمیان دشمنان تنها تو او را یاوری مادر گل روی تو ای قرآن روی سینۀ احمدچرا نیلی شده آخر تو از گل بهتری مادر غم بی‌مادری سخت است بر ما هم نگاهی کنمرو مادر مرو آخر تو ما را مادری مادر هنوز انگار می‌آید به گوشم ناله‌ات از دلهنوز انگار می‌بینم که تو پشت دری مادر به من گفتند مادر رفتنی گردیده فکری کنبه خود گفتم تو ما را همره خود می‌بری مادرتو بر حفظ ولایت محسن خود را سپر کردیتو بر بابا همان همسنگر بی‌سنگری مادر چرا ...

  • اشعار مدح و مرثيه حضرت زهرا (س) - بخش چهارم

    شعر حضرت زهرا (س) به زبان آذريسالام قلوبه طوفان زهرا اجازه وئرسه آلام مقام شایان زهرا اجازه وئرسه بو آزموده بنده محوردی پنج تنده اموات اولارلا زنده زهرا اجازه وئرسه اولمیدی گر بو علیل اولمازدی خلقت اصلا قطره اولار چو دریا زهرا اجازه وئرسه توفیق ، یار رهدی سیندرما شرط عهدی شایدده گلدی مهدی زهرا اجازه وئرسه جمعه گلر سواره مهدی ماهپاره گنبد قویار مزاره زهرا اجازه وئرسه عالم بدون زهرا کامل دگل به مولا گوللر اولار شکوفا زهرا اجازه وئرسه غم قالماز انجمنده هم دشت و هم دمنده پرواز ائدر پرده زهرا اجازه وئرسه جرمه چکله پرده دیوان دادگره چاره ائدله زهرا اجازه وئرسه بو یار حق سرشته خادمدی مین فرشته واللهی دل سیخلماز سوز نظمیدن چیخیلماز ایرانلی لار یخلماز زهرا اجازه وئرسه روح الله اولدی هادی یاد ائت او زنده یادی ئولمز ولایت آدی زهرا اجازه وئرسه بتلار فنا اولالار شاهلار گدا اولالار داشلار طلا اولالار زهرا اجازه وئرسه بیلمور مرامی کجلر آل اللهیه لجلر توختار هامی فلجلرزهرا اجازه وئرسه نیلور سوزم ، دلیلی گور دشمن ذلیلی وروخ یهوده سیلی زهرا اجازه وئرسه شکاکه اولما مونس کافیدی رطب و یابس پر فیض اولار مجالس زهرا اجازه وئرسه وهابیان ننگین اعلان ائدوبدی جنگین وئروخ جواب سنگین زهرا اجازه وئرسه تجلیل ائت اولیندن روح مجللیدن جبریل ئوپر الیندن زهرا اجازه وئرسه گر وئرسه اجازه دل چاتماز امتیازه رحمت یاغار حجازه زهرا اجازه وئرسه اللهدان آلدی رخصت حقدن ائده حمایت یاتماز لوای غیرت زهرا اجازه وئرسه سینه وران گوزللر تقو الی پاک عمللر بو مجلسه گللر زهرا اجازه وئرسه آند اولسون اصفیایه یاز دفتر صفایه ناخوش چاتار شفایه زهرا اجازه وئرسه ائتمه گله بلادن تقدیر یا قضادن رحمت یاغار سمادن زهرا اجازه وئرسه مین مور اولار سلیمان منادی مزد سلمان درده ائدله درمان زهرا اجازه وئرسه نظمه دشوب فلکلر حق حق دیر ملکلر با هم اولار اوکلر زهرا اجاه وئرسه صدیقه دور مدالی هم فاطمه جلالی قلبون گئدر ملالی زهرا اجازه وئرسه گر یاره همسفرسن افلاکی سیر ائدرسن باخ گور هارا کئدرسن زهرا اجازه وئرسه پاک ایله اعتقادون هیئتده تاپ مرادون حتما یازالار آدون زهرا اجازه وئرسه ای حاجی باخ اصوله شخصیت بتوله حجون یتر قبوله زهرا اجازه وئرسه گی قاره یا حسین چک گور قبریوه تدارک سرمایه دور بو کوینک زهرا اجازه وئرسه گر اوغلی چکسه شمشیر دلده اللهی تکبیر اسلا اولار جهانگیر زهرا اجازنه وئرسه گول سینه وه ساچالار بیگانه لر قاچالار چوخ مشگلی آچالار زهرا اجازه وئرسهشاعر : ولي ا... كلامي زنجانيحضرت زهرا(س)زبانحال حضرت علي (ع)به ...

  • مدح و منقبت - امام علی (ع)

      در مدح مولا امیرالمؤمنین جان را به یک اشاره مسخّر کند علی دل را به یک نظاره منوّر کند علی ایجاد گل ز شعلۀ آذر کند علی یک لحظه سیر عالم اکبر کند علی بر کائنات جود مکرّر کند علی **** او را سزد به خلق امیری و رهبری او آورد عدالت و قسط و برابری تیغش رسد به چرخ گه رزم‌آوری با ذوالفقار حیدری و دست داوری یک لحظه فتح قلعۀ خیبر کند علی **** افلاک را مهار کند با نظاره‌ای بی‌مهر او به چرخ نتابد ستاره‌ای نبود به دهر منقبتش را شماره‌ای ابلیس را به بند کشد با اشاره‌ای یک لحظه گر اشاره به قنبر کند علی **** پیغمبری نبوده بدون ارادتش کعبه هنوز فخر کند بر ولادتش مسجد هنوز شاهد شوق شهادتش پروردگار فخر کند بر عبادتش چون بندگی به خالق داور کند علی **** او ناخداست کشتی لیل و نهار را فرمان دهد هماره خزان و بهار را تقسیم کرده روز ازل خلد و نار را نبوَد عجب که خلق خداوندگار را با یک نگاه خویش ابوذر کند علی گردون به پیش تیغ علی افکند سپر از حمله‌اش قضا و قدر می‌کند حذر شمشیر فتح داور و شیر پیامبر روز از سران فتنه بگیرد به تیغ، سر شب در خرابه با فقرا سرکند علی **** هنگام بذل دست بوَد دست داورش گر کوهی از طلا بود و کوهی از زرش اول نهد طلا به کف سائل درش نبوَد عجب به دست غلام ابوذرش این گوی خاک را به جهان زر کند علی **** هر جا خدا خداست علی هم بوَد امیر خورشید را توان کشد از آسمان به زیر از بس که بود دیو هوا در کفش اسیر حتی شکم ز نان جوین هم نکرد سیر با آنکه سنگ را در و گوهر کند علی در آسمان لوای امامت بپا کند در خاک، با خدا دل شب التجا کند در جنگ، حفظ جان رسول خدا کند در رزم تیغ خویش به دشمن عطا کند در مهد، پاره پیکر اژدر کند علی ج **** طاقی که تا قیام قیامت نیافت جفت جان را هماره در ره اسلام ترک گفت از جبرئیل نغمۀ «الا علی» شنفت در لیلة المبیت به جای رسول خفت تا جان خود فدای پیمبر کند علی **** شاهی که هست و بود به دستش مسخر است با یک فقیر زندگی او برابر است از بس که در خلافت خود عدل‌گستر است سهم عقیل را که بر او خود برادر است با سهم یک فقیر برابر کند علی روزی که از خطای همه پرده می‌درند روزی که خلق تشنه به صحرای محشرند دل‌ها ز تشنگی چو شررهای آذرند آنان که مست جام تولّای حیدرند سیرابشان ز چشمۀ کوثر کند علی ج **** دارد ز قلب خاک حکومت بر آسمان بر دستش اختیار مکان داده لامکان گردد به گردش نگهش محور زمان دست خداست با سر انگشت می‌توان افلاک را هماره مسخّر کند علی **** دین یافت از ولادت شیر خدا کمال بی‌مهر حیدر است مسلمان شدن محال عالم به او و او به خدا دارد اتکال در عین بندگی به خداوند ذوالجلال اعجاز، همچو خالق داور کند علی ...