دانلود سرود مرد طريقت
برترينهاي پنجمين جشنواره سراسري سرودهاي بسيج دانشآموزي معرفي شدند
برگزيدگان پنجمين جشنواره سراسري سرودهاي بسيج دانشآموزي (بخش دختران) در دو گروه "پويندگان" و "پيشگامان" معرفي شدند. به گزارش خبرنگار گروه فرهنگي ايرنا، در گروه پويندگان، در بخش "طراحي بروشور"، لوح سپاس مقام سوم و نشان برنز به طور مشترك به خانمها "حديث آل برشو" و "مداحي" به ترتيب از استانهاي خوزستان و مركزي اهدا شد. در اين گروه، لوح سپاس مقام دوم، نشان نقره و جايزه نقدي بهخانم "فريده محبوبي" از استان قزوين و لوح سپاس مقام اول، نشان طلا و جايزه نقدي به "الهام معينالدين" از تهران بزرگ اهدا شد. درگروه پيشگامان، در بخش طراحي بروشور، لوح سپاس مقام سوم، نشان برنز و جايزه نقدي بطور مشترك بهخانمها "الهام ملكزاده"، "فرشته رشيدي" و "وجيهه واحدي" به ترتيب از استانهاي بوشهر، آذربايجان غربي و اردبيل اهدا شد. در اين گروه، لوح سپاس مقام دوم، نشان نقره و جايزه نقدي بطور مشترك به خانمها "فاطمه رضايي" و "حديث آسماني" به ترتيب از استانهاي زنجان و مازندران اهدا شد. دراين گروه، لوح سپاس مقام اول، نشان طلا و جايزه نقدي به "ربابه نوروزي" از استان گيلان اهدا شد. در گروه پويندگان در بخش آهنگسازي ، لوح سپاس و جايزه نقدي بدون اولويت به آقايان "عبدالحسين ميرزايي" از استان گلستان بهخاطر ساختن آهنگ سرود "سرلوحه كبريا" و "مهدي احمدي" از استان قزوين به خاطر ساختن آهنگ سرود "كتاب آسماني" اهدا شد. در گروه پيشگامان در بخش آهنگسازي ، لوح سپاس، نشان نقره و جايزه نقدي به خانم "زينب گهرهاي" از استان هرمزگان بخاطر آهنگسازي سرود "ميلاد گل" و لوح سپاس، نشان طلا و جايزه نقدي به آقاي "اكبر كنعاني" از استان گيلان بخاطر ساختن آهنگ سرود "بوي آسمان" اهدا شد. در گروه پويندگان، لوح سپاس، جايزه نقدي و نشان جشنواره بدون اولويت به خانمها "مكرم نجاتي" ازاستان آذربايجانشرقي، "مريم ميري" ازاستان خراسان، "محبوبه گنجي" از استان چهارمحال و بختياري و "مريم سهيلي" از استان گلستان به عنوان بهترين مربي فني اهدا شد. در گروه پيشگامان نيز لوح سپاس، جايزه نقدي و نشان جشنواره بدون اولويت بهخانمها "مهديه درويشي" ازاستان تهران، "سكينه گهرهاي" ازاستان هرمزگان، "حديث آسماني" از استان مازندران و "فرشته رشيدي" از استان اردبيل به عنوان بهترين مربي فني اهدا شد. در گروه پيشگامان، در بخش رهبر و هدايتگر برگزيده، لوح سپاس، نشان طلا و تنديس جشنواره به خانم "مهديه درويشي" از استان تهران (شهرستان پاكدشت) بخاطر رهبري سرود "خيمههاي درد" اهدا شد. در بخش ويژه دفاع مقدس، تنديس مقام سوم، ديپلم افتخار، لوح سپاس، نشان برنز و جايزه نقدي به گروه سرود "نمونه" از استان ...
مردان خدا
ايها الناس، جهان جاي تن آساني نيستخفتگان را چه خبر زمزمه مرغ سحر؟داروي تربيت از پير طريقت بستانروي اگر چند پري چهره و زيبا باشدشب مردان خدا روز جهان افروز استپنجه ديو به بازوي رياضت بشكنطاعت آن نيست كه بر خاك نهي پيشانيحذر از پيروي نفس، كه در راه خدايعالم و عابد و صوفي همه طفلان رهاندبا تو ترسم نكند شاهد روحاني رويخانه پرگندم و يك جو نفرستاده به گور!ببري مال مسلمان و چو مالت ببرنددست حسرتگزي ار يك درمت فوت شودآخري نيست تمناي سر و سامان راآن كس از دزد بترسد كه متاعي داردوان كه را خيمه به صحراي فراغت زدهانديك نصيحت ز سر صدق، جهاني ارزدحاصل عمر تلف كرده و ايام به لغوسعديا، گر چه سخندان و مصالح گوييتا به خرمن برسد كشت اميدي كه تو راستگر گدايي كني، از درگه او كن بارييارب، از نيست به هست آمده صنع توايمگر براني، و گرم بنده مخلص خوانينااميد از در لطف تو كجا شايد رفت؟ مرد دانا، به جهان داشتن ارزاني نيستحيوان را خبر از عالم انساني نيستكادمي را بتر از علت ناداني نيستنتوان ديد در آيينه كه نوراني نيستروشنان را به حقيقت شب ظلماني نيستكاين به سرپنجگي ظاهر جسماني نيستصدق پيش آر كه اخلاص به پيشاني نيستمردم افكنتر از اين غول بياباني نيستمرد اگر هست، به جز عارف رباني نيستكالتماس تو به جز راحت نفساني نيستبرگ مرگت چو غم برگ زمستاني نيستبانگ و فرياد برآري كه مسلماني نيستهيچت از عمر تلف كرده پشيماني نيستسر و ساماني به از بيسر و ساماني نيستعارفان جمع نكردند و پريشاني نيستگر جهان زلزله گيرد، غم ويراني نيستمشنو از در سخنم فايده دو جهاني نيستگذرانيده، به جز حيف و پشيماني نيستبه عمل كار برآيد ، به سخنداني نيستچارة كار به جز ديده باراني نيستكه گدايان درش را سر سلطاني نيستوانچه هست، از نظر علم تو پنهاني نيستروي نوميديام از حضرت سلطاني نيستتو ببخشاي كه درگاه تو را ثاني نيستسعدي شيرازي عليه رحمه
در طريقت هرچه پيش سالک آيد خير اوست
زاهدظاهر پرست از حال ما آگاه نیست در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست چیست این سقف ساده بسیار نقش ؟ زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست این چه استغناست یارب وین چه قادرحکمتست؟ کین همه درد نهان هست و مجال آه نیست! صاحب دیوان ما گویی نمی داند روز داوری کاندر این طغرا٭ نشان حسبةَ لله نیست هرکه خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو برو کبر و حاجب و درگاه بدین درگاه نیست هر چه هست از قامت نا ساز بی اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست حافظ ار بر صدر نشیند ز عالی مشربیست عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
تولد شيخ عبدالقادر گيلانی رحمه الله در شب 1 رمضان 471 قمري (22 اسفند 457 خورشيدي)
تولد شيخ عبدالقادر گيلانی رحمه الله در شب 1 رمضان 471 قمري (22 اسفند 457 خورشيدي)شيخ عبدالقادر گيلاني؛ با نام کامل عبدالقادر بن صالح جنگي دوست گيلاني، محدث، و شاعر قرن پنجم و ششم قمري بود. کنيه وي «ابومحمد» و لقبش «محي الدين» است.در تاريخ تولد او اختلاف وجود دارد و 470 يا 471 يا 490 يا 491 قمري تاريخهاي زادروز او ذکر شدهاند. با اين همه به طور اجمال، ولادت او در قريه «بشتير» از توابع گيلان، در شب 1 رمضان 471 قمري (22 اسفند 457 خورشيدي) دانسته شده است.وي در زمان حکومت ملکشاه سلجوقي متولد شد. به سبب حمايتهاي ملکشاه و وزيرش خواجه نظام الملک اوج دوره شهرت «علم» بود.در جواني در سن هجده سالگي به بغداد رفت و در آنجا نشو و نما يافت. وي در بغداد، از ابوبکر محمد بن احمد و ابوالقاسم علي بن احمد بن بيان و ابوطالب بن يوسف، علم حديث فرا گرفت.سپس به نزد علي بن ابي سعيد مخرمي، و در مدرسه او فقه آموخت. وي در اين مدرسه، مجلس وعظ و خطابه برپا ميکرد و مطابق هر دو مذهب شافعي و حنبلي فتوا ميداد و در سيزده شاخه از علوم ديني تدريس ميکرد.در روز و ماه درگذشت شيخ عبدالقادر گيلاني اختلاف وجود دارد. سالهاي 560 يا 561 يا 562 قمري بهعنوان تاريخ درگذشت او ذکر شده است. اما همه مورخان و صاحبان کتابهاي رجال درگذشت او را در سال 561 قمري نوشتهاند. در شب شنبه 8 ربيعالاول 561 قمري (29 دي 544 خورشيدي) در مدرسهاي که وعظ و ارشاد ميکرد در بغداد درگذشت و همانجا در مدرسهاش به خاک سپرده شد.وي حنبلي مذهب و اشعري مسلک بوده است فتاوي او موافق هر دو مذهب شافعي و حنبلي است و در مشرب حنبلي و شافعي فتوا مي داد. علماي عراق با نظر او در مسائل فقهي با تقدير و احترام برخورد ميکردند.و جالب اينجاست که در حالي که در قرن پنجم قمري تصوف و طريقت در حال جدايي از شريعت بودند، عبدالقادر گيلاني به عنوان يکي از سرسختترين مخالفان اين عقايد، در جهت هماهنگي طريقت با شريعت تلاش کرد و اطاعت و پيروي از قرآن و سنت و حاکميت بخشيدن به آنها را در همهٔ شئون زندگي، اساس همهٔ امور ميدانست.
یادی از خوانندهي لرنژاد آهنگ های زیبای کردی:استاد حشمتالله لرنژاد
پاييز سال 1374 هنوز با ارغوان رنگها از راه نرسيده بود كه خاكستر ابرهاي پاييز از سفر عارفانهي خوانندهي بيبديل كرمانشاه، استاد حشمتاله لرنژاد خبر داد. با رفتن اين بزرگ مرد كه قافله سالار آواز و موسيقي كُرد بود ،يك ملت را سوگوار كرد و بسيارناباورانه به سوي دوست پرواز نمود. استاد حشمتالله لرنژاد فرزند مرحوم حاج فتحالله درسال 1326 در شهر كرمانشاه محلهي علافخانه به دنيا آمد. پدربزرگ ايشان داراي صداي خوبي بود. مرحوم حشمت هم صوت داودي خود را از پدر بزرگش به ارث برده بود. وي در سال 1343 در سنين 17 سالگي در اركستر راديو كرمانشاه اولين ترانهي خود را با شعري از شاعر گرامي يداله لرنژاد (شيدا كرمانشاهي)اجرا كرد و از همان زمان فعاليت رسمي خود را در عرصهي هنر و موسيقي كُردي آغاز نمود. لرنژاد بيشتر به سبك استاد سيدعلي اصغر كردستاني، علي مردان و طاهر توفيق ميخواند و مدتها از تعليمات مرحوم حسن زيرك خوانندهي نامي كُرد استفاده كرد و نيز از راهنماييهاي آقايان محمود بلوري، محمود مرآتي، اكبر ايزدي، سيفاله نادرشاهي و مسعود زنگنه بهرهها برد. سرودها و ترانههايش به سبكهاي مختلف بود و تسلط كاملي در زبانها و لهجههاي كردي، اورامي، سوراني، گوراني، باديناني، شكاكي، لري و كردي كرمانشاهي داشت كه در آثارش اين گويشها به خوبي مشهود است، در فن بداههخواني نادرهي روزگار بود. يك بار به مناسبت دههي فجر براي اجراي موسيقي به پالايشگاه خانگيران سرخس دعوت شده بود و در شب اجرا پس از هماهنگي معلوم شد كه گرهاي در كار است، اما خودش فوراً ابتكار به خرج داد و بداهتاً در دستگاه شور(چپ كوك) كه بسيار مشكل است به نحو احسن سرود«بهشت زندگي» را اجرا نمود، كه اين كار باعث حيرت خيلي از نوازندگان و تماشاچيان شد. وي نيز در خواندن ترانههاي پاپ مهارت كافي داشت كه ميتوان به ترانهي «خونهي من تورم نيش زمونست» با آهنگسازي منوچهر طاهرزاده با شعر كيومرث حيدري، و ترانهي «خورشيد ميهن ما تو دست شب اسيره»ّ كه مضموني سياسي ـ اجتماعي داشت، اشاره كرد. زندهياد حشمتاله لرنژاد سالها هنر خويش را صادقانه به مردم ما پيشكش كرد و حدود بيش از 200 ترانهي محلي را با گويشهاي مختلف اجرا كرد كه هركدام در يك برهه از زمان مورد توجه مردم قرار گرفت. آثارش همانند بهارستان سرسبز و با طراوتي است كه هيچگاه رنگ خزان به خود نميگيرد. در دستگاههاي موسيقي ايراني تبحر كاملي داشت و به گوشههاي موسيقي محلي به خوبي آشنا بود. به شهادت دوستان و آشنايان حشمت نيازي به ميكروفن نداشت، چرا كه اوج صدايي كه از دل سوختهاش به گلو ميرسيد ...
پایتخت تشیع ایران و جهان اسلام اردبیل غریو «لبیک یا حسین»
این مراسم که در حال و هوای معنوی و پاییزی اردبیل برگزار شد خیل عاشقان و عزاداران حسینی در قالب دستجات سینهزنی و زنجیرزنی در حالی که لباسهای سیاه بر تن کرده بودند و بیرق سبز، سیاه، قرمز و سفید به دست داشتند در تاسوعایی که به نام سقای کربلا معروف است عشق حسینی و ابوالفضلی سر دادند و به همه عالم نشان دادند که بیجا نیست اردبیل را با کرم حسینی و عشق ابوالفضلی میشناسند. این مراسم که از شبکههای مختلف داخلی و برون مرزی نظیر شبکه یک، دو، سه، چهار، شبکه شما و شبکههای بینالمللی پرستیوی، سحر، الکوثر، العالم و شبکه جهانی جام جم به صورت متناوب و زنده پخش میشد مردم حسینی اردبیل اوج دلدادگی خود را به ائمه اطهار و مظلومیت حسینی و بصیرت نافذ ابوالفضلی نشان داده و اعلام کردند «ای کرم سکهسی هر یرده رایج ابوالفضل». هانسی گروهین بئله مولاسی وار/شیعهلرین حضرت عباسی وار به گزارش خبرگزاری فارس از اردبیل، در این مراسم پنج تن از مداحان و شعرای حسینی هادی، منصوری، عاملی، داداشی و جوادی در مدح پرچمدار کربلا و کان معرفت حضرت ابوالفضلالعباس (ع) مداحی و مرثیهسرایی کرده و از این شخصیت برجسته به عنوان فرمانده سپاه و نافذ بصیرت بینظیر یاد کردند. عزاداران حسینی در حالی که بارها «لبیک یا حسین» و «لبیک یا ابوالفضل» را سر میدادند اشعار به زبان ترکی در مدح ابوالفضل و امام حسین (ع) زمزمه میکردند. شرکتکنندگان همنوا با قافله سالار عشق شعر «ای شمع حرم خانه قوربانون اولام عباس/ دردیمین درمانی باب الحوائج/ گوزلرون قوربانی باب الحوائج/ جان لارا سن پروانه باب الحوائج/ درد لره درمان باب الحوائج» سرودند. سردار شرف صاحب صولت دی ابوالفضل یکی از مداحان در پاسخ به شبههافکنی و یاوهگویی وهابیون خبیث در عزاداری شیعیان به ساحت امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس در توصیف علمدار کربلا خطاب به شوم ذهنی وهابیت اعلام کرد: «سردار شرف صاحب صولت دی ابوالفضل / فرزند شهنشاه عدالت دی ابوالفضل». و اگر فردوسی در توصیف رستم سنگ تمام میگذارد مداحان شیعه نیز عباس را ابر مرد شجاعت و الگوی بینظیر ایثار میشناسند «مین رستم دستان گئله عباس اولا بیلمز» شیعهلرین حضرت عباسی وار/هانسی گروهین بئله مولاسی وار » و یکی دیگر از مداحان نیز در این آیین پر شعور و احساس فریاد برآورد: «یا امام زمان شیعه ده احساسه باخ/ جلوه پرچم حضرت عباسه باخ/ اولدی قول لار قلم تا اوجالسون علم/ اولدی قوربان دین بو گل امالبنین» ای پسر شیر خدا ابوالفضل دردیمیزیه ایله دوا ابوالفضل به گزارش خبرگزاری فارس از اردبیل، و یکی از مداحان چه زیبا سرود در مدح ...
اشعاری از پابلو نرودا
تركم نكنحتي براي ساعتی چرا كه قطره هاي كوچك دلتنگي به سوي هم خواهند دويد و دود به جستجوي آشيانه اي در اندرون من انباشته مي شودتا نفس بر قلب شكست خورده ام ببندد !آه ! خدا نكند كه رد پايت بر ساحل محو شود و پلكانت در خلا پرپر زنند !حتي ثانيه اي تركم نكن ، دلبندترين !چرا كه همان دم آنقدر دور مي شوي كه آواره جهان شوم ، سرگشته تا بپرسم كه باز خواهي آمد يا اينكه رهايم مي كني تا بميرم شاعریو در ان زمان بود كه ( شاعري ) به جستجوي ام بر آمدنمي دانم !نمي دانم از كجا آمداز زمستان يا از يك رود نمي دانم چگونه چه وقت !نه !!بي صدا بودند و بي كلمه بي سكوت !اما از يك خيابان از شاخسار شب به ناگهان از ميان ديگرانفرا خوانده شدم به ميان شعله هاي مهاجم يا رجعت به تنهايي جائيكه چهره اي نداشتم …و ( او ) مرا نواخت !!نمي دانستم چه بگويم !دهانم راهي به نامها نداشت چشمانم كور بود و چيزي در روح من آغازيد : تب يا بالهايي فراموش شده !و من به طريقت خود دست يافتم : رمز گشايي اتش !و اولين سطر لرزان را نوشتم :لرزان ،بدون استحكام ،كاملا چرند !!سرشار از دانايي آنان كه هيچ نمي دانند!!و ناگهان ديدم درهاي بهشت رابدون قفل و گشوده !گياهان را تپش كشتزاران را سايه هاي غربال شده با تيغ آتش و گل را شب طوفان خيز و هستي را !و من اين بي نهايت كوچك با آسمانهاي عظيم پرستارهمهربانانه همپياله شدم !تصويري راز آلودخودم را ذره اي مطلق از ورطه اي لايتناهي حس كردم با ستارگان چرخيدم و قلبم در اسمان بند گسست گردشاتفاقي از انسان بودن خسته ام.اتفاقي خياط خانه و سينما مي روم٬خشکيدهو نفوذ ناپذير چون قوي محسوس پشميبر آب ريشه و خاکاز بوي آرايشگاه ها هق هق مي گريمتنها فراغت سنگ ها يا پشم را مي خواهم٬نمي خواهم بيشتر از نهاد ها٬باغ ها٬کالاها٬عينک ها و آسانسور ها ببينم.اتفاقي از پاها٬ناخن ها٬مويو سايه ام خسته مي شوم.اتفاقي از انسان بودن خسته ام.هنوز دلنوازستسر دفتري را با سوسن بريده اي ترسانميا با ضربه اي بر گوش راهبه هراسانش کنم.زيباستبا چاقوي سبز خيابان رومفرياد زنم تا آن که از سرما بميرمنمي خواهم چون ريشه در تاريکي زندگي کنمنمي خواهم در ترديد٬پهنا گستر٬لرزانِ روياهادر شکمبه ي نمور زمين نزول کنم٬نمي خواهم جذب کنم و فکر کنم٬هر روز بخورم.اين همه بيچارگي را نمي خواهم.نمي خواهم چون ريشه و مزار٬تونل پرت٬سرداب اجساد زندگي کنم٬نمي خواهم از سرما خشک شوم٬از درد بميرم.براي همين٬دوشنبه چون بنزين زبانه مي کشدوقتي که با چهره ي زندان ام مي رسم٬و در گذرش چون چرخ مجروح مي نالد٬و صداي پاهايش شبانگاه با خون گرم مي آميزد.و مرا مي برد گوشه هاي معين٬ خانه هاي نمور٬بيمارستان هايي که استخوان ...