دانلود رمان گشت ارشاد pdf
رمان گشت ارشاد - 3
دیروز دانشگاه نرفته بود حتی جواب تلفن بهراد رو هم نداده بود حوصله ی هیچی و هیچ کسی رو نداشتاز جاش بلند شد تصمیم گرفت بی خیال دنیا و غم و غصه هاش بشهلباساشو تنش کرد و به بهونه ی دانشگاه از خونه بیرون زد خودشو به پارک همیشگی رسوندیه مانتوی کوتاه و به شدت چسب قرمز تنش کرد و شال قرمز رو کاملا ازاد روی سرش انداختارایششو به مراتب غلیظ تر از هر روز کردو با خودش زمزمه کرد :بهتون نشون میدم حاج اقا هم به خودت هم به پسرات من یه دختر ام و از زندگیم لذت میبرم و خودمو از زندونی که برام ساختید خلاص میکنمیا چهره ی کاملا عوض شده خودشو به گوشه ی خیابون رسوند براش تجربه ی جالبی بود ماشین های رنگارنگ با طرح و مدل های زیبا جلو پاش ترمز میزدنولی امروز دنبال یه کیس خاص بودیه ازارا جلوی پاش ترمز زد نگاه شایسته به مرد سن و سال داری افتاد که علی رقم یقه ی لباسش که تنگ بسته شده بود ولی شیطنت از چشماش میباریدمرد:به به خانوم صلاح نیست شما با این وجاحت و زیبایی این جا بایستید بفرمایید سوار بشید من شما رو میرسونمشایسته پوزخندی ته دلش زد و گفت:تو به گور بابات خندیدی که به صلاح من حرف بزنیلبخند زیبایی زد و بدون توجه به همه چی در ماشینو باز کرد و نشستمرد:خوب خانم زیبا کجا دوست دارید که ببرمتون ؟شایسته:هر جا خودتون میدونید خوبه حتما امار دارید دیگهمرد لپ شایسته رو توی دستش گرفت و فشار داد و با خنده گفت:چیه پدر سوخته خوب امار داری هاشایسته:به قیافتون نمیاد اهل این کارا باشید همچین حاج اقا تبقل لله میزنیدمرد:مگه بده ؟ دوست نداری این مدلیشو واست فشن بزنم ؟؟؟؟؟خودش به حرف خودش هر هر خندیدشایسته از ته دل به این همه رذالت لعنت فرستادشایسته:حاج خانم خبر دارن شما تیک میزنی حاجی ؟؟؟مرد: نه نیازی نیست اون بدونه خانوم خانوما عقد موقت واسه همین وقتا گذاشتنبا دستش عدد 4 رو به رقص در اورد و گفت :تا 4 تا مجازهشایسته خنده ی مصنوعی کرد و توی دلش گفت:حالیت میکنم اشغال عوضیناهارو توی یکی از بهترین رستورانای تهران خوردن و شایسته تقریبا حاجی رو پیاده کرد و بعد دو تایی به سمت اپارتمان شیکی رفتنمرد:خوب گل دختر تا تو یه چایی درست کنی من هم یه دوش بگیرم زود برمیگردمشایسته:باشه شما راحت باشمرد وارد حموم شد و شایسته اب پرتقالی از توی یخچال در اورد و با خنده قرص خواب اور و مسهل که داشت رو توی لیوانش خالی کردمرد از حموم بیرون اومد و رو به شایسته گفت:دختر چرا لباساتو عوض نکردی ؟ راحت باششایسته خنده ی دلبرانه ای کرد و گفت:شما بیا فعلا این اب پرتقالو بخور حالت جا بیادمرد خیره به شایسته نگاه میکرد و لیوانو با یه نفس خوردروی مبل نشسته بود و سعی میکرد که به شایسته نزدیک ...
رمان گشت ارشاد9
امیر حسین که این رفتار رها رو پیش بینی کرده بود توی یه حرکت ناگهانی مچ دستشو تو دستش گرفترها بی حال نگاهی بهش کرد و زیر لب نالید:امیر حسین ولم کن بزار بمیرم جون یه لجن نجات دادن ندارهو از حال رفتامیر با قدرت و با سختی زیاد کشیدتش بالا و با بیسیم درخواست امبولانس کرد وجود رها برای نشون دادن اوج لجن بودن منصور الزامی بوداز خونه ی منصور هم خبر رسیده بود که اونو و همراه کلی افراد که وضع عادی نداشتند گرفته بودندو از کلی هم مشروبات الکلی و مقداری هم مواد مخدر کشف شده بودامیر که شب سختی رو گذرونده بود با خستگی خودشو به خونه رسوند تا یه ذره استراحت کنه***************************۸شایسته اما تو این چند روز حسابی دلتنگ امیر حسینش شده بوددیدن امیر از دور و حرکات اون حسابی دلشو برای امیر تنگ کرده بودچند سالی بود که تمام ده شب ماه محرم رو خونه میموند و غر غر هایی مامانش و حاجی رو به جون میخریدچیزای زیادی تو مراسم ازارش میداد از جمله همون غیبت های سر دیگ غذا . همون چشم چرونی های بعضی ها .اسراف ها و ریا کاری ها و یه چیز جالب تر که همیشه سرش با فرهاد دعوا داشت نوع نگرش فرهاد به مراسم بودکل ده شب رو پای دیگ غذا و مرتب کردن دسته و……… میموند و نمازش اکثر اوقات قضا میشد و شایسته هیچ وقت نمیتونست توجیهاتش رو بپذیره چون اینو هرکسی هم میدونست امام حسین حتی وسط جنگ هم نمازشو خوند پس کار فرهاد به جز ریا کاری معنی دیگه ای نمیدادولی اینجا همه چی برعکس بود بلافاصله بعد اذان نماز ها خونده میشداز پشت پنجره به امیر حسین خیره شده بود لباس مشکی تنش و چفیه ی مشکی دور گردنش ابهت و مردونگی خاصی بهش بخشیده بود و دل شایسته رو هر لحظه بی تاپ تر میکردامیر توی دسته ی عذاداری ایستاده بود و سینه میزد و صورتش خیس از اشک هاش بود سرش پایین بود و به هیچ کسی نگاه نمیکرداره تفاوت داشت با فرهاد با پسر عمه شایسته و با خیلی های دیگه که این شب ها براشون بیشتر شبیه جشن بالماسکه میموندروحانیت چهره ی امیر حسین دلشو اروم کرده بود و میدونست خداوند فرشته ی نجاتی رو سر راهش قرار داده و اگه بخواد ناشکری کنه از دستش میدهیاد حرف خانم جون افتاده ببخش تا بخشیده بشیاره امیر حسین با تمام غیرت و تعصب و اعتقاداتش باهاش کنار اومده بود اونو تو انتخاب راهش ازاد گذاشته بود و با تمام چیزهایی که ازش دیده بود چشماشو بسته بود و گذشت کرده بودو شایسته تصمیم خودشو گرفته بود کنار امیر و خانواده ش یه نگرش جدیدی به دینش پیدا کرده بود که البته تا کامل شدن هنوز فاصله داشتیاد اون روزی افتاد که از امیر در باره ی علت اینکه باباش هنوز حج واجب نرفته پرسیدجواب جالبی شنیدوقتی نوبتشون شده بود مادر بزرگ ...
دانلودرمان گشت ارشاد نوشتهfereshte 69کاربرنودهشتیاموبایل
jarمستقیم»۸۲۶صفحه jarمستقیم pdfمستقیم»۲۱۷صفحه pdf مستقیم زیپ apkمستقیم » اندروید – تبلت epubمستقیم » تبلت -ایپد -ایفون لینک تایپ رمان
دانلودرمان گشت ارشاد نوشته fereshte 69 کاربر انجمن نودهشتیا برای موبایل/کامپیوتر/تبلت/آیفون/آیپد
لینک موبایل لینک pdf لینک تبلت/آیفون/آیپد
دانلود رمان نسیان | Y*A*S کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید) پسورد : www.98ia.com منبع : wWw.98iA.Com با تشکر از Y*A*S عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا . دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB) دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
دانلود رمان عشق ، درس ، دردسر | shiva-68 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید) پسورد : www.98ia.com منبع : wWw.98iA.Com با تشکر از shiva-68 عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا . دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB) دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
دانلود رمان بهادر
دانلود رمان بهادر از maryammoayedi فرمت pdf نام کتاب : بهادر نام نویسنده : maryammoayedi کاربر انجمن نود و هشتیا حجم : ۹٫۱۱ مگابایت خلاصه داستان: در مورد یه مرد جوون خودساخته هست که به عشق و عاشقی اعتقادی نداشته تا اینکه اونم یه روز عاشق میشه اون هم عشق در نگاه اول.. “ با بلند شدن صدای اذون سرمو چرخوندم سمت مسجد محل…همونجایی که یکماه پیش دل و دینم رو باخته بودم…منی که به عشق و عاشقی اعتقادی نداشتم چوب بی ایمونیم رو بد رقم خوردم و تو همون نگاه اول شدم اواره یه جفت چشم عسلی .چشمایی که اگر چه حتی نیم نگاهی هم به من نکرد اما از همون دور هم وجودمو به اتیش کشوند و رفت..” فرمت کتاب : pdf رمز عبور : www.tak-site.ir با تشکر فراوان از رکسانا عزیز بابت تهیه این رمان زیبا دریافت کتاب قسمتی از متن رمان: باسای زندان رو گوله کردم و انداختم تو سطل اشغال…حالا یه بلوز کرم با یه شلوار به همون رنگ به تن کرده بودم…میشناختمشون…از لباسایی بود که تو کیش خریده بودم اونم با سلیقه ی سمانه…..آرش اینا رو باید از خونه اورده باشه….یاد خونه که
دانلود رمان فانوس
دانلــــود رمــــان ❤ فانوس ❤ برترین سایت های رمـان در ایـران www.b-roman.ir www.roman98ia.mihanblog.com نام رمان : فانوس نویسنده : *MaHtab* کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب (مگابایت) : 4.3 (پی دی اف) – 0.4 (پرنیان) – 1.1 (کتابچه) – 0.4 مگابایت (epub) تعداد صفحات : 401 خلاصه داستان : بارون محکم به صورت رنگ پیرده و سردش میخورد. صدای جیغ زنی که زجر میکشید از بین اون همه سر و صدا به گوش میرسید. لباس کوتاه قرمزش دورش چسبیده بود و از سر موهای طلایی و بلندش آب میچیکد. آسمون غرشی کرد و بارون تند تر شد. دستاش رو دور بازوش گره کرد و از سرما به خودش لرزید. چشمای وحشت زده اش رو بین جمعیت چرخوند. انگار هیچ کدومشون متوجه سیلی که توی راه بود نشده بود. همه همچنان در حال رقص بودند. استخون های دردناکش رو به درخت فشار داد و پاهاش رو به خودش نزدیک کرد. صدای قهقهه ای از پشت سرش می اومد و… قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون) پسورد : www.98ia.com منبع : wWw.98iA.Com با تشکر از *MaHtab* عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا . دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)