دانلود رمان مدارا

  • رمان ياسمن(منیر مهریزی مقدم)

    اين رمان حكايت دختري است كه بعد از كشف حقيقت زندگي اش به ايران باز مي گردد و در خانه ي عمه اش كه دو پسر و يك دختر دارد زندگي مي كند سادگي ذاتي دختر قلب سنگي پسر عمه ي بزرگش را آب مي كند ولي در اين بين برادر كوچك نيز دختر دايي خود را مي خواهد و..... www.98ia.com: رمز ورود دانلود pdf: دانلود



  • رمان سیگار شکلاتی قسمت هجدهم

    چند روزی گذشته بود، زخمای صورت شهرادحسابی بهتر شده بودن و حالا می تونست به کاراش برسه. جمشید تا همین جا هم زیادی باهاش مدارا کرده بود. حس می کرد خیلی هم توی اون خونه دستاش باز نیست و این آزارش می داد. بدترین چیزی که اونجا بود وجود دوربین های مدار بسته بود! باهاشون غریبه نبود و خوب می دونست جلوی دوربین باید چه جور آدمی باشه، ولی مگه چقدر فرصت داشت؟! باید خیلی سریع کاری رو که می خواست انجام می داد. یکی از چیزایی که با خودش از خونه آورده بود لب تابش بود. وقتایی که بیکار بود توی اتاق می نشست و مشغول سیگار کشیدن می شد، لب تابش هم آهنگای مورد علاقه اش رو پخش می کردن و سعی می کرد فکرش رو متمرکز کنه روی کارش. اگه به اینجا رسیده بود به خاطر دو چیز بود! هوش و ذکاوتش و خونسردیش ... لب تاب رو روشن کرد، یه موسیقی بی کلام گذاشت، پاکت کاپتان بلک رو از کنار بالشش برداشت و یه نخ گذاشت کنار لبش، با فندک روشن کرد و طعم گسش رو بلعید ... نگاهش دور تا دور اتاق چرخ خورد. یه اتاق بیست متری، با یه تخت خواب یه نفره چوبی، که چسبونده بودش به دیوار ، دیوار روبروی در ، شوفاژ هم دقیقا بغل تختش بود و جاشو حسابی گرم و نرم می کرد. به دیوار اون طرفیش یه دروار چسبونده شده بود که روش یه آینه مستطیلی نه چندان بزرگ قرار داشت. آینه ... آینه ... آینه! هر جا که می رفت آینه بهش دهن کجی می کرد ... چرا نمی فهمیدن اون از دیدن خودش بیزاره؟ اون از چهره اش متنفره؟ چرا ؟ پک محکمی به سیگارش زد ... صدای سنفونی های موتزارت ، دود و سیگار و یه ذهن آشفته ... کلمات تو ذهنش ردیف می شدن :- خمیازه های کش دار سیگار پشت سیگارشب گوشه ای به ناچار سیگار پشت سیگار این روح خسته هر شب جان کندنش غریزیستلعنت به این خود آزار سیگار پشت سیگار دستش رو روی پیشونیش کشید ، عرق کرده بود ، اتاق غرق تاریکی بود و دود ، تنها نور نور دیوار کوب کم نور بالای تختش بود. دست به سینه مچاله شد روی تخت ، موسیقی اوج می گرفت و بالا می رفت و بعد آروم آروم فرود می یومد. عین معتادی که خمار افیون نرسیده به بدنش باشه در هم پیچیده بود و چرخ یم خورد. انگار درد داشت ... درد داشت! اما درد روح ... پای چپ جهان را با اره ای بریدند چپ پاچه های شلوار سیگار پشت سیگاردر انجماد یک تخت این لاشه منفجر شدپاشیده شد به دیوار سیگار پشت سیگار نگاش چرخید سمت دیوار، هیچ پنجره ای نبود که بازش کنه و کمی هوا بفرسته توی ریه های خشک شده اش! حس خفگی داشت داغونش میکرد. روز بود و هوا روشن، اما هیچ روزنه ای برای نور نداشت. پس اتاقش شب بود و هوا تاریک! دلش پر بود، پر بود از بی عدالتی ها، از ناجوانمردی ها! از آدم نبودن بعضی آدما! از مردن وجدان ها! چرا بعضی ها انسان ...

  • تمرين‌ مدارا (بيست‌ مقاله‌ در بازخواني‌ فرهنگ‌ و ...)

    تمرين‌ مدارا (بيست‌ مقاله‌ در بازخواني‌ فرهنگ‌ و ...)

    برشی از کتاب تمرین مدارا/ اثر محمد مختاریبازخوانی فرهنگ«نزدیک به صد و پنجاه سال است که جامعه‌ی ما، از یک سو درگیر با سنت و نو مانده است، و از سوی دیگر، به تقابل فرهنگ‌های خودی و غیر خودی گرفتار است؛ و دوران ِ بحرانی ِ گذار ِ خود را می‌گذراند. پس ناگزیر است برخورد آگاهانه و سنجیده‌ای با این درگیری و گرفتاری، و علل و عوامل آن داشته باشد. یعنی باید به بازخوانی همه‌جانبه‌ی فرهنگ، در کلاف به‌هم‌‌پیچیده‌ی روابط فرهنگی جهانی، و نقد سنت و معرفت تاریخی خود بپردازد. چیستی ِ خود را بشناسد. مبانی ”هویت“ یا ”بی‌هویتی“ خود را درک کند.» بازخوانی فرهنگ همچنان که تمرین انتقاد است، تمرین مدارا نیز هست، گسترش ذهنیت انتقادی و افزایش تحمل در برابر اندیشه ها و عقاید دیگران، دو روی یک سکه انداگر انتقاد از «دیگری» مستلزم مدارا با «دیگری ست»، نقد «خویش» مبتنی بر تحمل در «خویش» است... «گفت و شنید با خویش، روی دیگر گفت و شنید با دیگری ست این دو، هم در گرو نهادینه شدن مدارایند؛ و هم زمینه و عاملی برای نهادینه شدن اند. گفت و شنید یک رابطه است. و دو سوی رابطه در نقد نظر، مکمل و تصحیح کننده ی همند. زیرا برقرار ماندن رابطه، در گرو تفاهم در تفاوت ها، و مدارا در اختلاف هاست. از این رو اساس گفت و شنید بر امکان درک حضور دیگری استوار است. درک حضور دیگری نیز مبتنی بر درک و پذیرش حق برابر اندیشگی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... برای دیگری ست.»«آزادی و بسط تفکر انتقادی و نهادی شدن مدارا، بهایی دارد که باید پرداخت. کسانی که گمان می کنند همیشه حرفی می زنند یا باید حرفی بزنندکه مو لای درزش نرود، یا کسانی که می پندارند عامل حقیقت مطلق اند، یا همواره باید حقیقت مطلق را بگویند، یا آنهایی که با توهم آشفته شدن ذهن جامعه، از فتح باب در باره ی هر مسأله ای که به انسان و جامعه و جهان مربوط است بیمناکند، خواسته یا نا خواسته، هیمه ی استبداد می شوند. به همین سبب نیز یا غالبا خاموش می مانند، و در نتیجه بر ستم و زور و فساد و جهل و ... چشم می پوشند؛ یا «دیگری» را به خاموشی فرا می خوانند یا وا می دارند، در نتیجه خود عامل ستم و زور و فساد و جهل اند: اینان سرانجام نیز بی تاب می شوند، و از کوره به در می روند، و به خطاب و تحکم و تهدید می گرایند، و به منع و حذف می پردازند. اما گفت و شنید هر چند توان بر، و وقت گیر هم باشد، عامل رشد تفکر انتقادی و اعتلای فرهنگ است، زیرا از جنس آزادی و مداراست.» فرهنگ حذف و سیاست سانسوراگر سانسور، تفتیش و ممیزی در ابزارها و اشکال و امکانات اندیشه و بیان، پیش از انتشار باشد، جامعه با واقعیتی بس گسترده‌تر و پیچیده‌تر و عمیق‌تر روبه‌رو ...

  • دانلود رایگان آلبوم مدارا _ شهرام شکوهی

    دانلود رایگان آلبوم مدارا _ شهرام شکوهی

    سلام . به درخواست یکی از دوستامون که تلفنی باهام تماس گرفتند و متاسفانه اسمشونو نگفتند امروز آلبوم مدارا از شهرام شکوهی رو برای دانلود گذاشتم . امیدوارم خوشتون بیاد . راستی به صفحه فیسبوک ما هم سری بزنید و لایک کنید . آلبوم : مدارا خواننده : شهرام شکوهی تـرانـه سـرایـان : عـلـی بـحـریـنـی – شـهـرام شـکـوهـی – مـحمـد عـلی شـیـرازی آهـنگـسـاز : شـهـرام شـکـوهـی تـنـظـیـم : مـیلـاد تـرابـی – حـسـیـن کـاشـانـیان دانلود کامل آلبوم مدارا از شهرام شکوهی در یک فایل زیپ با لینک مستقیم 1- دانلود آهنگ دل دیوونه شهرام شکوهی3.6 MB 2- دانلود آهنگ دلم خونه شهرام شکوهی3.8 MB 3- دانلود آهنگ مدارا شهرام شکوهی4.5 MB 4- دانلود آهنگ من و تو شهرام شکوهی2.8 MB 5- دانلود آهنگ اسیری(قصه عشق) شهرام شکوهی4.4 MB 6- دانلود آهنگ اسیر عشق شهرام شکوهی3.1 MB 7- دانلود آهنگ لیلی شهرام شکوهی4.5 MB 8- دانلود آهنگ نگو میرم شهرام شکوهی3.3 MB 9- دانلود آهنگ گل و خار شهرام شکوهی3.9 MB 10- دانلود آهنگ جادوی چشم تو شهرام شکوهی3.9 MB

  • دانلود اهنگ dance again جنیفر لوپز+متن اهنگ

    متن انگلیسی و لیریک آهنگ Dance Again Dance, yes (RedOne)Love, nextDance, yes (J.Lo)Love, next Shimmy Shimmy yah, Shimmer yamShimmer yayI’m a ol’ dirty dog all dayNo way JoseYour girl only go one way, ay mi madreYou should check that outMaybe you ain’t turn her outMaybe it’s none of my businessBut for now work it outLet’s get this, dale Nobody knows what i’m feeling insideI find it so stupidSo why should I hideThat I love to make love to you baby(yeah make love to me)So many ways wanna touch you tonightI’m a big girl got no secrets this timeYeah I love to make love to you baby(yeah make love to me) If this would be a perfect worldWe’d be together then(let’s do it do it do it)Only got just one life this i’ve learnedWho cares what they’re gonna say(let’s do it do it do it) I wanna dance, and love, and dance againI wanna dance, and love, and dance again Dance, yesLove, nextDance, yesLove, next Baby your fire is lighting me upThe way that you move boy is reason enoughThat I love to make love to you baby(yeah make love to me)I can’t behaveOh I want you so muchYour lips taste like heavenSo why should I stop?Yeah I love to make love to you baby(yeah make love to me) If this would be a perfect worldWe’d be together then(let’s do it do it do it)Only got just one life this i’ve learnedWho cares what they’re gonna say(let’s do it do it do it) I wanna dance, and love, and dance againI wanna dance, and love, and dance again Mr Worldwide, and the world’s most beautiful womanModern day hugh hed (uh, yes)Playboy to the death (uh, yes)Is he really worldwide? (uh, yes)Mami let me open your treasure chestPlay dates, we play matesI’m the king snatching queens, checkmateWhat you think?It’s a rumorI’m really out of this worldMoon, lunaMake woman comfortableCall me bloomerCan’t even show love cause they’ll sue yaBut I told them, ‘hallelujah, have a blessed day’So ahead of myselfEveryday’s yesterdayWant the recipe? it’s real simpleLittle bit of vole, and she’ll open sesame Now dance yesLove nextDance yesLove next If this would be a perfect worldWe’d be together then(let’s do it do it do it)Only got just one life this i’ve learnedWho cares what they’re gonna say(let’s do it do it do it) I wanna dance, and love, and dance againI wanna dance, and love, and dance again   ترجمه فارسی متن آهنگ جنیفر لوپز و پیت بول Jennifer Lopez Ft pitbull : Dance Again توجه: ترجمه فارسی این آهنگ (زیرنویس فارسی) توسط یکی از کاربران برای ما ارسال شده که ممکن است از نظر ترجمه مشکلاتی داشته باشد.   رقص آره ، بعد عشق ، رقش آره ، بعد عشق خودتو تکون بده .کل بدنتو تکون بده .همه جوره برقص من مثل یه سگ کثیفم در تمام روز !!راه ژوزه نیست !تو تنها دختری هستی که تمام اول راه رو میره .مثل مادر من باید برسی کنی ممکنه به بیرون برنگردی شاید این به من مربوط نباشه اما الان کار بیرونهبزار بگیرمش کسی نمی دونه چه حسی اینجا دارم من خیلی احمقانه پیداش کردمپس چرا باید قایمش کننم من دوست دارم تا با تو عشق بازی کنم عزیزم راه های زیاد برای امشب هست که بخوام لمست کنم من یه دختر بزرگم اما الان هیچ رازی ندارم آره.من دوست دارم تا با تو عشق بازی کنم عزیزم اگه این دنیا ایده آل بود بعدش ما می خواستیم با هم باشیم فقط تنها با یک زندگی این رو یاد گرفتم کی توجه میکنه به چیزی که دارن می گن من می خوام برقصم و عشقم . رقص دوبارست میخوام برقصم ، عشق بازی ...

  • رمان غزال (قسمت پانزدهم)

    قسمت 55 چون بحث و جدال فایده ای نداشت به پایش افتادم و گریه کنان گفتم: سپهر خواهش می کنم بذار فقط چند لحظه ببینمش. فورا بلندم کرد و گفت: لعنتی این چه کاریه میکنی، بیا بریم داخل و ببینش. دستش را انداخت دور کمرم و به داخل برد. هر چند که از تماس تنم با تنش ناراحت شدم ولی ترسیدم اعتراض کنم و ناراحت شود و اجازه دیدن طلا را ندهد. با هم بالا رفتیم. طلای عزیزم آرام درخواب بود، طاقت نیاوردم که بیدارش نکنم، آنقدر بوسیدمش که چشم باز کرد و گفت: مامی اومدی؟ بغلش کردم و به سینه ام فشردم و گفتم: اره عزیزم، نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود. اومدی پیش بابات و منو هم فراموش کردی؟ -نه مامی من شما رو فراموش نکردم بلکه خیلی هم دلم تنگ شده بود. -پس چرا با، بابابزرگت اینا نیومدی فرودگاه تا زودتر ببینمت. طلا- آخه بابا گفت اگه من با بابابزرگ بیام فرودگاه دیگه نمی تونه شما رو ببینه. ولی اگه اینجا بمونم شما مجبور میشید بیایید اینجا. کمی دلم آرام گرفت. پس قصد تلافی و ازار نداشت. هر چند که دیگه بهش اعتماد نداشتم. در این فکر بودم که طلا پرسید: مامی می مونی پیشم. -پاشو لباستو بپوش با هم بریم خونه مادربزرگ. سپهر- شرمنده غزال خانم، از این به بعد هر وقت خواستی دخترمونو ببینی باید تشریف بیاری اینجا، طلا با تو جایی نمیاد. -آخه سپهر چرا با من لج می کنی و آزارم میدی. جواب پیامو چی بدم، نمیگه اینجا تو خونه تو چه غلطی می کنم. شانه بالا انداخت و گفت: میل خودته، می تونی یکی اش رو انتخاب کنی، یا طلا یا اقا پیام. عجب مصیبتی گیر کرده بودم.می دانستم می خواست من از پیام دست بکشم و دوباره برگردم پیش او. دیگر نمی دانست حالم از همه مردها بهم می خورد و اگر می توانستم حلقه پیام را هم پس می دادم. از روی ناچاری به خانه تلفن کردم و بابا گ.شی را برداشت. -سلام بابا، من یه ساعت دیگه برمی گردم چون سپهر نمی ذاره طلا را با خودم بیارم. بابا- نصفه شب کجا راه میافتی توی خیابون، سپهر که نمی خواد تورو بخوره، بمون صبح بیا. -چشم خداحافظ. گوشی را گذاشتم و با خیال راحت در را به رویش بستم و مانتو از تنم بیرون اوردم و از لباس راحتی هایی که متعلق به چند سال پیشم بود برداشتم و پوشیدم. بعد طلا را بغل کرده و با هم پایین رفتیم، کلید ماشین را به طرفش پرت کردم و گفتم: اگه زحمت نیست اون ماشین رو بیار داخل. برق رضایت و شادی در چشمانش ظاهر شد، فاتحانه کلید را برداشت و به حیاط رفت. بعد از رفتن سپهر نگاهی به طلا کردم و پرسیدم: خانم خانما چقدر تپل شدی، مگه ورزش نمی کنی هان؟ طلا- چرا بابا برام مربی گرفته و تو خونه تمرین می کنیم ولی اونقدر بهم غذا و خوراکی میده، این طوری تپل شدم. -طلا بابا رو خیلی دوست داری ...

  • رمان اگر چه اجبار بود10

    ***_ من نذاشتم آروین مال تو شه بچه!! من باعث شدم اینجوری بدبخت شی و طعم خوشبختی و لذت و نچشی!! آروین از تو متنفره..حالش ازت بهم میخوره..من باعث بدبختیت شدم..هیچوقت دستت بهم نیمرسه راویس!! هیچ وقت..من نابودت میکنم..دودت میکنم...قهقهه میزد..بلند و وحشتناک قهقهه میزد..جیغ کشیدم و از خواب پریدم..بدنم یخ کرده بود..عرق سردی رو مهره های کمر و پیشونیم نشسته بود..بدنم میلرزید..آروین از جا پریده بود و داشت با وحشت نگام میکرد..چراغ و روشن کرد..به سمتم اومد..مچ دستامو گرفت و گفت: راویس خوبی؟ چی شده؟ چرا انقدر یخی؟ راویس...در حالیکه گریه میکردم گفتم: رامین..رامین..رامین ولم نمیکنه!..همیشه باهامه!! تو کابوسام..میگفت..میگفت..نمیزا ره خوشبختی و ببینم..میگفت..میگفت..نابودم میکنه..میگفت..تو ازم متنفری..!!آروین نذاشت ادامه بدم و محکم بغلم کرد و سرمو به سینه ش چسبوند! با دستاش آروم موهامو نوازش کرد و زیر گوشم گفت: آروم باش عزیزم!! رامین هیچ غلطی نمیتونه بکنه..آروم باش..من پیشتم..از چیزی نترس..!!سرم درست رو قلبش بود..صدای قلبش چقدر آرومم میکرد..چقدر آغوشش برام امن بود..برام لذت بخش بود! سینه ی لختش از اشکام و عرق رو پیشونیم خیس شده بود..نوازشاش و صدای قلبش خیلی آرومم کرده بود..دیگه از لرزش بدنم و وحشت چند لحظه پیشم هیچ خبری نبود.. دوس نداشتم از آغوشش بیام بیرون..آروینم هیچ حرکتی نمیکرد تا منو از آغوشش جدا کنه..انگار اونم اعتراضی نداشت..صدایی از هیچکدوممون نمیومد..فقط صدای نفسامون بود که شنیده میشد..تو خلسه ی شیرینی فرو رفته بودم..بعد از 3 دیقه که حالم خیلی بهتر شده بود، از بغلش اومدم بیرون..با مهربونی زل زد تو چشام و گفت: بهتر شدی؟!آهسته گفتم: ببخشید بیدارت کردم...!!با انگشت شصتش، خیسی اشکای رو گونه مو پاک کرد و گفت: از هیچی نترس..باشه؟ من پیشتم!!یه لحظه بغض کردم..آروین که همیشه مال من نبود..این آغوشش و این حمایتاش همش موقتی بود و تا وقتی بود که رامین پیداش نشده بود!! اگه رامین پیداش میشد، دیگه از همه ی این لذتا محروم میشدم..با صدای لرزانی گفتم: تو از من متنفری نه؟!! رامین میگفت تو ازم بیزاری..آره؟!! میگفت..انگشتشو گذاشت رو لبم و نذاشت حرفمو ادامه بدم..آهسته گفت: من هیچوقت از تو متنفر نبودم...! حالا هم بگیر بخواب..باشه؟!!خیلی خوشحال شده بودم..خیلی زیاد!! حالم تو اون لحظه، غیر قابل توصیف بود..!! خواستم سر جام بخوابم که بازومو گرفت و گفت:لجبازی و بزار کنار و بیا بخواب رو تخت! اینجا کمر درد میگیری دیوونه!!خواستم مخالفت کنم که آروین اجازه ی هیچ حرفی و بهم نداد و بغلم کرد و منو به آرومی رو تخت گذاشت و خودشم کنارم دراز کشید..کنارش خیلی آروم بودم..لذت میبردم از این آرامش ...

  • رمان ببار بارون53

    کلافه پوفی کشیدم و روی صندلی نشستم!..علیرضا هم کمی اونطرف تر از من به دیوار راهرو تکیه داده بود..هردومون عمیقا توی فکر بودیم!..باورم نمی شد اون زن، کسی که به عنوان مادر واقعیم شناخته بودمش این همه وقت منو یادش می اومده ولی....ولی هیچ کاری واسه دیدنم نکرده..وقتی ازش پرسیدم چرا؟..چرا اونقدر سرد باهام برخورد کردی؟..چرا گذاشتی حاج مودت هر کاری که دلش خواست با دخترت و پسرت بکنه؟..فقط با چشمای اشک الودش یه جواب بهمون داد....در مقابل زور و تعصب پدرش ضعیفه..خیلی خیلی هم ضعیفه.. اما این دلیل قانعم نکرد..برعکس، باعث شد تو دلم یه پوزخند بزرگ به بهانه ش بزنم و بگم که دروغه..شک ندارم موضوع دیگه ای این وسطه ولی نمی خواد بگه!..علیرضا با شک نگاهش می کرد..ولی ریحانه فقط گریه کرد و تموم مدت با سکوتش منو بیشتر به شک می انداخت!.. چرا نمی تونم باورش کنم؟!..با عقل جور در نمیاد..اون ریحانه ای که علیرضا همیشه ازش می گفت..که به خاطر نگه داشتن علیرضا جلوی پدرش ایستاد و حرف و سخن ها رو به گوش شنید و به چشم دید ولی بازم گفت که براش مهم نیست و علیرضا پسر اونه..پس....پس حالا یه همچین زنی چطور می تونه در مقابل بچه هاش از خودش ضعف نشون بده؟!.. یاد صورت گریونش افتادم..دلم بیشتر گرفت..وقتی اشکاشو دیدم خودمم بغض کردم..با دیدنم دستاشو به بهانه ی در آغوش کشیدنم از هم باز کرد....و بی طاقت به سمتش پر کشیدم..تو آغوشی فرو رفتم که شاید واسه م تازگی داشت اما..باهام غریبه نبود!..صورتمو بوسید و تو چشمایی که شباهت زیادی به چشمای خودش داشت خیره شد.. فکر می کردم وقتی علیرضا مادرشو ببینه محل نده چون شاهد بگومگوهاشون اون شب با حاجی و ریحانه بودم..اما به محض اینکه نگاهشون به هم افتاد علیرضا با لبخند رفت سمتش و بغلش کرد..ریحانه با محبت پیشونی پسرشو بوسید و زیر لب اسمشو زمزمه کرد..چشمای علیرضا دلتنگی رو داد می زدن!.. --سوگل؟!..تو خوبی؟!..نیم نگاهی به صورت خوش فرم ولی نگرانش انداختم و فقط سرمو تکون دادم!..لبخند دلگرم کننده ای زد و اومد رو به روم نشست..چشم تو چشمم گفت: داری به حرفای مامان فکر می کنی؟!..- علیرضا تو باور کردی؟!..--نـه!..- منم باورم نمیشه..آخه چطور میشه که ریحانه به خاطر حاج مودت قید من و تو رو بزنه؟!..مگه مادر نیست؟!..اون حتی منو هم یادش اومده اما پنهون کرده!.. نفس عمیقی کشید..کف دستاشو به هم رسوند و کمی به جلو خم شد!..-- اون دروغ نگفت..ولی تموم حقیقتو هم نگفت!..-واقعا حاجی....چطور میتونه یه مادرو از بچه هاش جدا کنه؟!.....پوزخند محوی نشست کنج لباش و سرشو تکون داد!..-- فقط کافیه اراده کنه!..من باهاش زندگی کردم سوگل حرفی که رو زبون حاجی بشینه و از دهنش بیاد بیرون واسه خیلیا حجته!..- تا این حد که بخواد ...