دانشگاه آزادشبستر
شبستر حسن قرباني
خاطره خبرنگار : یادش بخیر مثل اینکه همین دیروز بود نیمه شعبان که گذشت آن روز شبستر را بطرز باشکوهی آذین بندی کرده بودند با شادروان سلام علیک گرمی داشتم دید که پیاده ام اومد با موتورسیکلت در نقاط مختلف شهر گرداند تا بتونم از جاهای خوب تصاویر برای صدا و سیما بگیرم جلو حسینیه قلعه باغ نسبت به سایر نقاط از نظر تزئین و مراسم پذیرایی و استقبال از مردم بسیار با شکوه بود حسن هم با اسپری و برف شادی روی خودرو ها نام مهدی را به زیبایی تمام مینوشت و آقای چایفروش هم حسن رو کمک میکرد من هم این صحنه های زیبا را با دوربینم شکار میکردم سریع فرستادم صدا و سیما و همان شب در کمتر از سه ساعت در خبر ۱۱ شب پخش کرد آنهمه تصویر گرفته بودم صدا و سیما بهترین قسمت که نوشتن نام مهدی با برف شادی بود را انتخاب و تصاویر حسن و دوستش چایفروش را پخش کرد روز بعد حسن منو دید و از بابت پخش تصاویر نیمه شعبان شبستر تشکر ویژه کرد حسن آقا یکی از مشتریان دائمی و پرپاقرص سایتم بود مدام برام عکس و مطلب بویژه از مراسمات حسینیه قلعه باغ شبستر را اینترنتی میفرستاد روحش شاد و یادش گرامی باد (احمدی خبرنگار) ------------------------------------------ زدم فریاد خدایا این چه رسمی است رفیقان را جدا کردن هنر نیست رفیقان قلب انسانند خدایا بدون قلب چگونه می توان زیست ؟ از طرف خودم و خانواده ام به خانواده ی این عزیز تسلیت عرض می نمایم. http://upir.ir/931/2012-10-08-194.jpg ستار شفیعی (همکلاسی)- فرزندبندرشرفخانه ۲۴/۱/۹۳ -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- سلام اقای احمدیاینم عکسهای یادگاری دوست عزیز و گرامی حسن قربانی شبستری (ارسالی امیری) اینم سری بعد عکسها ارسالی : امیری امیری جون دستت درد نکنه عکسها بسیار زیبا بودند مخصوصا" عکسهای محرم ایکاش عکسها تاریخ و توضیحان هم داشتند اگه امکانش است مختصری از زندگی کوتاه حسن آقا را بنویس بویژه روز واقعه که کجا حالش بد شده و بسوی معبود پر کشیده است چون خیلی ها میخوان بدونند ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ با عرض تسلیت خدمت پدر ومادر این عزیز از دست رفته. از همکلاسی ها و دوستان حسن آقا درخواست میکنیم خاطرات تلخ و شیرین شان در مدت دوستی با حسن آقا را فقط از طریق بخش نظرهمین صفحه برایمان ارسال نمایند تا بنام خودشان منتشر بشه اگه برای هرکدام از عکسها هم توضیح دارند بنویسند مثلا" تاریخ عکسبرداری - کلاس - نام ...
مراکز علمی ودانشگاهی قسمت دوم
مراکز علمی ودانشگاهی دانشگاه تربیتمعلم سزوار<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> دانشگاه علومپزشکی کردستان دانشگاه علامه طباطبایی دانشگاه صنعتی سهند دانشگاه خلیج فارسبوشهر دانشگاه مفید دانشگاهقم دانشگاهآزاد قزوین دانشگاه آزادسبزوار دانشگاه محققاردبیلی دانشگاهآزادزنجان دانشگاهتربیت معلم دانشگاه آزاد فیروز آباد دانشگاه یاسوج دانشگاهزایل دانشگاه علومپزشکی شهید صدوقی یزد دانشگاه علوم پزشکی سمنان دانشگاه شهید چمران اهواز دانشگاه علوم پزشکی زهدان دانشگاه علوم پزشکی ارومیه دانشگاه آزادکازرون دانشگاهآزادکرمان دانشگاهآزاد ساوه دانشگاه آزاد یاسوج دانشگاه آزاد سنندج دانشگاه صنعتیشیراز دانشگاه علومپزشکی بایل دانشگاه آزاد ورامین وپیشوا دانشگاه علوم پزشکیمازندران دانشگاه علوم پزشکی همدان دانشگاهآزادکرمان دانشگاهآزادشاهرود دانشگاهآزادقوچان دانشگاهآزاداستهبان دانشگاهآزادارسنجان دانشگاه علومپایه دامغان دانشگاه علوم پزشکیرفسنجان دانشگاه علوم پزشکی اردبیل دانشگاه علومپزشکی بوشهر دانشگاه علوم پزشکی قزوین دانشگاه آزادمرودشت دانشگاه آزادنجفآباد دانشگاهآزادشبستر دانشگاهآزادشاهرود دانشگاه علومکشاورزی ومنابع طبیعی گرگان دانشگاه علومپزشکی کاشان سامانه مرواریددانشگاهآزادکرمان
نجوای انتظار
مولای من بار دیگر شعبانی بر عمر ما گذشت در فراغت ... شعبانی که از روز اولش فقط دلمون خوش بود به نیمه اش، به نیمه ماهی که روز میلاد تو بود و اتفاقا روز جمعه بود... باخوشحالی و شور و شعف فراوان دست در دست هم دادیم و تا انجایی که از دستمون بر می آمد همه جا را آزین بندی و تزئین و چراغانی کردیم به امید آنکه شاید اینبارآمدی... روزها گذشت ودقایق و ثانیه ها از پی هم رد شد و روز تولدت فرا رسید و ما چشم به محله ها و خیابون های آذین شده دوختیم و باتمام بیقراری منتظر ماندیم تا در کنار تو و باوجود تو وبرای تو جشن را آغاز کنیم ولی افسوس اینبارهم جشن ها و ندبه ها بدون تو سپری شد و تو نیامدی وبا دلتنگی وبغضی در گلو منتظر یک جمعه دیگر و یک نیمه شعبانی دیگر شدیم. مولای من: تا به کی این شعبانها را خواهیم دید بدون تو ... چه انتظار غریبی! تو بين منتظرانت نیز غریبی، اصلا آیا کسی منتظرت هست؟؟؟؟ من که یارای آن ندارم که نام خودرامنتظر نهم مگر نه اینکه منتظِرخود را آماده منتظَر می کند...اما من رو سیاه کاری نکرده ام که هیچ ُ چه بسیارکه دل نازنینت را به درد آورده است... شرمنده ام که نام خود را شیعه گذاشته ام ،شرمنده ام که نام خود را اصولا مسلمان نهاده ام آخر هیچ نشانه ای بر مسلمان بودنم ندارم مگراین نمازهایی که کج دار و مری می خوانم و در آن همه یادی در من هست جز یاد خداونشانی بر مسلمانی من دارد تا بر شیعه بودنم... نمی دانم اصلا نمی دانم چه بگویم چه بگویم که خود شاهد و ناظر بر آن نبوده باشی از کجا بگویم که تو خود آگاه بر آن نباشی... مولای من... غریب تر از اجداد طاهرینت شمایی غریب تر از او که از درد سر در چاه می کرد و تنها چاه سنگ صبورش بود ... غریب تر از او که پیروان دین جدش او را سر بریدند... غریب تر از او که در میان اهل خانه اش هم غریب بود... غریب تر از او که غریب الغربایش خوانند... غريبی... و چه عجیب است... چه عجيب كه ، نبودنت برایمان عادت شده است ، و برای آمدنت... به خیال خود جشن می گیریم شیرینی پخش می کنیم مولودی می خوانیم آیا اینها براستی نشانه های منتظِر بودن است اصلا چه کسی اینها را نشانه انتظار نامیده است به زعم من ناقص عقل نشان منتظر بودنت این است که در غیابت ُ پیرو نائبت باشیم ... او را تنها نگذاریم ... به وظایف مسلمانی و شیعه بودنمان عمل کنیم آنگونه باشیم که شما اهل بیت به پیروانی چون ما افتخار کنید نه اینکه شرمنده از شیعه بودن ما... حرف بسیار است و زبان من روسیاه الکن... نمی دانم در ظهورت زنده ام یا نه... اما هر صباح عهد را (اگر توفیق دست دهد)به یادت و ذکرت می خوانم و جمله جمله آن را با تمام وجودم عجین می کنم ... شاید این جمعه بیاید ...