خرید مجله بوردا
مجله بوردا
مادر خیاط بسیار قابلی بود ... دوره کامل خیاطی رفته بود و متد گرلاوین را به خوبی می دانست .. دختر خانه که بود همه لباسهای خانه و مهمانی خودش و خاله ام را می دوخت .. عمویش از روسیه برایش چرخ خیاطی خریده بود مثل چرخ صنعتی که روی میزی سوار می شد .. و پدالی داشت که وقتی پا می زدی چرخ دوخت حرکت می کرد .. با جهازش آورده بود خانه شوهر و گذاشته بود اتاقی ... و رویش پارچه زیبای گلدوزی شده ای انداخته بود .. یادم هست خیلی خیلی کوچک بودم و در شبهای سرد و بلند آذربایجان ... صدای موزون چرخ خیاطی و تماشای پارچه که از زیر سوزن رد می شد ... و پاهای مادر که تند و تند پدال می زد و صدای موسیقی رادیو که یار همیشگی او بود .. خواب به چشمانم می آورد و تا ساعتها این نواهای موزون در رویاهایم می خواندند ... خیلی در دوخت و دوز باسلیقه بود و لباسهایش زبانزد دوست و آشنا .. علتش هم مجله هایی بود که مرتب می خرید .. و روی میز کوچک کنار چرخ خیاطی روی هم می گذاشت .. و پر بود از خانمهای خوش پوش زیباروی خندان ... و مدلهای مختلف لباسهای تابستانه و زمستانه ... و جند برگی هم در باره غذاهای فرنگی خوش آب و رنگ ... و یک ضمیمه گرانبها از الگوهای لباس در میانش ... " مجله بوردا " که از وقتی یادم می آید نفر پنجم خانواده چهار نفره ما بود .. و تا بعد که بزرگ شدم و دختر ی نوجوان .... و مادر قیچی داد دستم و با حوصله راهنمائیم کرد ... و اولین پارچه را که به رنگ یاسی زیبائی بود برش دادم و بلوز تابستانه دخترانه ای دوختم ... و این عشق به پارچه ها و نرمی و لطافتشان و رنگ و بافت زیبایشان ... و برشها و ساسونها و اریبها و یقه های متفاوت ... و همه آنچه که دست به دست هم می داد و زیبائی و وقار را تنپوش می کرد .. در دلم خانه کرد ... هنوز که هنوز است مادر در کمد لباسهای خانه شان .. ردیفی از کت و دامنهای زیبای خوشرنگ آن زمان را به یادگار نگاه داشته ... اگرچه آنقدر ظریف و فرانسوی و تنگ و باریک هستند ... که به سایز و قواره این زمانه نمی خورند .. و تنها برای تماشا مناسبند و تماشایشان هم دنیایی از لذت است ... " آن بوردا " یا " آن مگدالن لمینر " در سال 1909 در شهر افنبورگ آلمان به دنیا آمد ... پدرش راننده لوکوموتیو و مادرش زنی خانه دار و مهربان بود .. از همان کودکی رویای زندگی بهتری را داشت .. و متفاوت با دیگر دختران که موهای بلند بافته داشتند ... و او موهای کوتاهش را به رخ می کشید ... 17 ساله بود که بعنوان صندوقدار در یک شرکت الکتریکی در افنببورگ مشغول به کار شد .. قسمتی از کارش در رابطه با شرکت چاپ و نشر محلی " بوردا " بود .. و به این ترتیب با فرانتس بوردا ، پسر موسس شرکت آشنا شد ... و در 1931 با او ازدواج کرد و ...