خداحافظي كربلا
اطلاعاتی کوچک از مصیبت امام حسين«ع»
حضرت رباب رباب،دختر امرء القيس بن عدى،همسر سيد الشهدا«ع»و مادر سكينه و علىاصغر(عبد الله). او در سفر كربلا حضور داشت و همراه اسيران به شام رفت،سپس بهمدينه بازگشت و مدت يك سال براى سيد الشهدا«ع»عزادارى كرد و مرثيههايى هم درسوگ آن حضرت سرود. خواستگارانى از اشراف و بزرگان قريش را رد كرد و حاضر نشدبا كسى ازدواج كند.در سوگ ابا عبد الله«ع»پيوسته گريان بود و زير سايه نمى رفت،از فرطگريه و اندوه بر شهادت حسين«ع»يك سال بعد(در سال 62 هجرى)جان باخت. (1) ازجمله سرودههاى او در شهادت امام حسين«ع»ابياتى است كه اينگونه شروع مىشود: ان الذى كان نورا يستضاء به فى كربلاء قتيل غير مدفون سبط النبى جزاك الله صالحة عنا و جنبتخسران الموازين... (2) حسين بن على«ع»نيز به اين همسر با فضيلت و ادب و دخترش سكينه و خانهاى كهاين دو را در بر گرفته باشد،محبت داشت و مى فرمود: لعمرك اننى لاحب دارا تحل بها سكينة و الرباب احبهما و ابذل جل مالى و ليس لعاتب عندى عتاب (3) رثاء رجز شعرهاى حماسى كه جنگاوران در ميدانهاى نبرد مىخوانند.«رجز،نام يكى از بحورشعرى عربى است كه نوعى تحرك و روانى در آن است.در گذشته و دوران جاهليت،ازاين وزن شعر، بيشتر در اشعارى كه جنبه مبارزه،دشنام يا تفاخر داشته استفاده مىشدهاست.به كارگيرى اين وزن و آهنگ در شعرهاى حماسى كه مبارزان در ميدانهاى جنگمىخواندند،سبب شده كه به آن اشعار،رجز گويند.معمولا رجز،ابياتى كوتاه داشته وبصورت ارتجالى در ميدان سروده مىشده است.از اين رو گاهى هم خطاهاى دستورى وادبى دارد.» (4) بيشتر افراد،هنگام رجز خواندن در ميدان مبارزه،اشعار شعراى عرب را كه باحال و وضع آنان مطابق بود مىخواندند و اگر خود جنگجو طبع شعر داشت،فى البديههدر وصف و معرفى خويش شعر مىسرود و نام خود و پدر و قبيله و سوابق دليرىهاىخود و قبيلهاش را در آن بيان مىكرد.رجز،هم براى تقويت نيرو و روحيه خود بود،همبراى ترساندن رقيب.«رجز،سرود نظامى رايج در آن دورهها بود كه جنگاوران در اثناءجنگ،آن را مىخواندند و به شجاعت و قهرمانيهاى خويش مىباليدند و دشمنانشان را بهكشتن و تار و مار كردن تهديد مىكردند.رجز در آن ميدانهاى نبرد،مانند يك سلاح پيكارمؤثر بود و رزم آوران همانگونه كه بر شمشيرها و تيرها و نيزهها اعتماد مىكردند،بررجزهاى خود نيز تكيه مىكردند.» (5) در كربلا نيز،حسين بن على«ع»و فرزندان و برادران و يارانش در ميدانهاى نبرد،رجزمىخواندند.رجزهايى كه اصحاب امام روز عاشورا مىخواندند،نمايانگر عقيده و هدفىكه در راه آن از شهادت استقبال مىكردند و انگيزه جهادشان ...
رسم و رسومات(2) بدرقه و استقبال از مسافرين و زائرين
رسم و رسومات – بدرقه و استقبال از مسافرين و زائرين ز آيين نيكان پيشين مگرد در ديار اوارشك براساس رسمي جاويدان كه به يادگار از اجداد و نياكان و بزرگان اين ديار نسل به نسل پاس داشته شده است. مراسم خاص بدرقه و استقبال از زائرين و مسافرين كربلا و مكه و سوريه مي باشد. كه گوياي گرامي داشتن و پاس داشتن يكديگر است . در اين اجتماع و جامعه ي پرتلاش و با عظمت ديار اوارشك كه سنت ها و آئين بزرگان را گرامي مي دارند. با اعلان عمومي از بلند گو ويا اطلاع قبلي مردم به منزل مسافر مي روند و در آنجا با خواندن رباعي توسط يكي از اهالي و با روبوسي و خداحافظي با مسافر كربلا يا مكه وي را تا محل حركت تا پايين روستا بدرقه مي كنند. در اين مراسم همه ي اهالي و حتي زنان نيز حضور دارند. اين مراسم با صداهاي ماندگار مرحوم سيد علي حسيني ، مرحوم كربلايي غلامعلي رستمي ، و مرحوم حاج كربلايي عبدا لله نديم در هنگام بدرقه يا استقبال به ياد آورده مي شود. در حال حاضر نيز آقاي حسن حميدي و حاج عباس اختري و حسين رفيعي ( حاج رمضان) و ابراهيم دهقاني با خواندن رباعيات ويژه ي اين مراسم به باشكوه بودن مراسم كمك مي كنند. مردم با مسافر خداحافظي مي كنند و حاجات خود را به وي مي گويند و به وي التماس دعا مي گويند. به هنگام بازگشت كربلايي يا حاجي از مكه يا كربلا يا سوريه با اعلان عمومي و اطلاع قبلي ، مردم به استقبال مسافر مي روند و مراسم با روبوسي و ديدار و احوالپرسي مردم از مسافر شروع ميشود و سپس همگي اهالي وي را تا منزل همراهي مي كنند. در راه منزل با صداي رباعي خواني مداح با سلام و صلوات بر اهل بيت فضا را معنوي مي سازند و دود اسپند( سبنج) به نشانه ي شادي و جشن بازگشت مسافر ، در فضا ي استقبال به هوا برمي خيزد. در جلوي منزل مسافر با قرباني گوسفند جشن بازگشت را كامل مي كنند سپس همراه با مسافر به منزل وي مي روند و در آنجا از استقبال كنندگان پذيرايي مي شود. در آنجا مردم به گفتگو با مسافر مي پردازند و از وي در باره ي سفر مي پرسند. برخي از اهالي كه درهنگام بازگشت كربلايي يا حاجي در اوارشك نبوده اند پس از بازگشت از كار به ديدار وي مي روند و به اين ترتيب رسم جاويدان بدرقه و استقبال از حاجي يا كربلايي در ديار اوارشك گرامي داشته مي شود كه نشان از پاس داشتن و احترام يكديگر است.با پاس داشتن از رسم ورسومات خويش وبا احترام به بزرگان راه آنها را ادامه دهيم و نيكو زندگي كنيم. با درود بر شما وبا درود بر اوارشك عزيز. منتظر مطالب و نظرات شما هستيم.
كربلا با دوچرخه 2 " رسيدن به مرز "
و اما دو ماه بعدو ادامه سفرنامه كربلاي هفت علي هم به من ميگه اونم نميتونه همراه من باشه . بدليل اينكه هزينه سفرو نداره و مشگل مالي نميزاره با من همسفر باشه .و برا اينكه تنها نباشم . حاضر ميشم خرج سفرشو خودم قبول كنم . توافقا صورت ميگيره و قرار ميشه از شهر كرمانشاه ركاب زدنو شروع كنيم به دليل طولاني شدن سفر نامه و فضاي كم وبلاگ و سر نرفتن حوصله شما دوستان از شهر ايوان سفر نامه رو شروع ميكنم ايوان به ايلام 89/9/25 امروز از شهر ايوان تا ايلاممطابق جدول زير مجموعا 61 كيلومتر ركاب زديممبدامقصدمسافت (Km) ايوان چالانجي 10 چالانجي زلان 5 زلان سرآب 5 سرآب كله جار 20 كله جار چوار 5 چوار ايوان 19 امروز صبح از شهر ايوان خدا حافظي ميكنيم و مثه همه روزاي قبل بعد نماز ونرمش و صبونه ، سوار دو چرخه ميشيم . ديگه داريم به مرز نزديك ميشيم . قصد ما امروز شهر ايلامه استراحت ايستگاهي هاي ما بيشتر از روزاي قبله ، علي از درد پاش ميناله ، سابقه پارگي تاندون علي از فوتباله ، خيلي اذيتش مي كنه . نزديكاي ظهر به كله جار ميرسيم بساط ناهار پهن ميشه دو چرخه علي كم باده ، وسايل پنچري و تلمبه رو از كيف بيرون مياريم ولي بلافاصله تصميم عوض ميشه به دليل اتلاف وقت كمتر ، با يه تويي سالم ، لاستيك پنچر عوض ميشه كمي كه استراحت ميكنيم به راه مي افتيم امروز به خاطر پاي علي و سرابالايي هاي تند ، آروم حركت ميكنيم و علي هم دائما از تاندون قراضش ميناله غافل از اينكه منم خيلي سالم تر از اون نيستم ، ( عمل جراحي در بخش روده بزرگ در سال قبل ، يه عمل جراحي برا جشمام و تعويض لنز در ماه قبل و مشكلات كليه وسه انگشت صدمه ديده كه هر روز پانسمان ميشه ) ، پس از يك و نيم ساعت استراحت وسايل بساط ناهار رو جمع ميكنيم و براه مي افتيم غافل از اينكه وسايل پنچري و تلمبه رو جا ميزاريم . من به خيال اينكه علي اونو جابجا كرده و علي هم همين حدثو در مورد من ميزنه ، وسايل بي زبون جا ميمونن . ديگه هوا داره تاريك ميشه ميرسيم به ايلام ، برا تهيه وسايل ، بدنبال فروشگاه دوچرخه و پنچرگيري لاستيك از مردم ...
خلاصه سفر زیارت عتبات عالیات کربلای معلی-نجف اشرف-کاظمین و...
بنام خدا السلام عليك يا ابا عبدالله الحسين (ع) خلاصه زيارت عتبات عاليات دوستان عزيز اين متني كه مينويسم با حسي كه درنوشتن است هيچوقت به احساسي كه درحرم ها وزيارت عتبات عاليات است نميرسه وفقط به زبان قلم است نه زبان دل باتوكل به خداوند وياري صاحب الزمان(عج) ودعاي خير پدرومادر وشما دوستان پنجشنبه 22بهمن بعد از نماز عشاء جلوي مصلي ياسوج سوار بر اتوبوس ها شديم ،نميدونيد چه حال وهوايي داشت همه ي دوستان –خانواده ها-و.... آمده بودند تا دراين زيارت مقدس سهم بخصوصي داشتند وبدرقه عزيزانشان باشند.باوركنيد هركه ميگفت التماس دعا وبه آقا بگين ما هم هستيم درسته آدم خوبي نيستيم ولي به اقا بگو شما خوبين ومهمون نواز-اشكهايي كه از سر شوق زائرها ريخته مي شد واشكهايي كه از دلتنگي واميد هاي كساني كه آمده بودند بدرقه-يكي ميگفت ازطرف من نماز زيازت بخون-يكي از درد ميگفت وبگو آقا شفاعت كنه و.....ولي نيت اصلي خودم اين بود از آقا قول اون دنيا رو بگيرم كه درصحراي محشر شفاعتشون كنه..... باوركنيد خجالت ميكشيدم كن از طرف اين عزيزان نائب الزياره باشم آخه لياقت ميخواد..... باوركنيد همه ي شما دوستان گلم درذهنم بودين و بیادتون بودم.....باصلوات و دعاي سلامتي وفرج اقا سوار شديم واتوبوس راه افتاد....بعضي از كساني كه اومده بودن بدرقه پشت سر اتوبوس تا خارج از شهرامدند وباصداي بلندميگفتن دعا يادتون نره به اقا بگين مارو هم دعوت كنه ....ساعت هفت شب راه افتاديم ....شام را در رستوراني در باباميدان از توابع فارس خورديم وحدود ساعت چهار ونيم صبح رسيديم شلمچه.... رفتيم يادمان شهداي گمنام-ياد وخاطره شهداي جنگ تحميلي و.... وآبروي ملت ايران و.... همه در شلمچه خلاصه شده.....خاك مقدسي كه تبديل شده به ميعادگاه عاشقان ولايت و.... نماز صبح وزيارت عاشورا خونديم وتاساعت ده صبح مرز بوديم وكارهاي گذرنامه و.... انجام گرفت ... وبالاخره وارد خاك عراق شديم... وجود نيروهاي امريكايي به شدت احساس ميشه وميشه گفت شده خاك آمريكاييهاو.... شهرهاي عراق از نظربهداشتي درحدپايين وخانه ها خراب و... هنوز آثار 37سال حكومت ديكتاتور صدام وجنگ با امريكاييها به جا مونده و.... حكومت كاملا نظامي است وهرخيابون وارد بشي بايد تفتيش بشي وبازرسي كامل صورت ميگيره.....نميدونم دوست دارين از چه چيزي براتون بنويسم... فقط بايد بگم قدر امنيت واستقلال كشورخودمونو بذونيم خدا نكنه يه روز بيگانه ها بيان وبالاسر ما آقايي كنن......كشورعراق داراي حدود 4500 زيارتگاه مقدس مي باشد -72 پيامبر درمسجد كوفه-هود وصالح در وادي السلام كربلا-يونس در موصل-آدم ونوح در نجف-و.... چيزهاييست كا از راوي شنيديم...ازشهرهاي بصره-ناصريه-سماوه-نجف-كاظمين-بغداد-كربلاو.... ...
خداحافظ
خداحافظ خداحافظي تنها راه تمام شدن و سر كشيدن تمام بدختي ها نيست. خداحافظي مي تواند با يك بغض همراه باشد، مي تواند به فرو بردن يك بغض ختم شود و در سر و شكل بهتر هم مي تواند به صورت تف و مثل همان وقت ها كه زيادي از حد مي خوري، بالا بيايد روي همه آنهايي كه اين بغض ها هيچ ربطي بهشان ندارد. خداحافظي در بهترين شكل اما، بايد با طمانينه باشد. بايد آرام و به دور از هر گونه كولي بازي يك روز گرم و آفتابي رو به روي آفتاب ویا به سمت اسمان بنشيني و بعد خيلي ساده و صميمانه به معدود آدم هايي كه گاهي اين صفحه را مي خوانند بگويي: خداحافظ.نمی دانم این بار با بغض یا با طمانینه: بازگشتی خواهد بود یانه؟منتظرم برگردی. به امید زیارت مجدد
عكس هاي از كربلا و نجف/سایت خبرنگار
عكس هاي تازه از كربلا و نجف سايبر ژورناليسم همكار خوبم سركار خانم طاهره دانش پور که در زمستان 1384 به سفر كربلا و نجف رفته بود ، از ميان عكس هاي گرفته شده از اين دو شهر مقدس اين 3 عكس را براي مشاهده خوانندگان در اختيار سايت خبرنگار گذاشتند .از ايشان تشكر مي كنم همچنین در ادامه همکار دیگرم جناب آقای محمد پناهی که بهمن 86 به زیارت عتبات عالیات رفته عکس های دیگری را برای انتشار در سایت خبرنگار در اختیار من قرار داده که از ایشان هم تشکر می کنم February 24, 2006 03:21 PM | TrackBack نظرها سلام از عكس هاي زيباتون خوشم آمده Posted by: ميثم رمضاني at July 25, 2006 09:01 PM besiar ali ast az sait shooma besiar motoochakkerram!!!! Posted by: at August 22, 2006 01:15 PM از عکس های زیبا و معنوی شما بسیار متشکرم . Posted by: محمد فاضل حاجی اندواری at August 22, 2006 01:19 PM از عكس زيبايتان ممنون Posted by: at September 12, 2006 03:24 PM بسیار عالی بود . از تمام کسانی که به این سرزمین نورانی سفر کرده اند و یا در شرف سفر هستند التماس دعا دارم . Posted by: محمود پارساپور at November 21, 2007 07:39 AM با سلام بلبلان حرم عشق اگریاس پرستند تشنگان لب دریاهمه عباس پرستند التماس دعا، زیارت قبول. دعا بکنید که همه آنهایی که عشقشان زیارت کربلاست لیاقت آنراپیدا کنند که به پابوس آقا بروند. Posted by: بهمن سیفی at November 22, 2007 01:12 PM باسلام بسیارمتشکرم ازشماکه اسلام رازنده نگه میدارد اجرتان با امام زمان Posted by: مرتضی صابری at November 27, 2007 06:43 PM از عکسهای عالیتون ممنون ایشالله بری مکه باز هم از این عکسها خوشگل بندازی! Posted by: محسن at December 2, 2007 03:08 PM اعصاب آشفته ام بادیدن عكسها آرام گرفت خدا خیرتان دهد Posted by: محمد حسین at December 5, 2007 01:53 PM از عكس هايي كه تهيه كرديد ممنونيم التماس دعا Posted by: توحيدوسمانه at December 6, 2007 11:56 AM سلام .ممنون از زحمات شما و عکسهای جالب و معنوی اتان .جان امام حسین (ع) ما را هم دعا بفرمایید Posted by: سگ در بار حسین at December 7, 2007 11:57 AM اگر لطف كنيد عكس از حرم امام حسين ع فقط دم دماي صبح باشه . برا من بفرستيد با كيفيت خوب . انشاالله بري كربلا Posted by: ali mohamadi at December 10, 2007 09:09 AM التماس دعا خوش به حالتان آقارو زیارت کردید Posted by: جفتا at December 16, 2007 07:51 AM انشاء قسمت ما هم بشه بریم زیارت .اما باید بگم دستتون درد نکنه که داغ دل ما رو تازه کردید. Posted by: مهدی صالحی at December 19, 2007 01:03 AM (پای سگ بوسید مجنون خلق گفتندش چرا گفت این سگ گاه گاهی کوی لیلی می رود) عزیزان ما که لیاقت پا گذاشتن تو همچین مکان پاکی رو نداریم شما ها که میرید سلام ما رو به اربابمون برسونید و از طرف ما نایب الزیاره باشید.ممنون از عکسهای جالبتون.منو به آرزوم رسوندید Posted by: سید محسن حسینی نژاد ...
خاطرات سفر کربلا (قسمت دوم)
1. با حال خيلي خاصي داشتم از این درب حرم (باب الرضا علیه السلام)وارد ميشدم كه چشمم خورد به يكي از دوستان دوره کارشناسی كه هم از سادات بود و هم مشهور به اينكه متعدد سفر كربلا و نجف نصيبش ميشود البته خيلي پسر نوراني و خوش قلبي هم هست.خيلي خوشحال شدم از ديدنش .بلند گفتم: "سيد مجيد سلام" و به سمتش رفتم .انگار كلي سئوال داشتم ازش و منتظرش بودم. 2. با هم روبوسي كرديم و بهش گفتم :سيد خوب شد ديدمت ،ما تازه امشب رسيديم نجف و الان هم اولين باره كه دارم وارد حرم اميرالمومنين ميشم و اصلا نميدونم از كجا وارد بشم و چه کنم... سيد مجيد گفت:همين جائي كه اومدي خيلي خوبه ٬نگاه كن اونجا (با دستاش به روبرو اشاره كرد)ایوان طلا حضرته و بزرگان معمولا براي احترام از اينجا مشرف ميشن ،اون بقل هم مقبره علامه حلي و در اون اتاق هم مزار آقا سید مصطفا خمینی پسر حضرت امامه و... حرفاي سيد خيلي آرومم كرد وراستش به دلم افتاد كه سيد رو خود حضرت جلوي پام گذاشته تا بي كس و غريب نباشم .از سيد خداحافظي كردم و با اون مرد هم كاروانيمون وارد حرم شديم و لابد اون بنده خدا با خودش ميگفت كه اين بنده خدا كه خودشم هيچي بلد نيست كه!! 3. با خودم ميگفتم خدايا اين هم كاروانيمون چرا با من داره مياد تو حرم و خانومش هم با زهرا...خوب شايد ما بخوايم يه اشكي بريزيم و حالي كنيم ؟تو اين فكرا بودم كه در حين راه رفتن ديدم صداي هق هق گريه اين همراه ما بلند شد و من هم ضمن شرمندگي شروع كردم به زاري و مدام زير لب ميگفتم :صلي الله و عليك يا سيدي ومولاي... 4. در ايوان طلا زيارت نامه و اذن دخول رت خوانديم و وارد شديم ... به به ... چه صفائي.. جاتون خالي يه زيارت دلچسب و يه عالمه اشك كه اگه نميومد ميمردم...ضريح حضرت رو با تمام وجود در آغوش گرفتم و با خودم گفتم :كاش همه كساني كه اينجا رو نديدن بدونن چه بهشتي رو از دست دادن و زودتر قسمتشون بشه بيان حرم آقا و مولامون اميرالمومنين علي. 5. بعد زيارت اومديم بيرون تو حياط و منتظر زهرا و همسر همراهمان شديم.همكارواني با صفاي ما كه كتابچه دعا هم نداشت ازم خواست كه زيارت امين الله رو بخونم كه منم اطاعت كردم. 6. دعاي ما تموم شده بود كه زهرا و همسر همراه ما سررسيدند و به هم زيارت قبولي گفتيم و راهي هتل شديم.نكته خيلي جالب براي ما منظره ي خيل زائران اميرالمومنين بود كه در اطراف حرم زير سايه بانها ،كنار كفشداريها و..همه جا خوابيده بودند ولي نه مثل زائران امام رضا درون چادر و با پتوهاي آنچناني!!بلكه روي آسفالت و با نهايتا دو پتوي ساده .. باور كنيد حدودا 30هزار نفر اطراف حرم خوابيده بودند.نكته خيلي جالب اينجاست كه عرب ها و زائران غير ايراني اصولا اهل زيارت نيمه ...
خاطره ي سفر به كربلا
بسم الله الرحمن الرحيم حدود پنجاه و سه سال پيش جنيني چند ماهه در بطن مادرم بودم كه پدرم در پنجاه سالگي با پاي پياده از يزد به مقصد زيارت عتبات عاليات راه عراق در پيش گرفته و از مسير قم و تهران عازم مي شود. اين سفر معنوي سه ماه بطول مي انجامد، پس از چند ماه از بازگشت پدر من(محمود) پاي در عرصه وجود مينهم و چشمم به اين عالم خاكي گشوده مي شود. در دوران كودكي و پس از آن به ياد ندارم كه پدر از خاطرات سفر برايم گفته باشد. او اساساً مردي پركار و كم سخن بود و تا نمي پرسيدي جوابي نمي شنيدي. من هم در حال و هواي كودكي و نوجواني چندان در جست و جوي كيفيت اين سفر نبودم. پدرم از شال زرد رنگ زيبايي كه در آن روزگار كربلا رفته ها به نشان اين سفر معنوي از كربلا مي خريدند و بر سر مي بستند استفاده مي كرد و من در عالم كودكي هر وقت اين شال زرد رنگ را بر سر پدر مي ديدم عظمت او در نظرم دو چندان مي شد و با آن نشان با عتبات ارتباط مي گرفتم. مادرم مكرر آنچه را از پدرم شنيده بود برايم بازگو مي كرد و مرا مجذوب مي ساخت. در آن دوران اين انديشه مرا مشغول ميداشت كه در عتبات و خصوصاً كربلا چه حادثه ي عظيمي رخ داده است كه مرد ميانسالي كشاورز پيشه كه از نعمت دانش اكتسابي هم بهره اي نداشت اينگونه دلداده و عاشق با پاي پياده خوف سفر و زحمت راه و غربت طولاني بر خود هموار مي كند و راهي دهر زمين ثار خدا مي شود. آنروزها چيزي نمي فهميدم اما همواره اين سوال در جانم شعله مي كشيد تا اينكه كم كم با حضور در مجالس و محافل سيدالشهداء (ع) اندكي به رمز و راز اين حادثه شگرف بشري و تاريخي آشنا شدم، بزرگتر كه شدم خودم در بعضي از جلسات روضه نوحه مي خواندم و مردم سينه مي زدند، بايد اعتراف كنم كه هيچوقت مداح حرفه اي نشدم و بالاخره هم آن را رها كردم و ترجيح دادم شنونده باشم تا گوينده. با فرا رسيدن سالهاي اوج نهضت اسلامي به رهبري آن سايه معصوم(امام خميني ره) قدرت ستم ستيزي و آزادي خواهي و مجاهد پروري اين مكتب پر شور آشكارتر شد و من نيز همچون بسياري از مردم ايران در اوان جواني به خيل حق جويان و آزاديخواهان پيوستم. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تحميل جنگ از سوي دشمنان دين و ملت و ضرورت دفاع از اسلام و انقلاب و استقلال كشور نقش جريان كربلا و مكتب سيدالشهداء(ع) اهميت ويژه اي يافت تا آنجا كه خمير مايه ي حضور عاشقانه و متعهدانه و اعتقاد محور مدافعان كشور راه و رسم حسيني و قيام آن دردانه ي خلقت قرار گرفت و رهبري امت با در دست داشتن پرچم خونين عاشورا مردم كشور را براي دفاعي مقدس از ارزشهاي ديني و ملي بسيج كرد و ميادين نبرد و صحنه هاي خون وشهادت با ذكر و ياد عاشــــــورا و الهام از آن مكتب ...
ســــــــيد به كربــــــــــــــــــــــــــــلا مــــــي رود
بسم الله الرحمن الرحيم ســــــــيد به كربــــــــــــــــــــــــــــلا مــــــي رود نوشته اي از :محمد داود نصيري الحسيني ......................................................................................................... بچه ها در كوچه مشغول بازي فوتبال بودند كه ناگهان بوق زدن هاي مدام توجه شان را جلب ميكند . خوب كه دقت مي كنند .مي بينند سيد حمزه است كه سوار بر موتورش و با لبخندي بر لب در حال آمدن است .بچه ها تا متوجه آمدن او مي شوند .بازي را رها مي كنند و به اسقبال سيد مي روند .آخر آنها سيد را خيلي دوست دارند و خوبي هاي بسياري از او ديده اند .انگار همين ديروز بود كه سيد تا فهميد حال برادر علي خوب نيست او را تا خود در مانگاه محله كول كرد و برد . سيد به در خانه اشان كه رسيد سراسيمه از موتور پياده مي شود و بدون اينكه با بچه ها گرم گيرد با خوشحالي زياد وارد خانه شد .و مدام مي گفت خوب آمده ، خوب آمده در همين حال مادر سيد كه كمي سال خورده است از آشپز خانه بيرون مي آيد و دليل آن همه خوش حالي را از سيد مي پرسد .سيد به دست مادرش مي افتد و مي گويد:مادر جواب استخاره را مي گويم خوب آمده .خود آقا سيد علي رضا گفت انشاالله خير است . در همين حال مادر اهي از ته دل مي كشد و چشمانش پر از اشك شوق مي شود و به اتاق پذيرايي مي رود و به همسرش مي گويد .آقا سيد بلاخره به آرزويت رسيدي .وقتش هست سيد را راهي كني .پدر سيد تا اين حرف را ميشود از اتاق بيرون مي آيد و به سمت پسرش مي رود و پيشاني اش را مي بوسد .و به او تبريك مي گويد . كم كم خبر به بيرون كوچه درز مي كند و فرياد خوشحالي بچه ها فضا را پر مي كند . انگار همه خوشحالند چون بلاخره بعد از يك سال كار بافتن قاليچه ابريشم كه مردم محله نذر حرم اقا قمر بني هاشم كرده بودند تمام شده بود و بزرگان محله تصميم گرفته بودند تا آن را به سيدحمزه بدهند تا آن را به كربلا ببرد و در حرم آقا پهن كند .قالي بزرگي نبود ولي ارزش زيادي داشت .هر رگ اين قالي را فردي دل سوخته بافته بود با دلي پر از اميد و حاجت و البته عشق به عباس . زماني كه پيشنهاد بردن قاليچه به كربلا از سوي بزرگان محله به سيد داده شد .سيد انجام اين كار را منوط به اجازه دادن پدرش پذيرفت .پدرش هم از پيشنماز مسجد محله آقا سيد عليرضا خواست تا استخاره اي بگيرد و بعد از نماز ظهر جوابش را به سيد بدهد كه از قضاي روزگار و طلبيدن آقا امام حسين جواب استخاره خوب امده و سيد آماده ي رفتن به كربلا شد. يك هفته بعد همه مردم محله با خوشحالي به كارگاه قالي بافي بي بي فاطمه رفتند تا شاهد تماشاي پايين آوردن قالي از دار باشند . عطر خوش گلاب و با بوي دلنواز اسفند گره خورده بود و فضاي كارگاه معطر بود ...
96 ساعت به ياد ماندني (زیارت کربلا)... قسمت دوم
بسم الله الرحمن الرحيمقسمت قبل 32 ساعت از 96 ساعت بياد ماندني رو كه در نجف اشرف بوديم ، تعريف كردم و در اين پست ، بخشی از اتفاقات و خاطرات حركت از نجف به سمت كربلا رو مي نويسم ... ادامه مطلب... مربوط به خاطراتم از ساعت 13 روز دوشنبه دوم دي ماه 1392هست اگه حوصله داشتيد ادامه مطلب رو بخونید در این قسمت هم عكسهاي گذاشتم. راستي تا يادم نرفته بگم مجبور شدم كيفيت اونا رو پايين بيارم كه حجم پست زياد نشه و در خوندن پست با مشکل روبرو نشوید.ادامه ماجرا...چکیده ای از پست قبل: سفر ما از ساعت 5 صبح یکشنبه آغاز شد بعد از حدود 10 رانندگی به مرز مهران رسیدیم و در مرز مهران با یک مینی بوس حدود 6 ساعت در راه بودیم تا به نجف رفتیم و ساعت 2 شب در هتلی در نجف تنها 2 ساعت خوابیدیم تا ساعت 4 صبح و یک ساعت هم از ساعت 9 تا 10 صبح در هتل خوابیدیم و بعد راهی حرم امیرالمومنین شدیم ، نماز ظهر و عصر رو در حرم اميرالمومنين به جماعت خوندیم و یک ساعتی رو در روبروی ضریح و در ایوان طلا زیارتنامه و قرآن خوندم تا امیر آمد و هر دو از حرم خارج شديم به قصد رفتن به کربلا ...(32 ساعت تنها 3 ساعت خواب)وقتي داشتيم ، حرم رو ترك ميكرديم ، يك حس عجیبی بهم دست داد ، نمي دونم تا به حال اين تجربه رو داشتید يا نه ؟ از يه جايي كه خيلي دوست داريد اونجا باشید و کلی تلاش کردید که بهش برسید ، به دلیل شرايطی خاص، بايد تركش كنيد ... يك جورايي اصلا دوست نداشتم به اون سرعت برم و نتونم بیشتر باشم ، آرزو مي كردم شرايطي پيش ميومد كه چند روزي رو در نجف ميموندم، ولي امكانش نبودو بايد مي رفتيم ، بايد به سمت كربلا حركت مي كرديم.ساعت از 13:30 دوشنبه گذشته بود ،اتفاق جالبی که امسال رخ داده بود عدم تطابق زمان اربعین در عراق و ایران بود، در ايران روز دوشنبه اربعين بود ولي در عراق سه شنبه رو اربعين اعلام كرده بودن ، ما هم براي اينكه از فيض خواندن زيارت اربعين در نجف بي بهره نباشيم و با هموطنان ایرانیمون هم صدا بشیم در محوطه بيروني و در روبروي گنبد اميرالمومنين عليه السلام يك زيارت اربعينه با حال خونديم، دقیقا این چشم انداز ما بود. به این عکس نگاه کنید، ویوی ما نسبت به گنبد و حرم امیرالمومنین علیه السلام به این شکل بود.دیگه باید می رفتیم و چقدر سخت بود دل کندن از این بارگاه با صفا به قول یکی از دوستان واقعا مثل این بود که تکه ای از دلمون رو باید بین در و دیوار اونجا جا می گذاشتیم، خلاصه از اونجا به سمت هتل حرکت كرديم، برای رفتن به هتل باید از بازار نجف می گذشتیماين عكس ها مربوط به بازار نجفه که در مسير هتل چند تا عكس از خوراكي هاي معمول نجف رو كهزياد به چشم مي خورد و مرسوم بود،انداختم ... واقعا خوردن ...