خاطرات سفر به تونس

  • سفر به تونس - مقدمات سفر

    سفر به تونس - مقدمات سفر

    درود. اگه بدونید دارم تو چه وضعیتی این پست رو می نویسم! روی سرامیک سرد کف اتاق یه زیرانداز نازک پهن کردم و نشستم روش. خونه خالیه و تازه تمیزکاری کف خونه تموم شده. تو این شرایط دو چیز به من انگیزه نوشتن میده: یکی اینکه نوشتن برای خودم یه یادآوریه و تبدیل میشه به دفترچه خاطرات اینترنتی و دومی که از همه مهمتره شمایید. چه دوستانی که من رو دوست دارن و چه اونهایی که از من خوششون نمیاد، چه اونهایی که کامنت میدن و چه اونهایی که حال نمی کنند نظر بدن. من کیف می کنم که چیزهایی رو که دیدم با شما شریک بشم تا شما هم بتونید راحت تر سفر کنید و هم اشتباهات من رو تکرار نکنید و از همه مهمتر: گیر این آژانس های غارتگر نیفتید. دوست دارم ایرانیها مثل ترکیه و تایلند بقیه دنیا رو هم تسخیر کنند البته با گردشگری و حسن شهرت. حالا از این حرفهای "صد من یه غاز" که بگذریم می رسیم به داستان اصلی. شمال آفریقا رو خیلی دوست داشتم البته نه به اندازه آمریکای جنوبی. وقتی از برزیل که برمی گشتم و داشتیم از بالای تونس و الجزایر و اون بیابون بی سر و تهش رد می شدیم، یه نگاه به پایین انداختم. همه مسافرها خواب بودن و فقط من روکش پنجره ام باز بود. تو دلم گفتم میشه من هم بیام اینجا؟ می دونستم که ورود به شمال آفریقا به ویژه الجزایر برای ایرانیها سخته. تو دلم می گفتم خوش به حال این ترکها، حداقل برای سفر به کشورهای اسلامی مشکلی ندارند. غروب زیبای آفتاب پس از باران، شهر تونس مصر که می خواد سر به تنمون نباشه کلا ورود ایرانیها به مصر طبق قانون این کشور ممنوعه (لیاقتشون همون کمبوجیه بود که بدون ویزا سرش رو انداخت پایین رفت ترکوندشون!) . لیبی که کلا درش به روی همه بسته است. مراکش هم که گفت شما تو بحرین دخالت می کنید و رابطه اش رو قطع کرد! (یکی این وسط پرتقال فروش رو پیدا کنه) پس کلا موند تونس و الجزایر. فکرش رو نمی کردم که شش ماه بعدش به اون سمت کشیده بشم در حالیکه پرواز ایران ایر به چین رو به قیمت خیلی پایین خریده بودم. (دوستم اکبر با همون پرواز رفت چین و در زمان برگشت موتور هواپیماشون آتیش گرفت! خدا رو شکر که کسی چیزیش نشد) موقعیت تونس در قاره آفریقا قطعا این اولین سواله: اونجا چیزی برای دیدن داره؟ آره داره خوب هم داره. تونس قسمتی از امپراتوری روم، امپراتوری اسلامی و بعدش عثمانی بوده و صدالبته آثار اونها هنوز تو این کشور موجوده . معماری خودشون هم زیباست و ترکیبی از معماری بومی و اسلامیه و البته اگه بهشون برنمی خوره معماری ایرانی هم توش تاثیر گذار بوده. ساحل های زیبایی داره و کلا اصول دهکده های ساحلیشون بسیار شبیه به اون چیزیه که توی جزیره های مدیترانه ای یونان دیده میشه. ...



  • سفر به تونس - سوسة

    سفر به تونس - سوسة

    تونس یه خوبی ای داره اون هم اینه که کشور کوچیکیه. فاصله شهرها زیاد نیست. خیلی آدم حس خوبی داره وقتی می فهمه مقصد بعدیش فقط دو ساعت از جایی که هست فاصله داره. آدم راحت و با انگیزه راه می افته. امان از این کشورهای بزرگ مثل برزیل. هر جا رو نگاه می کردی حداقل یه روز راه بود! اصلا چه معنی داره بعضی کشورها اندازه یه قاره اند! باید اونها هم به قطعات کوچیک مساوی تقسیم بشن. این جوری میشه همه جاشون رو هم دید. آدم حال نداره مثلا وقتی میره چین، همه جاش رو ببینه که! اما اگه بشه ده تا کشور همه رو میری می بینی تازه کلی هم حال می کنی! دیگه یه مسیر دو سه ساعته حتی ارزش راه انداختن خط اتوبوس رو هم نداره. به همین خاطر بیشتر شهرهای تونس ترمینال مینی ون دارن. تقریبا به همه جای کشور میرن. یکی از اونها رو سوار شدیم. همسفرم سلطان خوابه.  ده دقیقه نگذشته بود که فهمیدم دارم با خودم حرف می زنم! منظره بین راه چیز خیلی جدیدی برای ما ایرانیها نداشت. تقریبا همه جا از خاک قهوه ای پوشیده شده بود و جسته و گریخته هم روستاها و باغهای زیتون دیده می شد. البته یه کمی از بیابونهای ما پوشش گیاهی بیشتری داشت. ترمینال مینی ون شهر سوسه در جنوب شهر تونس قرار گرفته. این شهر هم ساحلیه. کلا شهرهای اصلی تونس در نزدیکی دریا هستند آخه هر چی از دریا دور بشیم بیشتر توی صحرای بی آب و علف فرو میریم. اون جایی که رزرو کرده بودیم هاستل نبود. هتل هم نبود. یه جورایی یه اقامتگاه خانوادگی به حساب می اومد. خود هسته اصلی شهر سوسه خیلی کوچیک بود. یه چیزی تو مایه های شهر کلاردشت. اما بیشتر اقامتگاهها در اطراف شهر بودند درست مثل ویلاهای کلاردشت. اگه اشتباه نکنم یه تاکسی گرفتیم تا ما رو به اقامتگاهمون که تقریبا 5 کیلومتری بیرون شهر بود برسونه. البته بعدا نیازی به تاکسی نشد چون فهمیدیم تمام نقاط بیرون شهر که تعدادشون هم کم نیست به وسیله خطوط مینی ون رانی پوشش داده شده. ایستگاه مینی ون تمام طول مسیر یه بلوار پهن بود و بیشتر اطراف اون رو ساختمونهای بزرگ و کوچیک و گاهی هتل های لوکس پر کرده بود. یه چیزی تو مایه های اطراف چالوس خودمون. بالاخره رسیدیم به یه کوچه که سرش یه هتل لوکس به نام کلئوپاترا بود. ته کوچه، انتهای یه بن بست، درست لب ساحل دریا، ساختمون ما قرار داشت. اولش که رفتیم داخل خیلی حس جالبی نداشتم. دو تا مرد روی صندلی دم در ورودی نشسته بودن. برخوردشون معمولی بود. توی لابی چند تا دختر خوش منظره روس نشسته بودند. شاید نباید جای بدی باشه به یمن حضور ایشون! راهروها تقریبا تاریک بود ولی اتاقها سنتی و نسبتا خوب بودند و از همه مهمتر اینکه یه بالکن بزرگ رو به دریا داشت. هتل ما به نام Residence ...

  • سفر به تونس - قیروان - شهر مقدس

    سفر به تونس - قیروان - شهر مقدس

    یه بار تو اخبار شنیدم که اصفهان به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام انتخاب شده. چند سال بعدش هم نوبت به یه شهر دیگه تو تونس رسید به نام قیروان. اون موقع این نام به نظرم خنده دار رسید. طبیعیه که اولین چیزی که به ذهن آدم می رسه "قیر" باشه. فکر می کردم مثلا چشمه های قیر اطراف این شهره. حالا خیلی هم مهم نبود. تازه سفر کردن رو شروع کرده بودم و اصلا تونس توی لیستم نبود که حالا بخوام به یه شهر خاصش فکر کنم. اما همیشه این آدم نیست که تصمیم می گیره کدوم طرفی بره. بعضی وقتها می برنش. فکر کنم قبلا گفتم که می خواستم برم چین. یهو برنامه عوض شد سر از تونس درآوردم. پکن کجا، قیروان کجا! صبح زود بعد از خوردن صبحونه تا خرخره و ماوراء، راه افتادم به سمت ترمینال مینی ون رانی. لازم به ذکر نمی باشد که همسفر، حال مربوطه را نداشت فلذا در هتل اقامت گزید. رفتم سراغ همون ایستگاه مینی ون که نزدیک قلعه بود. البته بعدا فهمیدم که اشتباه کردم چون اون ایستگاه شهری بود. مجبور شدم از اونجا یه ون دیگه سوار شم تا برسم به ترمینال مینی ون رانی بین شهری. خوبیش این بود که نیاز به سوال نداشتم. ترمینال چندین لاین داشت و بالای سر هر کدوم مقصد رو نوشته بود. کرایه رو هم راننده نمی گرفت. باید می رفتم سراغ یه دکه کوچیک و اونجا یه بلیط کوچولو که نصف کف دست بود می خریدم. روش هم یه چیزهای کم رنگی پرینت شده بود که اصلا نمی شد خوند. فکر کنم می تونستم از رو زمین هم یه تیکه کاغذ ور دارم و جای بلیط بدم به راننده! قیروان شهر ترانزیت، بازاری یا اداری نیست. تنها یه شهر مذهبیه. واسه همین خیلی مسافر نداشت. البته وقتی میگم شهر مذهبی اصلا با قم یا مشهد مقایسه اش نکنید. این دو تا ابرشهر واقعی هستند. فکر کنم نیم ساعتی معطل شدم تا ماشین راه افتاد. مثل ایرانیهان تا ماشین پر نشه از حرکت هم خبری نیست. توی راه که پدیده خاصی اتفاق نیفتاد. منظره اطراف هم چیز ویژه ای نداشت. فقط به طرز محسوسی طبیعت خشک تر شده بود. نگاهی به استاد "GPS" انداختم. قیروان تقریبا در غرب سوسة در بیابون قرار گرفته بود. درست و حسابی نمی دونستم باید کجا برم فقط یه سری جاها رو از قبل رو نقشه مشخص کرده بودم. وارد شهر که شدیم، اولین چیزی که به چشم اومد قلعه قدیمی شهر بود درست شبیه دژ سوسة و تک مناره مکعبی مسجد جامع. مینی ون توی یکی از خیابونهای اصلی شهر ادامه مسیر داد. یه جایی که نزدیک به در ورودی قلعه بود پیاده شدم. (تاکید می فرمایم: احتمالا همتون از این گوشی های هوشمند یا به اصطلاح Smart Phone دارید. همه اینها GPS دارن. واسه خوشگلی نیست! ازش استفاده بفرمایید. من بخش عمده مسیرم رو به کمک همین یارو پیدا می کنم. البته انقدر بهش متکی نشید که ...

  • سفر به تونس - حومه تونس - قسمت دوم: سیدی بو سعید

    سفر به تونس - حومه تونس - قسمت دوم: سیدی بو سعید

    هنوز اطراف تونس یه جای خوشگل دیگه باقی مونده بود. مثل دفعه قبل، صبح پس از خوردن صبحونه تا خرخره، زدیم بیرون. تقریبا همون مسیر قبلی. هدف دهکده "سیدی بو سعید" (Sidi Bou Said) بعد از کارتاژ بود. نام عتیقه ای داشت. با نگاهی به دوست عزیزم "ویکیپدیا" علت نامگذاری این دهکده رو پیدا کردم. اینجا رو به افتخار یه عالم دینی به نام "ابوسعید بن خلف بن یحیی التمیمی آل باجی" (نفسم بند اومد)، سیدی بوسعید نامگذاری کردند. قدیما بهش می گفتند "جبل المنار". به نظرم دومی نام قشنگ تریه. نمونه ای از درهای خانه های شهرک سیدی بو سعید حالا بماند. هیچ پیش فرضی از جایی که می خواستیم بریم نداشتم. فقط می دونستم به دهکده سفید و آبی مشهوره. حتی عکسی رو هم ازش توی اینترنت سرچ نکردم. می خواستم همه چیز جدید باشه. سوار همون ترن کارتاژ شدیم. سه چهار تا ایستگاه بعد از ایستگاه کارتاژ پیاده شدیم. بذارید یه واقعیتی رو اعتراف کنم: یادم نمیاد کدوم ایستگاه پیاده شدیم! فکر کنم ایستگاه "سیدی" خراب بود و ما مجبور شدیم یه ایستگاه جلوتر پیاده شیم و بقیه اش رو با یه اتوبوس داغون بریم. به همسفر هم زنگ زدم و در این مورد ازش پرسیدم. اون هم از من گیج تر!   حالا شما چی کار داری چطوری، ما بالاخره رسیدیم به میدون ورودی روستا یا شهرک. یه فضای باز، یه میدون سفید درختکاری شده و یه مناره سفید و آبی وسط اون. با اینکه هوا نیمه ابری بود ولی باز هم نور شدید چشم رو می زد. سمت چپ به سمت بخش مدرن شهرک می رفت و راست و رو به رو به سمت بافت سنتی. قسمت رو به رو یه کم شلوغ تر بود پس پیچیدیم سمت راست. میدون ورودی شهرک تا چشم کار می کرد خونه های یک یا دو طبقه سنتی سفید بود و در و پنجره های آبی. همه مثل هم. خیلی جاها هم توی حیاط گلکاری کرده بودن و گلهای خوشگل قرمز و آبی از دیوارها آویزون شده بودند. نیازی به "استاد" نبود. اینجا فقط باید گم و گور می شدی. بیشتر کوچه و خیابونها سنگفرش بودند. توی چند تا خیابون اول ماشین دیده می شد ولی یه کم جلوتر دیگه خبری از وسیله نقلیه موتوری نبود. شهرک روی یه تپه مشرف به دریا ساخته شده. اولش دریا معلوم نبود ولی وقتی به جاهای توریستی تر شهرک رسیدیم دریا رو هم می شد دید. بعضی خیابونها پر بودند از دستفروش هایی که سوغاتی های تونسی ساخت چین رو می فروختند! بعضی از ساختمونها گنبدهای کوچیک آبی داشتند. درست مثل اون ساختمونهایی که توی جزیره های یونان دیده میشه. البته من یونان نرفتم ولی عکس هاش رو که دیدم! کلا این مدل ترکیب رنگ سفید و آبی توی بیشتر شهرهای ساحلی دریای مدیترانه که به وسیله یونانی ها یا رومی ها بنیانگذاری شده اند دیده میشه. الجزایر هم همچین جایی داشت البته نه به این مرتبی. ...

  • سفر به تونس - حومه تونس - قسمت یکم: کارتاژ زادگاه هانیبال

    سفر به تونس - حومه تونس - قسمت یکم: کارتاژ زادگاه هانیبال

    جون دلم براتون بگه که .... صبح زود بیدار شدیم و زدیم بیرون. مقصد این بار حومه شهر تونس بود. رسیدن به اونجا خیلی سخت نبود. از تو خود شهر سوار تراموا شدیم تا رسیدیم به انتهای خط. از اونجا قطارهای محلی به سمت حومه شهر حرکت می کردند. خیلی نمی شد اسمشون رو قطار گذاشت. دو سه تا واگن سبز قدیمی بیشتر نداشتند. هوا کمی ابری بود. بهتر! از آفتاب خیلی خوشم نمیاد. منظره بیرون شهر خیلی قشنگ بود به ویژه اینکه قسمتی از مسیر از وسط یه دریاچه به نام دریاچه تونس می گذشت. این دریاچه در اصل پیشروی آب دریای مدیترانه به داخل خشکی بود و با یه دهانه بسیار باریک به دریا متصل می شد. بعدا فهمیدم این بزرگراه که ما در حال گذر از اون بودیم در واقع بندی بوده که رومیان اینجا ساخته بودند. در افق کوه بلندی خودنمایی می کرد. عبور از میان دریاچه تونس اولش قطار نسبتا خلوت بود ولی از دریاچه که رد شدیم و به محدوده حومه شهر که رسیدیم، در هر ایستگاه که توقف می کرد، کلی آدم به ویژه بچه مدرسه ای ها می ریختند بالا. پسر بچه ها عشقشون این بود که لای در بایستند و نذارند در واگن ها بسته بشه. راننده قطار هم اصلا هیچ توجهی به باز بودن در قطار نداشت. امیدوارم هیچ وقت هیچ کدومشون شوت نشن پایین! مسیری که ما باید طی می کردیم به زور به 20 کیلومتر می رسید. نیازی نبود از مردم بپرسیم که کجا باید پیاده بشیم. استاد (GPS) همراهم بود. روی تابلوی ایستگاه نوشته بود "قرطاج". قرطاج دیگه کجاست؟ استاد می گفت: "کارتاژ". چرا این عربها انقدر علاقه دارند نامها رو وارونه کنند. "ژ" ندارید، "ک" هم ندارید؟!!! این رو هم بگم چون نام این منطقه کارتاژه 6 تا ایستگاه به نام کارتاژ وجود داره. اونهایی که به سایت از همه نزدیک ترند یکی ایستگاه Carthage Dermech هستش (اگه GPS دارید چون باید از کوچه پس کوچه برید) و اون یکی Carthage Hannibal (اگه می خواید سر راست باشه) ولی یه کم دور تره. پس اولین کارتاژی رو که دیدید هول نشید پیاده بشید! ایستگاه قطار "قرطاج"! تاریخ رو خیلی دوست دارم. از قبل زیاد نام "هانیبال" یا به قول عربها "حنبعل!!!" به گوشم خورده بود. تنها هماورد رومی ها در دریای مدیترانه در سالهای قبل از زایش مسیح. تمدن کارتاژ که یه جورایی میشه گفت جز قدرتمندترین تمدنهای بومی شمال آفریقا بوده، در همین نقطه شکل گرفته. تمدنی که برای مردم تونس مثل هخامنشی ها برای ایرانی ها می مونه. وارد جزئیات تاریخی این تمدن نمیشم. اگه علاقه دارید در موردش بدونید به اینجا مراجعه کنید و به طور مختصر اطلاعاتی رو در موردش دریافت کنید. از ایستگاه قطار تا خود سایت باستانی، یکی دو کیلومتری راه بود. تو این فکر بودیم که چطوری بریم. یه نگاهی به اطراف انداختیم. خیلی ...

  • سفر به تونس - ال جم (El-Djem) - آوردگاه گلادیاتورها

    سفر به تونس - ال جم (El-Djem) - آوردگاه گلادیاتورها

    درود بر شما یاران جان. ببخشید که این پست انقدر دیر شد و بدقولی کردم. مثلا قرار بود کوتاه بنویسم و همیشه بنویسم. ماموریت بودم دنبال یه لقمه نون و بوقلمون حلال. این پست آخرین پست تونسه. خیلی هم بلند نخواهد بود. می خوام هر چی که در من باقی مونده - به غیر از محتویات معده ام - رو تو این پست بریزم بیرون! سوسة جای خوبی قرار گرفته. تقریبا به بقیه شهرهای دیدنی نزدیکه. هم خودش جالبه و هم اطرافش مثل قیروان، مهدیه و ال جم. البته مهدیه دیگه از لیستم خارج شده بود چون دیگه خیلی تفاوتی با جاهای دیگه نداشت. در انتهای جنوبی هم دومین شهر بزرگ تونس به نام صفاقس یا به قول فرانسوی ها Sfax قرار گرفته که اون هم فقط سه ساعت از سوسة فاصله داره ولی بررسی های من نشون می داد که اون هم فقط یک شهره با جذابیت های نه چندان زیاد. با این حساب آخرین نقطه دیدنی برای من شهر کوچیک ال جم بود. این شهرک که تقریبا در قرن اول میلادی بر روی یه شهر خیلی قدیمی بومی ساخته شده تنها چیزی است که از شهر باشکوه تیسدروس (Thysdrus) باقی مونده. شهری که در قرن سوم در درگیری های داخلی روم برای همیشه شکوهش رو از دست داد. صبح مثل روال عادی برنامه صبحونه خوردیم تا خرخره چون مفت بود! این بار همسفر عزیز، سلطان خواب افتخاری بس عظیم به من داده و من را به همسفری مفتخر کردند که باعث شد اون روز اصلا حال و هوای روحانی به خودش بگیره. دیگه تکراریه که بگم رفتیم ایستگاه مینی ون و تو راه خیلی خبر خاصی نبود و از این حرفها. رسیدیم ال جم. از همون بدو ورود مشخص بود که از نظر قابلیت شهرنشینی، این شهر حرف زیادی واسه گفتن نداره. ولی از لابه لای ساختمونها یه چیزی به خوبی به چشم می اومد: بنای غول پیکر یه استادیوم قدیمی. جایی که توی شهر رم بهش کولوسئوم می گفتند. البته درستش اینه که اون رو آمفی تئاتر بنامیم. معروفترینش هم توی رم ایتالیاست. آمفی تئاتر تیسدورس یا ال جم سومین بنای بزرگ از این دست توی امپراتوری بعد از آمفی تئاتر شهرهای رم و کاپوا بوده. ظاهرا حتی بعضی از صحنه های فیلم گلادیاتور رو هم اینجا فیلم برداری کردن. نمای بیرونی آمفی تئاتر ال جم نسخه ایتالیاییش رو قبلا دیده بودم ولی حضور یه همچین ساختمونی توی یه کشور آفریقایی - عربی اون هم چسبیده یه صحرا خیلی جالب بود. از ماشین پیاده شدیم و مستقیم یه سمتش راه افتادیم. نیازی به نقشه و GPS و این جور سوسول بازیها نبود. از هرجا که نگاه می کردی، این ساختمون نکره معلوم بود. درست در نقطه کانونی وسط شهر. اولش نگاهم به ساختمون بود و متوجه مردم نشدم ولی بعدش که یه کمی بهشون نگاه کردم دیدم که خیلی عجیب و غریب نگاهمون می کنند. با اینکه این ساختمون یکی از جاذبه های اصلی ...

  • خاطرات سفر به دور اروپا (2012) –روز سوم - بارسلون - قسمت دوم- لارامبلا

    خاطرات سفر به دور اروپا (2012) –روز سوم -  بارسلون - قسمت دوم- لارامبلا

    عصر روز اول اقامتمون ساعت حدود 5 بود که بعد از خواب ظهر ديگه حسابي سر حال شده بوديم. اين شده كه اين بار عزم رو جزم كرديم تا شب كه هنوز چند ساعتي وقت داشتيم، بازديدمونو از ميدون كاتالونيا شروع كنيم. با كمك رسپشن اطلاع يافتيم كه با اتوبوس شماره 47 ميشه مستقيما تا ميدون كاتالونيا رفت اما چون تصميم داشتيم تا بليط 10 سفره مترو رو بخريم، تصميم گرفتيم كه از طريق مترو بريم. راستش با يه بررسي ساده و از اونجاييكه تو بارسلون خيلي حوصله رفتن به موزه و  اينجور جاها رو نداشتيم عملا خريد يك كارت 10 سفره حمل و نقل شهري كه حدود 9.25 يورو قيمت داشت از خريد توريست كارت بارسلون كه بارسلونا کارت نام داشت و قيمت 2 روزه اش حدود 29 يورو بود، برامون صرفه بيشتري داشت. (البته قیمت بلیط تک سفره مترو 2 یورو بود) مضافا به اینکه با این کارت کلاً بطور متوسط فقط حدود 20 درصد تخفیف برای بسیاری از ورودی های موزه ها و سایر جاهای دیدنی وجود داشت که به نظر خیلی به صرفه نبود. سيستم مترو بارسلون كه بسيار سريع، مرتب و تميز هم هست، امكان خوبي رو براي گردش شهري فراهم مي كنه. در بدو ورود مثل مترو ايران كارت رو در دستگاه رجيستر مي كنيد و به مدت يكساعت و پانزده دقیقه براي هرچند بار که خواستید مي تونيد از كارتتون استفاده كنيد. البته داخل اتوبوس ها هم دستگاهي مشابه اون قرارداده شده كه مي بايست كارتتون حتما رجيستر بشه تا احتمالا بازرس هاي مخفي جريمه سنگين نكندتون! از اینا که بگذریم، در شرايط يك هواي مطبوع بهاري كه پس از بارون صبحگاهي رخ داد با ورود به ميدون كاتالونيا كه قلب ايالت كاتالون و شهر بارسلون محسوب ميشه، عظمت اين شهر  توريست پذير به خوبي نمايون ميشه. این میدون محل تجمع های اصلی شهره و یجورایی همه چیز در بارسلون به اونجا ختم میشه. از همه جا توريست هاي رنگ وارنگ خارجي در گردشند و اون وسط ميدون ديدن فضاي بازي كه توسط كبوترهاي زيبا كه بدون ترس از مردم، بيشتر بچه هاي كوچيك رو سرگرم كرده بودن، آدمو به وجد مياره.دركنار اون وجود چندتا مجسمه ريز و درشت و محوطه گلكاري شده جاذبه هاي اين ميدون سمبوليك شهر رو چندبرابر كرده و آدمو سحر مي كنه. درحاشيه ميدون به فاصله نسبتا كمي 2 تا كيوسك راهنماي توريستي i قرارداره كه معمولا متصدي هاي جوونشون كه مسلط به زبون انگليسي هستن با خوشرويي بر روي نقشه هايي كه دارن، توريست ها رو راهنمايي مي كنن. در اطراف ميدون هم وجود كالسكه هاي توريستي مي تونه براي برخي افراد جالب باشه. خیابون های اطراف میدون هم پر است از ساختمون هایی با قدمت حدود 100 سال و یا حتی بیشتر از اون که در برخی از اون ها سال ساخت ساختمون بر روی ساختمون ...

  • خاطرات سفر مشهد

    باباي پرهام بايد با يكي از همكاراش براي ماموريت كاري به مشهد ميرفتند و توافق كردند خانواده هاشون هم ببرند. اونها بچه ندارند و من دفعه اوله كه اونها را مي بينم. شاهكارهاي پرهام: ۱-توي فرودگاه صحبت از مسافرت قبلي ما به شمال و اينكه خيلي خوش گذشت. من: پرهام، به خاله بگو مسافرت كجا رفته بودي؟ پرهام: قبرس، تونس، مالزي، كيش و من (هول و دستپاچه از اين همه پز دادن): منظورم دريا بود. توضيح به خاله: مثل اينكه پرهام جاهايي كه با ماشين خودمون رفتيم، مسافرت محسوب نميكنه.  ۲- موقع نماز و جلوي بقيه، با صداي بلند پرهام: مامان. مگه تو هم نماز ميخوني؟ من: ..................بعضي وقتها ميخونم. پرهام: پس چرا من تا حالا نديده بودم؟ من: ............................................ ۳- تو راه حرم پرهام يك شتر ديد كه با باطري راه ميره و التماسهاي پرهام براي خريدن اون و امتناع ما بخاطر اينكه امروز بدليل تاخير ۴ ساعته پرواز تو فرودگاه، حدود ۲۰ هزار تومان اسباب بازي براش خريديم. پرهام: بابا داري چكار ميكني؟ باباي پرهام: دارم دعا ميكنم. ميدوني اينجا آدم هر حاجتي داشته باشه به امام رضا ميگه و بعد حاجتش برآورده ميشه. پرهام: حاجت يعني چي؟ باباي پرهام: يعني هر چيزي كه دوست داري. حالا تو از امام رضا چي ميخواي؟ پرهام: شتر و البته بعدش هم حاجت پرهام برآورده شد. ۴- موقع خداحافظي از امام رضا، پرهام به باباش اصرار ميكنه كه  بابا مثل بقيه بچه ها بلندش كنه تا توي ضريح را ببينه. پرهام: امام رضا رو ديدم. اونجا زير پولها دراز كشيده بود و يك دفعه پاشو تكان داد. پرهام: مامان امام رضا اونجا خوابيده يا مرده؟ من(دنبال يك جواب پيچيده كه ديگه نتونه گير بده و بگه چرا): هيچكدوم. شهيد شده. ۵- پرهام اينقدر راجع به هر چيزي، پرسيده چرا كه همكار بابا هم افتاده توي دهنش و هركي هر چي ميگه، ميپرسه: چرا؟ و ميگه پرهام ميكشمت اگه اين چرا از دهنم نيفته.

  • سوق مدینه جمیرا

    سوق مدینه جمیرا

    فکر کنم زیبایی مجموعه از تصاویر پیداست و نیازی به توضیح اضافه ندارد بادگیرهای قشنگی که یاد خانه های قدیمی کویری ایران را در ذهن زنده می کند