جملات زیبای دلنشین
جملات فوق العاده زیبا و دلنشین دلتنگی
خاک بر سرِ تمامِ این کلمات اگر تو از میانِ تمامشان نفهمی من دلتنگم . . . ! . . . میـــــــ ـان دِلتَنگــــــی هایَــــــم باشــ ـــــــ تا فَراموشَـــ ـــت نَکُــــــنَم… تا بــــه یاد داشـــ ـــته باشَمَـــــت… تا بویَـــ ــــت را حِــس کُنَـــــــم… تا بِــــــ ـدانَــــم که هَستـ ـــــی… تَـــــــ ـمامِ دُنیـــ ــــام قَلبَــــمه… دنیـــ ــــام باشــــ ـــه واسه تــ ـــــــو… تا بِدانــــ ـــی میانِ ثانیــــ ـــه هایِ دِلتَنگیـــــهامـــ تــــــو وجــــــ ــــود داریــــ ـــ…. فَــقَط تـــ ــــو . . . رسم ” خوب ” ها همین است حرف آمدنشان شادت می کند و حرف رفتنشان با دلت چنان می کند که هنوز نرفته، دلتنگشان می شوی . . . . . . آرام بگیر دلم … تنگ نشو برایش … مگر نشنیدی جمله ی آخرش را ! “چیزی بینمان نبوده” . … . وزن دار نمے گویم قافیہِ هم نمے گذارم بے پرده و رک مے گویم دلتنــــــگم . . . نه توان خواستن دارم نه توان فراموش کردن سهم من از تو چیست؟ فقط “دل تنگى” . . . . از خلاصه ی روز های انتظار، که میدانم حوصله به خرج نمی دهی تا تمامی حرفهایم را بشنوی ! فقط این را میگویم : دلتنگی ام آنقدر بزرگ شده است که اگر ببینی شاید نشناسی . . . ! . . گنـاه ِ ڪیستــــــــــ ؟! حاבِثـﮧ ـها ؟ فاصِلــﮧ ـها ؟ פֿاطِره ـها ؟ جاבه هاے ِ בور و בراز ؟ یــــا בل ِ مـَטּ ؟ … ڪـﮧ برای تو تَنگ شـُבه است ! . . . دلتنگــــــــــی خیابــــــــــان شلوغی است ک تودرمیانه اش ایســــــــــتاده باشی، ببینی می آیــــــــــند،ببینی میرونــــــــــد وتوهمچنان ایستــــــــــاده باشی… . . . اینکه دلم تنگ می شود پلان به پلان ، نفس به نفس برایت تراژدی نیست … قلب من مقتول فیلم نامه است ، شخصیت اصلی که تویی ! . . کفشهایم که جفت میشوند دلم هوای رفتن میکند ؛ چه کودکانه دل من تنگ میشود بی آنکه بدانم چه کسی دلتنگ من است ! . . . دلتنگی هایم را نشاندم روی دوش بادبادک و فرستادمشان به آسمان … دارد باران می بارد ! . . . لتنگت می شوم و چشمانم را روی هم می گذارم بلکه یادت را فراموش کنم … تو بگو دلکم مگر می شود یک دنیا را فراموش کرد ؟ . . حوصله خواندن ندارم حوصله نوشتن هم ندارم این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود نه با نوشتن … دلم تو را می خواهد ! . . . دلم برایت تنگ شده است قدِ یکی از سه نقطه های آخرِ نوشته هایم … . . . . وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم شیشه ها را نمی شکنم غــرورم را نمی شکنم دلت را نمی شکنم در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد ، این بغض لعنتی است … . . دلتنگ که باشی از آسمان سنگ هم ببارد باز هم جایش خالیست ، باران که جای خود دارد ...
جملات زیبا و امیدوار کننده
آدمایی هستن که هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ می گن خوبم ... وقتی می بینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا می گرده، راهشون رو کج می کنن از یه طرف دیگه می رن که اون حیوونکی نپره ... اگه یخ ام بزنن، دستتو ول نمی کنن بزارن تو جیبشون ... آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش می گیرن تا از چیز دیگه همونایین که براتون حاضرن هر کاری بکنن اینا فرشتن ... تو رو خدا اگه باهاشون می رید تو رابطه، اذیتشون نکنین... تنهاشون نزارین، داغون می شن ! همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند مثل آن راننده تاکسیای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی. آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو بر نمیگردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند. آدمهایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند. دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند،... مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی آدمهایی که از سر چهار راه، نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه. آدمهای پیامکهای آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدمهای پیامکهای پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی. آدمهایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین، خطهایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند. آدمهایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی. آدمهایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند. همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظهی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دستهایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک بوسه وقتی از کنارشون رد میشی بوی عطرشون تو هوا مونده وقتی بارون میاد دستاشون رو به آسمونه وقتی بهشون زنگ میزنی حتی وقتی که تازه خوابیدن با خوشرویی جواب میدنو میگن خوب شد زنگ زدی باید بلند میشدم وقتی یه بچه میبینن سرشار از شورو شوق میشن و باهاش شروع به بازی کردن میشن آره همین ها هستند که هم دنیا رو زیبا میکنن هم زندگی رو لذت بخش تر وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد وقتی می میرد مورچه ها او را می خورند یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد اما وقتی زمانش برسد فقط ...
داستان عاطفی
دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟پسر گفت : نه ، نیستیدختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهمدختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنمدختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازشمیکرد ، پسر اما دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت :تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستیمن تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن راو اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد !!!
نماز باران (داستان کوتاه)
امام موسی بن جعفر(ع) فرمودند: در زمان حضرت سلیمان بن داوود(ع) قحطی شدیدی آمد. مردم پیش آن حضرت آمدند و از قحطی شکایت نمودند و خواستند که دعا کند و نماز باران بخواند. آن حضرت فرمود: وقتی نماز صبح را خواندیم، برای نماز باران حرکت می کنیم. بعد از نماز صبح، همه برای نماز صبح رهسپار صحرا شدند. در بین راه حضرت سلیمان متوجه شد که مورچه ای دست های خود را به طرف آسمان بلند کرده و پاها را بر زمین گذاشته است و می گوید: خدایا! ما مخلوقی از خلایق تو هستیم و ما محتاج بر رزق و روزی تو بوده و از خود چیزی نداریم. خدایا! ما را به واسطه گناهانی که بنی آدم انجام می دهند هلاک نکن. حضرت سلیمان به مردم فرمود: برگردید، زیرا خداوند شما را به دعای غیر از شما سیراب نمود! در آن سال قدری باران آمد که در هیچ یک از سالها سابقه نداشت.
خسته نباشی سرنوشت....!
روزها يكی پس از ديگری به پايان می رسند... و در پی روزها عمر من... خسته نباشی سرنوشت....! می بينی؟! دست در دستان تو تمام راه را بيراهه رفتم شنيدم كسی ميگفت: چشمانت را ببند! اعتماد كن... به قيمت تمام روزهای رفته چشم هایــم را بستم... اعتماد كردم...! بهای سنگينی داشت اعتماد ! روزی... چشمانم را باز كردم؛ چيزی به نام " عشـــــق " در راهِ همپا شدنِ با تو به تاراج رفته بود!
جملات زیبا در مورد زندگی
جملات زیبای دلتنگی
گاهــی حجـم دلــــتنـگی هایــمآن قــــدر زیـاد میشودکه دنیــــابا تمام وسعتشبرایـَم تنگ میشود ... دلتنــگـمدلتنـــــگ کسی کـــــهگردش روزگــــارش به من که رسیــــد از حرکـت ایستـاددلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...دلتنگ خودم...خودی که مدتهـــــــــاست گم کـر د ه ام گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیمحالا یک بار از شهر می رویمیک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست