جملات زیبای اقتصادی
داستان کوتاه
داستان کوتاه : کاسبی درست و حسابیداستان کوتاه : بیچاره مردمی که قهرمان ندارند ! داستان کوتاه : جوجه عقاب داستان کوتاه : اُمیت و روژوهداستان کوتاه : ماست مالیداستان کوتاه : گاهی باید نشنید!داستان کوتاه : توهمداستان کوتاه : لیوان آب و مشکلات!داستان کوتاه : فقط دردش کم باشه !داستان کوتاه : مزدا 323داستان کوتاه : یک بنده خداداستان کوتاه : زندگی خائنینداستان کوتاه : آرزوی دو همسر 60 سالهداستان کوتاه : پاسخ فرمانروای ایران بانو ام رستمداستان کوتاه : جایگاه ادب از دیدگاه یک ریاضیدانداستان کوتاه : مرام ما ایرانیانداستان کوتاه : دوستانداستان کوتاه : برنامه نویس و مهندسداستان کوتاهی از زندگیداستان کوتاه : نقشه شکست خوردهداستان کوتاه : بد شانسیداستان کوتاه : پرنده ، نرم و زیبا داستان کوتاه : اگر کوسه ها آدم بودندداستان کوتاه : بیمارستان روانیداستان کوتاه : مدیر و منشیداستان کوتاه : اوضاع اقتصادی جهانداستان کوتاه : صدای دل انگیز زندگی داستان کوتاه : هدیه برادر داستان کوتاه : کتاب سیاه داستان کوتاه : معبد شیواداستان کوتاه : تفسیرهای خاخامداستان کوتاه : دریاها نماد فروتنی داستان کوتاه : خدا و کودکداستان کوتاه : مورچهداستان کوتاه : اینم از سیزده به درشون....داستان کوتاه : رویاهاداستان کوتاه : عملیات کربلای پنج شلمچهداستان کوتاه : وسوسهداستان کوتاه : ماجرای مرد خبیثارشک و رودخانه مردمیداستان کوتاه : درسی از ابومسلم خراسانیداستان کوتاه : روسپی و راهب از پائولو کوئیلوداستان کوتاه : راه بهشت از پائولو کوئیلوداستان کوتاه : دلمشغولی های شاه سلطان حسینداستان کوتاه : خشم فرمانروای یزدداستان کوتاه : کوزه ترک خورده داستان کوتاه : سفر هفتاد سالهداستان کوتاه : ساختن روحداستان کوتاه : شادی در تنهایی نیست داستان کوتاه : فروتنی فریاپت داستان کوتاه : قهرمان های آدمهای کوچکداستان کوتاه : میخهایی بر روی دیوارداستان کوتاه : عشق بورزید تا به شما عشق بورزندداستان کوتاه : مزدورداستان کوتاه : برایت ارزوی کافی میکنم!!!داستان کوتاه : نا امیدی خردمندان را هم به زمین می زندداستان کوتاه : لیلی، تشنه تر شدداستان کوتاه : لیلی، پروانه خداداستان کوتاه : لیلی، نام دیگر آزادیداستان کوتاه : وجود و دریای خردداستان کوتاه : آیا تکرار تاریخ ممکن استداستان کوتاه : لیلی، رفتن استداستان کوتاه : آیا در پس مرگ زندگی ستداستان کوتاه : شیطان از انتشار لیلی می ترسدداستان کوتاه : اسب سرکش در سینه لیلیداستان کوتاه : لیلی، زیر درخت انارداستان کوتاه : احترام به شایستگانداستان کوتاه : جواز بهشتداستان کوتاه : سم داستان کوتاه : نشان لیاقت عشقداستان کوتاه : تزریق خونداستان ...
دست نوشته
از چند مدت پیش،به این نتیجه رسیدم که هیچ چیزی نباید مانع رسیدن به اهدافمون بشه.مثلا سن،تحصیلات،موقعیت و جایگاه اجتماعی،وضع اقتصادی و .... هرچیز دیگه که میتونه از دیدگاه عام یه محدودیت به نظر بیاد. رو همین حساب یه چند وقتیه که تصمیمای گنده ایی واسه زندگیم گرفتم.اصلا هم برام مهم نیست که دیگران چی بگن.بزار همه فک کنن تو داری شاخه به شاخه می پری.چه اهمیتی داره که دیگران در مورد اهداف تو چی فک میکنن؟ مهم اینه که خودم از برنامه های زندگیم سر در میارم.خودم دلیل کارامو میدونم. به موقعش همه میفهمن که من کیم و تو سرم چی میگذره. به نظرم باید جوری زندگی کرد،که ده سال دیگه حسرت فرصتایی که الان داریم رو نخوریم. ده سال دیگه.وقتی داریم به گذشته مون فک میکنیم به خودمون بگیم:ایول به خودم. چی بودم،چی شدم... از امروز شروع کنیم شاد و پرانرژی باشید